|
قافلهي حسين بن علي عليهالسلام به منزل «عذيب الهجانات» رسيدند. با لشکريان ابنزياد، به فرماندهي حر، مواجه شدند. ناگاه چهار نفر بنامهاي عمر بن خالد صيداوي، سعد غلام ايشان، و مجمع بن عبدالله مذحجي، و نافع بن هلال، با راهنمائي طرماح بن عدي طائي، بعنوان ياري از امام خودشان که از کوفه خارج شدند، بنزد امام حسين عليهالسلام رسيدند. هنگاميکه روبروي امام عليهالسلام قرار گرفته بودند اين اشعار حماسي را که حاوي از عشق و علاقه آنان به ديدار حسين عليهالسلام بود خواندند:
يا ناقتي لا تذعري من زجري
و شمري قبل طلوع الفجر
هان شترم! ناراحت نباش بخاطر شتابي که بر تو وارد ميسازم، چون ميخواهم قبل از سپيدهي صبح مرا برساني.
بخير رکبان و خير سفر
حتي تحلي بکريم النجر
بهترين سوار و مسافرت را به والاترين مرد روزگار برساني.
الماجد الحر رحيب الصدر
اتي به الله لخير امر
آن مرد آقاست و آزادمرد، و داراي سعهي صدر که خداوند او را براي بهترين کاري
[ صفحه 154]
رسانده است.
ثمت أبقاء الدهر، خداوند او را تا ادامه حيات روزگار نگه بدارد. امام حسين عليهالسلام در پاسخ ابراز احساسات آنان فرمود:
اما والله لأرجو أن يکون خيرا ما أراد الله بنا، قتلنا أم ظفرنا.
آگاه باشيد: به خدا سوگند اميد دارم آنچه را خداوند در حق ما خواسته خير باشد. خواه شهيد شويم يا اينکه پيروز گرديم.
حر گفت: اين پنج تن از اهالي کوفهاند و از کساني که بهمراهي شما آمدهاند، نيستند. آيا آنان را زنداني کنم يا اينکه رها کنم تا بکوفه برگردند؟
امام حسين عليهالسلام فرمود: اينان ياران من هستند و بجهات ياري آمدهاند و تو وعده دادي، مادامي که دستور از جانب ابنزياد نيامده است به ما متعرض نشوي. از اين رو بعنوان ياران من حق هيچگونه اعمال نظري را نداري. آنگاه امام حسين عليهالسلام به آنان فرمود: نظرتان راجع به مردمان کوفه چيست؟ مجمع گفت: بزرگان و رؤساي قبايل کوفه رشوههاي کلان از ابنزياد گرفتند، بگونهاي که ياراي تحمل پند و اندرز را ندارند.
طبقات ديگر از مردم دلهايشان با شماست ولي شمشيرهاي آنان برعليه شماست.
امام فرمود: بمن راجع به پيکي که فرستادند بنام «قيس بن مسهر صيداوي» خبر دهيد.
گفتند: او را حصين بن تميم دستگير کرد و به ابنزياد تحويل داد.
ابنزياد به او گفت: شما و پدرتان را لعنت کند. ولي او شما و پدرتان را ثنا گفت و به ابنزياد و پدرش لعنت فرستاد. و از مسافرت شما به کوفه گزارش داد. آنگاه ابنزياد دستور داد تا او را از بالاي قصر به زمين انداختند.
اينجا بود که اشک از چشمان حسين عليهالسلام جاري شد سپس فرمود:
فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. [1] .
خدايا براي ما و براي آنان بهشت را قرار بده و ما و آنان را در جايگاه رحمت خود به
[ صفحه 155]
بهترين پاداشهايت جمع کن.
طرماح به امام گفت: به هنگام خروج از کوفه گروهي را ديدم که در پشت کوفه گرد آمده بودند. انگيزهي اين اجتماعشان را پرسيدم، بمن چنين گفتند: اين مردم از شهر خارج شدند و براي جنگ با حسين عليهالسلام آماده شدهاند. (بعنوان دلسوزي) ميگويم از رفتن به کوفه منصرف شويد؛ چون فردي را نميبينم که با شما باشد و اگر اين جماعتي را که در پشت کوفه ديدم با شما بجنگنند شکست شما حتمي است. (کنايه از اينکه تعداد افرادي که براي جنگ با حسين عليهالسلام آمده بودند بسيارند). به شما پيشنهاد ميکنم که بسوي کوهي که در سرزمين ما، «أجا» واقع است، برويم.
آنجا منطقهي امني است و ما در مقابل پادشاه طغيانگر «غسان» و نيز نعمان بن منذر و سفيد و سياه به آنجا ميرفتيم تا اينکه مقاومت ميکرديم.
اگر شما ده روز آنجا بمانيد تمام افراد قبيلهي طي چه سواره و چه پياده ميآيند و از شما حمايت ميکنند و من تعهد ميکنم که بيست هزار از قبيله طائي در مقابل تو برعليه دشمنانت شمشير بزنند تا به اهداف خود برسيد.
امام حسين عليهالسلام در پاسخ فرمودند: خداوند شما و افراد قبيلهات را جزاي خير دهد.
ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا و لسنا نقدر علي الانصراف حتي تتصرف بناو بهم الأمور في عاقبة.
در ميان ما و مردم کوفه پيماني است با وجود اين پيمان قدرت به انصراف و بازگشت از هدفم را ندارم، تا اينکه آيندهي کارهايم را به بينم به کجا برميگردد.
آنگاه طرماح اجازه گرفت تا آذوقه را به فرزندانش در کوفه برساند، سپس برگردد و از اهداف امام دفاع کند. وقتي طرماح به کوفه رفت و آذوقه را تحويل داد و با زن و فرزندانش خداحافظي نمود، در برگشت، به منزل «عذيب» رسيد، خبر شهادت حسين عليهالسلام را شنيد. [2] .
لبهي تيز سخن امام عليهالسلام دو رکن اخلاقي و اعتقادي است که پشتوانهي رهبري و تدوين سياستهاي حکومتي و اجتماعي بر اساس حکمتهاي الهي ميباشد و نقطهاي
[ صفحه 156]
ظريف و حساس در نظامهاي بشري بيان ميشود که از دو نظر بايد بحث گردد:
يکي اينکه فرمودند:
ان بيننا و بين القوم عهدا و ميثاقا ميان ما و مردم پيمان است.
ديگر اينکه فرمودند:
ولسنا نقدر علي الانصراف ما قادر بر بازگشت از پيمانمان نيستيم.
اگر بپرسيد: پيمان امام عليهالسلام با مردم چه بوده است؟ پاسخ آن را در بحث «انگيزه قيام» بجوئيد. امام حسين عليهالسلام بخاطر اينکه در حکومت معاوية و يزيد سنت نابود شد و بدعت احياء گرديد، اعمال ناشايست که در اسلام ممنوع بود رهبران حکومت خود مرتکب ميشدند. لذا با تمام قدرت در برابر اعمال ضد ديني ايستاد و از هيچگونه دلسوزيهاي افراد آگاه دلسرد نشد بلکه در مقابل آنان پاسخ حمايت از اسلام را ندا ميداد و به مردم کوفه نوشت: به سمت شما ميآيم، ابتداء نمايندهي خود را ميفرستم سپس خود وارد شهر ميشوم و راضي بحکومت فعلي نيستم. مردم بخاطر اعتمادي که به حسين عليهالسلام داشتند به نمايندهي او مسلم بن عقيل بيعت کردند. اين عهد و پيمان امام عليهالسلام با مردم شکسته نميشود تا اينکه امام به هدف برسد.
اگر کشته شد باز بهدف خويش رسيده است و اگر پيروز گردد نيز به هدف اصلياش دست يافته از اين رو فرمود: قتلنا أم ظفرنا
|