در «کافي» از حضرت صادق عليه‏السلام وارد است که چون از وجوب اطاعت اوصياء سئوال شد فرمودند: نعم، هم الذين قال الله: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم. «بلي اوصياء رسول‏الله همان افرادي هستند که خدا درباره آنها فرموده است که از اولواالامر خود اطاعت بنمائيد». و قال الله: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون. [1] . و نيز در «کافي» و «عياشي» از حضرت صادق عليه‏السلام در تفسير اين آيه مروي است که اين آيه درباره علي بن ابيطالب و حسن و حسين عليهم‏السلام نازل شده است، و چون به آن حضرت گفته شد که مردم مي‏گويند: چرا خدا در کتاب خود نام علي و اهل بيت او را نبرده است؟ حضرت فرمودند: به آنها بگوئيد: نماز واجب شد ولي خدا در کتاب خود سه رکعت يا چهار رکعت را نام نبرد بلکه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي آنها تفسير و بيان کرد، و نيز زکات در قرآن واجب شد و ليکن خدا در قرآن بيان [ صفحه 150] نکرده است که از هر چهل درهم بايد يک درهم خارج کرد بلکه رسول خدا براي آنان تعيين و تفسير فرمود، و حج واجب شد ولي خدا نگفت که هفت شوط طواف کنيد بلکه رسول خدا معين نمود، و آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم نازل شد و اين آيه درباره علي و حسن و حسين عليهم‏السلام نازل شد و سپس رسول خدا درباره علي فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه «هر کس که من صاحب اختيار و اولي به تصرف در امور او هستم علي صاحب اختيار و اولي به تصرف در امور اوست». و قال: اوصيکم بکتاب الله و اهل بيتي، فاني سالت الله ان لا يفرق بينهما حتي يوردهما علي الحوض، فاعطاني ذلک. حضرت رسول‏الله فرمودند: «من شما را به تمسک به کتاب خدا و اهل بيتم توصيه و سفارش مي‏کنم چون من از خدا مسئلت نمودم که بين آن دو جدائي نيندازد تا هر دو را کنار حوض کوثر بر من وارد کند، خدا دعوت مرا اجابت فرموده، اين حاجت را به من عنايت فرمود». و قال: لا تعلموهم فانهم اعلم منکم [2] و حضرت رسول فرمودند: «شما به اهل بيت من چيزي ياد ندهيد آنها از همه شما اعلم و داناترند». و قال: انهم لن يخرجوکم من باب هدي و لن يدخلوکم في باب ضلالة. و نيز حضرت رسول فرمودند: «اهل بيت من هيچگاه شما را از در هدايت خارج نمي‏کنند و در در ضلالت و گمراهي وارد نمي‏سازند». پس اگر رسول خدا ساکت مي‏شد و درباره اهل بيت‏خود بيان نمي‏فرمود خلافت را آل فلان و آل فلان ادعا مي‏کردند و لکن خداوند متعال در قرآن کريمش تصديقا لنبيه صلي الله عليه و آله و سلم نازل فرمود: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا [3] «اين است و جز اين نيست که فقط خداوند اراده کرده است که از شما اهل بيت هر گونه رجس و پليدي را از ميان بردارد و به تمام معني شما را پاک و پاکيزه گرداند». در اين حال در نزد حضرت رسول‏الله علي و حسن و حسين و فاطمه عليهم‏السلام بودند، پيغمبر خدا همه آنها را در زير کساء در خانه ام سلمه داخل نمود ثم قال صلي الله عليه و آله و سلم: اللهم ان لکل نبي اهلا و ثقلا و هؤلاء اهل بيتي و ثقلي «خداوندا براي هر [ صفحه 151] پيغمبري اهلي و ثقلي است و اينها اهل بيت من و ثقل من هستند». ام‏سلمه گفت: آيا من از اهل تو نيستم؟ حضرت فرمودند: تو به خير هستي و ليکن اهل من و ثقل من ايشانند.در اين حال خداوند آيه تطهير را فرستاد. [4] . و از حضرت صادق عليه‏السلام روايت است که از آن حضرت سئوال شد که پايه‏ها و ستونهاي اسلام بر چه بنا شده است که چون به آنها اخذ شود و عمل شود عمل انسان را پاک و جهالت امور ديگر براي انسان ضرر ندارد؟ فرمود: شهادت بر لا اله الا الله و محمد رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم، و اقرار به آنچه خدا به پيغمبرش نازل فرموده است، و اداي حق زکات در مال، و ولايتي را که خدا مردم را به آن امر نموده است و آن ولايت آل محمد عليهم‏السلام است چون حضرت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية. «کسي که بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مردن مردمان جاهلي از دنيا رفته است»، قال الله: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم فکان علي عليه‏السلام ثم صار من بعده الحسن ثم من بعده الحسين ثم من بعده علي بن الحسين ثم من بعده محمد بن علي ثم هکذا يکون الامر، ان الارض لا تصلح الا بامام عليهم‏السلام. [5] خداوند فرموده است: «از خدا اطاعت کنيد و از رسول خدا و صاحبان امر اطاعت کنيد.پس صاحب امر علي عليه‏السلام بود و بعد از آن حضرت، حسن بود و سپس حسين و سپس علي بن الحسين و سپس محمد بن علي و همچنين امر تا آخر، يکي بعد از ديگري خواهد بود، زمين صالح نمي‏شود مگر به وجود امام عليهم‏السلام».

[1] «تفسير صافي» ج 1 ص 364. [2] في ضمن حديث الغدير ذکر بعضه في «غاية المرام» ص 214 عنوان حديث هيجدهم و نوزدهم. [3] نزول آيه تطهير را درباره اهل بيت در «غاية المرام» ص 27 از طريق عامه 41 حديث و در ص 294 از طريق خاصه 24 حديث آورده است. [4] اين حديث را مفصلا در «تفسير صافي» ج 1 ص 364 آورده است. [5] «تفسير صافي» ج 1 ص 365.