بدون شک بايد گفت در تمام دوران بعثت مهمترين ابزار رسول خدا(ص) در برابر مشرکان، آيات قرآن بوده است. اين امر در مورد سالهاي نخست، بعثت نمود روشن‏تري دارد. پيامهايي که در ضمن آيات استوار قرآني ارائه مي‏گرديد، چونان پتکي بر سر شرک فرود مي‏آمد و مشرکان را در برابر دعوت اسلامي خلع سلاح مي‏کرد. نظم آهنگين قرآن و ادب قوي و شيواي آيات، بر جذبه پيامهاي آن افزوده و مشرکان را از ايستادگي در برابر خود عاجز مي‏ساخت. بدين ترتيب قرآن هم به لحاظ شکل و هم محتوا، توانست توحيد را در جامعه شرک‏آلود نشر دهد و توده‏هاي مردم را مفتون خويش سازد. مشرکان از اظهار هر نوع انتقاد جدّي به آيات قرآن ناتوان بودند و تنها با اِعمال فشار بر مسلمانان، کوشيدند تا توسعه اين آيين پاک را محدود سازند. تحول تاريخي که با بعثت و اعلام نبوت رسول خدا(ص) آغاز شده بود، به کمک آيات قرآن انديشه خود را در تمام زواياي جامعه جاهلي، توسعه داده و به سمت يک تحول و انقلاب بنيادين پيش رفت. آيات قرآني تأثير عميقي از لحاظ فکري ايجاد کرده و با حمله و هجمه به ارزشهاي جاهلي، در بي‏اعتبار کردن آنها نقش محسوس و قابل محاسبه‏اي داشته است. بررسي تأثير قرآن در ميان مردم از جهات مختلفي قابل بررسي است؛ توجه به جهت‏گيري نخستين آياتي که نازل شده، مي‏تواند گوشه‏اي از تأثيرگذاري قرآن را بر مردم نشان دهد. مي‏دانيم که بسياري از مردم تنها با شنيدن شماري از آيات، اسلام را مي‏پذيرفتند. قديمي‏ترين سوره‏ها عبارتند از سوره «علق»، «مدثر»، «مزمل»، «الضحي» و «قلم». [1] . در سوره علق آمده است: [2] «بخوان به نام پروردگارت که بيافريد آدمي را از لخته خوني بيافريد. بخوان، و پروردگار تو ارجمندترين (اکرم) است. خدايي که به وسيله قلم آموزش داد، به آدمي آنچه را که نمي‏دانست. آموخت. حقاً که آدمي نافرماني مي‏کند، هرگاه که خويشتن را بي‏نياز بيند. هر آينه بازگشت به سوي پروردگار توست. آيا ديدي آن کس که منع مي‏کند، بنده‏اي را که نماز مي‏خواند؟ چه مي‏بيني اگر آن مرد بر طريق هدايت باشد؟ يا به پرهيزگاري فرمان دهد؟ چه مي‏بيني اگر تکذيب کند و روي‏گردان شود؟ آيا ندانسته است که خدا مي‏بيند؟ حقا که اگر باز نايستد موي پيش سرش را مي‏گيريم و مي‏کشيم، موي پيش سر دروغگوي خطاکار را. پس همدمان خود را هم بخواند. ما نيز کارگزاران دوزخ را فرامي‏خوانيم. نه، هرگز از او پيروي مکن و سجده کن و به خدا نزديک شو.» اشارت تاريخي سوره علق بدين شکل است که آيات نخست آن تقريباً به اجماع محدثان و سيره‏نويسان، نخستين آياتي است که در غار حرا بر رسول خدا(ص) نازل شده است. در ادامه اشاره به شخصي شده که از نماز خواندن بنده خدا جلوگيري مي‏کرده است. گفته‏اند که اين درباره ابوجهل است. زماني که رسول خدا(ص) در کنار کعبه نماز مي‏خواند، ابوجهل او را از نماز خواندن منع مي‏کرد. [3] . پيامهاي خداوند در اين سوره چنين است که از نام خدا آغاز مي‏شود، سپس به خلقت انسان و آموزش او با قلم مي‏پردازد. آنگاه طغيان او را ناشي از احساس بي‏نيازي و خودسري او مي‏داند، تا جايي که در برابر رسول خدا(ص) مي‏ايستد و نه تنها خود در برابر خدا عبادت نمي‏کند، از عبادت ديگران نيز منع مي‏کند. پس از آن خداوند دو وضعيت متفاوت انسان را به مقايسه مي‏گذارد. يکي زماني است که بر طريق هدايت است و ديگري آن که تکذيب مي‏کند و روي‏گردان مي‏شود. عذاب و خذلان الهي در انتظار اوست. پيامهاي که در سوره مدثر آمده، براي شناخت اولين آموزه‏هاي قرآن قابل توجه است. قسمتي از آيات را ياد مي‏کنيم: «اي جامه در سرکشيده، برخيز و بيم‏ده، و پروردگارت را تکبير گوي. و جامه‏ات را پاکيزه دار. و از پليدي دوري گزين... و آنگاه که در صور دميده شود، آن روز، روزي سخت خواهد بود. و براي کافران ناآسان. مرا با آن که تنهايش آفريده‏ام واگذار. او را مالي بسيار دادم و پسراني همه در نزد او حاضر. و کارهاي او را به نيکوتر وجهي برساختم. آنگاه طمع مي‏بندد که افزون کنم. آري، که او در برابر آيات ما ستيزه جوست. او را به مشقتي مي‏اندازم. او انديشيد و طرحي افکند. مرگ بر او باد، چگونه طرحي افکند؟ باز هم مرگ بر او باد، چگونه طرحي افکند؟ آنگاه گريست، سپس روي ترش کرد و پيشاني درهم کشيد. سپس روي گردانيد و گردنکشي کرد. گفت: اين جز جادويي که ديگرانش آموخته‏اند، هيچ نيست. اين جز سخن آدمي هيچ نيست. زودا که او را به سَقَر بيفکنيم. چه چيز آگاهت ساخت که سقر چيست؟ نه هيچ باقي مي‏گذارد و نه چيزي را وامي‏گذارد. سوازننده پوست است... آري سوگند به ماه، و سوگند به شب چون روي در رفتن آرد، و سوگند به صبح چون پرده برافکند که اين يکي از حادثه‏هاي بزرگ است. ترساننده آدميان است. براي هرکس از شما که خواهد پيش افتد يا از پي رود. هرکس در گرو کاري است که کرده است، مگر اهل سعادت، که در بهشت‏ها نشسته‏اند و مي‏پرسند از گناهکاران: که چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟ مي‏گويند: ما از نمازگزاران نبوديم، و به فقيران طعام نمي‏داديم و با آنان که سخن باطل مي‏گفتند همآواز مي‏شديم و روز قيامت را دروغ مي‏انگاشتيم تا مرگ ما فرا رسيد. پس شفاعت شفاعت کنندگان سودشان نبخشد، چه شده است که از اين پند اعراض مي‏کنند؛ مانند گورخران که از شير مي‏گريزند... آري که اين قرآن اندرزي است، هر که خواهد آن را بخواند. و پند نمي‏گيرند مگر اين که خدا خواهد. او شايان آن است که از او بترسند و او شايان آمرزيدن است. مهمترين اشارت تاريخي اين سوره، اشاره به اقدام رسول خدا(ص) پس از نزول نخستين آيات بر اوست. خدا از او مي‏خواهد از جاي خود برخيزد، لباس خويش را تطهير کند از پليدي بگريزد و رسالت خويش را عمل کند. اشاره تاريخي ديگر درباره وليد بن مغيره است. گفته‏اند پس از شنيدن آيات قرآني در تحليل منشأ آنها مردّد شد. از يک سو جذبه قرآن او را به سوي خود مي‏کشيد و از سوي ديگر، همآوايي با مشرکين و استکبار، مانع از قبول آن مي‏شد. خداوند از ترديد او ياد مي‏کند و از اين که او نابخردانه قرآن را سحر ناميد. [4] خداوند پيام مي‏دهد که: «تمامي ثروتها و فرزندان و نعمتها از جانب خداست و بشر در طمع ثروت بيشتر، اما در اصل، بشر تنهاست و زماني که با آيات الهي درافتاد دوزخ در انتظار اوست.» آيات انذار براي مشرکان بويژه اشراف خوش‏نشين قريش، سخت کوبنده بود. آخرين آيات، آنان را به دليل نخواندنِ نماز و عدم انفاق و همآوازي با کساني که سخن باطل مي‏گفته‏اند، سزاوار دوزخ مي‏شمرد. در سوره «الضحي» نيز از رسول خدا مي‏خواهد که: «و گدا را مران، و از نعمت پروردگارت سخن بگوي». تأکيد قرآن بر اصول انساني، از همان آغاز، در آيات نازل شده وجود دارد. در اينجا نگاهي به پيامهاي اصلي سوره اسراء که از سوره‏هاي مهم مکّي است مناسب مي‏نمايد. در آغاز اشاره به معراج رسول‏الله است که در قرآن، در آغاز همين سوره اسراء از آن سخن گفته شده است. اشاره‏اي به بني‏اسرائيل در ادامه آمده و تأکيد بر اين که هر قومي که راه درستي را برگزيند، نيکي آن به خودش خواهد رسيد و اگر راه بدي را انتخاب کند، بدي آن به او خواهد رسيد. آنگاه درباره قرآن مي‏فرمايد: «اين قرآن به درست‏ترين آيينها راه مي‏نمايد». و باز تأکيد بر اين که هر فرد، مسؤول اعمال خويش بوده و نتيجه آن از خوب و بد به او باز خواهد گشت: «هر که هدايت شود به سود خود هدايت شده و هر که گمراه گردد به زيان خود هدايت شده و هيچ کس بار ديگري را برندارد». [5] معمولاً خداوند دو نوع تهديد و انذار دارد: يکي تهديد نسبت به عواقب دنيوي فساد قريش، با اشاره به سرگذشت انبياي سابق و اقوام آنان. و دوم تهديد نسبت به آتش دوزخ: «چون بخواهيم قريه‏اي را هلاک کنيم، خداوندان نعمتش را بيفزاييم تا در آنجا تبهکاري کنند. آنگاه عذاب بر آنها واجب گردد و آن را در هم فرو کوبيم. بعد از نوح چه بسيار مردمي را هلاک کرده‏ايم». [6] تهديدهاي مزبور نسبت به عواقب دنيوي اقدامات قريش مکرر در قرآن آمده است. مثلاً با ياد از اين نکته که مخالفان انبيا به رسولان مي‏گفتند: «يا به دين قوم خود گرويد يا شما را اخراج مي‏کنيم» [7] ظالمان را تهديد به عذاب مي‏کند. به دنبال آن در سوره اسراء فصلي از قواعد اخلاقي زندگي بويژه درباره حرمت به پدر و مادر و رسيدگي به مساکين و درويشان آورده و اسرافکاري اشرافِ قريش را ملامت و سرزنش مي‏کند. بدين ترتيب اسلام خود را حامي درويشان و بر ضد اسرافکاران مي‏نماياند. توجه قرآن به قواعد اخلاق انساني، در ادامه با تفصيل بيشتري در «نکشتن فرزندان»، «نزديک نشدن به فحشا» - که زنا نمونه بارز آن است - «نزديک نشدن به مال يتيم» - چه رسد به تصرف ناحق در آن -، «رعايت عدالت در کيل و وزن» - که از مصاديق اخلاقيات انساني اسلام است [8] - «شرحي از مخالفت مشرکان با قرآن و بي‏توجهي آنان به شنيدن آيات» و... آمده است. تمسخر عقيده به معاد از سوي مشرکان که در سوره‏هاي ديگر آمده، در اينجا نيز مطرح شده است. قرآن نيز عقيده مشرکان به بتها را ناروا مي‏شمرد: «بگو: آنهايي را که جز او خدا مي‏پنداريد، بخوانيد، نمي‏توانند بلا را از شما دور سازند يا آن را نصيب ديگران کنند». [9] . پس از آن مجدداً از اقوامي که با انبيا به مخالفت برخاسته و گرفتار عذاب الهي شده‏اند سخن مي‏گويد. ارائه تصويري از نقش خدا در هدايت انسانها و نقش شيطان در گمراه ساختن مردم با بيان سابقه‏اي از عناد شيطان در برابر خداوند، در ادامه آمده امّا تأکيد شده که شيطان تسلّطي بر بندگان خدا ندارد. آيات قرآن، رسول را از تأثيرپذيري از مشرکان برحذر مي‏دارد، از توطئه آنان در اخراج آن حضرت سخن مي‏گويد. بر خواندن نماز صبحگاه و ظهر و عصر تأکيد شده و اين نشانگر وجود اين نمازها در دوره بعثت است. از آياتي که درباره معراج آمده و نيز اشاراتي که به اخراج پيامبر(ص) شده و نيز آيه «و قُلْ جاءَالحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِل» محتمل است که سوره اسراء از آخرين سوره‏هايي باشد که در مکه نازل شده است. در همين سوره، پرسش مشرکان از «روح» که همان جبرئيل است مطرح و به آن پاسخ داده شده است. تأکيد بر تحدّي قرآن، اصرار مشرکان در اين که رسول خدا(ص) معجزات محسوس آورده، از ديگر اشارات تاريخي قرآن به شرايط آن دوره مي‏باشد. اين سوره و سوره‏هاي مشابه آن، در مکه بيشتر بر محور مسائلي که گذشت، با عقايد جاهلي و برخوردهاي جاهلان مشرک برخورد کرده‏اند. به هر روي آيات موزون قرآن بويژه سوره‏هاي مکي، جايگاه ويژه‏اي در ذهنيت خاص ادبي ساکنان عرب مکه و نواحي آن به دست مي‏آورد. نقلهاي فراواني درباره اين تأثيرگذاري که در ارتباط با شکل و محتوا بود وجود داشت. قرآن بر ساختار ادبي خود مي‏باليد و بر آن تحدّي مي‏کرد و از مخالفان مي‏خواست تا نظير آن [10] و يا ده سوره [11] و حتي يک سوره [12] شبيه آن را بياورند. در برابر، هيچ‏گونه تلاش جدي - بجز چند مورد استهزاء - ديده نشده و همواره آمده است که مشرکان نيز متأثر از جذبه قرآن بودند و تنها استکبار مانع از تصميم‏گيري جدي آنان براي پذيرش اسلام بود. قرآن اين تحدي را دليل حقانيت مي‏شمرد و از آنان مي‏خواست تا اگر توانايي همآوردي با قرآن را ندارند آن را بپذيرند. در فضاي آلوده مکه و در ميان موجي از جهالت و ضلالت، قرآن، مردمان را به دوري از پليدي، توجه به اصول انساني، شناخت حقيقت خود و هستي و توجه به ارزش واقعي خودشان دعوت مي‏کرد. اين دعوت براي آنان که فطرتي پاک داشتند، جذاب‏ترين دعوت بود لذا بي‏درنگ را مي‏پذيرفتند. طفيل بن عمرو دوسي که همپيمان قريش بود به مکه درآمد. اشراف قريش از او خواستند تا از محمد - که سخنش چون سحر بوده و سبب تفرقه و اختلاف در مکه شده - پرهيز کند و به سخن او گوش ندهد، او نيز پذيرفت. روزي به مسجدالحرام درآمد و رسول خدا(ص) را مشغول نماز ديد. به آيات قرآني که آن حضرت مي‏خواند گوش داد. احساس کرد که سخني زيباست. با خود گفت: اين اندازه توانايي دارد که سخن نيکو را از سخن زشت تشخيص دهد. نزد رسول خدا(ص) رفت. آن حضرت آياتي از قرآن را بر او خواند. او گفت: نيکوتر و موزون‏تر (اعدل) از آنها نشنيده است، آنگاه اسلام را پذيرفت. او به ميان قبيله خويش رفت و به جهت نفوذي که داشت کسان زيادي اسلام را پذيرفتند. [13] . ضماد ازدي نيز به مکه آمد و شنيد که مي‏گويند: محمد ديوانه است. ضماد مي‏گويد: گفتم شايد بتوانم او را سلامتي بخشم. نزد او رفتم و قصد خويش بازگفتم. رسول خدا(ص) آياتي خواند که ضماد در شگفت شد. از رسول خدا(ص) خواست تا تکرار کند و آن حضرت چنين کرد. ضماد گفت: تاکنون چنين سخناني نشينده است. پس شهادتين گفت، و اسلام را پذيرفت و از ناحيه خود و قومش بيعت کرد. [14] . در نقلي آمده که وليد بن مغيره نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: بر من آياتي بخوان؛ آن حضرت چنين خواند:««إنّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإحسانِ وَ ايتاء ذِي‏القُربي و يَنْهي عن الفَحْشاء و المُنْکَر و البغْيِ يَعِظُکُم لعلّکُم تَذَکّرون». [15] او گفت: باز بخوان. و آن حضرت آيات را تکرار کرد. وليد گفت: چه قدر شيرين است؛ اين نمي‏تواند سخن انسان باشد. [16] آنان همگي با شعر آشنا بودند و احساس مي‏کردند که سخن قرآن، شعر نيست ربطي به سحر و کهانت هم ندارد، آيات قرآن از سنخ ديگري است. با اين همه نمي‏توانستند رسالت رسول خدا(ص) را تحمل کنند و لذا به تناقض‏گويي مي‏افتادند. اين نقل شهرت بسياري دارد که جمعي از سران قريش برخي شبها نزديک خانه رسول خدا(ص) مي‏آمدند تا از نواي دلنشين آن حضرت در حين تلاوت آيات لذّت برند. [17] عتبة بن ربيعه نيز که از مخالفان جدي رسول خدا(ص) بود اعتراف مي‏کرد که آيات قرآن شعر و سحر نيست. [18] به احتمال چند آيه از سوره «الذاريات» که فرمود: «سوگند به آسمان که آراسته به ستارگان است، که شما گونه‏گون سخن مي‏گوييد از حق (يا قرآن)منصرف گردد آن که منصرفش خواسته‏اند، مرگ باد بر آن دروغگويان»، [19] درباره همين تشويش خاطر آنها و سخنان متناقضي است که درباره قرآن گفته‏اند. در اينجا بي‏مناسبت نيست اشاره کنيم که در آياتي از سوره مدثر،والضحي ونيز همين آيات سوره «الذاريات» و بسياري ديگر، سوگند به پديده‏هاي طبيعي بسيار زيبايي چونان طلوع فجر و آسمان پرستاره است که از لحاظ ادبي، بسيار نيکو و قابل توجه و جذاب است، آمده است.

[1] نک: الدرالمنثور، ج 6، ص 368. [2] ترجمه آيات از قرآن مترجَم استاد و دانشمند محترم جناب آقاي دکتر عبدالمحمد آيتي است. [3] الدرالمنثور ج 6، صص 369 و 370. [4] نک: مجمع‏الببيان، ج 10، ص 387. [5] اسراء، 15. [6] اسراء، 16. [7] ابراهيم، 3؛ و براي دو نمونه ديگر نک: نحل، 26 و 35. [8] اسراء، 31 - 35. [9] اسراء، 56. [10] اسراء، 88. [11] هود، 13. [12] بقره، 23. [13] طبقات‏الکبري، ج 4، صص 237 - 239؛ السيرةالنبويه، ابن‏هشام، ج 1، صص 382 - 384. [14] طبقات‏الکبري، ج 4، ص241. [15] نحل، 90. [16] دلائل‏النبوة، بيهقي، ج2، صص199 و 198. [17] دلائل‏النبوه، بيهقي، ج 2، ص 206؛ السيرةالنبويه، ابن‏هشام، ج 1، ص 315؛ سبل‏الهدي والرشاد، ج 2، صص 470 و 471، و نک: المعرفة والتاريخ، ج 3، صص 445 و 454. [18] تفسيرالقرطبي، ج 15، ص 337؛ دلائل‏النبوة، بيهقي، ج 2، صص 205 و 204. [19] الذاريات، 8 - 11.