محمد بن يعقوب کليني با اسناد خود از منصور بن حازم روايت مي‏کند که گفت: به حضرت امام جعفر صادق عليه‏السلام عرض کردم: خداوند بزرگتر و والاتر است از آنکه به مخلوقاتش شناخته شود بلکه مخلوقات به خدا شناخته مي‏شوند، فرمود: راست مي‏گوئي. عرض کردم: کسي که بشناسد که پروردگاري دارد سزاوار است آنکه موجبات رضا و غضب او را نيز بشناسد تا آنکه مرتکب عملي که موجب خشم [ صفحه 152] اوست نگردد بلکه موجبات رضا و خشنودي او را بجاي آورد. و رضا و غضب او معلوم نمي‏شود مگر از راه وحي الهي که به خود او برسد يا از راه خبر دادن رسول از طرف خدا. و بنابراين کسي که وحي به او نرسد بايد به طلب پيغمبران برود و چون به آنان برخورد کرد مي‏داند که آنان از طرف خدا حجت‏اند و اطاعت آنها واجب. و من به مردم گفتم: آيا مي‏دانيد که رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم از جانب خدا حجت‏بر بندگان اوست؟ گفتند: آري. گفتم: در وقتي که رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت حجت بر بندگان خدا کيست؟ گفتند: قرآن، و من چون در قرآن تامل کردم ديدم که کتابي است که با آن مرجي و قدري و زنديق [1] که به خدا ايمان ندارد استدلال مي‏کنند و آيات قرآن را براي اثبات مدعاي خودشان بر عليه رقيبانشان شاهد و دليل مي‏آورند، و بنابراين دانستم که قرآن به تنهائي نمي‏تواند حجت‏بر بندگان خدا باشد مگر به واسطه قيمي که عارف بر حقائق و اسرار و تاويلات کتاب خدا باشد. اوست که از جانب خدا بر مخلوقاتش حجت است و آنچه را که او در معاني و تاويلات قرآن بگويد حق است.و بنابراين به آنها گفتم: قيم قرآن کيست؟ گفتند: ابن‏مسعود مي‏دانست قرآن را و عمر مي‏دانست و حذيفه مي‏دانست. گفتم: آيا تمام قرآن را مي‏دانست؟ گفتند: نه، و بنابراين هيچکس را نيافتم که بگويند که تمام قرآن را بداند مگر علي بن ابيطالب عليه‏السلام را. و چون مشکل و مجهولي در بين قومي باشد اين بگويد: نمي‏دانم و ديگري بگويد: نمي‏دانم و ديگري نيز بگويد: نمي‏دانم و ليکن يکي بگويد: مي‏دانم، و در تمام مشکلات و مجهولات قرآن علي مي‏گويد مي‏دانم، و مشکل را حل مي‏کند پس بنابراين فهميدم که علي عليه‏السلام قيم قرآن است و اطاعت او بر امت واجب، او حجت خداست بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر مردم و آنچه را درباره قرآن بگويد حق است.حضرت چون اين استدلال را از من شنيدند فرمودند: خدا تو را رحمت کند. [2] . [ صفحه 153]

[1] مرجي و جمعش مرجئه فرقه‏اي از اسلام هستند که مي‏گويند با ايمان هيچ معصيتي ضرر ندارد و با کفر هيچ طاعتي فائده ندارد. و آنها را مرجئه مي‏گويند چون معتقدند که خدا عذاب آنها را به تأخير مي‏اندازد. و قدريه کساني هستند که جبري مذهب يا تفويضي مذهب هستند، و زنديق کسي است که يا انکار خدا کند و يا دو مبدا خير و شر را قائل باشد. [2] «اصول کافي» ج 1 کتاب الحجة ص 168.