بسم الله الرحمن الرحيم
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
قال الله الحکيم في کتابه الکريم:
فلا اقسم بالشفق و الليل و ما وسق و القمر اذا اتسق لترکبن طبقا عن طبق. [1] .
ترجمه:
«سوگند به روشني آسمان هنگام غروب آفتاب، و سوگند بر شب تار و آنچه از جنبندگان در دل شب به ماواي خود رفته و آرام گرفتهاند، و سوگند بر ماه در آن وقتي که فروزان گردد، که هر آينه شما احوال گوناگون و حوادث مشابه با يک ديگر در آينده خواهيد داشت».
بسياري از تفاسير، جمله لترکبن طبقا عن طبق را به احوالات مختلفه انسان در برزخ و قيامت و عرض و صراط و ميزان، و بالاخره دوزخ و بهشت تفسير کردهاند.
در «تفسير علي بن ابراهيم» در ذيل اين آيه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مروي است که:
لترکبن سنة من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة، لا تخطئون طريقهم و لا يخطا شبر بشبر و ذراع بذراع و باع بباع، حتي ان لو کان من قبلکم دخل جحر ضب لدخلتموه. قالوا: اليهود و النصاري تعني يا رسول الله؟ قال: فمن اعني؟ لتنقضن عري الاسلام عروة عروة فيکون اول ما تنقضون من دينکم الامانة و آخره الصلاة». [2] ..
رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
«هر آينه شما بجا خواهيد آورد و در ميان شما واقع خواهد شد تمام کارها و تمام وقايعي که در افرادي که قبل از شما بودند واقع شده است بدون هيچ اختلاف، مثل تشابه يک قطعه نعل با قطعه ديگر و يا مثل تشابه درازاي يک قطعه تير با درازاي قطعه ديگر، [3] شما از مسير آنها به هيچ وجه منحرف نخواهيد شد و يک وجب از کارهاي آنان با يک وجب از کارهاي آنان با يک وجب از کارهاي شما فرق نخواهد کرد، و نه يک ذراع به يک ذراع و نه يک باع به يک باع، [4] حتي اگر فرضا افرادي از آنان که قبل از شما بودند داخل در سوراخ سوسماري شدند هر آينه شما نيز داخل ميشويد. عرض کردند: آيا منظور شما از افرادي که قبل از ما بودند يهود و نصاري است؟ فرمود: پس چه منظوري دارم؟ حقا که شما تمام بندهاي اسلام را خواهيد گشود و دستاويزهاي آنرا خواهيد شکستيکي يکي، اولين دستاويزي که خرد خواهيد نمود و درهم خواهيد کوفت امانت است و آخرين دستاويز نماز است».
طبق مفاد اين روايت، روايات ديگري نيز از طريق خاصه و عامه وارد شده است. از جمله اتفاقاتي که در قوم يهود و نصاري واقع شده است، اختلاف امت بوده است. در امت حضرت موسي و عيسي اختلافات بسيار واقع شد و منازعات و مشاجرات بسيار پيدا شد و آراء و نحل مختلفي پديدار گشت. هر طايفه از آنها به دنبال رئيسي رفتند و لذا تحزب و تحريف از اصل شريعت به اندازهاي شد که آن دين واقعي در ميان اينها گم، و افرادي که تابع آن بودند بسيار قليل و انگشت شمار گشتند. از تمام امت حضرت موسي يک طايفه از وصي او يوشع بن نون پيروي کردند، و از تمام امت حضرت عيسي فقط يک فرقه از وصيتش شمعون بن صفا متابعت نمودند. بنابراين اختلاف در امت پيامبر آخر الزمان مسلما پديدار خواهد گشت و فقط يک دسته از وصي او علي بن ابيطالب عليه السلام پيروي خواهند کرد.
موفق بن احمد خوارزمي که از اعيان و بزرگان عامه است با سند متصل خوداز علي بن ابيطالب عليه السلام روايت ميکند که:
قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: يا علي مثلک في امتي مثل عيسي ابن مريم، افترق قومه ثلاث فرق: فرقة مؤمنون و هم الحواريون، و فرقة عادوه و هم اليهود، و فرقة غلوا فيه فخرجوا عن الايمان. و ان امتي ستفترق فيک ثلاث فرق: شيعتک و هم المؤمنون، و فرقة هم اعداؤک و هم الناکثون، و فرقة غلوا فيک و هم الجاحدون و هم الضالون، و انتيا علي و شيعتک في الجنة، و عدوک و الغالي فيک في النار. [5] .
«حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود که: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اي علي مثل تو در امت من مثل عيسي ابن مريم است. قوم عيسي به سه دسته تقسيم شدند، يک دسته به او ايمان آوردند و آنها حواريون بودند، و يک دسته با او دشمني ورزيدند و آنها يهود بودند، و يک دسته درباره او غلو کردند و او را از مرتبهاش بالا برده درجه الوهيت براي او قائل شدند و آنها از ايمان خارج شدند. و امت من درباره تو نيز به سه فرقه تقسيم ميشوند، يک فرقه شيعيان تو هستند و آنها مؤمنيناند، و يک دسته دشمنان تو هستند و آنها عهدشکناناند، و يک فرقه درباره تو غلو ميکنند و براي تو درجه و مرتبه خدائي را قائلند و آنها منکران و گمراهانند. و اي علي تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود، و دشمنانت و غلوکنندگان در آت ش».
و نيز از ابن مردويه که از بزرگان و معاريف و ثقات عامه است با سند متصل خود از ابان بن تغلب از مسلم روايت شده است
قال: سمعت اباذر و المقداد و سلمان يقولون: کنا قعودا عند النبي اذ اقبل ثلاثة من المهاجرين فقال صلي الله عليه و آله و سلم: تفترق امتي بعدي ثلاث فرق: اهل حق لا يشوبونه بباطل، منتهم کالذهب کلما فتنته النار زاد جودة، و امامهم هذا - و اشار الي احد الثلاثة - و هو الذي امر الله في کتابه «اماما و رحمة»، و فرقة اهل باطل لا يشوبونه بحق، مثلهم کمثل الحديد کلما فتنته النار زاد خبثا، و امامهم هذا، فسالتهم عن اهل الحق و امامهم، فقالوا: علي بن ابيطالب و امسکوا عن الآخرين، فجهدت في الآخرين ان يسموهما فلم يفعلوا. هذه رواية اهل المذهب.. [6] .
«مسلم ميگويد: شنيدم از سلمان و ابوذر و مقداد که ميگفتند: ما نشسته بوديم نزد رسول خدا که ناگهان سه نفر از مهاجرين آمدند. حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: امت من بعد از من به سه دسته تقسيم ميشوند. يک دسته اهل حق محضاند که ابدا آن حق را به باطل مخلوط نميکنند، و مثل آنها مانند طلاست که هر چه آتش بر آن دميده شود پاکي و خلوص آن بيشتر خواهد شد، و امام آنها اين است - و به يکي از آن سه نفر اشاره فرمود -، و او همان کسي است که خداوند تعالي در کتاب خود به عنوان امام و رحمت امر به پيروي از او نموده است. و يک دسته اهل باطلاند که ابدا آن باطل را با حق مخلوط نميکنند، مثل آنها مانند آهن است هر چه بيشتر آتش به آن دميده شود خبث و ناپاکي خود را بيشتر خواهند نمود. مسلم ميگويد: من سئوال کردم که اهل حق چه کسانند و امام آنها که بود؟ گفتند: علي بن ابيطالب، و از گفتن دو امام ديگر خودداري نمودند، و هر چه من اصرار کردم که از آن دو امام نيز بازگو کنند بازگو نکردند. سپس ابن مردويه ميگويد: به اين قسم که ما اين روايت را آورديم اهل مذهب يعني سنيها روايت کردهاند».
باري اين روايت را بعينه در کتاب «سليم بن قيس هلالي کوفي» آورده است و همه جملات را يک به يک ذکر ميکند تا اين جمله که:
کلما فتنته النار زاد خبثا و امامهم هذا، و سپس ميگويد: و فرقة مذبذبين ضلالا لا الي هؤلاء و لا الي هؤلآء، و امامهم هذا - احد الثلاثة - و سالتهم عن الثلاثة، فقالوا: امام الحق و الهدي علي بن ابي طالب، و سعد [7] امام المذبذبين، و حرصت ان يسموا لي الثالث فابوا، و عرضوا لي حتي عرفت من يعنون. [8] .
«و يک دسته متردد و متلون و گمراهاند، نه با اهل حقاند و نه با اهل باطل، و امام آنها اين است - که يکي از آن سه نفر بود -. و من سئوال کردم از امام حق و هدايت، گفتند: علي بن ابيطالب است، و سعد امام مترددين و متلونين است. و هر چه اصرار کردم که نام امام سومين را براي من ببرند، آنها امتناع ورزيدند، لکن به کنايه و اشاره به طوري تعريض کردند که من او را شناختم».
و روايات بسياري از طريق شيعه و سني وارد شده است که امت رسول خدا به هفتاد و سه دسته تقسيم ميشوند هفتاد و دو فرقه در آتش و يک فرقه اهل نجاتاند و در بهشت وارد ميشوند و آنها شيعيان و پيروان وصي آن حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام هستند.
اما از طريق شيعه به چند مضمون وارد شده است.
1- از «کافي» و «تفسير عياشي» و «امالي» شيخ طوسي و «جامع الاخبار» و «خصال» صدوق و «احتجاج» طبرسي و «تفسير ثعلبي» [9] و کتاب «سليم بن قيس هلالي» و «فضائل» ابن شاذان و کتاب «الروضة في الفضائل» همگي با اسناد خود از امير المؤمنين عليه السلام روايت ميکنند
قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: ان امة موسي افترقت بعده علي احدي و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و سبعون في النار. و افترقت امة عيسي بعده علي اثنتين و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و احدي و سبعون في النار. و ان امتي ستقترق بعدي علي ثلاث و سبعين فرقة، فرقة ناجية، و اثنتان و سبعون في النار. [10] .
«ميفرمايد: شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که ميفرمود: امت موسي بعد از او به هفتاد و يک دسته تقسيم شدند، يک دسته اهل نجات و هفتاد دسته در آت شاند. و امت عيسي بعد از او به هفتاد و دو گروه تقسيم شدند، يک گروه اهل نجات و هفتاد و يک گروه در آت شاند. و امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه قسمت خواهند شد، يک فرقه اهل نجات و هفتاد و دو فرقه آنها در آت شاند».
2- از کتاب «غارت» از ابي عقيل از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت است که فرمود:
اختلفت النصاري علي کذا و کذا، و اختلفت اليهود علي کذا و کذا، و لا اراکم ايتها الامة الا ستختلفون کما اختلفوا و تزيدون عليهم فرقة، الا و ان الفرق کلها ضالة الا انا و من اتبعني. [11] .
حضرت فرمود:
«طايفه نصاري بر فلان مقدار اختلاف کردند و طايفه يهود نيز بر فلان مقدار مختلف شدند، و اي امت اسلام من نميبينم شما را مگر آنکه شما نيز اختلاف خواهيد کرد و از مقدار اختلاف آنها به يک دسته بيشتر، بدانيد تمام اين دستهها گمراهند مگر من و پيروان من».
3- از کتاب «فضايل» ابن شاذان و کتاب «روضه» روايت ميکند کهامير المؤمنين فرمود: بعد از آنکه رسول خدا افتراق امتها را ذکر فرمود، فرمود: فرقه ناجيه از قوم موسي، کساني بودند که از وصي او پيروي کردند، و فرقه ناجيه از قوم عيسي کساني بودند که از وصي او متابعت کردند. و بعد فرمود:
ستفترق امتي علي ثلاثة و سبعين فرقة، اثنتان و سبعون في النار، و واحدة في الجنة، و هي التي اتبعت وصيي - و ضرب بيده علي منکبي ثم قال: - اثنتان و سبعون فرقة حلت عقد الاله فيک، و واحدة في الجنة و هي التي اتخذت محبتک و هم شيعتک. [12] .
«و امت من بر هفتاد و سه فرقه افتراق خواهند نمود، هفتاد و دو فرقه در آتش و يک فرقه اهل بهشتند، و آنان کساني هستند که از وصي من پيروي ميکنند. حضرت امير گويد: در اين وقت رسول الله با دست خود به شانه من زدند و سپس فرمودند: هفتاد و دو فرقه از امت کساني هستند که پيمان خدا را درباره تو ميشکنند، و يک دسته در بهشتند و آنان کساني هستند که محبت تو را اتخاذ ميکنند و آنها شيعيان تو هستند».
4- از امير المؤمنين عليه السلام روايت است که:
انه قال لراس اليهود: علي کم افترقتم؟ قال: علي کذا و کذا فرقة، فقال عليه السلام کذبت، ثم اقبل علي الناس فقال: و الله لو ثنيت لي الوسادة لقضيت بين اهل التوراة بتوراتهم، و بين اهل الانجيل بانجيلهم، و بين اهل القرآن بقرآنهم، افترقت اليهود علي احدي و سبعين فرقة، سبعون في النار، و واحدة في الجنة، و هي التي اتبعتيوشع بن نون وصي موسي. و افترقت النصاري علي اثنتين و سبعين فرقة احدي و سبعون في النار، و واحدة في الجنة، و هي التي اتبعت شمعون وصي عيسي. و تفترق هذه الامة علي ثلاث و سبعين فرقة اثنتان و سبعون في النار، و واحدة في الجنة، و هي التي اتبعت وصي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ضرب بيده علي صدره ثم قال: ثلاث عشرة فرقة من الثلاث و السبعين فرقة کلها تنتحل مودتي و حبي، واحدة منها في الجنة و هم النمط الاوسط و اثنتا عشرة في النار. [13] .
«حضرت امير المؤمنين عليه السلام به رئيس يهود فرمودند: بر چند دسته شما مختلف شديد؟ گفت: بر فلان مقدار، حضرت فرمودند: دروغ ميگوئي و سپس روکردند به مردم و فرمودند: هر آينه اگر اريکه و کرسي حکم براي من مقرر گردد، در ميان اهل تورات به تورات آنها حکم خواهم نمود، و در ميان اهل انجيل به انجيل آنها، و در ميان اهل قرآن به قرآن آنها. طايفه يهود به هفتاد و يک فرقه تقسيم شدند، هفتاد فرقه در آتش و يک فرقه در بهشتند، و آنها کساني هستند که از يوشع بن نون وصي موسي پيروي کردهاند. و طايفه نصاري به هفتاد دو فرقه تقسيم شدند، هفتاد و يک در آتش و يک فرقه در بهشتند، و آنها کساني هستند که از شمعون وصي عيسي متابعت کردند. و اين امت به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد هفتاد و دو طايفه در آتش و يک طايفه در بهشتند، و آنها کساني هستند که از وصي محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيروي کردند. و با دست خود به سينه خود زدند، و سپس فرمودند: سيزده فرقه از اين هفتاد و سه فرقه همگي دوستي و مودت مرا ادعا کنند، يک دسته از آنها در بهشتند و آنها طايفهاي از شيعيان معتدل و مستقيم و دوازده دسته ديگر در آت شاند».
و اما از طريق روايات اهل تسنن که راجع به حديث افتراق است، در «مسند» ابيداود و «سنن» ابن ماجه و «مسند» احمد حنبل [14] رواياتي وارد است. و نيز امام الحرمين موفق بن احمد خوارزمي با اسناد خود از علي بن ابيطالب روايت ميکند که
قال: تفترق هذه الامة علي ثلاث و سبعين فرقة، ثنتان و سبعون في النار و واحدة في الجنة، و هم الذين قال الله عز و جل في حقهم: «و ممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون» [15] و هم انا و شيعتي. [16] .
«امير المؤمنين فرمودند که: اين امت بر هفتاد و سه طائفه قسمت ميشوند، هفتاد و دو طايفه در آتش و يک طائفه در بهشتند و آنها کساني هستند که خداي تعالي درباره آن فرموده است: «و از کساني که آفريدهايم جماعتي هستند که به حق هدايت ميکنند و به سبب آن عدالت را بپا ميدارند» و آنها من و شيعيان من هستند».
و نيز حافظ محمد بن موسي شيرازي در کتابي که نوشته و آنها را از مجموع دوازده تفسير گردآوري کرده است (تفسير ابي يوسف يعقوب بن سفيان و تفسير ابنجريج و تفسير مقاتل بن سليمان و تفسير وکيع بن جراح و تفسير يوسف بن موسي القطان و تفسير قتادة و تفسير ابي عبيدة القاسم بن سلام و تفسير علي بن حرب الطائي و تفسير السدي و تفسير مجاهد و تفسير مقاتل بن حيان و تفسير ابي صالح، و هر يک از صاحبان اين تفاسير از بزرگان و معاريف اهل سنتاند،) از انس بن مالک روايت ميکند که او ميگويد: ما در محضر رسول اکرم نشسته بوديم و از مردي ياد ميکرديم که نماز ميخواند و روزه ميگيرد و تصدق ميکند و زکات ميدهد. حضرت رسول اکرم به ما فرمود: من او را نميشناسم. گفتيم: اي رسول خدا او بنده خداست، تسبيح ميکند، تقديس ميکند و خدا را به وحدانيتياد ميکند. حضرت فرمود: من او را نميشناسم. در اين بين که ما در مذاکره و بيان حالات آن مرد بوديم ناگاه ظاهر شد، عرض کرديم: اين است آن مرد مؤمن و عابد، حضرت رسول الله به او نظري کردند و به ابو بکر گفتند: اين شمشير مرا بگير و به دنبال او برو و گردن او را بزن، چون او اول کسي است که از حزب شيطان فتنه ميانگيزد. ابوبکر داخل مسجد شد ديد آن مرد در حال رکوع است، با خود گفت: سوگند به خدا که اين مرد را نخواهم کشت، چون رسول الله ما را از کشتن نمازگزاران منع نموده است. برگشت خدمت حضرت رسول اکرم، و عرض کرد: يا رسول الله من او را در حالت نماز ديدم، حضرت فرمود: بنشين تو اهليت کشتن او را نداري. برخيز اي عمر شمشير را از ابوبکر بگير و برو در مسجد گردن او را بزن. عمر ميگويد: شمشير را از ابوبکر گرفتم و داخل در مسجد شدم، ديدم آن مرد در حال سجده است با خود گفتم: قسم به خدا که من او را نخواهم کشت چون کسي که از من بهتر بود (کنايه از ابوبکر) او را نکشت و در امان حفظ کرد، پس به خدمت حضرت رسول الله برگشتم و گفتم: اي پيغمبر خدا آن مرد در حال سجود بود. حضرت فرمود: بنشين اي عمر تو اهليت نداري. برخيز اي علي تو کشنده او هستي اگر يافتي او را، او را بکش و در اين صورت بين امت من اختلافي هرگز پديدار نخواهد شد. امير المؤمنين گويد: من شمشير را گرفتم و داخل در مسجد شدم، او را نديدم، برگشتم خدمت رسول الله و عرض کردم: يا رسول الله من او را نديدم
فقال لي: يا ابا الحسن ان امة موسي افترقت احدي و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون في النار، و ان امة عيسي افترقت اثنتين و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون في النار، و ان امتي ستفترق علي ثلاث و سبعين فرقة، فرقة ناجية و الباقون في النار، فقلت: يا رسول الله و ما الناجية؟ فقال: المتمسک بما انت عليه و اصحابک.
«حضرت رسول فرمودند: اي ابا الحسن امت موسي به هفتاد و يک گروه جدا جدا شدند، يک گروه نجات يافتند و بقيه در آتش رفتند. و امت عيسي به هفتاد و دو گروه جدا جدا شدند، يک گروه نجات يافتند و بقيه در آتش، و در آينده امت من به هفتاد و سه گروه جدا جدا و تقسيم شوند، يک گروه نجات يابند و بقيه در آتش روند. عرض کردم: اي رسول خدا آن گروه نجات يابنده کدامند؟ فرمود: آن کساني که به رويه و مرام تو و اصحاب تو تمسک جويند». و در آن حال در شان آن مرد فتنهجو اين آيه نازل شد:
ثاني عطفه ليضل عن سبيل الله له في الدنيا خزي و نذيقه يوم القيامة عذاب الحريق. [17] .
ترجمه:
«با نخوت و تکبر اعراض نموده تا مردم را از راه خدا گمراه کند، از براي او در دنيا ذلت است و در قيامت از آتش سوزان به او خواهيم چشانيد».
آن مرد اولين کسي بود که از اهل بدعت و ضلالت بر عليه امير المؤمنين قيام کرد. ابن عباس گويد: سوگند به خدا آن مرد را نکشت مگر امير المؤمنين در جنگ صفين و منظور از خزي در دنيا کشته شدن به خواري و ذلت، و عذاب سوزان در قيامت به واسطه قتال و نبرد با امير المؤمنين بود. [18] .
بسياري از بزرگان گفتهاند که: آن مرد فتنهجو در جنگ نهروان کشته شد و از جمله خوارج بود و او را ذوالثدية يا ذوالثدية به تصغير گويند. در کتاب «الاصابة» وارد است که هنگامي که در آن قضيه در مقابل پيغمبر ظاهر شد پيغمبر از او پرسيد: تو را به خدا سوگند الآن که از مقابل ما عبور کردي در دل خود با خود نگفتي که من از همه اين جماعتي که اينجا نشستهاند افضل هستم؟ گفت: چرا. آنگاه گويد: قول قوي، آن است که ذوالثدية همان ذو الخويصر، حرقوص بن زهير باشد که در نهروان به دست امير المؤمنين عليه السلام کشته شد. و حضرت پس از خاتمه جنگ ازاصحاب خود سئوال کردند که برويد و جنازه او را پيدا کنيد، چون بنابه اخبار رسول - خدا مسلما کشته شده است. هر چه اصحاب گردش کردند نيافتند. حضرت فرمود: مسلما کشته شده است، خوب تجسس کنيد، اصحاب پس از تجسس کافي جنازه او را در گودالي که مملو از ني بود در ميان نيزار يافتند، و صدق کلام رسول خدا ظاهر شد، که اي علي تو قاتل او خواهي بود.
از جمله اخبار غيبيه حضرت در نهروان آن است که فرمود: قبل از جنگ از اين جماعت ده نفر نميماند و از اصحاب ما ده نفر کشته نميشوند. از نهروانيها فقط نه نفر فرار کردند و جان به سلامت بردند در حاليکه مجموع آنها چهار هزار نفر بود، و از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام فقط نه نفر کشته شدند. يکي از خوارج عبد الرحمن بن ملجم مرادي است که با دو نفر در مکه همپيمان شد و اراده قتل آن حضرت را نمود. از ابن ابي الحديد در «شرح نهج البلاغه» با اسناد متصل خود نقل است از ابو عبد الرحمن سلمي
قال: قال الحسن بن علي عليهما السلام: خرجت و ابي يصلي في المسجد، فقال لي: يا بني اني بت الليلة اوقظ اهلي لانها ليلة الجمعة صبيحة يوم بدر لسبع عشرة ليلة خلت من شهر رمضان فملکتني عيناي فشبح لي رسول الله، فقلت: يا رسول الله ماذا لقيت من امتک من الاود و اللدد! فقال: ادع عليهم، فقلت: اللهم ابدل لي بهم من هو خير لي، و ابدل لهم بي من هو شر لهم مني. فقال الحسن بن علي عليهما السلام و جاء ابن ابي النباح فآذنه بالصلاة، فخرج و خرجت خلفه، فاعتوره رجلان، فاما احدهما فوقعت ضربته في الطاق، و اما الآخر اثبتها في الراس. [19] .
«حضرت امام حسن ميفرمايد: من از منزل خارج شدم و پدرم در مسجد نماز ميخواند، پدرم به من گفت: اي نور ديده من! امشب را تا به صبح بيدار بودم و اهل بيت خود را بيدار نگاه داشتم. چون شب جمعه بود، که آن جمعه روز بدر بود کههفده روز از ماه رمضان گذشته بود. پس به واسطه شدت بيخوابي، چرت و پينکي مرا گرفت. رسول خدا بر من ظاهر شد، عرض کردم: اي رسول خدا چه بسيار از امت تو به من سختي و تعب و دشمني وارد شده است! رسول خدا فرمود: آنها را نفرين کن، عرض کردم: بار پروردگارا به عوض آنها براي من ملاقات خوبان را نصيب من بنما، و به عوض من بر آنان بدتر از مرا نصيب آنان کن. حضرت امام حسن فرمود: ابن ابي النباح آمد و اذان نماز در داد. حضرت براي نماز خارج شد و من به دنبال او رفتم آن دو مرد يکي پس از ديگري حربه خود را حواله امير المؤمنين کردند يک حربه بر طاق فرود آمد، اما ديگري بر سر آقا نشست». در بعضي از روايات وارد است که اين خواب را امير المؤمنين عليه السلام براي امام حسن در شب آخر عمر خود بيان کردند، و سپس بيان کردند که بعد از دعاي من پيغمبر فرمود: يا علي دعايت مستجاب شد، سه شب ديگر ميهمان مائي. اي حسن دو شب از آن خواب گذشته و امشب شب آخر من است.
|