سيد ابن طاووس در «لهوف» گويد: چون اسرا را در شام آوردند، همين طور مردم آنها را نظاره و تماشا ميکردند تا بر همين منوال آنها را آوردند در باب دمشق و آنها را پهلوي پله در مسجد دمشق همان جائي که هميشه اسيران را در آنجا متوقف ميکردند توقف دادند، در اين حال پيرمردي به عيالات آن حضرت نزديک شده گفت:
الحمد لله الذي قتلکم و اهلککم و اراح البلاد عن رجالکم و امکن امير المؤمنين منکم، فقال له علي بن الحسين عليهما السلام: يا شيخ هل قرات القرآن؟ قال: نعم، قال: فهل عرفت هذه الآية: «قل لا اسالکم عليه اجرا الا المودة في القربي؟ قال الشيخ: نعم قد قرات ذلک، فقال علي عليه السلام: فنحن القربي يا شيخ، فهل قرات في بني اسرائيل: «و آت ذا القربي حقه»؟ فقال الشيخ: قد قرات، فقال علي بن الحسين عليهما السلام: فنحن القربي يا شيخ، فهل قرات هذه الآية:
«و اعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي؟ قال: نعم، فقال له علي عليه السلام: فنحن القربي يا شيخ، فهل قرات هذه الآية:
«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»؟ قال الشيخ: قد قرات ذلک، فقال علي (ع) فنحن اهل البيت الذين خصصنا الله بآية الطهارة يا شيخ. قال الراوي: فبقي الشيخ ساکتا نادما علي ما تکلم به و قال: بالله انکم هم؟ فقال علي بن الحسين عليهما السلام: تالله انا لنحن هم من غير شک، و حق جدنا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انا لنحن هم، فبکي الشيخ و رمي عمامته ثم رفع راسه الي السماء و قال: اللهم انا نبرا اليک من عدو آل محمد عليهم السلام من جن و انس، ثم قال: هل لي من توبة؟ فقال له: نعم ان تبت تاب الله عليک و انت معنا، فقال: انا تائب، فبلع يزيد بن معاوية حديث الشيخ فامر به فقتل.
«پير مرد به اسيران آل محمد گفت: شکر و حمد اختصاص به خدائي دارد که شما را کشت و هلاک کرد و شهرها را از شر مردان شما خلاص کرد و امير المؤمنين يزيد را بر شما چيره ساخت. در اين حال حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام به آن شيخ گفتند: اي شيخ آيا قرآن خواندهاي؟ عرض کرد: بلي، حضرت فرمود: آيا اين آيه را خواندهاي که خدا ميگويد: اي پيغمبر به مردم بگو من از شما هيچ مزد رسالت نميخواهم مگر آنکه با ذوي القرباي من مودت کنيد؟ شيخ گفت: بلي اين آيه را خواندهام، حضرت فرمود: ما ذوي القرباي پيغمبريم اي پيرمرد. اي شيخ آيا در سوره بني اسرائيل اين آيه را خواندهاي: به ذوي القربي حق آنان را بده؟ شيخ عرض کرد: بلي خواندهام، حضرت فرمود: ما نزديکان و ذوي القربي هستيم. اي شيخ آيا اين آيه را خواندهاي: اي مردم بدانيد که آنچه را بهره و غنيمت ميبريد خمس آن اختصاص به خدا و رسول و ذوي القربي دارد؟ عرض کرد: بلي، حضرت فرمود: ما ذوي القربي و نزديکان پيغمبريم. اي شيخ آيا اين آيه را خواندهاي: خدا اراده کرده است که از شما خاندان رسالت هر گونه رجس و پليدي را ببرد و پاکيزه و منزه و مقدس گرداند؟ شيخ گفت: اين آيه را خواندهام، حضرت فرمود: ما اهل بيتي هستيم که خدا ما را به آيه تطهير اختصاص داده است اي شيخ.
راوي ميگويد: شيخ بعد از شنيدن اين کلمات از حضرت سجاد عليه السلام متحير و ساکت و پشيمان به حال خود ماند و از آنچه گفته بود سخت در اضطراب، رو به حضرت نموده گفت: شما را به خدا سوگند شما اهل بيت پيغمبريد؟ حضرت فرمودند: به خدا سوگند ما اهل بيت پيغمبريم بدون شک، و به حق رسول خدا کهجد ماستسوگند که ما اهل بيت پيغمبريم. شيخ شروع کرد به گريه کردن، و عمامه خود را به زمين زد و سر خود را به آسمان نموده گفت: بار پروردگارا ما بيزاريم از دشمنان آل محمد عليهم السلام چه از جن باشند و چه از انس، و به حضرت عرض کرد: آيا من راهي به سوي توبه دارم و توبه من قبول است؟ حضرت فرمودند: بلي اگر تو به خدا بازگشت کني خدا نيز به تو نظر عنايت و رحمت خواهد نمود و با ما خواهي بود. شيخ گفت: خدايا من توبه کردم. چون اين داستان را براي يزيد حکايت کردند دستور قتل او را صادر کرد و او را کشتند».
باري اين قضيه را به همين تفصيل خوارزمي در «مقتل» با مختصر اختلافي در لفظ نقل ميکند. و طبري در تفسير آيه تطهير و ابن کثير در تفسير اين آيه فقط همان استشهاد حضرت سجاد را به آيه تطهير براي آن پيرمرد شامي ذکر کردهاند.
و نيز آلوسي و سيد شرف الدين فقره استشهاد حضرت به آيه مودت
(قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي)
را براي شيخ شامي نقل ميکنند، و سيد شرف الدين از طبراني و کتاب «الصواعق المحرقة» نقل ميکند.
|