شيعه هم در اصول با عامه اختلاف دارد، هم در فروع. عامه، سيره شيخين را عملا جزو برنامه عمل خود قرار داده و معتقدند در عمل بايد از رويه و سنت آنها پيروي کرد. گرچه در ظاهر فقط کتاب خدا و سنت رسول خدا را مدرک حکم ميگيرند ولي در تمام مسائل بدون استثناء سيره شيخين را با کتاب خدا و سنت رسول خدا ضميمه ميکنند، و لذا در مجلس شورائي که بعد از عمر تشکيل شد عبد الرحمن عوف به امير المؤمنين گفت: حاضري با تو بيعت کنم برخلافت به شرط آنکه به کتاب خدا و سنت پيغمبر و سيره شيخين عمل کني؟ حضرت فرمود: من فقط به کتاب خدا و سنت پيغمبر عمل ميکنم، لذا با آن حضرت بيعت نکرد، و روي به عثمان نمود و گفت: حاضري به کتاب خدا و سنت پيغمبر و سيره شيخين عمل کني؟ گفت: آري، و لذا با او دست بيعت داده، او را به خلافت برگزيد.
شيعه صحابه را معصوم نميداند و لذا پيروي از آنها را جايز نميشمرد. در وقتي که ابو بکر انتظار دارد که رسول خدا او را از اهل بهشت بشمرد، و حضرت صريحا او را رد کرده و ميفرمايد: به علت حوادثي که بعد از من ممکن است از شما سر زند نميتوانم شما را از اهل بهشت بشمارم، چگونه ميتوان او را معصوم دانست و عمل او را ملاک عمل قرار داد؟!
در باب جهاد از «موطا» مالک وارد است که:
عن مالک، عن ابي النضر مولي عمر بن عبيد الله انه بلغه ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لشهداء احد: هؤلاء اشهد عليهم. فقال ابو بکر الصديق: السنا يا رسول الله اخوانهم؟ اسلمنا کما اسلموا و جاهدنا کما جاهدوا، فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: بلي و لکن لا ادري ما تحدثون بعدي. فبکي ابو بکر ثم بکي ثم قال: ائنا لکائنون بعدک؟ [1] .
«مالک با سند خود از عمر بن عبيد الله روايت ميکند که به او چنين رسيده است که: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره شهداء احد فرمودند: اينان جماعتي هستند که من گواهي ميدهم از اهل بهشتاند. ابوبکر ميگويد: اي رسول خدا آيا ما برادر آنها نيستيم؟ ما اسلام آورديم همانطور که آنها اسلام آوردند، و جهاد کرديم همانطور که آنها جهاد کردند (يعني حتما ما هم اهل بهشتيم کما آنکه آنها اهل بهشتاند).
حضرت رسول اکرم فرمود: بلي شما اسلام آورده و جهاد کرديد لکن من نميدانم که بعد از من چه حوادثي پيش خواهيد آورد. ابوبکر از شنيدن اين کلام گريه کرد و باز هم گريه کرد و سپس گفت: اي رسول خدا آيا ما بعد از تو خواهيم بود؟».
همچنين عمر خود را مجتهد ميدانست و طبق راي خود رفتار ميکرد، و بسياري از چيزهائي را که رسول خدا حلال فرموده بود حرام کرد، و تغييراتي در سنت رسول خدا داد، در اين صورت چگونه ميشود از او پيروي کرد؟ در حالي که شيعه و سني روايت کنند از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود:
ايها الناس و الله ما من شيء يقربکم من الجنة و يباعدکم من النار الا و قد امرتکم به، و ما من شيء يقربکم من النار و يباعدکم من الجنة الا و قد نهيتکم عنه. [2] .
«اي مردم هيچ چيز شما را به بهشت نزديک و از آتش دور نمينمود الا آنکه من شما را به آن امر کردم، و هيچ چيز شما را به آتش نزديک و از بهشت دور نمينمود مگر آنکه من شما را از آن نهي کردم».
و نيز فرمود:
حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة
«حلال محمد حلال است تا روز قيامت، و حرام محمد حرام است تا روز قيامت».
علامه اميني [3] و علامه طباطبائي [4] گويند: اخرج الطبري في المستبين عن عمر انه قال: ثلاث کن علي عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انا محرمهن و معاقب عليهن: متعة الحج، و متعة النساء، و حي علي خير العمل في الاذان.
«طبري در کتاب «مستبين» با سلسله سند متصل خود از عمر روايت کند که گفت: سه چيز در زمان رسول خدا بوده است لکن من آنها را حرام ميکنم و هر کس بجا آورد او را عقاب ميکنم: متعه حج و متعه زنان و گفتن حي علي خير العمل در اذان».
و نيز طبري در «تاريخ» خود با سلسله سند متصل خود از عمران بن سواء روايت کند که: عمران ميگويد: «نماز صبح را با عمر خواندم، عمر در نماز سبحان [5] را و يک سوره را با آن خواند و سپس برخاست و منصرف شد. من با او برخاستم، گفت: آيا حاجتي داري؟ گفتم: بلي حاجت دارم. گفت: با من بيا. منبا او رفتم، چون داخل منزل شد به من اجازه ورود داد و خود در روي تختي که هيچ چيز بر روي آن نبود نشست. گفتم: آمدهام تو را نصيحتي کنم. گفت: مرحبا به پند دهنده هر صبح و شام. گفتم: امت تو، بر تو چهار چيز را عيب ميشمارند. در اين حال شلاق کوتاه خود را که به دره معروف استيک سر آنرا در زير چانه و سر ديگر آنرا روي ران خود قرار داد و سپس گفت: بگو ببينم چه ميگوئي؟
گفتم: امت ميگويند که: تو عمره تمتع را در ماههاي حجحرام کردي و رسول خدا حرام ننمود و ابو بکر نيز حرام ننمود و عمره تمتع حلال است. گفت: آيا حلال است؟ اگر مردم در ماههاي حج عمره تمتع بجا آوردند آنرا از رفتن به ميقات براي احرام حج کافي ميدانند، بنابر اين نتيجه عمل آنها در آن سال فقط عمره بوده و حج آنها خراب و کوفته و له خواهد شد در حالي که حجحسن و نظارت و طراوتي است از نضارت و حسنهاي خدا، و من در اين حکم کار صحيحي انجام دادم. و لو انهم اعتمروا في اشهر الحج راوها مجزية من حجهم فکانت قائبة قوب عامها فقرع حجهم و هو بهاء من بهاء الله، و قد اصبت. [6] گفتم: و امت ميگويند که: تو متعه نساء را حرام کردي در حالي که از طرف خدا جايز شمرده شده است، و ما در سابق با يک کف از طعام استمتاع مينموديم و بعد از سه استمتاع در سه مرحله متفاوت جدائي ابدي حاصل ميکرديم. [7] گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم متعه را در زمان ضرورتي جايز شمرد و سپس مردم به وسعت و گشايش رسيدند و از آن به بعد ياد ندارم يکي از مسلمانان به آن عمل کرده، يا آن عمل را تکرار کرده باشد و الآن هم اگر کسي بخواهد با يک کف از طعام عقد کند و بعد از سه طلاق مفارقت جويد مانعي ندارد، و من در حکم به تحريم متعه کار صحيحي انجام دادم.
گفتم: و چنين حکم کردهاي که اگر کنيزي از مولاي خود بچهاي بزايد فورا آزاد ميشود با آنکه مولا او را آزاد نکرده باشد. گفت: الحقت حرمة بحرمة و ما اردت الا الخير و استغفر الله. [8] من به جهت احترام فرزند که آزاد است احترام مادر او را رعايت کردم و حکم به آزادي او نمودم، در اين عمل اراده خير و خوبي کردم. گفتم: امت از تو شکايت دارند که رعيت را به شدت و تندي حرکت ميدهي و با خشونت و تعب ميراني. در اين حال عمر آن شلاق کوتاه خود را به هم پيچد و دستي از اول آن تا آخر آن کشيد و پس از آن گفت: انا زميل محمد - و کان زامله في غزوة قرقرة الکدر - فوالله اني لارتع فاشبع، و اسقي فاروي، و انهز اللفوت، و ازجر العروض، و اذب قدري، و اسوق خطوي، و اضم العنود، و الحق القطوف، و اکثر الزجر، و اقل الضرب، و اشهر العصا، و ادفع باليد، لو لا ذلک لاعذرت.
عمر گفت: «من هم طراز و هم رديف محمد هستم - و در غزوه قرقرة الکدر روي مرکب در رديف پيغمبر اکرم نشسته و عديل او بود - سوگند به خدا که من گله را ميچرانم [9] و سيرشان ميکنم، و آب ميدهم و سيراب ميکنم، و شتر سرکش را ميزنم و دفع ميکنم، و ناقه غير مطيع و متمرد را زجر و عذاب ميدهم، و به اندازه قدر خودم دفع ميکنم و به قدر گام خود مردم را سوق ميدهم، و شخص منحرف و کجرو را به جمع دعوت ميکنم، و حيوان متمرد بد راه را به جماعت ملحق مينمايم، و زياد زجر ميکنم لکن کم ميزنم، عصا بلند ميکنم اما با دست مدافعه ميکنم، و اگر چنين نبود هر آينه من مراتب عذرخواهي خود را بيان مينمودم». راوي گويد: چون اين کلام عمر را براي معاويه نقل کردند، گفت: سوگند به خدا که به احوال رعيت خود عالم است». [10] .
در اين روايت ملاحظه ميشود که عمر علنا اظهارنظر ميکند. اولا - احکامي را که از نزد خود بر خلاف احکام رسول خدا اجرا کرده است صحيح ميشمارد و ميگويد: من در اين امور اصابه به واقع کردهام و کار صحيح انجام دادم. ثانيا - خود را زميل يعني هم طراز و هم رديف پيغمبر ميشمرد و ميگويد: همان طور که پيغمبر داراي نظر و اجتهاد بوده است من هم داراي نظر و اجتهاد هستم.
شيعه ميگويد: غير از قرآن و سنت پيغمبر هيچ چيز لازم الاجراء و معصوم يعني خالي از خطا نيست و ائمه اهل بيت که معصوماند اولا به علت معجزات و کرامات و عدم وقوع خبط و اشتباه، و ثانيا به جهت نصوص متواتري است که از صاحب شريعت معصوم رسيده و آنها را واجب الاطاعة يعني معصوم دانسته است، و بدون جهت نبايد کسي را مطاع شمرد و از او تبعيت کرد.
عمر به عقيده خود مجتهد بوده ولي به چه دليل امر او لازم الاجراء باشد و به چه علت حکم به تحريم متعه حج و متعه نساء را مسلمانان از او بايد پيروي کنند؟ به کدام آيه يا به کدام يک از کلمات رسول خدا چنين حقي به او داده شده است که حکم قرآن و حکم رسول خدا را نسخ کند و تا روز قيامت در بين مسلمانان لازم الاجراء باشد؟ حکم لازم الاجراء حکمي است که از خطا و غلط محفوظ باشد و بنابر لزوم تبعيت از سنت شيخين بايد آنها معصوم باشند.
و عجيب است که عامه عصمت ائمه را قبول ندارند، و بعضي از آنها عصمت رسول خدا را نيز قبول ندارند، و بعضي در آيات قرآن قبول دارند و در سيره و روش خود آن حضرت قبول ندارند، و رواياتي که از آنان وارد شده و نسبت خطا و سهو و نسيان و اشتباه به رسول الله داده شده بسيار زياد است، حتي در بعضي صراحت دارد که در هنگام نزول بعضي از آيات قرآن شيطان بر زبان آن حضرت آيه دعوت به بت و تمجيد از بتها را گذارد و پيغمبر براي مردم قرائت کرد لکن جبرئيل نازل شد و پيغمبر را متوجه اشتباه خود نمود، و لکن مع ذلک عملا شيخين را معصوم ميدانند يعني سيره آنها را لازم الاتباع ميدانند و ناسخ سيره پيغمبر ميشمرند.
شيعه ميگويد: شيخين معصوم نيستند، آنها مانند ساير افراد مردم جايز الخطا هستند و تبعيت از سيره و روش آنها تبعيت از خطا است، در حالي کهميبينيم بسياري از آيات قرآن در مذمت و توبيخ و عتاب و مؤاخذه بعضي اصحاب نازل شده است و رواياتي را بزرگان اهل تسنن نقل نمودهاند که دلالت بر انحراف بعضي از صحابه و بيزاري رسول خدا از آنها و عدم قبول شفاعت آن حضرت درباره آنها است. در عين حال به مجرد آن که کسي نام صحابي بر خود گرفت چگونه طاهر و مطهر ميشود و از هر گونه نقص و عيب، مادر زاد بيرون ميآيد؟ مگر اين همه اختلافات و مشاجرات و منازعات و قتال در زمان حضرت رسول الله و بعد از آن حضرت در ميان اصحاب واقع نشد؟ پس چگونه بدون چون و چرا چشم بسته بايد آنها را خوب دانست و سخن آنها را پذيرفت؟ دين اسلام دين علم و واقعبيني است، چگونه ميشود امر به تبعيت از باطل کند و سخن افراد مجهول الحال را بدون تفحص و تجسس در صحت و سقم آن لازم الاتباع داند.
مگر قرآن مجيد نميفرمايد:
و لا تقف ما ليس لک به علم [11] .
«از آنچه به آن علم نداري پيروي مکن».
مگر نميفرمايد:
ان الظن لا يغني من الحق شيئا. [12] .
«به درستي که گمان، انسان را نسبت به چيزي از حق بينياز نميکند».
در روايت صحيح عامه آمده است که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
روز قيامت که ميشود بينا انا قائم اذا زمرة حتي اذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم، فقال: هلم. فقلت: اين؟. قال: الي النار و الله. قلت: و ما شانهم؟ قال: ارتدوا علي ادبارهم القهقري، ثم اذا زمرة حتي اذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم، فقال: هلم، قلت: اين؟ قال: الي النار و الله. قلت: ما شانهم؟ قال: انهم ارتدوا علي ادبارهم القهقري، فلا اراه يخلص الا مثل همل النعم. [13] .
«حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: چون قيامت برپا شود در هنگامي که من در صحراي محشر ايستادهام ناگهان جماعتي را ميآورند و چون من آنها را شناختم مردي از بين من و آنها ميآيد و به آن جماعت ميگويد: بيائيد و حاضر شويد. من ميگويم: به کجا بيايند؟ جواب ميدهد: سوگند به خدا به سوي آتش. من ميگويم: به چه علت؟ جواب ميگويد: آنها به پشتسر و بر آداب جاهليت برگشتند. پس ناگهان جماعت ديگري را بياورند و همين که من آنها را شناختم مردي از بين من و آنها ميآيد و ميگويد به آن جماعت که: بيائيد و حاضر شويد. من ميگويم: به کجا بيايند؟ جواب ميدهد: سوگند به خدا به سوي آتش من ميگويم: گناهشان چيست؟ جواب گويد: آنها به پشتسر به آداب جاهليت برگشتند. سپس حضرت رسول فرمايد: همين طور دسته دسته به جهنم روند تا حدي که من نيابم کسي را که نجات يابد مگر به اندازه همل النعم».
علامه اميني گويد که: قسطلاني در «شرح صحيح بخاري» ج 9 ص 325 همل را به معناي شتران گم شده يا شتران بدون ساربان معني نموده است، يعني نجات يافتگان از اصحاب من کماند مانند کم بودن شتران گمشده و بيساربان. [14] .
و علامه طباطبائي در تفسير خود فرمايد:
و في الصحيحين عن ابي هريرة: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: يرد علي يوم القيامة رهط من اصحابي (او قال: من امتي) فيحلئون عن الحوض، فاقول: يا رب اصحابي. فيقول: لا علم لک بما احدثوا بعدک. ارتدوا علي اعقابهم القهقري فيحلئون. [15] .
در «صحيح بخاري و مسلم» از ابو هريره از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت ميکند که فرمود: «روز قيامت جماعتي از اصحاب من (يا از امت من) بر من وارد ميشوند و آنها را از حوض کوثر دور ميکنند. من ميگويم: بار پروردگارا اينان اصحاب من هستند. خداوند تبارک و تعالي خطاب ميفرمايد: تو نميداني بعد از تو چه حوادثي پيش آوردهاند، آنها بر پاشنه پاهاي خود به عقب برگشته بر آداب جاهليت به قهقري رجوع کردهاند».
علامه اميني در جلد سوم «الغدير» [16] روايات بسياري از صحاح عامه در اينموضوع بيان ميفرمايد، و علامه مجلسي در جلد هشتم «بحار الانوار» اخبار کثيري از بخاري و مسلم و ديگران راجع به انحراف صحابه بعد از رحلت رسول خدا نقل ميکند. [17] .
و کليني در «روضه کافي» با اسناد متصل خود از زراره از حضرت باقر يا صادق عليهما السلام روايت ميکند که
قال: اصبح رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم کئيبا حزينا، فقال له علي عليه السلام: ما لي اراک يا رسول الله کئيبا حزينا؟ فقال: و کيف لا اکون کذلک و لقد رايت في ليلتي هذه ان بني تيم و بني عدي و بني امية يصعدون منبري هذا يردون الناس عن الاسلام القهقري، فقلت: يا رب في حياتي او بعد موتي؟ فقال: بعد موتک. [18] .
«حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم صبحگاهي به حال غصه و اندوه شديدي بودند، امير المؤمنين عليه السلام عرض ميکند: اي رسول خدا چرا اين قدر اندوهگين و غمناکي؟ حضرت رسول فرمودند: چگونه حزين و غمگين نباشم، ديشب ديدم بني - تيم و بني عدي و بني امية از ابن منبر من بالا ميروند و مردم را از اسلام برگردانده و به قهقراي جاهليتسوق ميدهند. پس عرض کردم: اي پروردگار من آيا اين کار را در زمان حيات من ميکنند يا بعد از مردن من؟ خطاب از طرف خدا آمد: بعد از مرگ تو».
لو لا اکره ان يقال: ان محمدا استعان بقوم حتي اذا ظفروا بعدوه قتلهم لضربت اعناق قوم کثير. [19] .
«حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر من ناپسند نميداشتم اين که گفته شود: محمد از گروهي ياري جست و چون با کمک آنان بر دشمنش غالب شد آنها را کشت، هر آينه گردنهاي افراد بسياري را ميزدم».
باري اين روايات که به طور نمونه بيان شد شاهد است بر آنکه تمام اصحاب رسول خدا مؤمن و تسليم اوامر نبوده و در ميان آنها متمرد و مخالف بسيار بودهاند. و چون شرط عمل به گفتار کسي را قرآن مجيد و گفتار رسول خدا منحصر به علم به صحت و واقعيت و حقانيت ميداند لذا بايد در عمل صحابه و روش آنان تفحصنمود، آنان که اهل تقوا و عمل صالح و تسليم اوامر خدا و رسول خدا بودهاند روايتشان را از رسول خدا پذيرفت و کلام آنها را که مطابقه با کتاب و سنت کند قبول کرد، و آنان که تسليم اوامر خدا و رسول خدا نبوده و از آنان خلافي در زمان رسول خدا يا بعد از رحلت آن حضرت سرزده است نه کلام آنها را پذيرفت و نه روايتشان را از رسول خدا قبول کرد، و الا متابعت از باطل بوده و طبق صراحت آيه قرآن منع شده است.
اين يک جهت، مخالفت شيعه با عامه است در اصول.
|