يعني ديني که رسول‏الله آورده دين حق است و در او هيچ جنبه عبث و باطلي وجود ندارد و مي‏تواند جوابگوي نيازهاي يکايک از افراد بوده، و تمام آنها را به کمال حقيقي و توحيد واقعي رهبري کند. اسلام دين توحيد است، يعني تمام دستورات اخلاقي و علمي آن بر اساس توحيد نازل شده است و مقنن و مشرع آن توحيد بوده و اين قوانين را براي وصول به توحيد جعل کرده است.پس اين قوانين بر اساس توحيد پائين آمده و چنانچه عمل شود بر توحيد بالا مي‏رود. چگونه مي‏بينيم که در قوانين دنيا و نظامنامه‏هاي احزاب دستوراتي است که از روح آن دسته و حزب سرچشمه گرفته و نماينده افکار و آراء آن حزب است، و اگر کسي بدان پابند شود او را به آراء و افکار صاحبان آن حزب سوق مي‏دهد، همين‏طور دين اسلام از توحيد سرچشمه گرفته است. توحيد يعني تمام موجودات را بدون استثناء در تحت علم و قدرت و تاثير خدا ديدن و خدا را در تمام عوامل وجود مؤثر دانستن، و در قبال خدا براي هيچ موجودي ارزش و استقلال وجودي نيافتن است. دستورات اسلام همگي بر اين اصل وضع شده است. شخص مسلمان و پابند به اين قانون خود را مرتبط به تمام جهان هستي مي‏بيند و از هيچ موجودي نمي‏گريزد، با همه انس و الفت دارد، از ملاقات و برخورد با مردم، صله رحم، عيادت مريض، برآوردن حوائج نيازمندان، و الفت با فقرا و مسکينان، بذل مال براي آسايش ديگران، و هزاران [ صفحه 73] دستوري که انسان را با تمام موجودات مي‏پيوندد لذت مي‏برد و کانه انسان يک قطعه غير قابل انفکاک از کارگاه هستي بوده است. و لذا مي‏بينيم که قوانين جهاد با عبادات کاملا سازش و ملايمت دارد. جهاد بر اساس هدايت مردم گمراه است نه بر اساس جهانگيري و ربودن مال و ملک مردم، لذا در دستورات جهاد اسلام تعدي و تجاوز نيست، بي‏رحمي و بي‏انصافي نيست، کشتن اطفال و زنان و آتش زدن و سوزاندن درختها و متاعها و آب بستن و تشنه گذاردن و داروي سمي ريختن نيست، چون منظور از جهاد هدايت مردم است نه از ريشه کندن آنها براي جلب منافع شخصي، و لذا جهاد عبادتي است که حتي با نماز که لازمه‏اش طهارت و خلوص است کاملا سازش دارد. نکاح با طلاق که به صورت ظاهر دو امر متخالف هستند با هم انس و آشنائي دارند. در قرآن مجيد به اندازه‏اي دستورات طلاق روي مبناي صحيح و اخلاقي بيان شده که حقا اگر عمل شود يک دنيا رحمت و عطوفت را در بر دارد. مي‏گويد يا انسان زن را به خوبي نگاه دارد يا به خوبي رها کند، براي طلاق او را در مضيقه نگذارد، و اگر مهريه او به اندازه يک پوست گاو پر از طلا و جواهرات بود ديناري از مهريه او نربايد و براي بخشيدن مهر، او را در فشار نگذارد و به او آزار نرساند، و در حقيقت طلاق يک امر توام با رحمت و مودت است. ملاحظه مي‏شود که در دستورات اين دين مبين هر کاري که انسان را به لطف و مودت و رحمت و شفقت و حسن نزديک مي‏کند تأکيد شده، و از هر چه موجب تفرقه و جدائي و پريشاني و دوري از ابناء نوع مي‏باشد نهي به عمل آمده است و حتي عيب جوئي و عيب گوئي گناه است، سوء ظن گناه است، مردم را به القابي که راضي نيستند ياد کردن گناه است، سب و شتم گناه است، تجسس در احوال نمودن گناه است. اسلام مي‏گويد مسلمان بايد حسن ظن داشته باشد و به برادران ايماني به ديده نيک بنگرد و به تمام موجودات از نقطه نظر ارتباطي که با خدا و مبدا توحيد دارند به ديده حسن بنگرد.مسلمان بايد شخصيت طلب نباشد، استکبار نداشته باشد، اموال خود را به فقرا و مسکينان بدهد، زر و سيم اندوخته نکند، دنيا پرست نباشد، کار کند و دسترنج خود را براي رضاي خدا و وصول به اعلي درجه انسانيت‏به افراد تهي دست و بينوا بدهد. اين قوانين همه رحمت است و از توحيد نازل شده و در تمام شئون [ صفحه 74] زندگي و حيات با روح توحيد پياده شده است، و اگر کسي به آن عمل کند او را به توحيد بالا برده و به مبدا و منشا خود مي‏رساند.به خلاف قوانين غير توحيدي که خواهي نخواهي بر اساس افتراق و نفع طلبي و سودجوئي و کاميابي است. آن قوانين انسان را به تفرقه دعوت مي‏کند، پيوند انسان را با جهان مي‏برد، هر کس گمان مي‏کند که از عالم جداست و براي بقاء وجود خود گرچه منافات با هستي غير داشته باشد مي‏کوشد. حتي در ممالک راقيه، آنها دنبال منافع خود مي‏روند و به فقر و مسکنت و ضلالت کشورهاي ديگر کاري ندارند، مرام آنان کاميابي خود آنان است و بدين وسيله خود را از جهان هستي منقطع مي‏دانند «منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوة و لا تکونوا من المشرکين- من الذين فرقوا دينهم و کانوا شيعا کل حزب بما لديهم فرحون». [1] . اسلام مي‏گويد: همه به سوي خدا حرکت کنيد و لباس دوئيت را بکنيد و از آنچه شما را از منظور و مقصد توحيد باز مي‏دارد اجتناب کنيد، و براي وصول بدين منزل اقامه نماز بنمائيد، و از مشرکين نباشيد که آنها قوانين خود را طبعا بر اساس تفرقه قرار داده و دسته دسته منشعب و متفرق شده‏اند. اين دين حنيف فقط و فقط خدا را فاعل ما يشاء مي‏داند و او را مؤثر و مربي و مکمل معرفي مي‏کند و تمام موجودات را فعل و اثر خدا و محکوم اراده متين و مشيت او مي‏داند، به خلاف مرامها و سنني که بر اساس توحيد بنا نشده است، آنها افراد انسان را مؤثر مي‏دانند. شرک به هر درجه که باشد غير خدا را نيز در عالم وجود شرکت مي‏دهد و بالنتيجه در آنچه غير خدا را مؤثر دانسته است خدا را منفعل و متاثر معرفي مي‏کند. انسان که به فعل خود متکي باشد به همان اندازه خدا را در خيال خود عقب زده و او را منفعل مي‏داند، غفلت از خدا که نيز درجه‏اي از شرک است همين اثر را دارد. خدا براي تربيت مردم و بالا بردن سطح معارف و هدايت آنان به اصالت علم و واقعيتهاي جهان که همه در پرتو توحيد واقع‏اند مي‏فرمايد: الکم الذکر و له الانثي- تلک اذا قسمة ضيزي- ان هي الا اسماء سميتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله [ صفحه 75] بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس و لقد جائهم من ربهم الهدي. [2] . «آيا قواي فعل و اثر، متعلق به شما افراد انسان، و انفعال و تاثر از آن خدا است؟ اين قسمت تقسيم نادرستي است.اين موجوداتي که براي آنها قدرت و عظمتي قائليد فقط نامهائي هستند که شما و پدرانتان روي آنها گذارده‏ايد، (و حقيقت و واقعيتي ندارند) و شما از روي گمان و هواي نفس آنها را در مقابل خدا مؤثر مي‏دانيد. و به تحقيق که از جانب خدا دين توحيد آمد و شما را بر اصل توحيد و انحصار قدرت و عظمت و اراده و علم و حيات و ساير صفات و اسماء به ذات مقدس لا يزالي معرفي نمود.

[1] سوره روم: 30 آيه 31 تا 32. [2] سوره النجم: 53 آيه 21 تا 23.