باري رواياتي که از رسول خدا روايت ‏شده و دلالت‏ بر آن دارد که افرادي که بدون امام باشند، گمراه هستند بسيار زياد و داراي مضامين مختلفي است. ما امروز يکي از آنها را که شيعه و سني بر آن اجماع دارند و صدور آنرا از رسول اکرم قطعي مي‏دانند ذکر مي‏کنيم: من مات و لم يعرف امامه مات ميتة جاهلية. [1] . «کسيکه بميرد در حاليکه امام خود را نشناخته است مردن او مانند مردن مردمان جاهليت‏ بوده است‏». اما از طريق شيعه اين حديث‏به چند عبارت روايت ‏شده است. در «روضه کافي‏» [2] يک روايت و در «بحار الانوار» از «محاسن‏» برقي و «رجال‏» کشي و «اکمال الدين‏» صدوق مجموعا شش روايت ‏بدين مضمون حديث مي‏کند [3] که: من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية. و نيز در «بحار الانوار» از «کافي‏» [4] از حضرت صادق از رسول اکرم، و از «غيبت نعماني‏» [5] از رسول اکرم و از «عيون اخبار الرضا»، [6] فيما کتب الرضا للمامون، مجموعا سه حديث‏بدين مضمون حديث مي‏کند که: من مات و هو لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية. و از «ثواب الاعمال‏» [7] صدوق يک روايت ‏بدين مضمون که: من مات و ليس عليه امام مات ميتة جاهلية. و از «محاسن [8] » برقي يک روايت ‏بدين مضمون که: من مات و ليس له امام فموته ميتة جاهلية. و نيز از «محاسن‏» [9] برقي يک روايت ‏به اين مضمون که: من ماغير امام جماعة مات ميتة جاهلية. و از «غيبت‏» [10] نعماني يک روايت ‏بدين مضمون که: من بات ليلة لا يعرف فيها امام زمانه مات ميتة جاهلية. و «کنز» کراجکي [11] از حضرت رضا، عن آبائه، عن علي عليه السلام عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دو روايت ‏بدين مضمون که: من مات و ليس له امام من ولدي مات ميتة جاهلية و يؤخذ بما عمل في الجاهلية و الاسلام. و نيز از «غيبت‏» نعماني [12] سه روايت: اول از ابن ابي يعفور و دوم از سماعة بن مهران و سوم از حمران بن اعين که هر سه نفر با مختصر اختلافي در مضمون مي‏گويند: ما خدمت‏ حضرت صادق عليه السلام عرض کرديم که مردي است که شما را دوست دارد و از دشمنان شما بيزاري مي‏جويد و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مي‏شمارد و چنين معتقد است که امر ولايت در ميان شماست و از شما خارج نيست و هيچگاه ولايت امر به سوي غير آل محمد نخواهد بود الا آنکه مي‏گويد: آل محمد (منظور اولادهاي مختلف حضرت سجاد و حضرت باقر و بني الحسن به طور کلي) با هم اختلاف دارند، اگر همه جمع مي‏شدند و تسليم يکي از آنها مي‏شدند و او را رئيس و پيشوا مي‏شمردند ما هم از او پيروي نموده و او را پيشواي خود قرار مي‏داديم. حضرت فرمودند: ان مات علي هذا فقد مات ميتة جاهلية. «اگر بر اين عقيده بميرد بر عقيده مردم جاهليت مرده است‏». و نيز سه روايت از کتاب «اختصاص‏» [13] نقل مي‏کند، اول - از عمر بن يزيد از حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام قال: سمعته يقول: من مات بغير امام مات ميتة جاهلية امام حي يعرفه قلت: لم اسمع اباک يذکر هذا يعني اماما حيا، فقال: قد و الله قال ذلک رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. قال: و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و ليس له امام يسمع له و يطيع مات ميتة جاهلية. مي‏گويد: از حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام شنيدم که مي‏فرمود: «کسيکه بميرد و امام زنده‏اي نداشته باشد که او را بشناسد مانند مردن اهل جاهليت مرده است. عرض کردم: من از پدر شما حضرت صادق عليه السلام نشنيدم که در روايت ‏خود از رسول در متابعت از امام، قيد حيات و زنده بودن را نموده باشد، حضرت فرمود: سوگند به خدا که پيغمبر اين طور فرمودند. موسي بن جعفر فرمود: که رسول خدا فرمودند: کسيکه بميرد و امامي نداشته باشد زنده که کلام او را بشنود و فرمان او را پذيرفته و اطاعت کند مانند مردمان جاهلي مرده است. دوم - از محمد بن علي الحلبي قال: قال ابو عبد الله عليه السلام: من مات و ليس عليه امام حي ظاهر مات ميتة جاهلية. مي‏گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمودند: «کسيکه بميرد و در تحت تربيت و فرمان امام زنده و ظاهري نبوده باشد مانند مردن اهل جاهليت مرده است‏». سوم - از ابي الجارود قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: من مات و ليس عليه امام حي ظاهر مات ميتة جاهلية. قال: قلت: امام حي جعلت فداک؟ قال: امام حي، امام حي. ابي الجارود مي‏گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم که مي‏فرمود: «کسيکه بميرد و امام زنده و ظاهري نداشته باشد مانند مردمان جاهليت مرده است. عرض کردم فدايت ‏شوم حتما امام بايد زنده باشد؟ حضرت دو مرتبه تکرار فرمود: امام زنده، امام زنده‏». و سيد عليخان کبير در شرح صحيفه سجاديه [14] فرمايد: روايات در اين زمينه از طرق شيعه از حد شماره افزون است. اما از طريق اهل تسنن [15] حديثي است متفق عليه بين عامه از رسول خدا که فرمود: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية. و حاکم در «مستدرک‏» آورده و از طريق ابن عمر صحيح شمرده است که رسول خدا فرمود: من مات و ليس عليه امام جماعة فان موته موتة جاهلية. و ابن مردويه حديثي از علي عليه السلام با سند متصل روايت کرده است که قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في قول الله تعالي: «يوم ندعوا کل اناس بامامهم‏». [16] . قال: يدعي کل قوم بامام زمانهم و کتاب ربهم و سنة نبيهم. امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در پيرامون تفسير اين آيه مبارکه: «روزي که مي‏خوانيم هر دسته از مردم را به نام امامشان‏» روايت مي‏کند که رسولخدا فرمود: «هر گروه و طايفه‏اي خوانده مي‏شوند به نام امام زمان خودشان و کتاب پروردگارشان و سنت پيغمبرشان‏». و ابن عساکر از خالد بن صفوان روايت را با سند متصل روايت کرده است که رسول خدا فرمود: لا تخلو الارض من قائم لله بحجته في عباده. «هيچگاه زمين از حجتي که در ميان بندگان خدا براي خدا قيام کند خالي نخواهد بود». و ديگر از طريق عامه علامه اميني گويد: اين حديث از طريق ابي صالح از معاويه مرفوعا روايت‏ شده و در «مسند» امام احمد حنبل ج 4 ص 96 وارد است که رسول خدا فرمود: من مات بغير امام مات ميتة جاهلية. [17] . و سپس فرمايد: اين حديث را حافظ هيثمي در «مجمع الزوائد» ج 5 ص 218، و ابو داود طيالسي در «مسند» خود ص 259 از طريق عبد الله بن عمر آورده و يک جمله را از رسول خدا بر آن افزوده است که: و من نزع يدا من طاعة جاء يوم القيامة لا حجة له. يعني: «کسي که دست ‏خود را از طاعت امام بيرون کشد در روز قيامت که به محشر آيد حجتي براي او نخواهد بود». و نيز گويد: اين حديث را با الفاظ ديگري از طرق مختلفي روايت کرده‏اند. اول - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية. «کسي که بميرد و بر گردن و عهده او بيعتي نباشد مانند مردمان جاهلي مرده است‏». اين حديث را مسلم در «صحيح‏» خود ج 6 ص 22، و بيهقي در «سنن‏» خود ج 8 ص 156 و ابن کثير در «تفسير» خود ج 1 ص 517 و حافظ هيثمي در «مجمع الزوائد» ج 5 ص 218 آورده، و شاه ولي الله در کتاب «ازالة الخفاء» ج 1 ص 3 به همين لفظ آورده، و استدلال کرده به آن بر وجوب نصب خليفه بر مسلمانان تا روز قيامت‏ به طور وجوب کفائي. دوم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و ليس عليه طاعة مات ميتة جاهلية. «کسيکه بميرد و بر عهده او طاعت و فرماني نباشد مانند مردمان جاهليت مرده است‏». اين حديث را احمد حنبل در «مسند» خود ج 3 ص 446 و هيثمي در «مجمع‏» ج 5 ص 223 آورده است. سوم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية «کسيکه بميرد و امام زمان خود را نشناسد مانند اهل جاهليت مرده است‏». اين حديث را تفتازاني در «شرح مقاصد» ج 2 ص 275 ذکر نموده و او را همانند قول خداي تعالي در مفاد و مفهوم قرار داده است، آنجا که فرمايد: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم. و به همين لفظ نيز تفتازاني در «شرح عقائد نسفي‏» مطبوع در سنه 1302 آورده است. مگر آنکه دست طبع که بايد بر ذخائر و ودائع علم امين باشد، در طبع سنه 1313، هفت صفحه از اين کتاب را که از آن جمله اين حديث‏شريف بوده است‏ برداشته وتحريف نموده است. اين حديث را نيز شيخ علي قاري صاحب کتاب «مرقاة‏» در خاتمه کتاب «الجواهر المضيئة‏» ج 2 ص 509 ذکر کرده است. و در ص 457 گفته است که: قول رسول خدا در «صحيح‏» مسلم: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية معنايش آن است که: کسي که نداند امامي را که واجب است‏ به او اقتدا کند و از او پيروي نمايد در زمان آن امام. چهارم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من خرج من الطاعة و فارق الجماعة [18] فمات، مات ميتة جاهلية. «کسي که دست از اطاعت امام بيرون کشد و از جماعت امام جدا شود و بميرد مانند مردمان جاهلي مرده است‏». اين حديث را مسلم در «صحيح‏» خود ج 6 ص 21، و بيهقي در «سنن‏» خود ج 8 ص 156 آورده، و در «تيسير الوصول‏» ج 3 ص 39 از «صحيح‏» بخاري و «صحيح‏» مسلم از طريق ابوهريرة از رسول خدا روايت کرده است. پنجم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من فارق الجماعة [19] شبرا فمات فميتته ميتة جاهلية. «کسي که از جماعت امام به اندازه يک وجب دور شود و سپس بميرد پس مردن او مردن مردم جاهليت است‏». اين حديث را مسلم در «صحيح‏» خود ج 6 ص 21 آورده است. ششم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية. «کسيکه بميرد در حاليکه امام نداشته باشد مرده است‏ به مانند مردن مردم جاهليت‏». اين حديث را ابو جعفر اسکافي در «خلاصه نقض کتاب عثمانيه جاحظ‏» در ص 29 آورده است، و هيثمي در «مجمع الزوائد» ج 5 ص 224 و ص 225 به لفظ: من مات و ليس عليه امام فميتته ميتة جاهلية، و به لفظ: من مات و ليس عليه امام مات ميتة جاهلية آورده است. هفتم - قوله: صلي الله عليه و آله و سلم: من مات و ليس لامام جماعة عليه طاعة مات ميتة جاهلية. «کسي که بميرد و براي امام جماعت همه مردم بر عهده او فرمان و اطاعتي نباشد مرده است مانند مردن جاهليت‏». اين حديث را حافظ هيثمي در «مجمع الزوائد» ج 5 ص 219 ذکر کرده است. هشتم - قوله صلي الله عليه و آله و سلم: من اتاه من اميره ما يکرهه فليصبر، فان من خالف المسلمين قيد شبر ثم مات ميتة الجاهلية. «کسيکه از ناحيه امير و امامش به او چيزي رسد که ناگوار است‏ بايد صبر و تحمل کند، زيرا کسي که به قدر يک وجب از مسلمان‏ها تخلف ورزد و سپس مرگ او را دريابد به مرگ اهل جاهليت مرده است‏». اين حديث را در «شرح السير الکبير» ج 1 ص 113 ذکر کرده است. [20] . باري اين مجموع احاديثي بود که بدين سياق آورده شده و حکم رسول خدا را درباره افرادي که به امام زمان خود معرفت پيدا نکرده‏اند به مثابه مردن اهل جاهليت‏ شمرده است. اين احاديث از نقطه نظر سند جاي بحث نيست چون علاوه بر آنکه بسياري از آنها داراي سند صحيح هستند از نقطه نظر کثرت به حد استفاضه بلکه به حد تواتر رسيده است، به طوري که بعضي از بزرگان از جمله احاديثي که از رسول - اکرم روايت ‏شده و به حد تواتر معنوي رسيده است اين حديث را دانسته‏اند مانند حديث من کنت مولاه فعلي مولاه. گويند اين حديث نيز به تواتر معنوي از حضرت رسول الله صادر شده است و بسياري گفته‏اند تواتر لفظي دارد. مرحوم مولي فتح الله کاشاني در تفسير خود، [21] در ذيل آيه وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض، [22] . از جابر بن عبد الله انصاري روايت کرده است که چون آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم [23] . نازل شد، به محضر رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم عرض کردم: يا رسول الله خداي تعالي و رسول خدا را مي‏شناسم ولي اولي الامر که خداوند در اين آيه اطاعت آنها را با اطاعت رسولش برابر و مقرون با يکديگر داشته چه کسانند؟ فرمود: يا جابر هم خلفائي و ائمة المسلمين من بعدي، اولهم علي بن ابي طالب ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف في التوراة بالباقر، و ستدرکه يا جابر فاذا لقيته فاقراه مني السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم ابن الحسن بن علي سميي و کنيي حجة الله في ارضه و بقية الله في بلاده، ذلک الذي يفتح الله علي يده مشارق الارض و مغاربها، ذلک الذي يغيب عن شيعته غيبة لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه بالايمان. يعني: «اي جابر! اولوالامر خليفه‏هاي من و جانشينان من بعد از من هستند که امامان و پيشوايان مسلمانانند. اول آنها علي بن ابيطالب و پس از او حسن و سپس حسن و سپس حسين و بعد از او علي بن الحسين و آنگه محمد بن علي که در تورات به باقر معروف است، و اي جابر تو او را درخواهي يافت و چون او را ملاقات نمودي سلام مرا به او برسان، و پس از او جعفر بن محمد الصادق و سپس موسي بن جعفر و بعد از او علي بن موسي و بعد از او محمد بن علي و پس از او علي بن محمد و سپس حسن بن علي و بعدا فرزندش، که هم اسم و هم کنيه من است. اوست‏ حجت‏ خدا در روي زمين و بقيه خدا [24] در ميان شهرهاي خدا. و او همان کسي است که از شيعيان خود غيبتي طولاني خواهد نمود که هيچيک از افرادي که قائل به امامت او هستند پايدار نخواهند ماند مگر آن کس که خداوند قلب او را به مراتب ايمان و يقين آزموده باشد». جابر مي‏گويد: «گفتم: يا رسول الله آيا شيعيان او در زمان غيبت او از او بهره‏مند خواهند شد؟ فرمود: بلي سوگند به آن کسي که مرا به نبوت برگزيده است، اي والذي بعثني بالنبوة، که شيعيان از نور او استضائه کنند و به ولايت او بهره‏مند گردند اگر چه در غيبت‏ باشد، همچنانکه از آفتاب در وقتي که ابر روي آنرا پوشانيده باشد بهره‏مند گردند. سپس فرمود: يا جابر هذا من مکنون سر الله و مخزون علم الله فاکتمه الا عن اهله. «اي جابر اين کلام از اسرار مخفيه خدا و از خزائن علم خداست، تو نيز او را از غير اهلش مخفي دار». جابر گويد مدتي مديد گذشت و من منتظر اين وعده بودم تا يک روز نزد امام همام زين العابدين علي بن الحسين عليهما السلام رفته بودم و در حاليکه او با من سخن مي‏گفت ناگاه محمد بن علي از اطاق زنها بيرون آمد و بر سرش دو رشته از گيسو بود، چون در او خوب نگريستم پهلوهايم بلرزيد و مو بر اندامم راست‏ شد زيرا تمام خصوصياتي که رسول خدا فرموده بود در او مشاهده کردم. گفتم: يا غلام اقبل اي کودک روي به من آر، روي به من آورد. گفتم: ادبر، برگرد، برگشت، گفتم: شمائل رسول الله و رب الکعبة، اين شمائل سوگند به پروردگار کعبه که شمائل رسول - خداست. گفتم: نام تو چيست؟ فرمود: محمد، گفتم پدرت کيست؟ فرمود: زين العابدين علي بن الحسين، گفتم: همانا که تو باقري؟ فرمود: آري اي جابر پيغام رسول خدا را به من برسان. گفتم: رسول خدا مرا بشارت داد که تو چندان در دنيا زيست کني که باقر را دريابي و چون او را ملاقات کردي سلام مرا به او برسان. اينک اي محمد بن علي بدان که رسول خدا به تو سلام مي‏رساند، فرمود: علي رسول الله السلام ما دامت السموات و الارض، و عليک يا جابر کما بلغت السلام. بر رسول خدا سلام خدا باد تا وقتي که آسمانها و زمين بر پا هستند و بر تو سلام باد اي ابر که سلام رسول خدا را به من رسانيدي. جابر گويد: از آن به بعد من به محضر آن حرت رفت و آمد مي‏کردم و از مسائلي چند پرسش مي‏نمودم. يک روز آن حضرت از من مسئله‏اي پرسيد، گفتم: لا و الله لا دخلت في نهي رسول الله حيث قال: انهم الائمة الهداة من اهل بيته من بعده، احلمهم صغارا و اعلمهم کبارا، لا تعلموهم فانهم اعلم منکم. عرض کردم سوگند به خدا که جواب نخواهم گفت و خود را در نهي رسول خدا وارد نخواهم ساخت، چون آن حضرت فرمود: ايشانند ائمه و راهنمايان از اهل بيت من بعد از مرگ من، حلم و بردباري آنها در کودکي از همه افراد بشر بيشتر و دانش آنها در بزرگي از همه افراد بشر افزون است، شما آنها را تعليم نکنيد که آنها از شما داناترند. فرمود: صدق رسول الله اني اعلم منک بهذه المسالة و لقد اوتيت الحکم صبيا، کل ذلک بفضل الله علينا و رحمته لنا اهل البيت. راست گفت رسول خدا، من در اين مساله از تو داناترم و حقا که حکم از طرف خدا در زمان کودکي به من عنايت‏ شده است و تمام‏اين مزايا و کمالات در اثر فضل خدا و رحمتش بر ما اهل بيت رسول خدا است‏». [25] . مرحوم شعراني در پاورقي گويد که: در اين وقت جابر هنوز نابينا نشده بود و آنکه بعضي گويند در سنه 61 که به زيارت قبر مطهر حضرت سيد الشهداء آمد نابينا بود صحيح نيست، اما در آخر عمر نابينا شد، چون جابر 94 ساله بود که فوت کرد و وفات او را در سال 77 نوشته‏اند، که در آن هنگام حضرت باقر عليه السلام بيست‏ساله بودند و در بعضي از کتب عامه، حضرت باقر از جابر رواياتي را نقل مي‏کند. [26] .

[1] سيد عليخان کبير در شرح دعاي چهل و هفتم از «رياض السالکين‏» ص 501 فرمايد: فمنه الحديث المشهور المتفق علي روايته عن النبي (ص): من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية. [2] «روضه کافي‏» ص 146. [3] «بحار الانوار» ج 7 ص 16 تا ص 20. [4] «بحار الانوار» ج 15 کتاب الايمان ص 195. [5] «بحار الانوار» ج 7 ص 16 تا ص 20. [6] «بحار الانوار» ج 7 ص 16 تا ص 20. [7] «بحار الانوار» ج 7 ص 18. [8] «بحار الانوار» ج 7 ص 17. [9] «بحار الانوار» ج 7 ص 17. [10] «بحار الانوار» ج 7 ص 17. [11] «بحار الانوار» ج 7 ص 20. [12] «بحار الانوار» ج 7 ص 17. [13] «بحار الانوار» ج 7 ص 20. [14] «تلخيص الرياض‏» ج 3 ص 242. [15] «تلخيص الرياض‏» ج 3 ص 241. [16] سوره اسراء 17- آيه 71. [17] «الغدير» ج 10 ص 358. [18] مرحوم صدوق فرموده است: الجماعة اهل الحق و ان قلوا، و قد روي عن النبي صلي الله عليه و آله انه قال: المؤمن وحده حجة و المؤمن وحده جماعة (بحار الانوار ج 8 ص 2). [19] مرحوم صدوق فرموده است: الجماعة اهل الحق و ان قلوا، و قد روي عن النبي صلي الله عليه و آله انه قال: المؤمن وحده حجة و المؤمن وحده جماعة (بحار الانوار ج 8 ص 2). [20] «الغدير» ج 10 ص 359 و ص 360. [21] اين روايت ‏شريفه را مرحوم سيد هاشم بحراني در «تفسير برهان‏» در ذيل آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم‏» ج 1 ص 234 و ص 235 و در کتاب «غاية المرام‏» ص 265 و ص 266 از ابن بابويه قمي با سلسله سند متصل خود تا قوله عليه السلام: فاکتمه الا عن اهله روايت کرده است. و علامه طباطبائي در «الميزان‏» ج 4 ص 435 و ص 436 از «تفسير برهان‏» روايت کرده‏اند. [22] سوره نور 24- آيه 55. [23] سوره نساء 4- آيه 59. [24] بقية الله و بقيه خدا يعني آن کسي که تمام اسماء و صفات الهيه‏اي که تا به حال ظهور خارجي پيدا ننموده‏اند در او ظهور پيدا بنمايد و باقي مانده و تمام کننده ظهورات انبياء و امامان باشد و اراده حتميه پروردگار به بقاء او تعلق گرفته باشد. [25] «تفسير منهج الصادقين‏» ج 6 ص 338. [26] همان کتاب (پاورقي) ولي حضرت باقر عليه السلام از طريق خاصه هم از جابر روايت نقل مي‏کند مانند روايتي که در غاية المرام ص 327 روايت ‏سوم نقل شده است.