حضرت امام صادق عليه‏السلام فرمود: خداوند تمام کارهاي مسلمان را به خود او واگذار کرده و در اختيارش قرار داده است ولي به او اختيار نداده که خود را ذليل و خوار کند. ابوعبدالله بن لحي الکاهلي نقل مي‏کند که: روزي امام جعفر عليه‏السلام فرمود: يابن الکاهلي، هرگاه شيري ببيني مي‏داني که چه بگويي؟ گفتم: نه يابن رسول‏الله. فرمود: هرگاه به شير يا درنده‏اي که از آن هراسان هستي روبرو شدي اين دعا را بخوان: عزمت عليک بعزيمة الله و عزيمة رسوله و عزيمة علي بن ابي‏طالب و عزيمة سليمان بن داوود و الأئمة لا تتبحثت عن طريقتا و لم تؤزنا فانا لا تؤذيک. عبدالله نقل مي‏کند روزي همراه پسر عمويم از راهي مي‏رفتيم با شيري مواجه شديم و ترس و هراس فراواني بر پسر عمويم غالب شد در اين هنگام آنچه امام صادق عليه‏السلام فرموده بود به خاطرم آمد و آن را خواندم ديدم شير سرش را پائين انداخت و از همان راهي که آمده بود برگشت. پسر عمويم با ديدن اين وضعيت بسيار متعجب شد و گفت: من در عمر خود بهتر از کلام تو چيزي براي دفع شر شير تصور نکرده‏ام. [ صفحه 61] گفتم: اين کلام من نبود بلکه کلام مولايم امام جعفر صادق عليه‏السلام است و پسر عموي من معرفتي نسبت به ائمه اطهار عليهم‏السلام نداشت وقتي بعدا خدمت امام صادق عليه‏السلام رسيدم، ماجراي شير را براي حضرت نقل کردم. حضرت فرمودند: اگر شما ما را بر تمامي حالات واقف نمي‏دانيد اين حالي است که شما داريد اما بدانيد که هر کدام از ائمه چشمي بينا دارد که حاضر و غايب شما را مي‏بيند گوشي شنوا دارد که تمام خواسته‏ها و دعاهاي شما را مي‏شنود و زباني گويا دارد که از ضماير و اذهان و قلوب شما خبر مي‏دهد. سپس حضرت فرمود: اي عبدالله به خدا سوگند که من آن شير را از سر راه شما دور کردم و در آن هنگام شما در کنار رودخانه‏اي راه مي‏رفتيد و اسم پسر عمويت حبيب است و او از مخالفان ما است و با اظهار اين ماجرا قبل از آن که وفات کند از محبان و دوستداران ما خواهد شد. عبدالله نقل مي‏کند: وقتي به کوفه رسيدم پسر عمويم را از آنچه شنيده بودم آگاه کردم و گفتم که: امام صادق عليه‏السلام فرمود: حبيب قبل از آن که از دنيا برود از دوستان و محبان ما خواهد شد. پسر عمويم وقتي اين سخن را شنيد بسيار خوشحال شد و اين ماجرا باعث ازدياد محبت و اعتقاد او به امام صادق عليه‏السلام شد و از جمله محبان و دوستداران اهل‏البيت عليهم‏السلام گرديد. [ صفحه 62]