فهرست مطالب ۱ مروری بر بحثهای گذشته ۲ بحث در مفهوم آیه ۳ تلقین کلمات از طرف خدا به آدم و حوا ۴ ترک اولی آدم و حوا، ظلم و خسران به خود آنها ۵ معنی خسران و خسارت ۶ اشکال علّامه به مطلب ۷ مهم بودن تقدّم و تأخّر آیات در معانی بیان ۸ […]
فهرست مطالب
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۷ جلسه ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
شش جلسه تفسیر آیه سی و هفتم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱] «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگى (به زمین) فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود.» (۳۶) سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است. (۳۷)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ».[۱]
در ذیل آیهی سی و هفتم سورهی مبارکهی بقره، در کلمهی توبه، مطالبی را به عرض رساندیم. به دنبال آن مطالبی که مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان بیان فرموده دنبال میکنیم.
فرمودهاند: «وَ أمَّا عَنَّ هَذِهِ الکلمات مَا هی».[۲] میفرماید: «کلمات» که در این آیه آمده، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»، توبه را تا اینجا گفتهاند، از اینجا به بعد کلمات دیگر را بیان میکنند. بعد میفرمایند: کلمات در اینجا «ما هی». در گذشته از «اطیب البیان» یک سری مطالب راجع به «کلمات» بیان کردیم. برای اینکه دنبالهی بحث را ادامه بدهیم و متن علّامه را هم کامل بتوانیم استفاده کنیم، دوباره تکرار میکنیم.
«فَرُبَما یُحتَمَلُ أنَّها هِی مَا یَحکِیَهُ الله تعالی عَنهُما فِی سوره الأعراف». میفرمایند: آنچه محتمل در اینجا است، این است کلماتی که در سورهی مبارکهی اعراف بیان شده، همان «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»[۳] است. در واقع خدا به حضرت آدم و حوا تلقین کرده است که این کلمات را بگویند. این مطالب را بگویند. خدا زمینهی توبهی حضرت آدم و حوا را اینگونه فراهم کرده است. یعنی با تلقین کردن این کلمات به حضرت آدم و حوا، آنها مبادرت به توبه کردند.
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ». البتّه اینجا ظلمی که… «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، اینجا تعبیر ظلم که کردهاند چون ترک اولی بوده است، شاید ظلم به خدا نبوده است. ظلم به نفس از مسلّمات است، همهی ما و بنی آدم باید جور آن را بکشیم (عواقب آن را تحمّل کنیم).
میفرماید: «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا»، اگر که خداوند مغفرت خود را بر حضرت آدم و حوا و کلّاً بنی آدم نداشت… «وَ تَرْحَمْنا». کلمهی رحمت اینجا هم وجود دارد. «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»، کلمهی رحمت در آیهی سورهی اعراف هم مدّ نظر قرار گرفته است و بیان شده است.
«لَنَکُونَنَّ»، با دو تأکید؛ «لام» تأکید با «ن» تأکید، «مِنَ الْخاسِرینَ». در بحث خسران آنچه مسلّم است این است که ماهوی وجودی سرمایهی انسان از دست میرود (وجود انسان که سرمایهی ماهوی او است از دست میرود).
خسارت یعنی اصل آن هم از بین میرود، انسان سود که نمیکند هیچ، ضرر به اصل سرمایه هم میرسد. میروید از عربها جنس بخرید اگر زیاد با آنها صحبت کنید و تخفیف بخواهید، تا آن قیمتی برسند که خرید کردهاند و بخواهند از اصل خرید خود هم تخفیف بدهند، «خسارت» میگویند. کلمهی خسارت و خسران یعنی اصل سرمایه را هم از دست میدهیم.
اینجا هم حضرت آدم و حوا در مورد کلماتی که خداوند به آنها تلقین کرد که بگویند، اینطور میگویند: خدایا، اگر تو ما را مورد مغفرت و رحمت خود قرار نمیدادی، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ».
«إِلَّا أنَّ وقوعَ هَذِهِ الکلمات أَعنِی قَولِهِ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا قَبلَ قولِهِ قُلْنَا اهْبِطُوا فی سوره الأعرَاف و وقوعِ قَولِهِ فَتَلَقّی آدَمُ».[۴] اینجا مرحوم علّامه اشکالی به مطلب میکند، چیزی که به نظر میرسد در واقع بیان اشکال است. میفرماید: الّا این کلماتی که «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا» گفته میشود، در سورهی مبارکهی اعراف قبل از آیات بعدی آوردهاند، «قُلْنَا اهْبِطُوا». در اینجا ما «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطان»[۵] را قبل از آن داشتیم، «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا» را داشتیم. میفرمایند: این آیه قبل از آن آمده است. «فِی سوره الأعرَاف و وقوعِ قَولِهِ فَتَلَقّی آدَمُ بَعدَ قَولِهِ قُلْنَا اهْبِطُوا». «فِی هذه السّوره».
میفرماید: اینها مساعدت با هم ندارد. قبل و بعد بودن مهم است. یکی از نکاتی که در بحث بیان وجود دارد و معانی بیان آن را گفته، بحث ترتیب و عقب و جلو بودن مطلب است. اینجا این را بیان کرده است. «لَکِن هاهُنا شیءٌ وَ هو أَنّک عَرَفتُ فِی صَدرِ القِصَّه أَنّ الله تعالى»،[۶] میفرماید: الّا اینکه مطلب را اینجا استدراک میکند در صدر قصّه، حضرت جلّ و اعلی به ملائکه اعلام فرمودند که من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم، خلیفهی من از زمین باشد.
«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالَتِ الملائکه»، ملائکه در برابر خدا بیان کردند: «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ الآیه وَ هُوَ تعالى لَم یَرِد عَلَیهِم دَعوَاهُم عَلَى الخَلِیفَهِ الأَرضی بِمَا رَمَوهُ بِه». میفرماید: خداوند تعالی بر آنها ایراد نگرفتند. چرا؟ چون آنها استعلام میخواستند، مثلاً چرا خدا میخواهد این کار را انجام بدهد؟ نه اینکه ایراد بگیرند. لذا خدا حرف آنها را رد نکرد. «لَم یَرِد عَلَیهِم دَعوَاهُم»، حرف آنها را مردود ندانستند بر اینکه خلیفهی ارضی «بِمَا رَمَوهُ»، به آنچه که در آیه اشاره شده است.
«وَ لَم یَجِب عَنهُ بِشیءٍ إلّا أَنَّهُ عَلَّمَ آدم الأَسمَاءَ کُلَّهَا»، آن بیانی که حضرت جلّ و اعلی در برابر ملائکه داشتند، هیچ جای سؤالی برای آنها باقی نمانده بود. «عَلَّمَ آدم الأَسمَاءَ کُلَّهَا». بعد میفرماید: «وَ لَو لَا أَنَّهُ کَانَ فیما صَنَعَهُ تعالى مِن تعلیم الأسماء مَا یَسُّدُ بَابُ إِعتِرَاضِهِم ذَلِک». میخواهد بگوید اگر خداوند این مطلب را بیان نفرموده بود، در برابر ملائکه «وَ عَلَّمَ آدم الأَسمَاءَ کُلَّهَا» را نفرموده بود، از اعتراض آنها جلوگیری نمیشد. البتّه بنابر اینکه اعتراض بدانیم.
چون ما بیان کردیم اعتراض نبود، استفهام بود. میخواستند ببینند چه شده است که خداوند میخواهد در زمین، آن هم از جنس زمین، خلیفه برای خود قرار بدهد؟ در حالی که آنهایی که روی زمین هستند هم فساد میکنند، هم خونریزی میکنند. لذا آن بیان حضرت جلّ و اعلی از ایراد گرفتن و اعتراض باز داشته است. «وَ لَا تَمَّتِ الحُجَّهُ عَلَیهِم قَطعاً». میفرماید: حجّت بر ملائکه قطعاً تمام شده بود.
«فَفی جُملَهٍ مَا عَلَّمَهُ الله تعالى آدم مِنَ الأسماء أَمرٌ یَنفَعُ العَاصی إِذَا عَصَى وَ المُذنِبُ إِذَا أَذنَب». میفرماید: و فی الجمله آنچه که خداوند آدم را از جهت اسماء تعلیم فرموده است، امری است که نفع میدهد بر آن کسی که معصیت میکند، بر آن کسی که گناه میکند، یعنی مُذنب، عاصی. به او نفع میدهد که همان بحث تلقّی و تلقین آن چیزی است که برای انسان لازم است بگوید، و گفت. حضرت آدم آن را بیان کرد و توانست خود را نجات بدهد. یا به همان کلماتی که قبلاً بیان شده، مثلاً بیان پنج تن آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) که حضرت آدم آن را بر لوح دید، حضرت جلّ و اعلی را به آنها قسم داد. «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ».[۷] اینها مواردی است که باعث قبولی توبهی حضرت آدم و حوا شد، نجات پیدا کردند و به هم رسیدند. اینها همه از کلمهی «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» گرفته شده است. مرحوم علّامه اینطور میفرمایند.
«و أَعلَم أَنَّ آدمَ (عَلی نبیّنا و آله و علیه السّلام) وَ إِن ظَلَمَ نَفسَهُ فِی إِلقَائِهَا إِلى شَفَا جُرُفِ الهَلَکه وَ مُنشَعِبٌ طَریقیُّ السَّعَادَه وَ الشِّقَاوَه أَعنِی الدُّنیا».[۸] میفرماید: بدان حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) اگرچه به خود ظلم کرد، به خود ستم کرد، در اینکه خود را لب پرتگاه قرار داد. این کاری که حضرت آدم انجام داد همهی ما را به دردسر انداخت. یعنی اگر ما در بهشت قرار داشتیم و حضرت آدم و حوا در بهشت خود را حفظ کرده بودند و نزدیک به شجرهی ممنوعه نشده بودند، ما بر درّهی سقوط قرار نمیگرفتیم. وقتی ما در دنیا قرار گرفتیم، به گونهای است که همان بحث پل صراط است. اگر کمی حواس ما پرت شود لغزش میکنیم و به درّه سقوط میکنیم. این همان دنیا است. لذا همین را بیان میفرمایند.
البتّه دنیا طریقی است که هم در آن میشود سعادت یافت کرد، هم شقاوت میشود یافت کرد. «طَریقیُّ السَّعَادَه وَ الشِّقَاوَه» که همان دنیا باشد.
– البتّه اگر حضرت آدم این کارها را انجام نداده بود نسلی هم وجود نداشت.
– اینها را نمیدانیم، آیا اینطور بود؟ یا آنجا هم تناسل میشد؟
– قبل از آن بوده است.
– نه، آیا مدّت زمانی طول کشید و قابل تناسل نبود؟ حتماً باید به عالم زمین و ماده میآمدیم و تناسل ایجاد میشد. همهی اینها جای بحث دارد.
بعد میفرماید: «فَلَو وَقَفَ فِی مَهبَطِهِ فَقَد هَلَک وَ لَو رَجَعَ إِلَى سَعَادَتِهِ الأَولى فَقَد أَتَّعِب نَفسَه وَ ظَلَمَهَا». اینکه حضرت آدم آمد خود را به این راه کشید، در راه سعادت، خود را به زحمت و سختی انداخت. «فَهُوَ»، یعنی حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) «ظالِمٌ لِنَفسِهِ عَلَى کُلِّ تَقدیرٍ»، به خود ظلم کرد، خود را به زحمت انداخت، خود را به دردسر انداخت.
«إِلّا أَنَّه (عَلی نبیّنا و آله و علیه السّلام) هَیَأَ لِنَفسِهِ بِنُزولِهِ دَرَجَهٍ مِنَ السَّعَادَه وَ مَنزِلَهٍ مِنَ الکَمَال مَا کَانَ یَنَالُها لَو لَم یُنزِل وَ کَذلک مَا کَان یَنَالُهَا لَو نَزَلَ مِن غَیرِ خطیئه». بالاخره یک چیزی که وجود دارد این است که این خطا ایجاد شد، این ستم به او شد، خود را در عالم ماده قرار داد.
اگر به یاد داشته باشید این بحث را قبلاً داشتیم که عالم ماده و زمین قابلیّت رشد دارد، قابلیّت این را دارد که انسان خود را به کمالات برساند. در حالی که عالم غیر از ارض (اینطور نیست). اینکه حضرت «فِی الأرض» فرمود، گفتیم که بیان مفسّرین این است یعنی از زمین، «فی الأرض» که فرموده است نه اینکه یک خلیفهی ملکوتی را بیاورند روی زمین بگذارند. بلکه این خلیفه خلیفهای است که از خود زمین است، یعنی از عالم ماده است، جنس او هم از گِل است.
لذا میفرمایند: همین که این ستم را برای خود ایجاد کرد، امّا باعث این شد که با «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»، یعنی با این تکملهای که دارد، با این تعلیمی که خدا به انسان کرده است، انسان از این عالم ماده قابلیّت این را دارد که تعالی پیدا کند، بتواند رشد کند. به جایی برسد که در رتبهی بالاتر از ملائکه قرار بگیرد. یعنی همان شعری که میگوید:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند…
یا مثلاً مقام صدم در مقامات کمالی انسان را وقتی اهل عرفان تعبیر کردهاند، میگویند این مقام قرب إلی الله است. در بحث معراج هم این را بیان فرمودهاند که وقتی پیامبر به معراج رفت، حضرت جبرئیل تا جایی رفت که مقام او اقتضاء میکرد. حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آنجا به تنهایی صعود کرد و بالا رفت. یعنی آنجایی که فقط مقام انسان بود میتوانست ترقّی کند و به تکامل برسد و به ملاقات حضرت حق برود.
لذا مقام صدم در کمالات انسان، قرب إلی الله است. یعنی در کنار خدا قرار گرفتن، این خیلی برای انسان باعث مباهات است. اصلاً آنچه که انسان را از همهی موجودات متمایز میکند، باعث شد که در بدو خلقت آدم خداوند «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[۹] به خود بگوید؛ همین بود. منشأ همهی اینها تعلیم اسماء خداوند بوده است، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها».
– در قرب إلی الله مقام فیزیکی منظور است یا مقام معنوی منظور است؟
– تعبیر معقول به محسوس است که میگویند، و الّا مسلّم است.
بعد میفرمایند: «فَمَتَى کَانَ یُمکِنُهُ أَن یُشَاهِدَ مَا لِنَفسِهِ مَنَ الفَقر وَ المَذَلَّهِ وَ المَسکَنَهِ وَ الحَاجَهِ وَ القُصور وَ لَهُ فِی کُلّ مَا یُصیبُهُ مِنَ التَّعَبِ وَ العِنَاءِ وَ الکَدّ روحٌ و راحهٌ فِی حَظِیرَهِ القُدس وَ جِوَار رَبّ العالمین».[۱۰] یعنی اینکه هر جایی که امکان داشته باشد انسان حس کند آنچه برای نفس او سختی ایجاد میکند. همین فقر و بدبختی و مکافات که در دنیا داریم، همهی اینها باعث میشود انسان واقعیّت عند الله که برای او قرار داده شده بچشد.
به قول معروف میگویند انسان چه زمانی شیرینی را احساس میکند؟ وقتی تلخی را احساس کرد. یعنی زمینهی لذّت از شیرینی و حلاوت این است که انسان تلخی را هم چشیده باشد. انسان باید سختیها را تحمّل کند، این سختیها و مشکلات را که تحمّل کرد، وقتی به جایی رسید که برای سکونت او بود، جایی قرار گرفت که برای او همه چیز فراهم بود، از آن بهترین لذّت را خواهد برد.
بعد میفرماید: «فَللّه تعالى صِفاتٌ مِن عَفو وَ مَغفرهِ». بر همین جهت که انسان به این زحمتها افتاد، از جهت خدا هم عفو برای او است، از گناهان و معصیتهای او درمیگذرند و مغفرت برای او است. آنچه انجام داده است و نتوانسته امر خدا را درست اطاعت کند و خطا کرده، آنها هم برای او تبدیل به حسنه شود. «وَ تَوبَهٍ»، خود توبه یعنی پذیرش خدا.
این توبه که اینجا میفرماید چون در سیاق کلمهی مغفرت آورده شده، یعنی همین چیزی که خدا انسان را پذیرش میکند. آغوش باز حضرت الله، جلّ و اعلی، برای اینکه میگویند بندهی من بیا. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ»،[۱۱] بشتاب، به سمت خدای خود بیا. «وَ سَترٍ»،[۱۲] و اینکه خدا عیبها را میپوشاند. «وَ فَضلٍ»، خدا در همه چیز به ما تفضّل میکند. «وَ رَأَفَهٍ وَ رَحمَهٍ»، رأفت و رحمتی که «لَا یَنَالُهَا إِلَّا الُمذنِبونَ»، میفرماید: به آن نمیرسند الّا آنهایی که گناه کردهاند.
«وَ لَهُ فِی أَیَّامِ الدَّهر نَفَحاتٌ»، میفرماید: در ایّام روزگار برای انسانها نفحههایی وجود دارد. نفحه در واژههای عربی لحظات و چیزهایی است که یک باره برای انسان پیش میآید و انسان را یک باره از این رو به آن رو میکند.
– یک لحظهی طلایی.
– بله. یعنی یک باره برای انسان در عمر او نفحاتی ایجاد میشود. در طول عمر یک نفر ممکن است یک مرتبه، دو مرتبه یا حتّی هر روز نفحه داشته باشد. نفحات یعنی آن پلّههای صعود و پرتابی که انسان میتواند به درجات بسیار عالی برسد.
– «لَا یَنَالُهَا إِلَّا الُمذنِبونَ» جواب شیطانی است.
– یعنی چه؟
– شیطان میآید و میگوید گناه انجام بده.
– غیر از این که نبوده است، خود شیطان (بوده) و حکمت حضرت جلّ و اعلی بر این قرار گرفته که…
– آنهایی که گناه…
– مهم این است که در دنیا خدا ما را در مقام و رتبهای خلق کرده که هم گرایش و اختیار بر این داریم که سمت شیطان و هوای نفس برویم، هم سمت خدا برویم. خود به خود چون شیطان انسان را وسوسه میکند، بعضی وقتها منجر به خطا کردن انسان میشود، منجر به اشتباه کردن، معصیت کردن، گناه کردن انسان میشود. همین باعث میشود که انسان در برابر ذات احدیّت تضرّع کند و خود را در برابر خدا هیچ حساب کند. خدا خود به خود به او مقام میدهد.
– فرمایش شما درست است، امّا میخواهم بگویم از این جهت کسانی که گناه نمیکنند به این نمیرسند؟
– جواب حرف شما این است اگر کسی نابینا باشد، بگویید او خیلی چشم پاک است، این تعبیر درست نیست. بحث ارتباط ملکه و عدم ملکه است. من باید بتوانم گناه کنم و گناه نکنم، چشم بینا داشته باشم امّا به نامحرم نگاه نکنم. چه زمانی من امین حساب میشوم و میتوانم توصیف به امانتداری شوم؟ آن وقتی که امانت به دست من بیاید و امین باشم. خیلی انسان امینی است، نمیتوانید یک ریال هم به دست او بدهید! این که امین نیست. این خیلی مهم است.
وقتی انسان در لبهی… همان «جُرُفِ الهَلَکات»[۱۳] که میگوید، یعنی انسان لب پرتگاه و لب درّه قرار میگیرد، اگر توانست خود را حفظ کند کار مهمّی انجام داده است. اگر زمینهی گناه وجود داشت و قوّهی گناه وجود داشت، انسان ارزش پیدا میکند. اینکه کسی نمیتواند گناه کند، مثل همان نابینایی که نمیتواند چشم چرانی کند. معنی ندارد که بگوییم پاک است. مثل این است که بگوییم ستون ساختمان گناه نمیکند! اصلاً این حرفها معنا ندارد. اصلاً هیچ مناسبتی نیست برای اینکه ما بگوییم جمادات گناه میکنند یا گناه نمیکنند.
در مورد کسی میتوانیم بگوییم که انسان متدیّن و متّقی است که از آن طرف هم برای او زمینهی گناه بوده، به حسب ظاهر برای او راه بوده که گناه کند. میتوانسته امانت مردم را ضایع کند، امّا ضایع نکرده است. این خیلی مهم است.
بعضی اوقات بعضی افراد را میبینیم در مسائل مالی میتوانند اموال خیلی زیادی را تصاحب کنند، امّا یک ریال تصاحب نمیکنند. ما یک حسابداری در پروژهی مربوط به دانشگاه قرآن داشتیم، اصلاً پول ما دست او بود. ولی یک وقت در خیابان به هزار تومان احتیاج پیدا میکرد، در حالی که همه چیز دست او بود امّا هزار تومان را بدون اجازه و بدون برنامهریزی ـ که به عنوان حقوق خود بگیرد، یا به عنوان تنخواه که برای خود خرج کند ـ برداشت نمیکرد.
ادعایی هم نداشت، انسان بیادعایی هم بود. امّا امانتدار خیلی خوبی بود. میتوانست پول را بخورد یا نمیتوانست؟ اگر میرفت صد تومان هم خرج میکرد و بعد به ما میگفت ما به عنوان حقوق او حساب میکردیم، مشکلی هم نداشت. ولی این کار را نمیکرد. یعنی حتّی در این حد هم مراعات میکرد. انسان میتواند امین باشد در صورتی که بتواند خیانت هم انجام دهد، در این صورت به امین تعبیر میشود. و الّا معنا پیدا نمیکند.
– مگر معصومیّت ائمه ذاتی نبوده است؟
– تضمین الهی است. آنها همه چیز را میدانند. «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ».[۱۴] کسی با آنها قابل مقایسه نیست. اصلاً همهی اینها را حساب کنیم مصداق اکمل اینکه خدا فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» اهل بیت هستند.
– یعنی اوصاف آنها ذاتی است، هیچ…
– نه، آنها هم میتوانند خطا کنند. حسب قوّه که میتوانند، منتها یک سؤالی از حضرت رضا (علیه الصّلاه و السّلام) شد، سؤال کردند: آقا، یا ابن رسول الله، چه شده است که شما گناه نمیکنید؟ حضرت فرمودند: من از شما سؤالی میکنم جواب بدهید. فرمودند: تا به حال شده است عذرهی خود را بخوری؟! گفتند: نه! اصلاً نمیشود فکر آن را هم کرد! فرمودند: چرا؟ گفتند: چون خیلی بعید است. فرمودند: گناه و خطا کردن برای ما مثل همین است. یعنی برای آنها (معصومین) همه چیز روشن است، اوّلاً علم آنها لدنّی است.
– «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ»[۱۵] چه میشود؟
– خدا این کار را انجام داده، خود آنها (معصومین) که این کار را انجام ندادهاند. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ»،[۱۶] مراد خدا بر این بوده است که آنها را از هر رجس و پلیدی پاک کند. «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». این مسلّم است. ولی کلّاً خدمت شما بگویم، آنها (معصومین) را که نمیتوانیم با خود مقایسه کنیم.
وقتی حضرت پیامبر بحث توحید را بیان کرد، به او گفتند: یا محمّد، هر چه بخواهی به تو میدهیم، اگر حکومت بخواهی به تو میدهیم، مال بخواهی به تو میدهیم، زن بخواهی به تو میدهیم، هر چه بخواهی به تو میدهیم، امّا دست از این کلمه بردار، لا إله إلّا الله یعنی چه؟! چه فرمودند؟ آیا حسب ظاهر نمیتوانست قبول کند؟ همه چیز را به او میدادند، حاضر بودند کلّ زندگی خود را در مکّه در اختیار ایشان بگذارند، امّا حرف توحید را نگوید. در آنها (معصومین) هم قوّهی تمرّد وجود داشت، «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ».[۱۷] آنها هم بشری مثل بقیّه هستند.
آنها میتوانند گناه انجام بدهند، امّا هیچ وقت به گناه فکر نمیکنند. شما تا به حال فکر کردهاید مدفوع خود را بخورید؟! نه. اینقدر گناه کردن برای آنها قبیح است و زشتی گناه برای آنها روشن است.
ما که تمرّد میکنیم برای این است که بعضی وقتها فکر میکنیم که این گناه را انجام میدهیم برای ما سعادت است، فکر میکنیم یک لذّتی است. به خدا شک داریم، ایمان ما درست نیست. و الّا اگر ما هم اعتماد داشتیم و حرف خدا را میفهمیدیم دیگر گناه نمیکردیم. امّا اینکه خطا میکنیم، چرا مال مردم را به آنها نمیدهیم؟ فکر میکنیم اگر به آنها بدهیم کم میشود، اگر برای خود حفظ کنیم به نفع ما میشود. امّا نمیدانیم که این مال مردم اگر وارد مال ما شد ما را نابود میکند، زندگی ما را آتش میزند، اینها را نمیفهمیم.
– اگر با ارادهی خدا گناه نکند یا با ارادهی خدا گناه کند، بین اینها خیلی تفاوت وجود دارد.
– با ارادهی خدا نیست. تطهیر شدن است (که با ارادهی خدا است).
– در ارتباط با حضرت یوسف هم داریم، اگر برهان نیامده بود یوسف هم گناه کرده بود. کسی هنر نکرده…
– «بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ».[۱۸]
– به حضرت یوسف گفت: خدا نگذاشته گناه کنید.
– این حجّتها را خدا برای ما قرار داده که همهی ما را به سمت و سوی خود بکشاند. میخواهد بگوید حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) با اینکه جوانی بود قوّهی شهوت در او بود، همهی امکانات را هم زلیخا برای اینکه لذّتبخشی و تلذّذ باشد برای او ایجاد کرد. همهی امکاناتی که شما در آن زمان فکر کنید برای یوسف بهترین آنها را فراهم کرد. خود او هم بهترین زن و زیباترین زن در آن زمان بود. امّا حضرت یوسف فرمود: معاذ الله، یعنی به خدا پناه میبرم. و الّا اگر به خدا پناه نبرم من هم یکی مثل شما هستم. در اینکه شکّی نیست.
منتها بحث آنهایی که مسلّم است (معصوم هستند) برای تضمین است. معصومیت آنها و عصمت آنها تضمینی است. خدا آنها را اینگونه قرار داده است، از لحاظ هر چیز دیگر هم همینطور است.
لذا با همهی اینها، در مقام تضرّع و مقام بندگی بهترین هستند. شما امیر المؤمنین را ببینید، با مقاماتی که دارد، با قدرتی که خدا به او داده است، امّا در دعای کمیل چه میگوید؟ تضرّع میکند. حرفهای ایشان که در دعای کمیل آمده است اگر در معنای آنها دقّت کنیم چیست؟ در برابر خدا خود را هیچ حساب میکند. بعد هم میگوید: من از عذاب جهنّم نمیترسم، فقط ترس من این است که از تو (خداوند) فراقت پیدا کنم، نمیخواهم از خدا جدا شوم. این خیلی مهم است. میفرماید: «فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ».[۱۹]
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۲۳٫
[۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۳۶٫
[۶]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص ۲۴۵٫
[۸]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۹]– سورهی مؤمنون، آیه ۱۴٫
[۱۰]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۱۱]– سورهی نور، آیه ۳۱، سورهی تحریم، آیه ۸٫
[۱۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۱۳]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۲۴۲٫
[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۱۲٫
[۱۵]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۱۶]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۱۷]– سورهی کهف، آیه ۱۱۰، سورهی فصلت، آیه ۶٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۱۷۴٫
[۱۹]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۵۸٫
بازدیدها: 11
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.