و از خطبه حضرت که بعد از رحلت رسول خدا ايراد کردند در وقتي که عباس بن عبدالمطلب و ابوسفيان براي بيعت کردن با آن حضرت آمده بودند پيداست که چقدر آن حضرت تنها و بدون ياور بوده که خود را بدون جناح و بال معرفي مي‏کند: [ صفحه 160] ايها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طريق المنافرة و ضعوا عن تيجان المفاخرة. افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح. هذا ماء آجن و لقمة يغص بها آکلها و مجتني الثمرة لغير وقت ايناعها کالزارع بغير ارضه. فان اقل، يقولوا: حرص علي الملک، و ان اسکت يقولوا: جزع من الموت، هيهات بعد اللتيا و التي. و الله لابن ابي‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه، بل اندمجت علي مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية في الطوي البعيدة. [1] . «اي مردم بشکافيد موجهاي فتنه‏ها را که مانند درياهاي متلاطم درخروشند به کشتي‏هاي نجات (که مراد آل بيت رسول خدا هستند چون طبق روايت مسلمي که از طريق شيعه و سني روايت شده است حضرت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: مثل اهل بيتي فيکم کسفينة نوح من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق: مثال اهل بيت من در ميان شما مانند کشتي نوح است کسي که در آن سوار شود نجات يابد و کسي که تخلف ورزد غرق خواهد شد)، و از پيمودن راه منافرت عدول نموده برگرديد و تاج‏هاي مفاخرت و سرکشي و شخصيت طلبي را از سرهاي خود برداريد (تا فتنه آرام گيرد و اسلام چهره رخشان خود را به عالم به واسطه علوم و معارف اهل بيت نشان دهد، وگرنه اگر شما بخواهيد بر اساس خودپرستي و نفع‏طلبي عليه کساني که آنان نيز بر اين اساس قيام نموده‏اند برخيزيد و پيکار و کارزار خونيني در صحنه مقارب رحلت رسول خدا به وجود آيد ديگر اسمي از اسلام نخواهد ماند). کاميابي و رستگاري براي کسي است که با وجود اعوان و ياران کافي قيام کند و حق خود را بگيرد چون مرغي که با دو بال توانا و درست‏بر آسمان پرواز مي‏کند، يا براي کسي است که در صورت فقدان اعوان و انصار خود را کنار کشيده و از جنگ و ستيز آن خود را آسوده بدارد. اين خلافتي که مرا به آن دعوت مي‏کنيد و اصرار بر بيعت داريد گرچه حق مسلم من طبق آيات قرآن و وصاياي رسول خداست لکن با وجود مخالفت بني تيم و بني عدي، که بلادرنگ بعد از رحلت رسول خدا مردم را به بيعت خود دعوت کرده‏اند و جدا در مقام مخالفت و انکار وصاياي آن حضرت ايستاده‏اند، مانند آب گنديده‏اي است که صفاي خود را در اثر مقارنت هواها و هوسها از دست داده و به ملازمت اين افکار سوء و [ صفحه 161] نيات فاسده متعفن گرديده است، و مانند لقمه غذاي پر تيغ و خاري شده که هنگام فرو بردن گلو را بشکافد و در آن گير کند. و کسي که ميوه را از درخت قبل از رسيدن بچيند آن ميوه تلخ و زننده و بيفايده بوده مانند شخص زارعي که در غير زمين خود زراعت کند البته منتفع نخواهد شد (خلافت من يک خلافت الهي بر اساس تقوي و ولايت شرعيه رسول خدا براي هدايت مردم به مقامات عاليه معنوي و ظاهري است. و در صورت قيام بر عليه اين مخالفان با وجود عدم انصار و اعواني که بر آنها غالب آيند نتيجه، هرج و مرج، خونريزي‏ها و فتنه‏ها خواهد بود. و معلوم است که منافقان امت انتظار چنين روزي را مي‏برند). بنابراين اگر بگويم که من در امر خلافت رغبت دارم مي‏گويند: بر حکومت و رياست حرص ورزيده است، و اگر سکوت اختيار کنم مي‏گويند: از مرگ ترسيده است. وه چه دور است از علي که بعد از آن شدائد و ناملايمات و منغمر شدن در معرکه جنگها و غزوات و تحمل مشاق و مشکلات از مرگ بهراسد. سوگند به خدا که فرزند ابي‏طالب، انسش به مرگ بيشتر است از انسي که طفل شيرخوار به پستان مادر خود دارد، بلکه سبب عدم قيام من براي گرفتن خلافت آن است که چنان بر علوم و اسرار الهي و معارف قضا و قدر و تکليف و سعادت و شقاوت وقوف يافته و آن خزينه‏هاي از علوم در نفس من پيچيده و منطوي شده که هر آينه اگر بعض آنرا بر شما آشکار کنم مانند لرزش و تکان ريسماني دراز در چاه‏هاي دور و دراز به خود خواهيد لرزيد و تاب و توان شنيدن آنرا نداريد». و اين کلام حضرت کنايه از قضاي حتميه الهيه است که بايد مردم را امتحان نموده و بر اثر پيدايش مخالفان، مردمي که تابع شريعت و نصوص رسول خدا راجع به ولايت بوده‏اند از کساني که هوا و هوس بر آنها غالب آمده و دست از ولايت کشيده‏اند جدا شده، مردم در دو صف متمايز قرار گيرند، فريق في الجنة و فريق في السعير. [2] گروهي در حرم ولايت اهل بيت از هر گزندي مصون و در بهشت برين بيارمند، و گروهي دگر از اين حريم دور و از اين نعيم مهجور و در دوزخ و آتش سوزان بگدازند. و تلک الايام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منکم شهداء و الله لا يحب الظالمين- و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الکافرين- ام [ صفحه 162] حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منکم و يعلم الصابرين. [3] . «ما اين ايام روزگار را پيوسته در ميان مردم به اختلاف احوال و انقلاباتي در گردش مي‏آوريم و براي هر گروهي نوبتي خاص براي امتحانات خود مقرر مي‏داريم، تا آنکه مقام اهل ايمان به امتحان معلوم شود و خداوند از شما (مانند علي بن ابيطالب را که داراي مقام يقين و وصول به اعلي درجه توحيد است) گواه بر اعمال و رفتارتان بگيرد و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. و ديگر به جهت آن که اهل ايمان را از هر عيب و نقصي مبري و منزه فرموده و کافران را به کيفر انکار و کفر خود محو و نابود گرداند. آيا شما گمان مي‏کنيد که داخل بهشت مي‏شويد بدون آنکه امتحان الهي شما را فرا گيرد، و بدون آن که مقام مجاهدين در راه خدا و صبر کنندگان در برابر مشکلات و حوادث معلوم و مشهود گردد؟». علت عدم قيام اميرالمؤمنين عليه‏السلام همانا نداشتن ياران کافي بود چنان که حضرت مي‏فرمايد که: حضرت رسول خدا به من فرمود: اي علي بعد از من اگر ياران کافي براي خود يافتي قيام کن و حق خود را بگير و اگر نيافتي با جنگ و کارزار قيام مکن. [4] . و در فرمايشات آن حضرت است که بعد از رحلت رسول خدا اگر چهل نفر يار و معين مي‏داشتم (البته يار فدائي و معين حقيقي) قيام مي‏کردم و دست‏به شمشير مي‏زدم. [5] . [ صفحه 163] و نيز در نامه‏اي که معاويه براي آن حضرت مي‏نويسد متذکر مي‏گردد که تو اي علي همان کسي هستي که بعد از رحلت رسول خدا حتي چهل نفر ناصر و معين نداشتي، و وقتي که پدرم ابوسفيان آمد با تو بيعت کند به او گفتي که اگر چهل نفر معين و ناصر مي‏داشتم بر عليه مخالفان قيام مي‏نمودم. [6] لذا چون آن حضرت را تنها يافتند ناصران آن حضرت که عبارت بودند از سلمان، ابوذر، مقداد، زبير، عمار بن ياسر، عباس بن عبدالمطلب، ابي بن کعب، عتبة بن ابي‏لهب، براء بن عازب، سعد بن ابي‏وقاص، طلحة بن عبيدالله [7] و تمام بني هاشم و بسياري ديگر از مهاجرين و انصار در خانه فاطمه عليهاالسلام متحصن شدند و براي حفظ جان خود از گزند، جائي را بهتر از خانه دختر رسول خدا مامن نيافتند. ابوبکر عمر را براي احضار آنان براي بيعت فرستاد و گفت: فان ابوا فقاتلهم [8] «اگر نيامدند با آنها مقاتله و کارزار کن».

[1] «نهج‏البلاغه» ج 1 ص 40. [2] سوره شوري: 42 آيه 7. [3] سوره آل عمران: 3 آيه 140 الي 142. [4] «غاية المرام» ص 550 از کتاب سليم بن قيس از سلمان فارسي نقل مي‏کند در ضمن حديث طويلي از رسول خدا هنگام رحلت که به اميرالمؤمنين فرمودند: يا اخي ستلقي بعدي من قريش شدة من تظاهرهم عليک و ظلمهم لک، فان وجدت اعوانا عليهم فجاهدهم و قاتل من خالفک بمن وافقک، و ان لم تجد اعوانا فاصبر و کف يدک و لا تلق بها الي التهلکة فانک مني بمنزلة هارون من موسي، و لک بهارون اسوة حسنة انه قال لموسي: ان القوم استضعفوني و کادوا يقتلونني (الخ). و اين حديث طويل در کتاب سليم به دو قسمت تجزيه شده قسمت اول در ص 69 الي ص 72 و قسمت دوم در ص 79 الي ص 83 آورده شده است. [5] در کتاب «غاية المرام» ص 550 در دو سطر آخر از سلمان ضمن حديثي نقل مي‏کند که پس از آن که حضرت شب فاطمه را سوار حمار نموده و از مهاجرين و انصار ياري خواست فما استجاب له الا اربعة و اربعون رجلا، فامرهم ان يصبحوا محلقين رؤوسهم و معهم سلاحهم علي ان يبايعوه علي الموت، و اصبحوا لم يوافقه منهم الا اربعة. [6] نامه معاويه که از جواب اميرالمؤمنين در «نهج‏البلاغه» ص 33 مکاتيب معلوم مي‏گردد. [7] در کتاب «عبدالله بن سبا» طبع مصر ص 65 گويد: اين گروه از بيعت تخلف نموده و در خانه فاطمه متحصن شدند، في «الرياض النضرة» 167:1 و «تاريخ الخميس» 188:1 و «ابن عبد ربه» 64:3 و «تاريخ ابي‏الفداء» 156:1 و «ابن‏شحنة» بهامش «الکامل» 112 و «جوهري» حسب رواية ابن‏ابي‏الحديد ج 2 ص 130 تا 134 و «سيرة الحلبية» 394:3 و 397. [8] «کنز العمال» ج 140:3.