ظرف نگهداري آب در قديم.پوست گوسفندي که درست و بدون شکافتن از وسط، کنده باشند و در آن ماست، دوغ، آب و غيره ريزند، خيک بي‏موي، به آن‏ «قربه‏»، «راويه‏»، و «رکوه‏» هم گويند.در نبرد عاشورا نيز همچون همه جنگهاي قديم، از مشک بعنوان ظرفي ‏براي برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد.در فرهنگ عاطفي عاشورا، «مشک‏» مظهر سقايي ابا الفضل‏ «ع‏» است، چرا که او آبرسان خيمه‏ها و سقاي اطفال امام‏حسين‏ «ع‏» بود.به همين خاطر، به آن حضرت‏ «ابو القربه‏» هم گويند، کنايه از سقايي او با مشک.روز عاشورا هم مشک خالي به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب کرد و در راه آوردن آب به خيمه‏ها، راه را بر او بستند.دستانش قطع شد و مشک آب سوراخ‏ گشت و عباس‏ «ع‏» هم به شهادت رسيد، پيش از آنکه آب به خيمه‏ها برسد.اين موضوع، با حسرت و اندوه ياد مي‏شود که نشان وفاي عباس‏ «ع‏» و عطش اطفال است.به گفته‏ «عمان ‏ساماني‏»: پس فرو باريد بر وي تير تيز مشک شد بر حالت او اشک ريز اشک چندان ريخت بر وي چشم مشک تا که چشم مشک، خالي شد ز اشک تا قيامت تشنه کامان ثواب مي‏خورند از رشحه آن مشک، آب [1] . پيش از عاشورا نيز مشک، ايفاي نقش کرده است.در مسير راه، وقتي کاروان امام‏حسين‏ «ع‏» به منزلگاه‏ «شراف‏» رسيدند، جوانان به فرمان امام، آب بسياري در مشکها برداشتند و در گرماي نيمروز فردا، با سپاه هزار نفري حر برخوردند که تشنه بودند.دهان ‏مشکها به روي آن سپاه گشوده شد، حتي اسبهايشان سيراب شدند. [2] در کربلا نيز از سه‏روز مانده به عاشورا، نيروهاي عمر سعد بر فرات مسلط شدند و مانع بردن آب گشتند. وقتي عطش بر حسين‏ «ع‏» و يارانش زياد شد، برادرش عباس‏ «ع‏» را مامور تهيه آب کرد. وي با 20 نفر همراه مشک و به اتفاق 30 نفر سواره نزديک شريعه شدند و نبردي کرده، مشکها را پر از آب کرده برگشتند. [3] . چشم از اشک پر و مشک من از آب تهي است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهي است گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش پر زخوناب بود چشم من از آب تهي است جان من مي‏برد آن آب کزين مشک چکد گشتيم غرق در آبي که زگرداب تهي است دست و مشک و علمي لازمه سقايي است دست عباس تو را از اين همه اسباب تهي است مشک هم اشک به بي دستي من مي‏ريزد بي سبب نيست اگر مشک من از آب تهي است [4] .

[1] گنجينة الاسرار، عمان ساماني، ص 76.چاپ 1362 ش. [2] تاريخ طبري، ج 4، (چاپ قاهره)، ص 302. [3] کامل، ابن اثير، ج 2، ص 556. [4] از: سيد شهاب الدين موسوي‏ «شب شعر عاشورا» شماره 5، ص 92.