رسول خدا(ص) در ساعات آغازين شب از خانه خود خارج شد و به سمت جنوب مکه، مسيري که عکس جهت مدينه بود، به راه افتاد. اين بدان دليل بود تا بتواند مشرکان را که احتمالاً در جاده يثرب به دنبال وي ميرفتند براي مدت بيشتري سرگردان نگاه دارد تا در فرصت مناسب راهي يثرب شود. در روايتي که پيش از اين گذشت آمد که ابوبکر به سراغ رسول خدا(ص) آمده و خبر هجرت آن حضرت را از امام علي(ع) شنيد (و احتمالاً با خبر گرفتن از مسير حرکت) به رسول خدا(ص) ملحق گرديد. در واقع آنها تنها کساني بودند که از جريان هجرت بدين صورت آگاهي مييافتند و آن حضرت به سوي کوه ثور آمده و در غاري که بر آن کوه بوده پنهان شدند.
از آن سوي مشرکان که چندين ساعت پس از خروج رسول خدا(ص) متوجه خروج آن حضرت از خانهاش شدند از هر سوي در پي او شتافتند. از جمله در همين مسير به جستجو پرداختند و تا نزديک غار نيز آمدند. روايات فراواني حکايت از آن دارد که آنان به قدري به غار نزديک شدند که رسول خدا(ص) صداي آنان را ميشنيد. خداوند در سوره توبه از نصرت خود نسبت به رسول خدا(ص) در آن لحظه بحراني ياد ميکند. در آغاز از مردم گله ميشود که چرا در وقت دعوت به جهاد کوتاهي کردهاند آنگاه تهديد ميکند که اگر به جهاد نشتابند خداوند آنان را گرفتار عذاب دردناکي خواهد کرد و قوم ديگري را جايگزين آنان خواهد نمود. آنگاه ميفرمايد: «اِلاّ تَنصُروه فَقَد نَصَرَهُ اللّهُ اِذ أخرَجَهُ الّذين کَفَرُوا ثانيَ اثنَينِ اِذ هُما فِي الغارِ اِذ يَقوُلُ لِصاحِبِه لا تَحزَن انَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنزَلَ اللّهُ سکينتهُ عَلَيه و اَيَّدَهُ بِجُنُود لم تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الّذين کَفَرُوا السُّفلي و کلمة اللّه هِيَ العُليا واللّهُ عَزيز حَکيم.» [1] اگر شما ياريش نکنيد، آنگاه که کافران بيرونش کردند، خدا ياريش کرد. يکي از آن دو به هنگامي که در غار بودند به رفيقش ميگفت: اندوهگين مباش، خدا با ماست. خدا به دلش آرامش بخشيد و با لشکرهايي که شما آن را نميديديد تأييدش کرد. و کلام کافران را پست گردانيد زيرا کلام خدا بالاست و خدا پيروزمند حکيم است.
بدين ترتيب خداوند از حمايت آشکار خود نسبت به رسول خدا(ص) و نزول آرامش بر وي و حمايت از او با سپاهيان ناپيدا سخن ميگويد. [2] .
اين نصرت بر اساس روايات تاريخي با ايجاد تارهاي عنکبوت بر در غار صورت گرفت؛ آن گونه که مشرکان مطمئن شدند آن حضرت به درون غار نرفته است. برخي افزودهاند که دو کبوتر نيز در همان جا خانهاي درست کرده بودند آن گونه که اگر کسي به درون غار رفته بود امکان چنين زندگي با آنان نبود. به علاوه صدايي در آسمان ندا داد که محمد(ص) در اين جا نيست او را در درههاي اطراف مکّه جستجو کنيد. [3] امية بن خلف در، درِ غار گفت اين تارها بايد از پيش از ميلاد محمد(ص) در اينجا بوده باشد. [4] قريش براي کسي که رسول خدا(ص) را بيابد و به دست آنان بسپارد صد شتر جائزه تعيين کرده بودند. [5] بر اساس برخي از گزارشها، رسول خدا(ص) و ابوبکر سه روز در غار پنهان شدند تا مشرکين خسته از جستجو، از يافتن وي منصرف شده و بازگشتند. بر اساس نقل طبرسي، آن حضرت از عبدالله بن اريقط [6] خواست تا نزد علي(ع) رفته، زاد و توشهاي براي وي فراهم سازد. ابوبکر نيز از وي خواست تا نزد دخترش اسماء رفته و زاد توشهاي براي وي بياورد. [7] .
يکي از نکات جالب در رفتن رسول خدا(ص) رعايت کامل مسائل امنيتي است از جمله: باقي گذاشتن امام در خانه براي گمراه کردن مشرکان، رفتن به جنوب مکّه با اين که مسير به سمت شمال بوده؛ استفاده از عامر بن فهيره که کار وي راندن گوسفند پشت سر رسول خدا(ص) بوده تا جاي پاي آن حضرت محو شود و نيز استفاده از يک راهنماي مطمئن اما مشرک که توجه کسي را جلب نکند. به علاوه راه رفتن در شب و مخفي شدن در روز [8] .
بنا به روايتي از ابورافع و به نقل ابنعساکر: «کان علي يجهز النبي(ص) حين کان في الغار يأتيه الطعام و الشراب». وي ميافزايد که امام سه شتر اجاره کرد تا رسول خدا(ص)، ابوبکر و راهنما بر آنها سوار شده و به سوي يثرب حرکت کنند. [9] .
راهنماي رسول خدا(ص) که کاملاً آشنايي با راهها داشت، آنها را از بيراهه به سمت يثرب روانه کرده و آنها اوائل ربيع الاول به مدينه رسيدند. [10] در منابع از روز دوازدهم ربيعالاول (بر اساس تقويم وستنفلد) مصادف با 24 سپتامبر (دوم مهر ماه (622 ميلادي به عنوان روز ورود به مدينه ياد شده است. [11] مسير هجرت جداي از مسير طبيعي بوده و تنها در چند نقطه تلاقي با آن پيدا ميکرد. دليل اين اقدام احتياطي بود که بايد صورت ميگرفت تا مبادا مشرکان به رسول خدا(ص) دسترسي پيدا کنند.
در طي راه دو حادثه مهم رخ داد. نخست آن که مشرکي با نام سُراقة بن مالک متوجه حرکت رسول خدا(ص) و همراهانش گرديد. وي سوار بر اسب، خواست تا حضرت را دستگير کرده به قريش تحويل دهد و يکصد شتر جايزه را بگيرد. بنا به روايات فراوان، وي دچار گرفتاريهاي چندي شد، از جمله سه بار پاهاي اسب وي در زمين فرو رفت. وي احساس کرد عاملي وي را از رسيدن به رسول خدا(ص) باز ميدارد. در اين حال، رسول خدا(ص) را صدا زد و با اطمينان به اينکه نيرويي غيبي پشتوانه اوست و با احساس پيروزي او در آينده نزديک، از وي خواست تا امان نامهاي براي وي بنويسد. [12] .
در ادامه راه، آن حضرت با همراهان در منطقه قُدَيد به زني به نام اممعبد رسيد که در خيمهاي زندگي ميکرد. آن حضرت از وي خواست تا اگر گوشت يا خرمايي دارد به آنان بفروشد، اما او گفت که چيزي در اختيار ندارد. آن حضرت از وي خواست اجازه دهد تا از گوسفندي که در آنجا بود شير بدوشد! او گفت: اين گوسفند به دليل ناتواني از گله باز مانده است. رسول خدا(ص) گفت تا آن را نزد وي آوردند و با دستي که بر او کشيد شيري فراوان داده و از برکت دست آن حضرت، تا سالها بعد آن گوسفند مقدار زيادي شير ميداد. [13] . پس از رفتن رسول خدا(ص) شوهر آن زن آمد و او براي همسرش وصفي از شمايل حضرت بيان کرد. اين وصف يکي از بهترين وصفهايي است که از چهره رسول خدا(ص) با دقتي شايسته نقل شده است. [14] .
|