اما اينکه گفته‏اند ممکن است‏با وجود افضل در ميان امت شخص مفضول بهتر امورات عامه و اجتماع را اداره کند سخني بي‏جا است چون افراد تا هنگامي که به سر حد توحيد محض و لقاي خدا نرسيده‏اند در ميان آنها تفاضل نسبي موجود است. ممکن است شخصي از جهتي از ديگري بهتر و آن شخص از جهت ديگري از اولي لايق‏تر باشد، ولي چون کسي به مرحله عبوديت مطلقه که همان مرتبه ولايت است برسد ديگر در آنجا عنوان نسبيت برداشته مي‏شود. ولي خدا که از تمام صفات امکان و هستي مجازي عبور کرده و به هستي خدا «هست» شده و خود را در درياي بيکران عالم توحيد غرق نموده است، ديگر چه معني دارد که ديگري و لو از جهتي من الجهات از او بهتر و افضل باشد؟ ولي خدا صفاتش مندک در صفات خدا شده و نفس و ملکات او از عالم تقدير و اندازه گذشته، علم و قدرت و حياتش بي‏حد و [ صفحه 134] مقدار گرديده است، و بنابراين در تمام صفات بدون استثناء از همه امت برتر است، چون خود رسول‏الله که در تمام صفات بدون استثناء اکمل و افضل و مربي و مکمل ديگران بوده‏اند، و با آنکه در غزوات، خود شمشير نمي‏زدند ولي از همه به دشمن نزديک‏تر بودند، و موجب قوت دل امت بودند، و در انفاق و ايثار و علم و حميت و وفا و ساير صفات به مقياس غير قابل قياسي جلوتر بودند. همين طور امام عليه‏السلام که، بالفرض به مقام يقين و توحيد محض رسيده و مقام رجوع را براي تربيت امت عهده‏دار شده است از هر جهت از تمام امت افضل و اعلم خواهد بود و انفکاک فضيلتي از فضائل از او محال و فرض صفت غير تامي نيز در او محال است، و بدين معني بزرگان از عرفاي اهل تسنن اقرار و اعتراف نموده‏اند. اگر چه خود امام زمامدار امور بوده باشد کارهاي اجتماعي را بر افرادي قسمت نموده و خود در راس قرار مي‏گيرد. ولي فرق است که اين کارهاي اجتماعي را آنان تحت نظر و تبعيت امام انجام دهند يا مانند گفته سنيان مستقلا در آنها ذي نظر باشند، عمده اشکال همين نظر استقلالي است که آنها را از صواب بر حذر داشته است. ولي اگر به نظر و صلاحديد امام انجام دهند اولا- چه بسياري از آنان را که امام لايق نداند از کار برکنار مي‏کند کما آنکه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام به مجرد خلافت ظاهريه تمام والي‏هائي را که عثمان بر ولايات گماشته بود و همچنين معاويه را از ولايت شام معزول کردند. ثانيا- اگر آنها تحت نظر و مراقبت امام باشند از تخطي و تجاوز مصونند زيرا به مجرد اندک اشتباهي امام آنها را متوجه و متنبه نموده و از کار آنان جلوگيري مي‏کند. همچنان که از مکاتبه آنحضرت با عثمان بن حنيف که از ناحيه ايشان ولايت بصره را عهده‏دار بود، و از مکاتبه ايشان نيز به عبدالله بن عباس که او نيز بعدا ولايت آنجا را متعهد بود به خوبي معلوم مي‏شود. چون امام در اين حال به منزله قلب است که تخطي و تجاوز اجزاء را اصلاح و ترميم نموده و در صورت عدم قابليت او آن را از خود جدا مي‏کند، و عضو فاسد بايد بريده شود، اما اگر امام غير معصوم باشد تمام امور را زير نظر غير معصوم خود انجام مي‏دهد و والي‏هائي را که مي‏گمارد نيز در تحت نظر غير معصوم خود اوست. در اين صورت چه مفاسدي است که بار نيايد؟! و علاوه از اينها [ صفحه 135] ممکن است که شخص زعيم در اول وهله روي کار آمدن مرد متعدي و متجاسري نباشد لکن توجه به دنيا و رياست يک امتحان عجيب و بسيار مشکلي است خورد کننده و شکننده.