از القاب سيد الشهدا «ع‏» که در زيارتنامه خطاب به آن حضرت گفته مي‏شود.يعني‏ خون خدا. در زيارت عاشوراست: «السلام عليک يا ثار الله و ابن ثاره‏» اين تعبير، درزيارتهاي ديگر نيز، از جمله زيارت مخصوص امام حسين‏ «ع‏» در اول رجب و نيمه رجب و شعبان و زيارت امام حسين‏ «ع‏» در روز عرفه آمده است. [1] در زياراتي هم که امام‏ صادق‏ «ع‏» به عطيه آموخت، آمده است: «و انک ثار الله في الارض من الدم الذي لا يدرک ثاره من الارض الا باوليائک‏». [2] شدت همبستگي و پيوند سيد الشهدا با خدا به نحوي است ‏که شهادتش همچون ريخته شدن خوني از قبيله خدا مي‏ماند که جز با انتقام‏گيري و خونخواهي اولياء خدا، تقاص نخواهد شد.القاب ديگري نيز مانند قتيل الله، و وتر الله در زيارتنامه است که گوياي همين نکته است. «... بزرگترين لقب آن نجات ‏دهنده آخرين ‏انسان از اين رابطه ثار... «منتقم‏» است.انتقام چه چيز را مي‏گيرد؟ همه مي‏گويند انتقام‏ قاتلين سيد الشهدا، نه! انتقام ثاري که به گردن بني‏هابيل است...اگر غيرت و آگاهي وجود داشته باشد، تمام فضاي تاريخ ما پر از ضجه و دعوت خونخواهي ثارهاست.اما اين ‏ثارها، ثارهاي قبيله‏اي نيست، ثار الله است.اينها «ثار الله‏» هستند که بايد از قاتلين بني‏طاغوت گرفته شوند.حسين، وارث يکي از ورثه است که خودش بصورت يک ثار در آمد و فرزندش و باباش، اينها همه ثارهاي خدا هستند و پدر ثارهاي خدا و پسر ثارهاي‏خداست... هدف، انتقام کشيدن از «بني قابيل‏» است که آنهمه دستش به خون ثارهاي عزيزما آغشته است... يا ثار الله و ابن ثاره‏». [3] . عنوان مقدس‏ «ثار الله‏»، در ادبيات شعري و مرثيه، همچنان در زمينه کارهاي خطاطي، نقاشي، طراحي و پوستر هم جاي خاصي داشته و منبع الهام‏ بخش براي هنرمندان مکتبي‏ بوده است.حتي هنرمندان قالي‏باف هم از آن بهره و فيض برده‏اند.قالي‏ «ثار الله‏»، اثربرجسته استاد سيد جعفر رشتيان، نمونه‏اي از آن است.اين قالي که به مساحت 18متر مربع، در مدت 8 سال بافته شد، تداعي کننده عاشوراي حسيني است.در حاشيه فرش، نماي هفت‏ شهر مذهبي مسلمانان است و در متن آن، خيام سوخته در ميان شعله‏ها و درميان فرش، عبارت‏ «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة‏» نقش بسته و فرياد سرخ‏ مظلوميت، در گره گره اين اثر ارزنده به گوش جان مي‏رسد. [4] اين نقاش و مينياتوريست درسال 1367 ش از دنيا رفت.

[1] مفاتيح الجنان. [2] بحار الانوار: ج 98، ص 148، 168، و 180. [3] ثار، علي شريعتي، ص 18. [4] کيهان فرهنگي، تيرماه 1367، ص 55.