بنگر عاشق خدا را، چگونه بر شهادت خنده مي‏زند، گويا شهادت براي او ناچيز است ملاقات با خدايش او را خوشحال مي‏کند، وقتي شمر - لعنه الله عليه - روي سينه‏ي حسين عليه‏السلام نشست و محاسن شريفش را گرفت و تصميم قطعي بر کشتن امام عليه‏السلام گرفت، فضحک الحسين عليه‏السلام حضرت خنده کرد آنگاه فرمود: اتقتلن و لا تعلم من أنا؟ آيا مرا مي‏کشي و نمي‏داني من کيستم؟ شمر گفت: أعرفک حق المعرفة، تو را بخوبي مي‏شناسم، مادر فاطمه زهرا، پدرت علي مرتضي، جدت محمد مصطفي است. [1] . اين تبسم چند معني دارد: 1- تبسم به دنياي تاريک بني‏اميه، که مي‏انديشيدند با کشتن حسين بن علي عليه‏السلام به مطامع دنيوي مي‏رسند، در حاليکه کسي به وعده‏هايش نرسيد. 2- تبسم به گفتار رسول‏خدا صلي الله عليه و آله که فرمود: پسرم! شخصي ابقع و ابرص تو را به قتل مي‏رساند و اکنون با کنار رفتن نقاب، بانک صدق الله و رسوله و وصيه در لحظه پاياني عمر نواخته بشود. 3- تبسم به نزديک شدن لحظه‏ي شهادت، کسي که از رحم مادر با سبوح قدوس، انس گرفته، چگونه در زواياي تاريک دنيا، تاب و تحمل بقاء را نمايد. و بالاخره تبسم، با ديدن خدا و رسول‏خدا و مادرش فاطمه و پدرش علي و برادرش حسن و ديدن تزئينات بهشت و صف کشيدن ملائکه و لرزيدن عرش بر شهادت حسين عليه‏السلام و به هدف رسيدن وعده‏هاي الهي. چه قدر زيباست، وقتي به دنيا مي‏آمد با گريه چشم به جهان گشود چون از علامت زنده بودن فرزند در آغاز تولد بلند کردن صداي گريه است ولي در لحظه‏ي رفتن از اين دنيا با خنده مي‏رود. [ صفحه 233]

[1] بحار، ج 45، ص 56.