در گذر زمانی که دنیا هنوز جوان بود و رازهاش به آرامی از پرده میرفتند، داستانی سرچشمه گرفت درباره **سفرکاری** که تصمیم داشت راهی طولانی را با سه همراه برود. این سفر نه فقط یک مسیر زمینی بود، بلکه راهی بود به سوی خودشناسی، رشد و کمال. سفرکار، مردی عاقل و تدبیرکار بود، روی اسبی […]
در گذر زمانی که دنیا هنوز جوان بود و رازهاش به آرامی از پرده میرفتند، داستانی سرچشمه گرفت درباره **سفرکاری** که تصمیم داشت راهی طولانی را با سه همراه برود. این سفر نه فقط یک مسیر زمینی بود، بلکه راهی بود به سوی خودشناسی، رشد و کمال.
سفرکار، مردی عاقل و تدبیرکار بود، روی اسبی سفید سوار شده بود، و سگی شکاری هم در کنارش گام برمیداشت. هر کدام از این سه موجود، قلبی داشتند، ولی خواستههایشان با هم فرق میکرد.
—
### **اسب: شهوت تنی**
اسب، همواره دنبال چمنهای سبز و مناظر دلنشین بود. وقتی بوی گل و عطر علف تازه را میکشید، بدون اینکه به راه دور و پیچ و خمهایش فکر کند، قدماش را به سمت آن میگذاشت. شهوت او، تنها خودش را دوست میداشت، و به این فکر نبود که شاید در این راه، سرنشینش – سفرکار – در معرض خطر بیفتد. اسب، فقط دنبال لذت بود، لذتِ حال، بدون دغدغهی فردا.
—
### **سگ شکاری: غضب و تهاجم**
سگ شکاری، هر صدایی که از فرجهی کوه میآمد، گوش میکرد. چشمهایش را میگشاد، نفسش را حبس میکرد و در یک لحظه، به سوی صدا میپرید. او هر چه میدید، دشمن میپنداشت، و هر فرصتی را برای حمله میگرفت. غضب در وجودش جاری بود، و نمیدانست که این خشم بیحساب، گاهی خودش را و گاهی هم همراهانش را به دامنههای مرگ میبرد.
—
### **سفرکار: عقل و دانایی**
اما سفرکار… او در دلمههای کتابهای قدیمی، خوانده بود که «عقل، نور است که انسان را از تاریکیهای نفس بیرون میکشد». او نمیخواست زمام را به دست شهوت یا غضب بدهد، زیرا میدانست که شهوت گمراه میکند، و غضب سرشکنده است.
او دستانش را محکم روی زمام گرفته بود. نه آنطور که بخواهد دیگران را ستم کند، بلکه آنطور که بتواند همه را رهبری کند. سفرکار، اسب را به راه نگه میداشت، و به او میگفت:
> «عزیزم، من هم دوست دارم چمن سبز ببینم، ولی راه ما هنوز طولانی است.»
به سگ شکاری هم میگفت:
> «دوست من، تو قویترینی، ولی نگذار که خشم تو، راه ما را ببندد. هر جنگی جنگ نیست، و هر دشمنی دشمن نیست.»
—
### **سفر به معنای واقعی**
این سفر، نماد زندگی انسان است.
– **اسب**، شهوت است؛ همان تمایلات جسمی و مادی که همیشه دنبال لذت است.
– **سگ شکاری**، غضب است؛ همان انرژی داخلی که میتواند دفاع کند، ولی اگر کنترلنشده باشد، تخریب میکند.
– و **سفرکار**، عقل است؛ همان نور الهی که انسان را میفهماند چه موقع باید حرکت کند، و چه موقع باید متوقف شود.
اگر انسان زمام زندگیاش را به **شهوت** بسپارد، مثل اسبی خواهد بود که در میان چمنها گم شده، فراموش کرده که زمستان هم هست. اگر زمام را به **غضب** واگذارد، مثل سگی خواهد بود که همه را دشمن میپندارد و خودش را به نابودی میکشاند.
اما اگر زمام را به **عقل** بسپارد، مثل سفرکاری است که هم اسبش را دلجویی میکند، هم سگش را فرمان میدهد، و خودش را به مقصد میرساند. عقل نه آنقدر سفت که زندگی را بیچاشنی کند، و نه آنقدر شل که زندگی را از کنترل دربیارد.
—
### **حکمتی از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)**
در حدیثی از پیامبر اسلام آمده است:
> **«إذا کنتم ثلاثه فی سفر فامروا أحدکم»**
(اگر سه نفر در سفر باشید، یکی را سرپرست کنید.)
این حدیث نه تنها یک نصیحت سفر است، بلکه یک عبرت عمیق از زندگی: درون هر انسان، سه نیروست که باید یکی را سرپرست کرد. شهوت، غضب و عقل. و تنها عقل است که میتواند سرپرستی کند، چرا که از دانایی الهی سرچشمه میگیرد.
—
### **نتیجه: عقل، رهبر واقعی انسان**
بنابراین، زندگی انسان نه سپردهٔ شهوت است، نه اسیر غضب. زندگی انسان، همانند سفر سفرکار، باید به دست عقلی متعالی و الهامبخش باشد. عقلی که نه تنها به علم میاندیشد، بلکه به خدا هم نزدیک میکند. عقلی که هم «نظر» دارد تا بفهمد، و هم «عمل» دارد تا بکوشد.
هر انسانی، درون خود این سه نیرو را دارد. اما فقط کسانی که زمام زندگیشان را به دست عقل میدهند، به مقصد حقیقت میرسند.
—
### **جملهای زیبا برای خاتمه**
> **”زندگی، سفری است با سه همراه: شهوت، غضب و عقل. هر کس هدایتش را به دست عقل بسپارد، به بهترین وجه به مقصد میرسد.”**
و این عقل، نه سردی بیاحساسی است، نه بیتفاوتی. عقل، همان زبان دل مؤمن است، که در سکوت تصمیم میگیرد، در خاموشی راهنمایی میکند، و در سختیها، نوری میتاباند.
تمثیل اخلاقی
راه تمثیل، راهی همگانی است و آن این است که چون انسان در خود، احساس فرشته خویی می کند؛ میل به فضیلت و کسب علوم دارد؛ از عدل و احسان خوشش می آید؛ می خواهد حق را بیابد و به آن عمل کند و آن را منتشرسازد؛ چنان که درنده خویی، تهاجم و تحقیر دیگران و نیز لذت به عیش ونوش و… را در خود مشاهده می کند، می توان برای تفهیم او از مثالی که علمای اخلاق ذکر کرده اند مدد جست و آن این که اگر شکارچی، سوار بر اسبی شود و سگی شکاری را هم به دنبال داشته باشد، هر کدام از این سه موجود، خواسته ای دارند. در اینجا سؤال این است که زمام این برنامه را باید به دست کدام یک از این سه موجود، سپرد؟ اگر کارها به اسب، سپرده شود تا برنامه ریزی کند، اسب هر جا علف سبز و خرم ببیند به آن سمت می رود در فکر چریدن و خوردن خودش است و در فکر خطر و سقوط سرنشین خود نیست؛ زیرا اسب، شهوت دارد و برنامه سفر را بر اساس شهوت تنظیم می کند؛ نه بر معیار عقل و قهرا نتیجه اش سقوط است.
اگر تنظیم برنامه به دست سگ شکاری باشد، او، هر صیدی را ببیند به آن سمت هجوم می برد و به هر کوه و دره و دشتی خود را می کشاند و در فکر سلامت اسب و راکب آن نیست. این حیوان بر اساس درندگی و تهاجم، حمله می کند و قهرا هم خود و هم اسب و هم اسب سوار را به دره هلاکت می فرستد؛ زیرا غضب دارد و عقل ندارد؛ ولی اگر کار این مجموعه و برنامه این کاروان به دست انسان سواری که عاقل است سپرده شود لامت خود، سلامت اسب و هم سلامت سگ شکاری را تامین می کند.
انسان، عقلی دارد که به منزله انسان شکارچی است؛ شهوتی دارد که به منزله اسبی است که مرکوب اوست و غضبی دارد که به منزله سگ شکاری است.
چنانچه انسان، برنامه کار را به دست شهوت جوانی و… بدهد هم قدرت غضب، این نیروی کارساز الهی، نابود می شود و هم قدرت عاقله. جوانی که در دوران جوانی به فکر بوالهوسی و شهوت رانی باشد، هم عاقله را ویران می کند و از فراگیری علوم و دانشها باز می ماند و هم قدرت غضب و دفاع از حق را سرکوب می کند و از ناموس، دین و مرز و بوم میهن اسلامی حمایت نمی کند و صرفا یک جوان شهوتران بی اعتنا خواهد بود.
اگر انسان برنامه کار را به دست قدرت قهر و غضب بسپارد، انسانی مهاجم و مزاحم خواهد شد. او می کوشد که خوی درندگی خود را ارضا کند و در نتیجه از لذتهای حلال و از فراگیری علم و دانش، محروم می شود و از تهذیب نفس و تزکیه روح، طرفی نمی بندد و چون غضب او عاقلانه نیست، به فکر انفجار، تخریب، ترور و هتک می افتد؛ نه به فکر حمایت از شرع و شرف.
ولی اگر زمام برنامه کار را به عقل بدهد که هویت انسان را همان عقل او می سازد، سلامت هر سه قوه تامین می گردد. منظور از این عقلی که هویت ساز است، همان عقلی است که: «به یعبد الرحمن و یکتسب الجنان» (7)
به وسیله آن پروردگار، عبادت و بهشت کسب می شود که البته این عقل، عقل عملی است و عقل عملی وقتی می تواند فعال باشد که از عقل نظری کمک بگیرد؛ اما عقل نظری در این زمینه، مقدمه کار عقل عملی است. عمده عقل عملی است که بتواند رشد کند و این موهبت الهی بالقوه در توده انسانها هست گرچه عقل نظری آنها ضعیف باشد. البته کمال برین آن است که انسان هم در نظر و هم در عمل به اوج خود برسد و هر اندازه که عقل نظری یعنی معرفت، بالاتر باشد عمل صالح هم که محصول عقل عملی است اوج گیرد؛ اما چنین جمع سالمی مقدور همه انسانها نیست؛ در حالی که تهذیب نفوس، وظیفه همه انسانهاست.
از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است که: «اذا کنتم ثلاثه فی سفر فامروا احدکم» (8)
در مسافرت اگر سه نفر بودید، یکی را امیر کاروان کنید که برنامه ها را تنظیم کند و مسئول گروه باشد. باید دید در این قافله سه نفری در موضوع بحث ما «امیر» کیست؟ آیا غضب و شهوت است و یا عقل؟ آنچه که شرع یعنی مجموع عقل و نقل می گوید این است که طراح و برنامه ریز باید عقل باشد که در هر انسانی وجود دارد. بنابر این، نسل نو برای اینکه از تهاجم فرهنگی در امان باشد، نه باید فریب زرق و برق طبیعت او را به شهوترانی بهیمی بکشاند و نه قدرت تخریبی نظم نوین جهانی او را به آدمکشی سوق بدهد، بلکه پیشرفت علوم و معارف الهی از یک سو و ترقی و تعالی معنوی از سوی دیگر باید او را فرشته خو کند، باید عقل برین را امام قافله و امیر کاروان نیروهای ادراکی و تحریکی کرد و این راه خوبی است که ارائه کرده اند.
7. کافی، ج 1، ص 11، ح 3.8. محجه البیضاء، ج 4، ص 58.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.