در اشعاري که به آن حضرت نسبت مي‏دهند که در روز عاشورا در مقابل لشکر خوانده‏اند و صدرش اين است: کفر القوم و قدما رغبوا عن ثواب الله رب الثقلين تا آنکه حالات خود را و مناقب و مفاخر خود را مي‏شمرد تا به اينجا که مي‏فرمايد: نحن اصحاب الکساء خمستنا قد ملکنا شرقها و المغربين ثم جبريل لنا سادسنا و لنا البيت کذا و المشعرين. «ما اصحاب کساء هستيم که هر پنج نفر ما در زير کساء جمع شديم، و مشرق و مغرب شرف و فضيلت از آن ماست. و غير از ما در زير کساء شخص ديگري نبود مگر جبرائيل فرشته سماوي که ششمين ما بود، و هم چنين بيت الله الحرام و عرفات و مشعرخانه‏هاي ماست‏». و نيز حضرت امام حسين چند جا خود را جزء اهل بيت‏ شمرده‏اند، از جمله در آن وقتي که حضرت مسلم در سفر به عراق ترديد نموده و کاغذي به آن حضرت نوشت و نسبت‏ به اين سفر تطير زده و به فال بد گرفت‏ حضرت در پاسخ او نوشتند: يا ابن العم اني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: ما منا اهل البيت من يتطير و لا يتطير به، فاذا قرات کتابي فامض علي ما امرتک، و السلام عليک و رحمة الله و برکاته. «اي پسر عمو، من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که مي‏فرمود: هيچ کس از ما اهل بيت نيست که فال بد زند و نه به او فال بد زنند، چون نامه مرا خواندي به دنبال آنچه که به تو امر کردم برو و سلام خدا و رحمت‏ خدا و برکات خدا بر تو باد». و از جمله در خطبه‏اي که در مکه هنگام عزم حرکت‏ به کربلا بيان کردند فرمودند: رضا الله رضانا اهل البيت، نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين. «رضاي خدا رضاي ما اهل بيت است، بر امتحان و بلاي او شکيبا خواهيم بود، و او به ما مزد صابران را عنايت‏ خواهد نمود». و از جمله در خطبه‏اي که در شب عاشورا خواندند و اعلان کردند که هر کس مي‏خواهد برود برود فرمودند: و الآن لم يکن لهم مقصد الا قتلي و قتل من يجاهد بين‏يدي و سبي حريمي بعد سلبهم، و اخشي انکم ما تعلمون او تعلمون و تستحيون و الخدع عندنا اهل البيت محرم، فمن کره منکم ذلک فلينصرف - الخطبة. فرمود: «و حالا اين قوم مقصدي ندارند جز کشتن من و کشتن افرادي که در رکاب من با آن‏ها مجاهده و جنگ کنند، و نيتي ندارند جز اسير کردن زنان و طفلان من بعد از غارت کردن آنها، و من خوف دارم که شايد شما اين معني را ندانيد يا بدانيد و ليکن از روي حيا و شرم در نزد من درنگ نموده‏ايد. خدعه و مکر در نزد ما اهل بيت رسول خدا حرام است، حقيقت مطلب بدون روپوش اين است که هر کس مي‏خواهد برود و ماندن و کشته شدن را ناپسند مي‏دارد، بايد برود».