۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 22 تا 30
  • شناسه : 3282
  • 14 آوریل 2022 - 11:26
  • 95 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۲۴ | ناتوانی مخالفان | آتش آماده جهنم
آیه ۲۴ | ناتوانی مخالفان | آتش آماده جهنم

آیه ۲۴ | ناتوانی مخالفان | آتش آماده جهنم

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۴ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی  تفسیر آیه بیست و چهارم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (۲۴) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر پس اگر چنین نکنید- که هرگز نخواهید کرد- از آتشى بترسید […]

...فهرست مطالب

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۴

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

 تفسیر آیه بیست و چهارم

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (۲۴)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

پس اگر چنین نکنید- که هرگز نخواهید کرد- از آتشى بترسید که هیزم آن، بدنهاى مردم (گنهکار) و سنگها [بتها] است، و براى کافران، آماده شده است! (۲۴)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg


تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۴

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۲۳)

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (۲۴)

پرستش بت عاملی برای روشن کردن

هیزم جهنّم مردم زمان جاهلیّت

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (۲۴).[۱]

نکته‌ای در این آیه لازم است تذکّر بدهیم و آن این‌که مراد از حجاره هر سنگی نیست، بلکه آن سنگ‌هایی است که به عنوان بت مردم از آن استفاده می‌کردند. مرحوم علّامه این‌گونه بیان کرده است، آن چیزی که باعث روشن کردن جهنّم می‌شود که هیزم آن هم خود انسان‌ها هستند، آن سنگ‌هایی است که به عنوان بت از آن استفاده می‌شد.

بررسی ارتباط بین رسالت پیامبر

و معجزه بودن قرآن

در بیان اعجاز و حقیقت اعجاز هفتمین فصلی که مرحوم علّامه بیان فرموده است، فصل مفصّلی است و ارتباط بین اعجاز قرآن و بحث رسالت پیامبرها را خصوصاً پیامبر مکرّم که معجزه‌ی او قرآن بوده است چه ارتباطی بین رسالت پیامبر ما و معجزه بودن قرآن است.

عدم تلازم رابطه بین معجزه بودن

قرآن و رسالت پیامبر

این‌طور می‌فرماید: «وَ هَاهُنَا سُؤالٌ»[۲] می‌گوید این‌جا یک سؤال است «وَ هُوَ أَنَّهُ مَا هِیَ الرَّابطهُ بَینَ المُعجِزَهِ وَ بینَ حَقیهِ دَعوى الرِّسَاله مَعَ أَنَّ العَقل لا یَرى تَلازماً بَینَ صِدقِ الرَّسول فِی دَعوتِهِ إلى اللهِ سُبحَانَه وَ بَینَ صُدورِ أمر خَارقُ للعَاده» بله، عقل به خودی خود تلازمی را نمی‌بیند بین این‌که قرآن و رسالت پیغمبر معجزه باشد و اعجاز داشته باشد. بین این دو تلازمی نیست، رابطه‌ای بین این دو نیست.

آوردن برهان برای اثبات نبوّت پیامبر

ولی آنچه که مسلّم است این‌که وقتی پیامبر ادّعای رسالت می‌کند، باید یک برهانی را برای اثبات نبوّت خود بیان کند. یک برهانی را برای اثبات نبوّت داشته باشد، هر پیغمبری باید این‌طور باشد. این‌جا هم قرآن معجزه‌ای است که پیامبر برای اثبات نبوّت و رسالت خود بیان می‌کند و این حتماً آن را ارتباط می‌دهد؛ این‌طور نیست که بگوییم هیچ ارتباطی نیست، چرا.

مورد توجّه بودن ماوراء الطبیعه برای انسان

وقتی یک کسی ادّعای رسالت می‌کند، ادّعای نبوّت می‌کند، باید برهان و حجّتی برای مردم داشته باشد. این‌که چنین معجزه‌‌ای داشته باشد که از عالم غیب حرف بزند و امثال این‌ها، این نشان دهنده‌ی این است که انسان همیشه یک ماورای طبیعه‌ای در خود می‌بیند که برای او بسیار مورد توجّه است. خود وجود باری تعالی که هیچ کسی در این عالم قابلیّت رؤیت آن‌گونه‌ای که حسی باشد، ندارد الّا آن رؤیت و بصیرتی که انسان داشته باشد بر این‌که هر آنچه در این عالم را نظر می‌کند، وجود حضرت حق را ببیند. این نکته قابل توجّه است یا این‌که انسان‌ها چیزی که ماورای طبیعه باشد و خارق العاده باشد، باعث می‌شود که آن‌ها مورد توجّه قرار بگیرد.

آوردن معجزه توسّط انبیاء

برای بیان رسالت خود

همه‌ی انبیائی که می‌آمدند این‌گونه بودند، وقتی خواستند رسالت خود را برای مردم بگویند و حجّت برای مردم درست کنند که دعوت آن‌ها را بپذیرند، معمولاً معجزه‌ای می‌آوردند یعنی چیزی که خارق العاده، ماوراء الطبیعه است را می‌آوردند که آن‌ها بفهمند؛ چون همه‌ی پیغمبران مثل بقیّه انسان بودند. «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۳] آن‌ها هم بشر بودند. حالا کسی که می‌خواهد ادّعا کند که من پیغمبر هستم، باید یک حجّتی را برای مردم تمام کند. حالا بماند که اگر کسی به فطرت خود مراجعه کند شاید نیاز به معجزه بودن چیزی برای اثبات نبوّت و حجّت تمام شدن هم نداشته باشد؛ ولی به هر حال آن کسانی که عموم مردم هستمد، اگر بخواهند حجّت بر آن‌ها تمام شود باید یک برهانی بر صحّت رسالت بر آن‌ها اقامه شود.

عدم آوردن معجزه برای مبداء و معاد

لذا این‌جا سر فصل را مرحوم علّامه می‌فرماید: «القُرآنُ یَعِدُ المُعجزهَ برُهاناً عَلى صِحَهَ الرِّسَاله لا دلیلاً عامیاً»[۴] نه این‌که یک دلیل عامی باشد، بلکه برهان بر صحّت رسالت خود بیان می‌کند. این هم نحوه‌ی ارتباطی که از برای آن بیان فرموده‌اند که جواب را این‌گونه می‌فرمایند: «وَ الجَوابُ عَن هَذَا السُّؤال أنَّ الأنبیاءَ وَ الرُسُلَ ((علیهم السّلام) لَم یَأتُوا بِالآیاتِ المُعجزَه لإثباتِ شًی‏ٍءٍ مِن معارفِ المَبدإ وَ المَعاد مِمَّا یَنَالُهُ العَقل» نه این‌که بخواهند مبداء و معاد را از این‌گونه بیان‌ها و معجزه‌ها بگویند، وقتی به خود عقل دقّت کنند، برای اثبات آن می‌توانند دلیل بیاورند، معجزه برای اثبات مبداء و معاد لازم نیست، امّا برای رسالت آن‌ها لازم است.

اکتفا کردن به حجّت عقل برای اثبات مبداء و معاد

«وَ إِنَّمَا اکتَفُوا فِی ذَلِک بِحُجَّهِ للعَقل» بر این‌که مبداء و معاد را بخواهند برای آن‌ها بیان کنند، بر این اثبات به حجّت عقل اکتفا می‌کنند. «وَ المُخَاطِبَه مِن طَریقِ النَّظر» این‌که می‌نشینند بحث استدلالی می‌کنند.

احتجاج بر توحید خدای متعال

«النَّظَرِ وَ الاستدلال کَقُولهِ تعالى» سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم، آیه‌ ۱۰ «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در احتجاج بر توحید است، آیا در این‌که خدا است و خدا یکتا است و توحید را ثابت می‌کنند، آیا عقل انسان کفایت نمی‌کند در این‌که این را درک کند که کسی «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» است، آیا می‌شود ما در او شک و تردید کنیم؟ چیزی که خالق و شکافنده‌ی آسمان‌ها و زمین است؟ نه، لذا در بحث احتجاج در توحید به این آیه بیان فرموده‌اند.

کفر برخی بر بطلان بودن آفرینش آسمان‌ها و زمین

یا سوره‌ی مبارکه‌ی ص، آ‌یه‌ ۲۸ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا» می‌فرماید: ما آسمان و زمین و هر آنچه که در آن است را بیهوده نیافریدیم، این‌ها باطل نیست. «ذلِکَ» یعنی این بطلانی که برخی‌ها فکر می‌کنند «ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» این گمان آن کسانی است که کفر می‌ورزند.

کافر کیست و جایگاه او کجاست؟

روز گذشته دوباره عرض کردیم حالا هم باز می‌گوییم، کافر به کسی می‌گویند که حقیقت را بپوشاند. «کَفَرَ» در زبان عربی «أی سَتَرَ» یعنی یک حقیقتی است، آن‌ها آن حقیقت را می‌پوشانند. لذا آن‌ها کسانی این‌گونه فرض می‌کنند که آسمان‌ها و زمین و ما بین آن‌ها هر چه است، باطل است و بیهوده است که کفر ورزیدند. «ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» بدترین جایگاه برای این کفّار در آتش است.

نگرش کفّار نسبت به انبیاء و متّقین

«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» یا این‌گونه فکر کنند که ما کسانی را قرار دادیم که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، مثل کسانی که بخواهند در جامعه فساد کنند. «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ» یا ما می‌آییم متّقین را مثل فجّار قرار بدهیم، کفّار این‌گونه می‌گویند، همان‌طور که نسبت به انبیاء می‌گفتند، نسبت به خود پیامبر می‌گفتند. راجع به پیغمبر می‌گفتند آن‌ها آمدند شما را از دین آباء خود باز دارند، آمدند شما را به فساد بکشانند، در صورتی که پیغمبر آمده تا شما را به صلاح ببرد.

احتجاج بر بعث و نبوّت پیامبر

یا در احتجاج بر بعث و نبوّت پیامبر می‌فرماید: «وَ إِنَّمَا سُئِل الرُسُلُ المُعجزَه وَ أُتُوا ِبَها» از پیامبرها سؤال می‌شود، معجزه خواسته می‌شود که یک معجزه‌ای بیاورید. «وَ أُتُوا ِبَها» و معجزه را بیاورید «لإثبَاتِ رسالَتِهِم وَ تَحقیقِ دَعواها» بر این‌که رسالت و همچنین حقیقت ادّعای آن‌ها برای مردم اثبات شود.

اثبات معجزه‌ی پیامبر برای رد

ادّعای دروغین برخی عوام

در حقیقت معنا اگر وارد شویم خیلی از افراد غیر از انبیاء بودند که می‌آمدند ادّعای نبوّت می‌کردند، می‌گفتند ما پیغمبر هستیم. الآن هم در روزگار خود داریم که برخی ادّعا می‌کنند ما امام زمان هستیم. همین‌طور که ما باید دقّت داشته باشیم که باید از انبیاء معجزه خواسته شود تا رسالت آن‌ها اثبات شود، برای این است آن کسانی که می‌آیند به دروغ در این باب ادّعایی می‌کنند، آن‌ها جدا شوند، چون آن‌ها معجزه‌ای ندارند. آن‌ها متّصل به ماورای طبیعه نیستند، متّصل به ذات اقدس الهی نیستند لذا آن‌ها نمی‌توانند معجزه بیاورند. بنابراین در طول تاریخ هم نگاه کنیم شاید برخی از آن‌ها بتوانند یک مدّتی مردم را با ادّعاهای خود تحت تأثیر قرار بدهند، امّا در نهایت هیچ کدام یک از آن‌ها رسالت دروغین را نتوانستند اثبات کنند، چون حداقل آن را نداشتند.

داشتن عقل بر احتجاج بحث مبداء و معاد

بعد می‌فرماید: «وَ ذَلِکَ» و این مطلبی که در این‌جا گفته شد که عقل کافی است بر این‌که ما بتوانیم در بحث مبداء و معاد و امثال این‌ها به آن احتجاج بکنیم «ذَلِکَ أَنَّهُم ادعوا الرِّسَاله مِنَ الله بِالوحی وَ أنَّهُ بِتَکلیمِ إلهی أو نُزولِ مَلکٍ وَ نَحوِ ذَلِک» می‌فرماید: آن‌ها ادّعای رسالت خود را از طرف خدا به وسیله‌ی وحی و این‌که با خداوند سخن گفته‌اند و کلام خدا را آورده‌اند یا نزول ملک بر آن‌ها بوده است که دستورات خداوند را آورده است، همه‌ی این‌ها «شَی‏ءٌ خَارقُ للعَاده فِی نَفسِه» یک چیزی است که به طبیعت نیست، عادی نیست، این‌ها «خَارقُ للعَاده فِی نَفسِه» هستند.

صحّت وجود معجزات با ادراکات حسی

«مِن غَیرِ سِنخِ الإدراکاتِ الظَّاهِرَه وَ البَاطِنَه» که غیر از سنخ آن ادراکات حسّی است «الَّتی یَعرِفُها عَامَّهٌ النَّاس» که همه‌ی مردم چیزهای معمول را می‌دانند، آن ادراکات حسی را درک می‌کنند. «وَ یَجِدونَها مِن أنفُسِهِم» خود آن‌ها را یافت می‌کنند «بَل إدراکٌ مَستورٌ عَن عَامهٍ النُفوس لَو صَحَّ وجودُهُ» اگر معجزه آمد و برای آن‌ها اثبات شد، صحّت وجود او معلوم شد «لَکانَ تَصَرُفاً خَاصَّا مِن مَا وَراءِ الطَّبیعه» چیزی که ماورای طبیعه است، این برای آن‌ها حجّت می‌شود بر این‌که این آقایی که ادّعا کرده است، او پیغمبر خدا است.

ادّعای صحیح پیامبران با اثبات رسالت خود

«فِی نُفوسِ الأنبیاء فَقَط مَعَ أنَّ الأنبیاء کَغَیرِهِم مِن أفرادِ النَّاسِ فِی البَشریَّه وَ قُواها» این‌ها همان افراد هستند. پس اگر یک چیزی ماورای طبیعه گفتند و آنچه که ما نمی‌توانیم درک کنیم، گفتند و اثبات شد معلوم است ادّعایی که نسبت به آن رسالت می‌کنند، ادّعای آن‌ها صحیح است.

تکذیب رسالت پیامبر از سوی منکرین

«وَ لِذلکَ صَادَفوا إنکاراً شَدیداً مِنَ النَّاس» وقتی کسی ادّعای پیامبری می‌کند، با انکار شدید از طرف مردم مصادف می‌شود. «وَ مُقاوِمَهٌ عَنیفَه فِی ردهِ» آن‌ها می‌آیند بر دو وجه این ادّعا را رد می‌کنند. «عَلى أحدِ وَجهین فَتارهً حَاوَلَ النَّاس إبطالَ دَعواهُم بِالحُجَّه»[۵] آن‌ها می‌گویند: «قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا» آن‌ها آمدند از آنچه که آباء و اجدادمان آن را عبادت می‌کردند، از ما باز دارند. احتجاج می‌کردند بر این‌که این افراد را (پیامبران) تکذیب کنند.

موضع محکم و سخت

منکرین در برابر رسالت انبیاء

«استَدَلُوا فیها عَلَى بُطلانٍ» دعوای رسالت پیامبر است. این‌گونه استدلال می‌کردند. نکته این است «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ» این‌ها هم مثل ما آدم هستند، پس چرا این ادّعاها را می‌کنند؟ برای این‌که «تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا» آنچه که پدران ما بر آن تعبّد داشتند، ما را از آن باز دارند. چون مردم تحریک می‌شدند. مردم هم وقتی روی یک چیزی احساس دارند و روی آن دقّت دارند، اگر گفتند پیامبر می‌خواهد آن را از بین ببرد، فوراً موضع خود را محکم و سخت نشان می‌دهند.

بیان حکایت‌های وحی شده‌ی خدا

بر پیامبر و نقل آن‌ها توسّط پیامبر بر مردم

«بِأنَّهُم مِثل سَائِرُ النَّاس وَ النَّاس لا یَجِدونَ شَیئا مِمَّا یَدعونَهُ مِن أنفُسِهِم مَع وجودِ المُمَاثلَه» از جهت این‌که این‌ها مثل ما هستند، چیزی ندارند که بخواهند کاری انجام بدهند. «وَ لَو کَانَ لَکانَ فِی الجَمیع أو جَازَ للجمیعَ هَذا» اگر این‌طور باشد همه باید این کار را انجام بدهند، همه چیز به هم می‌ریزد. «وَ لِهَذا أَجابَ الرُّسُل عَن حُجَتِهِم بِمَا حَکاهُ الله تَعالى عَنهُم» به خاطر همین پیامبران از حجّت خود بر آنچه که خداوند تبارک و تعالی بر آن‌ها حکایت کرده است، بر این مردم بیان می‌فرمودند.

برانگیخته شدن پیامبران از سوی خدا

برای بیان رسالت خود بر مردم

سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم، آیه‌ ۱۳: «قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» درست است، این‌که ما مثل شما آدم و بشر هستیم حرفی در آن نیست، «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» امّا این‌جا خدا بر ما منّت گذاشته است و ما را برانگیخته است که بیاییم رسالت او را بر شما انجام بدهیم. بعد می‌فرماید: «فَردوا عَلیهِم بِتَسلیمِ المُمَاثَلَه وَ أنَّ الرِّسَاله مِن مِنَنِ الله الخَاصَّه» این‌که شما می‌گویید ما مثل شما هستیم، درست است امّا این‌که ما از طرف خدا منّت داریم و خدا بر ما منّت گذاشته است و ما را برانگیخته است که پیامبر شما باشیم، این در قابل حرفی است که آن‌ها زدند و رد می‌شود.

منّت نهادن خدا به برخی افراد

و عدم منافات آن با مماثلت بشری

«وَ الاختصاص بِبَعضٍ النِعَمِ الخَاصَّه لا یُنَافِی المُمَاثَلَه» این‌که به بعضی از افرادِ انسان از طرف خدا منّتی نهاده شده باشد، منافات با مماثلت بشری ندارد. «فَللنَاس اختصاصَاتٌ» برای مردم اختصاصاتی است، «نَعَم لَو شَاءَ أَن یُمتَنَ عَلَى مَن یَشاءُ مِنهُم فِعلُ ذَلِک مِن غَیرُ مَانِع فَالنُّبوَه مُختَصهٌ بِالبَعض» بنابراین وقتی که بشود بر یکی از افراد یا بعضی از افراد بشر خداوند منّتی بگذارد و نعمت خاصّی به آن‌ها عنایت کند.

مختص بودن نبوّت به برخی از انسان‌ها

پس نبوّت هم مختص به بعضی است. «وَ إن جَازَ عَلَى الکُل» خدا اگر می‌خواست، می‌توانست. فرمود: اگر ما می‌خواستیم، می‌توانستیم همه‌ی مردم را هدایت کنیم، امّا «لو» فرمود. یعنی ممنوع است، چنین چیزی را خدا انجام نمی‌دهد. پس یکی از آن چیزهایی که می‌آیند و استدلال می‌کنند بر این‌که باید برای پیامبرها معجزه‌ای در کار باشد تا در برابر مردم بتوانند خود را مطرح کنند و مورد توجّه آن‌ها قرار بگیرند و حجّت هم بر آن‌ها تمام باشد.

برخورد نامناسب در جامعه با طلبه‌ها

«وَ تَارَهً أخرى» و یک مرحله‌ی دیگر این‌که «أَقامُوا أنفُسَهُم مَقامَ الإنکار» تا وقتی که پیغمبرها می‌آیند، این چیز مسلّمی است. یک روز گفتند شما که لباس می‌پوشید و به جامعه می‌روید و می‌آیید مردم فحش می‌دهند و زیر ذره بین هستید و… آن آقایانی هم که لباس نمی‌پوشند این‌گونه هستند، لباس نمی‌پوشند که کسی کاری به کار آن‌ها نداشته باشد. حالا ما که خاک کف پای غلام‌های پیغمبرها هم نیستیم، معلوم است وقتی در جامعه‌ای که حالا هم به اسم اسلام و شیعه و جمهوری اسلامی هستیم، وقتی در جامعه حضور داریم، در زد و خوردها یک طلبه را به صرف این‌که لباس دارد، در حد کشت او را بزنند، مگر این بنده خدا چه کار کرده است که او را می‌زنید. اگر این‌طور باشد زمانی که حکومت‌ها و ریاست‌ها دست مکلّاها بود، باید همه‌ی مکلّاها را می‌زدند، این‌طور نیست.

مورد هجمه و انکار قرار گرفتن انبیاء در جامعه

مسلّم است که انبیاء وقتی ادّعا می‌کنند آن‌ها بسیار مورد انکار قرار می‌گیرند و از همین جا دیگر معلوم است. به خاطر این‌که مقام در مقامی قرار بگیرد که آن‌ها در صدر جبهه‌ی شیاطین قرار بگیرند و مورد هجمه‌ی آن‌ها قرار بگیرد.

درخواست منکرین برای آوردن حجّت از انبیاء

لذا این‌جا هم می‌فرماید: «أَقامُوا أنفُسَهُم مَقامَ الإنکار وَ سُؤالَ الحُجَّه» و این‌که از آن‌ها درخواست می‌کرد که حجّت بیاورید، بیّنه بیاورید، «عَلى صِدقِ الدَّعوه» بر صدق آن دعوت و رسالتی که شما ادّعا دارید، «لاشتِمَالها عَلى مَا تُنکرهُ النُّفوس وَ لا تَعرفهُ العُقول» بنا بر آنچه که باعث می‌شود همه‌ی مردم بیایند آن را انکار کنند و بر آنچه که مردم می‌شناسند. حجّت اقامه کنید تا آن‌ها بیایند متقاعد شوند و بفهمند که منّتی خواسته بر تو پیغمبر نهاده شده است تا دعوت تو را بپذیرند.

اثبات رسالت پیامبران به مردم به عنوان پیغمبر

علی هذا آنچه که مهم است این‌که رابطه‌ی بین معجزه بودن قرآن و صدق رسالت همین است که می‌گوییم هیچ ارتباطی ذاتی نیست، شاید؛ امّا آنچه که لازمه‌ی پذیرش و قبول دعوت پیامبران است این‌که آن‌ها باید بیایند رسالت خود را به مردم ثابت کنند، ادّعای بر دعوتی که به سمت خدا دارند را به عنوان پیغمبر باید اثبات کنند.

برخورد شدید منکرین در مقابل

اثبات رسالت پیامبران

اثبات آن برای عقول ناس که در مقام انکار قرار می‌گیرند و آن‌ها قبول نمی‌کنند و شدّت نشان می‌دهند خصوصاً برخی که در دکان آن‌ها به هم می‌خورد، یک بتکده‌ای درست کردند و از آن نان می‌خورند. در فیلم حضرت یوسف کائنان معبد بودند که وقتی بحث توحید مطرح شد، دکّان آن‌ها تعطیل شد، مردم دیگر نذورات خود را به آن‌ها نمی‌دادند که بخورند. لذا آن‌ها در انکار این‌که این پیغمبر است و بحث توحید را مطرح می‌کند، شدت نشان می‌دادند. این چیزی بوده که همیشه مبتلا به بودند.

خارق العاده بودن معجزه پیامبر

و خارج بودن آن از دست بشر

لذا برای حجّت و این‌که همه‌ی مردم بپذیرند و بر آن‌ها مسلّم شود این آقایی که به عنوان پیغمبر ادّعا می‌کند، رسالت و دعوت او حقیقی است، حجّت او است که معجزه باشد و خارق العاده است یعنی در واقع «من الله» و از دست بشر خارج است، آن موقع است که می‌پذیرند. کما این‌که در قصص انبیاء همه‌ی این‌ها به خوبی محسوس است و قابل تأمّل و دقّت است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴٫

[۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۸۳٫

[۳]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۱۰٫

[۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۸۳٫

[۵]– سوره‌‌ی ابراهیم، آیه‌ ۴۲٫

بازدیدها: 0

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1