۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 30 تا 40
  • شناسه : 3369
  • 20 می 2022 - 22:23
  • 96 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۳۵ | سکونت آدم وحوا دربهشت | جلسه ۴
آیه ۳۵ | سکونت آدم وحوا دربهشت | جلسه 4

آیه ۳۵ | سکونت آدم وحوا دربهشت | جلسه ۴

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۵ جلسه ۴ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی هفت جلسه تفسیر آیه سی وپنجم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ‏ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا […]

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۵ جلسه ۴

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

هفت جلسه تفسیر آیه سی وپنجم

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ‏ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حینٍ‏».[۱]

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

و گفتیم: اى آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید و از هر جاى آنکه خواستید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که [اگر نزدیک شوید] از ستمکاران خواهید شد. (۳۵) پس شیطان، هر دو را از [طریق‏] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوى، و چه منزلت و جایگاه ظاهرى‏] بیرون کرد. و ما گفتیم: [اى آدم و حوا و اى ابلیس!] در حالى که دشمن یکدیگرید [و تا ابد، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایى نخواهد بود، از این جایگاه‏] فرود آیید و براى شما در زمین، قرارگاهى [براى زندگى‏] و تا مدتى معین، وسیله بهره‏ ورى اندکى خواهد بود. (۳۶)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg


تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۵

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

تدبّر در قرآن و محافظت از آن

هر کسی خواست قرآن را بخواند، حتّی اگر حفظ بود، رسول اکرم تأکید کردند که از روی قرآن بخوانید. از این جهت که اوّلاً نگاه به قرآن ثواب دارد و باعث سالم ماندن چشم می‌شود و یکی از حکمت‌های آن این است که اگر از روی کتاب خوانده شود تحریف نمی‌شود. چون بالاخره کسی که از حفظ می‌خواند ممکن است اشتباهی کند و زیر را زبر بخواند و اشتباه بخواند. لذا رسول اکرم فرمودند گرچه قرآن را حفظ هستید، ولی از روی آن بخوانید. حفظ کردن قرآن خوب است، ارزش دارد کسی حافظ باشد، امّا محافظ بودن مهم‌تر است. محافظ بودن یعنی قرآن را حفظ کنید، عمل کنید، در قرآن تدبّر کنید.

امر ترخیصی و نهی تحریمی

 در این آیه: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ» دو تا مطلب داشت، یکی بحث امر و یکی بحث نهی. این دو امری که این‌جا آمده است، اکثر مفسّرین قائل به این هستند که این امر، امر ترخیصی است و زمینه‌ساز برای نهی تحریمی است. مثل این‌که شما می‌خواهید بچّه را از یک چیز دور کنید، چند چیز برای او ایجاد می‌کنید. مثلاً برو پارک این کار را بکن، آن کار را بکن، امّا فحش نده، بی‌ادبی نکن، داد نزن. این هم همین‌طور است. این‌جا حضرت (جلّ و علی) نسبت به حضرت آدم و حوّا می‌گوید شما آرامش و اسکان بگیرید: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ» در هر کجای بهشت، هر طور که خواستید اسکان بگیرد، آن هم «وَ کُلا مِنْها» هر چه می‌خواهید از آن بخورید، «رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» هر طور می‌خواهید با همسر خود باشید. امّا این دو امر زمینه سازی شد تا نهی را بیاورد.

امر خدا به نزدیک نشدن آدم و حوّا به شجره خاص

«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» حالا این شجره منظور چه چیزی بوده است. اوّلاً ما این «وَ لا تَقْرَبا» را عرض کنیم. این «وَ لا تَقْرَبا» نه این‌که نزدیک آن نرو. مانند «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏»[۱]، «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ»[۲] این‌گونه است. نه این‌که «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ»[۳] یعنی «و لا تأکلا منها» یعنی از این شجره چیز نخورید. «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ»[۴] یعنی به مال یتیم نزدیک نشوید. «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ» یعنی دست به مال یتیم نزنید، از مال یتیم نخورید. حالا اگر خانه‌ی یتیم رفتید غذایی خورید باید بهتر آن را پس بدهید «بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ».

«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ»[۵] نه این‌که نزدیک آن نروید، یعنی از آن نخورید.

هفت احتمال در مورد شجره‌ی منهیّه

این چه شجره‌ای بوده است؟ اقوال و احتمالاتی که گفته شده است هفت قول است. یکی این‌که حنط باشد، یعنی گندم.

-‌ آن‌که درخت ندارد، نمی‌شود شجره گفت.

– چرا شجره هم ایجاد می‌شود. الآن یک سری از گیاهان و میوه‌هایی هستند که این‌ها بوته‌ای بودند و حالا دارند درخت می‌شوند. حالا این‌که شما بیایید گندم دنیا را با گندم بهشت مقایسه کنید اشتباه است. آن‌جا ممکن است درخت داشته است. چون درخت گفته است احتمالات مختلف در آن است که یکی حنط باشد، یکی انگور باشد. آن چیزی که از تتبّع بر اقوال مختلف به دست می‌آید این است که احتمال حنط و گندم زیاد است.

-‌ حاج آقا گندم جزء غلّات است، درخت نیست. حالا این‌که درخت گفته می‌شود یا نمی‌شود، عرض من این است که اگر این‌جا بوته باشد در بهشت نمی‌تواند درخت باشد یا برعکس. خیار هم درخت ندارد، امّا می‌گویند خیار درختی. امّا آمدند آن را حالت درخت می‌دهند و بالا می‌رود و رشد می‌کند و محصول می‌دهد. حالا این‌ چیز خاصّی نیست که بخواهیم روی آن بحث کنیم.

یکی از احتمالات دیگر انگور است که این درخت، این شجره‌ی منهیه انگور باشد. یکی دیگر انجیر است. سومین احتمال در شجره‌ی منهیه انجیر است. چهارمین شجره‌ی منهیه زیتون است. پنجمین مورد کافور است. ششمین احتمال درخت علم و خیر است. هفتمین هم درخت خُلد است.

بیان صائب کلبی در مورد شجره‌ی منهیّه

قائل قول ششم یک نفر به نام کلبی است که از شیعیان بوده است. این‌جا مرحوم طیّب اصفهانی می‌فرماید: محمّد بن صائب کلبی یکی از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق (علیهم صلوات الله أجمعین) است که در زمینه‌ی تفسیر، روایت، علم تاریخ و انساب آگاهی فراوانی داشته است. البتّه علمای رجال اهل سنّت آن را تضعیف می‌کنند. تضعیف کردن آن هم به این است که می‌‌گویند این شیعه است. می‌دانید که اهل سنّت اگر بخواهند کسی را تضعیف کنند به شیعه بودن او را تضعیف می‌کنند. لذا این تضعیف توثیق می‌شود. خدا امام را رحمت کند، می‌فرمود اگر یک روزی آمریکا از کسی تعریف کرد بدانید یک خرابکاری شده است، یک چیزی است که آمریکا و دشمن دارد تعریف می‌کند. امّا اگر دیدید که دارد می‌تازد بدانید آدم حسابی است. حالا می‌فرمایند در خصوص تفسیر قرآن محمّد بن صائب کلبی خیلی تبحّر داشته است. پسر او هم هشام بن محمّد است که از خواص حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله أجمعین) است و به فضل و علم بسیار مشهور است. از بزرگان شیعه است، به همین دلیل سنّی‌ها او را تضعیف می‌کنند که در سال ۱۴۶ هجری از دنیا رفته است. حالا احوال آن را در موسوعه‌ی طبقات الفقها، جلد دوم، صفحه‌ی ۴۹۸ بیان کرده است.

 این یک قول است که قائل آن هم این است.

نظر باطل ابن جوزعان در مورد شجره‌ی منهیّه

قول هفتم که کلمه‌ی خلد را آوردند یعنی شجره‌ی خلد، یعنی شجره‌ای که باعث جاودانگی شود این هم ابن جوزعان آن را نقل کرده است که ما این قول را کلّاً باطل می‌دانیم. به چه جهت باطل می‌دانیم؟

چون این را از قرآن، سوره‌ی مبارکه‌ی طه، آورده است که «هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏»[۶] که این کلام نقل شده از شیطان در قرآن است. لذا از این جهت آن را باطل می‌دانیم و صحیح نمی‌دانیم. لذا ایشان هم این قول را قائل شده است که علی بن زید بن جوزعان بوده است از علما و فقیهان بصره که در قرن دوم زیست می‌کرد، سال ۱۳۱ هجری هم فوت شده است. احوال ایشان هم در سیر اعلام النبلاء، جلد شش، صفحه‌ی ۴۲ بیان شده است که البتّه می‌گویند این اواخر عمر یک مقداری حواس پرتی پیدا کرده است. ولی آدم معتبری بود. به جهت این‌که شیعه بود مورد تضعیف قرار گرفته است. این هفت قولی است که درباره‌ی شجره‌ی منهیه بیان شده است.

گندم؛ شجره‌ی منهیّه

آنچه که از شجره‌ی منهیّه برمی‌آید همان گندم و حنطه است. البتّه آن چیزی که نزدیک‌ترین قول در این‌جا است این است که وقتی به یک چیزی شجره می‌گویند عبارت است از آن چیزی که دارای میوه‌ها است. آن وقت در بهشت آنچه که در روایات و اخبار است یک درخت در بهشت هر نوع میوه‌ای را که شما اراده کنید دارد. حالا شما حنطه در بهشت را با دنیا مقایسه می‌کنید و می‌گویید در دنیا شجره ندارد. این حرف‌ها در آن دنیا وجود ندارد. یک شجر اگر در آن دنیا و عالم آخرت و بهشت داشت همه چیز در آن است.

-‌ حاج آقا آن‌جا کیفیّت است، کمیّت که نیست. شکل آن که نیست.

-‌ چرا معاد ما جسمانی است، اصلاً معاد جسمانی کیف دارد.

– علی ایّ نحو این راجع به کلمه‌ی شجر بود.

زمینه‌ای برای رانده شدن انسان از بهشت

کلمه‌‌ی فاء «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»[۷]، این «ف» تفریع با جمله‌ی شرطیه حذف شده است. یعنی در واقع اگر در آیه دقّت کنید: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَإن تقربا تَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ». حالا آن چیزی که برای انسان مورد توجّه بوده است این است که ماندن او در بهشت به خوبی است و این ظلمی که به خود می‌کند این است که به سختی و دردسر می‌افتد. منتها یک چیز به ذهن می‌خورد. ما اگر در آیات قبل دقّت داشته باشیم خداوند سبحان در آیه‌ی سی‌ام سوره‌ی بقره می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۸] این کلمه‌ی «فِی الْأَرْضِ» را خداوند آورده است. بهشت که ارض نبود. درست است که خدا من الارض خمیره‌ی وجود انسان را برگرفت و خلق کرد، امّا فی الارض نبود، من الارض بود. حالا اگر ما بگوییم فی الارض و کلمه‌ی‌ «فی» را به عنوان ظرفیّه فرض کنیم این توجیه زیبایی می‌شود که بگوییم خداوند خواسته است انسان روی زمین بیاید. باید یک زمینه‌‌ای شود که انسان از بهشت رانده شود و به زمین بیاید. در حالی که این‌طور نبوده است.

خلق انسان از جنس زمین

 ما هم اگر خواستیم خلیفه الله شویم، خلیفه الله فی الدّنیا شاید خیلی مطرح نباشد. خلیفه اللّهی در عالم قیامت و زندگی ابدی مهم است. لذا این‌که «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ» فرمودند، یعنی ما می‌خواهیم این آدم را از جنس زمین خلق کنیم. خدا می‌خواهد آدم را خلق کند، منتها از جنس زمین. چون جنس زمین به گونه‌ای است که قابلیّت تعالی دارد، رشد می‌کند. وگرنه اگر کلمه‌ی «فی» را به عنوان ظرفیّه یعنی فی الارض خلیفه قرار بدهد، مظروف خلیفه‌گری انسان و آدم برای حضرت حق اگر زمین باشد، باید یک کاری می‌کرد که روی زمین بیاید. این گرچه به ذهن می‌آید امّا از این جهت تعبیر می‌شود. آن چیزی که مسلّم است و برای روایاتی که آمده است این است که انسان را از زمین خلق می‌کند، یعنی از طین. «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً».

نزدیک شدن آدم و حوّا به شجره‌ی منهیّه و ظلم به خود

حالا اگر آن معنا را بخواهیم داشته باشیم شاید زمینه‌ی آن بحث‌ها بخواهد پیش بیاید که نه، انسان باید روی زمین می‌رفت، پس این موارد هم باید پیش می‌آمد و شیطان باید او را وسوسه می‌کرد و او به زمین هبوط می‌دادند. اگر ما دقّت کنیم با وجود این کلمه‌ی «ف» مسلّم این است که در صورتی آدم به خود ظلم نمی‌کند که عدم تقرّب به «هذِهِ الشَّجَرَهَ»[۹] داشته باشد. یعنی اگر تقرّب به این شجره پیدا کرد ظلم به دنبال آن برای خود خواهد بود. لذا در سه جا از قرآن که راجع به این بحث و خلقت حضرت آدم آمده است هر سه جا بحث ظلم به حضرت آدم و حوّا را بیان کرده است. «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا»[۱۰] در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف، یا در سوره‌ی مبارکه‌ی طه بحث چگونگی خلقت آدم را آورده است و بحث این‌که به نفس خود ظلم کرده است هم وجود دارد. امّا آنچه که مسلّم است و اغلب از موارد و احتمالات است این است که «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ »[۱۱] این «ف» تفریع یعنی عطف به «ف» شده است برای این‌که ترتّب را درست کند.

-‌ اگر عاطف «و» باشد معی است، امّا اگر عاطف «ف» شد آن وقت دومی نسبت به اوّلی مترتّب است.. یعنی تا اوّلی پیش نیاید دومی پیش نمی‌آید. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».

فریب شیطان و هبوط آدم و حوّا به زمین

آیه بعدی می‌فرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حینٍ»[۱۲] بیان مختصر و اجمالی این آیه این است که می‌فرماید شیطان آدم و حوّا را نسبت به این‌که به این درخت نزدیک شوند آن‌ها را لغزاند. «فَأَزَلَّهُمَا» یعنی آن‌ها را وسوسه کرد و به آن‌ها لغزش داد و آن‌ها به سمت شجره‌ی منهیه، شجره‌ی ممنوعه رفتند. آن وقت «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ» پس خدا آن‌ها را خارج کرد، بیرون کرد از آنچه که در آن بودند. «کانا» کون و وجود و زندگی آن‌ها در آن بود؛ یعنی بهشت. «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا» خداوند می‌فرماید به آن‌ها گفتیم هبوط کنید یعنی از عالم بالا به پایین بیایید. هبوط یعنی از رتبه‌ی بالا به پایین به سفلی بیایید. حالا بهشت نسبت به زمین درجه‌ی عالی است و زمین سفلی است، پایین است. آن را هبوط دادند. «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» آن‌جایی بروید که به جان هم بیفتید.

دشمنی ظالمین با یکدیگر

 بعضی اوقات این‌طور است «اللّهم أشغل الظّالمین بالظّالمین» یکی از دعاهایی که خیلی مهم است این است که خدا دشمنان ما را به جان هم بیندازد. اگر دشمنان به جان هم بیفتند زمینه‌ی رشد بهتری برای ما ایجاد می‌شود. مثلاً زمان حضرت صادقین (علیهم صلوات الله اجمعین) طوری بود که بنی العبّاس و بنی الامیّه به جان هم افتادند. امام باقر و امام صادق (علیهم صلوات الله) توانستند زمینه‌ی تعلیم و اجتهاد را در شیعیان ایجاد کنند. معروف است که حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) چهار هزار شاگرد داشت که در این عصر توانستند علوم را از اهل بیت بگیرند. الآن روایاتی که از اهل بیت خصوصاً از صادقین داریم دلالت بر همین معنا دارد که این‌ها به جان هم افتادند. این‌جا هم قرآن می‌فرماید: «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا» پایین بروید. «عْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» بعضی از شما به جان هم بیفتید.

پرسش و پاسخ

– نه، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» این‌جا فاعل آن اسم ظاهر است.

-‌ «فَأَخْرَجَهُما»؟

– نه، «فَأَخْرَجَهُما» یعنی خدا. «فَأَخْرَجَهُما» و خدا آن دو را «مِمَّا کانا فیهِ» اخراج کرد. «وَ قُلْنَا» و ما به آن‌ها گفتیم، این گفتیم یعنی دستور دادیم. چه گفتیم؟ «اهْبِطُوا» یعنی از عالم بهشت بیرون بروید. کجا باید بروند؟

واسطه‌ی قرار دادن پنج تن آل محمّد برای قبول توبه

حضرت آدم خیلی دردسر کشیده است. می‌گویند معروف است، می‌گویند سیصد سال سرگردان و حیران بود تا بالاخره جبرائیل آمد او را نصیحت کرد و گفت: به پنج تن آل محمّد خدا را قسم بده و آن‌ها را واسطه قرار بده تا توبه‌ی تو را قبول کنند. «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین)»[۱۳] این معروف است و در دعاهایی که در مسجد کوفه، در مقامات حضرت آدم می‌خوانیم این‌ها وجود دارد. مضمون این بحث‌ها است و مسلّم آنچه که وساطت شد و توبه‌ی حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) پذیرفته شد و به حوّا رسید و از سرگردانی و حیرانی و بدبختی نجات پیدا کرد پنج تن آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) هستند.

چه کسی آدم و حوّا را از بهشت اخراج کرد؟

-‌ «فَأَخْرَجَهُما» خدا خارج نکرد، آن گناه اخراج کرد. خدا کسی را اخراج نمی‌کند.

– «فَأَخْرَجَهُما»!

-‌ حالا شاید همان باشد، باید روی آن بررسی کنیم. آن چیزی که مسلّم است، ازلّ شیطان است که فاعل آن اسم ظاهر است. «فَأَخْرَجَهُما»… شیطان کسی نبوده است که بخواهد خارج کند. «فَأَخْرَجَهُما» چه کسی «أخرَجَ»… این فعل معلوم است، مجهول نیست. «أخرج»، «أفعل»، باب افعال. پس فاعل هم می‌خواهد. فاعل آن چه کسی است؟ عمل است. آیا به این چیزی که شما می‌فرمایید ما می‌توانیم ضمیر مذکّر برگردانیم یا نه؟ حالا جای خود بحث دارد. ببینید شیطان آدم و حوّا را نسبت به آن درخت لغزانید و آن‌ها را از آنچه در آن بودند بیرون نمود. چه کسی بیرون نمود؟ فاعل آن چه کسی است و ما گفتیم فرود آیند.

– حاج آقا از آیات دیگر می‌توانیم استفاده کنیم. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً»[۱۴].

-‌ نه، آن درست است. ببیند این را بد گفته است.‌ «أخرج» اوّل است، اوّل اخراج است و بعد هبوط است. این‌ها ترتّب دارد. اوّل اخراج است. امّا مخرج چه کسی بوده است؟ بحث این بوده است که آیا مخرج خدا بوده است؟ شیطان که نمی‌تواند باشد. شیطان فقط آن‌ها را لغزاند. آن‌ها را به سمت شجره‌ی منهیّه وسوسه کرد و آن‌ها را نزدیک کرد. امّا این‌که «فَأَخْرَجَهُما» چه کسی «أخرج»؟ خدا می‌تواند آن‌ها را اخراج کند.

-‌عرض این است که فاعل این‌جا «أخرجَ» خدا است. «مِمَّا کانا فیهِ» در آنچه که در آن بودند. «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا» بعد خدا می‌فرماید ما اسباب و علل را گذاشتیم و  این‌ها را از بهشت بیرون انداختیم. «اهْبِطُوا» یعنی از عالم بالا به عالم پایین هبوط کرد.

کشته شدن هابیل توسّط قابیل

«بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» بعضی به بعضی دیگر به جان هم افتادند. حضرت حوّا و حضرت آدم روی زمین آمدند و فرزندانی متولّد کرد و اوّلین فرزندان آن‌ها هم را کشتند. قابیل هابیل را کشت و این شروع آن بود.

 کشتار جمعیّت زیادی از انسان‌ها در جنگ جهانی دوم

حالا میلیونی کشتند و در جنگ جهانی دوم گفتند که ۶۵ میلیون انسان در اثر جنگ کشته شدند. صد و خورده‌ای میلیون مجروح و معلول پیدا کردند. به هرحال یک نفر روی زمین به دست زمینی‌ها کشته شود مذموم است و قتل قبیح است.

– اگر مؤمن باشد!

– نه فرقی ندارد. نفس محترمه است. شما حق ندارید کافر را بکشید!

– نه آن کفّار حربی است، شما حق ندارید هر کافری را بکشید. پس اهل ذمّه چه کسانی هستند که در جامعه‌ی اسلامی در امنیّت هستند! نفس محترمه هر کسی می‌خواهد باشد!

قصاص نفس به نفس

در بحث قصاص هم «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْس‏»[۱۵] داریم. کافر، مؤمن فرقی ندارد. هر کسی دیگری را بکشد نفس به نفس است. «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُن‏».

– بین مسلمان و کافر

– ما داریم حکم خدا را برای همه می‌گوییم. شما می‌‌خواهید برای کفّار تعیین تکلیف کنید که چه کار کنند؟

در تفسیر بحث « النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» که راجع به قصاص است، چرا آیه‌ی قصاص آمده است؟ این حکمت بوده است که آن زمان که یک نفر که کشته می‌شود دو قبیله به جان هم می‌افتادند و هم را می‌کشتند طوری که ممکن بود یک قبیله کلّاً نابود شود. لذا آیات قصاص آمده است که یک نفر، یک نفر را بکشد. نه این‌که دو قبیله به جان هم بیفتند و هزاران نفر را بکشند. یعنی برای جلوگیری از هدر رفتن خون و نفوس محترمه است که قصاص آمده است. این «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» که گفته است یعنی یک نفر به یک نفر.

منابع

[۱]– سوره‌ی إسراء، آیه ۳۲٫

[۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۲؛ سوره‌ی إسراء، آیه ۳۴٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۲؛ سوره‌ی إسراء، آیه ۳۴٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۶]– سوره‌ی طه، آیه ۱۲۰٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۸]– همان، آیه ۳۰٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۱۰]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۳٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۱۲]– همان، آیه ۳۶٫

[۱۳]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۴، ص ۲۴۵٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۸٫

[۱۵]– سوره‌ی مائده، آیه ۴۵٫

Visits: 13

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1