و به همان دليل که لطف الهي پيغمبران را براي نزديک نمودن بندگان به طاعت خدا و دور نمودن آنان از معصيت خدا و معرفت و وصول به مقام قرب و حرم امن خدا برگزيد تا بندگان را به آداب عبوديت مؤدب کنند و نادانستنيها را بدانها تعليم فرمايند و آنان را مانند بهائم و چهار پايان نيافريد تا بخورند و بياشامند و غافلانه زيست کنند بلکه براي معرفت، آنها را به وجود آورد تا به راهنمائي پيمبران راه رضاي او را جستجو کنند و بدين وسيله جادههاي سلوک را براي آنان سهل و آسان فرمود، و با ارسال رسل و انزال کتب و پياپي آمدن وحي آسماني در هر زمان پيوسته حجت را بر مردم تمام نموده، و آنان را به وسيله پيمبران به راه سعادت هدايت فرمود، به همان دليل، لطف الهي ايجاب ميکند که بعد از پيمبران براي شريعت و آئين آنها امامي باشد افضل خلق و اعرف و اعلم آنها به حقائق دين تا نفوسي را که تکميل نشدهاند کامل گرداند و احکامي که تشريع شده ولي به عللي به مردم تبليغ نشده تبليغ گردد، و نيز افرادي که در زمان آن پيغمبر تولد نيافته و بعدا به دنيا ميآيند آنها را تربيت بنمايد و به راه هدايت سوق دهد. و معقول نيست که امت را مهمل و بيسرپرست بگذارد در حالي که تمام مردم از نقطه نظر احتياج به مربي، يکسان و از نقطه نظر شمول قاعده لطف الهي درباره آنان برابرند.
پس لازم است بر خداوند تبارک و تعالي آنکه براي تکميل نفوس برانگيزاند کسي را که با بيان خود شريعت را کامل کند و شبهات ملحدين را دفع نمايد، و عالم جهل را به نور عرفان منور کند، و معارف و اسرار دين را براي نفوس قابله واضح گرداند، و با شمشير و سنان نيز دشمنان دين را از حوزه آن دور نمايد، و با دست و زبان خود کژيها را راست و کاستيها را برطرف و پر نمايد. چون بين زمان دو پيغمبر، زماني فاصله است و بعد از زمان خاتم النبيين ديگر شريعتي و قانوني نيست، بنابر اين وجود امام در بين شرايع و پس از انقضاي زمان حيات رسولالله به عنوان وجود مبقيه آن اساس فرض و لازم خواهد بود. و چون خداي سبحان را بر بندگانش لطفي استخفي و عنايتي دقيق و خود بر خود هدايت و نيکي به آنها را بر عهده گرفته و غير از خير و سعادت بر آنان چيزي مقرر نفرموده بنابراين بر عهده اوست که دين پيغمبر خود را به رحلت او ناقص نگذارد و با تعيين امام که فقط او قدرت بر حمل اين بار گران و
[ صفحه 121]
وظيفه سنگين را دارد و در تمام خصوصيات نمونه و مثال بارز و مثل اعلاي وجود پيغمبر است، مردم را در راه کمال سوق دهد. و بر همين اساس تعيين وصي از طرف پيغمبر لازم است و لذا خداوند به وسيله پيغمبرش، علي بن ابيطالب سلام الله و صلواته عليهما را بر کافه امت به وصايت تعيين نمود و گذشته از وصايائي که در دوران بيست و سه سال زمان نبوت چه در مکه و چه در مدينه راجع به خلافت و وصايت آن حضرت بيان فرمود، نزديک به رحلت در مراجعت از حجةالوداع در غدير خم آن حضرت را به مشهد و مرآي صد هزار و بيشتر از نفوس مردم به امامت و خلافت تعيين و بر اين اريکه نصب فرمود.
ليکن چون رسول خدا رحلت فرمود، و افرادي در ماسک دلسوزي به اسلام در سقيفه بني ساعده برخلاف نص رسول خدا قيام نموده و وصي آن حضرت را ناديده گرفته و مردم را به بيعتخود دعوت کردند و کردند آنچه را که کردند و سپس که به منبر آن حضرت برآمدند نيازهاي مردم را نتوانستند برآورند و در جواب مسائل و حل مشکلات فرو ميماندند و در اداره امور مسلمين حتي از نقطه نظر ظاهر عاجز ميشدند و به حضرت مولي المولي کرارا و مرارا مراجعه مينمودند، لذا علماي اهل تسنن و طرفداران آنها بنا را بر اين اصل گذاردند که اصلا امامت افضل افراد بر امت لازم نيست، مفضول را با وجود افضل ميتوان بدين سمت نصب نمود، و تعيين امام نيز از طرف خدا لازم نيست. اختيار به دست امت است هر کس را که بخواهند به زعامت خود انتخاب ميکنند. و چون با آنها بحث شود و از آيات قرآن و اخباري که مورد نظر و صحت است و در کتب خود ثبت نمودهاند بر آنها خوانده شود هيچ پاسخي ندارند مگر آنکه ميگويند: چون فعل سلف صالح بر اين بوده است و ما را حق دخالت و انتقاد در افعال صحابه نيست لذا حتما فعل آنها را هر که باشند و هر چه بنمايند بدون ملاحظه و دقت و بدون بحث و انتقاد و بدون جرح و تعديل و بدون تجزيه و تحليل بايد بپذيريم. اعتذار اهل تسنن بر عدم انتقاد از عمل صحابه، اعتذار مردم جاهلي است انا وجدنا آبائنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون. [1] .
«ما پدران و نياکان خود را بر اين راه و روش يافتيم و البته ما از آثار آنها تبعيت خواهيم نمود».
[ صفحه 122]
|