اهميت وفاء به عهد و پيمان در منابع اسلامي بسيار است در قرآن به صورت امر آمده است: اوفوا بالعقود [1] وفاء به عهد و پيمان کنيد. بر اين اساس پيامبر گرامي اسلام فرمود: لا دين لمن لا عهد له. آن کس به هيچ پيماني وفادار نيست دين ندارد. [2] . [ صفحه 157] علي عليه‏السلام در طي فرماني به مالک اشتر اهميت اين موضوع را تذکر مي‏دهد بطوريکه وفاء به پيمان را از مسائل مسلم نزد مسلمانان و مشرکين مي‏داند. و لذا مي‏فرمايد: هيچ واجباتي باندازه‏ي وفاء به عهد مورد اتفاق ميان اسلام و مشرکين نيست. با توجه به اين همه اختلافي که دارند، در اين مسئله متفق هستند زيرا از پيمان‏شکني سودي نديده‏اند و با وجود ضررهاي پيمان‏شکني، هر دو گروه بر اهميت آن تصريح دارند. [3] . سلمان فارسي: يکي از عوامل هلاکت امت را پيمان‏شکني آنان مي‏داند. تهلک هذه الامة بنقض مواثقها. يعني اين امر سبب نقض پيمانهايشان از بين مي‏روند. براستي شکست کوفيان و ذلت آنان از پايبند نبودن به پيمانشان مي‏باشد. ابتداء با نامه‏هاي فراوان به امام عليه‏السلام و فرستادن امام عليه‏السلام نماينده‏ي خود را براي آنان و غربت و تنهائي مسلم، همه نمايانگر بي‏وفائي آنان مي‏باشد. و در اثر اين پيمان‏شکني به عواقب دردناکي رسيدند. امام حسين عليه‏السلام چون خود، رهبر قوانين اسلام است به عواقب آن مطلع مي‏باشد، نمي‏خواهد از هدف اصلي خود دست بردارد و پيمان را بشکند؛ زيرا مي‏داند در آينده بجاي اينکه از او به نيکي ياد کنند او را مرد پيمان‏شکن بخوانند که مردم را تحريک مي‏کرد ولي خود در برابر يزيد بن معاويه ايستادگي نکرد. چه قدر زيبا قرآن در تفسير اولوالالباب فرموده است: اولوالالباب آناني هستند که يوفون بعهد لله و لا ينقضون الميثاق [4] وفاء به عهد مي‏کنند و پيمان‏شکن نيستند. مصداق بارز اين آيه، حسين بن علي عليه‏السلام است. او از صاحبان مغز و انديشه است. يعني کسي که نسبت به آرمانش و اجراي اهداف الهي‏اش و پيمانهاي خدائي خود با امتش دورنگي نمي‏کند و از هيچ چيزي ترس و واهمه‏اي ندارد، همسو با مردم، همگام با اعتقادش مي‏رود. چه عهدي مهمتر از پيمان خدائي که حمايت از دين واسلام باشد و چه هدفي عاليتر از دين، که همواره در اجراي قوانين ديني بايد کوشيد. آري سخن دندان‏شکن [ صفحه 158] امام حسين عليه‏السلام در تاريخ، قاموسي کهن، صفحه انگاشته و نورانيت آن هر زمان در افکار تاريخ مي‏درخشد و هيچگونه تاريکي جرأت برمحو نمودن آن را ندارد. آن کسي که از دين مي‏گويد اما هدف او - عمل او - عمل و هدف کافرانه است، چگونه باو مي‏توان اعتماد کرد؟ از حسين مي‏سرايد ولي روح حسين بر او حاکم نيست. از علي عليه‏السلام مي‏گويد - از مظلوميتش - شجاعتش - مبارزاتش - ولي هيچ‏گونه عمل او تطبيق با افکار بلند علي عليه‏السلام ندارد. در پايگاه ژرفي است ولي ژرف‏نگر نيست. در جايگاه بحري است ولي غواصي نمي‏کند يا بفکر يادگيري غواصي نيست.

[1] مائده /1. [2] بحار،ج 16، ص 144. [3] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 53. [4] رعد/20.