تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۰ جلسه ۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۶ جلسه تفسیر آیه سی ام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۰ جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۶ جلسه تفسیر آیه سی ام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۰) [۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و [یاد کن] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشینى در زمین قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد مىکند و خون مىریزد؟! در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مىگوییم و تقدیس مىکنیم. [پروردگار] فرمود: من [واقعیات و اسرارى از قرار گرفتن این جانشین در زمین] مىدانم که شما نمىدانید. (۳۰)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۰
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۰)[۱]
در این آیات در سورهی بقره، اوّلین آیه در این سوره اعلان خلقت انسان است. «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ». در سورهی مبارکهی کهف میفرماید: «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْض»[۲] اینجا بحث خلقت را نمیخواهد عرض کند، بحث متحقّق شدن تمکّن انسان را بر زمین بیان میکند و بعد میفرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۳] آنجا اعلان بود که ارادهی خدا بر این قرار گرفته است که «جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۴]، اینجا دارد چگونگی خلقت انسان را بیان میکند که بعد از اینکه انسان را خلق کرد: «ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ»[۵] و او را به شکل کامل در آورد: «ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ».
در سورهی مبارکهی طه میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً * وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[۶] دیگر نه بحث اعلام خلقت را دارد و نه بحثی که «ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ»[۷] را داشتند. اینجا بحث خلقت را تمام کردند. «وَ لَقَدْ عَهِدْنا»[۸] یعنی بعد از اینکه سجده بر آدم توسّط ملائکه انجام شد واقعه را دنبال میکند. «وَ لَقَدْ عَهِدْنا» ما عهد بستیم «إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» بحث عهد ازلی را بیان میکند. همان بحث که خداوند (تبارک و تعالی) فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»[۹] همهی آدمها گفتند «بَلی» بله، ما قبول داریم که شما پروردگار ما هستید. این عهد ازلی است.
- این در آن مقام نیست، این کلّی است. این بحث تمرّد یا عصیان یا ترک اولی حضرت آدم مورد است، کلّی است. «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً * وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[۱۰].
یک نکته در این آیات، در سه سوره است. در سه سورهی آخر میفرماید: «إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[۱۱] یعنی فقط بحث تخلف عملی را بیان میکند. گفتیم تخلّفات شیطان سه بعد دارد، یک بعد اصولی دارد، اصولی و اعتقادی یکی است، بحث کلامی است. یک بعد تخلّف عملی دارد و یک بعد تخلّف اخلاقی دارد که منشأ آن همان تخلّف اعتقادی است که اعتقاد درست نداشته است که منجر به تخلّف اخلاقی میشود که استکبار میکند. وقتی اعتقاداً قبول نداشته باشد و اخلاقاً هم رعایت نکند منجر به تخلّف عملی میشود. در سورهی مبارکهی طه فرمود: «أَبى» یعنی از لحاظ عملی امر خدا را اطاعت نکرد. بعد خود خداوند هم به دنبال آن در سورهی مبارکهی اعراف میفرماید: من تو را امر کردم.
ببینید این بحث پیش میآید که سجده بر آدم عبادت خاصّ خدا است. کسی نمیتواند این را بگوید، چون در این سورهی مبارکه خداوند میفرماید: «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ»[۱۲] چه چیزی مانع سجده کردن تو شد؟ به شیطان خطاب میکند. «إِذْ أَمَرْتُکَ» من به تو امر کردم. وقتی من به تو امر کردم یعنی این عبادت خاص است. شیطان هم که سجده نکرد خواست رعایت یگانگی حضرت حق را با توحید عبادی انجام داده باشد. اینطور به ذهن میخورد. چرا سجده نکردی؟ «إِذْ أَمَرْتُکَ» من به تو امر کردم. یعنی مادهی همزه و «م» و «ر» که این وجوب را میرساند. کلمهی امر که امر متکلّم است و حضرت حق فرموده است «إِذْ أَمَرْتُکَ».
بعد توجیه میکند «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» من از او بهتر هستم «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» تو اگر بهتری خلقت تو برای خدا بوده است، خود تو هم داری میگویی «خَلَقْتَنی» تو من را خلق کردی. تو اگر من را خلق کردی تو بهتر هستی از اینکه ماهوی تو آتش بوده است و ماهوی انسان طین و گل بوده است. نه، این برتری داشتن در برابر امر خدا نیست. وقتی امر خدا آمد باید اطاعت میکرد.
لذا در این سوره هم علاوه بر اینکه او سجده نمیکند، میفرماید: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیس لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۱۳] یعنی اعتقاد به سجده نداشته است، وگرنه ظاهراً سجده میکرد، اینجا را سجده نکرد. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»، «السّاجدین» جمع معلّی الف و لام است، افادهی عموم میکند. یعنی جزء هیچ کدام از سجده کنندگان نبوده است. یعنی اعتقاداً درست است که سجده ظاهری میکرد، امّا سجده کننده نبود. گفت در پیش من در یمنی پیش منی. یعنی اگر کسی اعتقاد داشته باشد اینطور است. خدا هم میگوید سجده کنید باید سجده کند، کما اینکه ملائکه، همه سجده کردند. امّا شیطان «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» شیطان جزء سجده کننده نبوده است.
- ساجدین اسم است، استمرار در هیچ وقت سجده نکرده است و هیچ وقت هم سجده نمیکند.
– نه ببینید آن چیزی که مسلّم است این است که در روایات و در آیات داریم که شیطان در حدّی عبادت میکند که… یکی از عبادات سجده بود. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» یکی از بحثهای اعتقادی بود. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» فعل جهد است. الآن را نمیخواهد بگوید.
- استمرار اسم فاعل است.
– اسم فاعل دلالت بر ثبوت صفت در موصوف میکند، چون معنای وصفی آن است. «السَّاجِدینَ» هم جمع است، الف و لام در ابتدا آمده است و افادهی عموم میکند. یعنی یکی از مصادیق سجده کنندگان شیطان نبوده است. حالا سؤال میکنند که این شش هزار سال عبادت میکرد و مسلّم است که سجده جزء عبادات بوده است. بله، سجده میکرد، امّا سجدهی او طوری نبود که سجده کننده باشد و متلبّس به سجده نبود. چرا؟ چون اعتقاد نداشت. اگر اعتقاد داشت اینجا که خدا تصریح فرمود و امر فرمود که آدم را سجده کند اطاعت میکرد!
– «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»
- «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» نمیخواهد بگوید مع السّاجدین. شما میخواهید مع معنا کنید، مع نیست. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» یعنی از نظر اعتقادی هیچ سجدهای انجام نداده است؛ چه برای حضرت آدم که خدا فرمود و چه برای خود خدا. اصلاً ساجد نبود.
- پس آن شش هزار سال عبادت چه بود؟
- شش هزار سال عبادت کرد. او که ملائکه نبود، او ملک نبود. ببینید ما حقیقت شیطان را بررسی کردیم که حقیقت شیطان چه بود. آن چیزی که نتیجه و لب مطلب شد این بود که حقیقت شیطان جن بود و چطور ملائکه را خطا کرده است؟ « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ»[۱۴] اینجا گفتیم استثناء منقطع است، منفصل است یا متّصل است؟ بحث این را کردیم.
در این آیه هم فقط بحث اعتقادی را مطرح میکند، در سورهی مبارکهی طه، بحث عملی و تخلّف عملی شیطان را و در سورهی مبارکهی بقره که فی ما نحن است و بحث میکنیم، در آن هم اخلاقی و اعتقادی و عملی از همه جهت آن را بیان کرده است.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیس أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین» یعنی فعلاً و عملاً عبادت نکرده است، امر خدا را زیر پا گذاشت. «وَ اسْتَکْبَرَ» از نظر اخلاقی هم تخلّف کرد و از نظر اصولی و اعتقادی هم «وَ کانَ مِنَ الْکافِرین».
- چرا اوّل استکبار نکرد و بعد
- «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ» ببینید اینجا میخواهد ترتّب را بگوید یعنی ابا کرد از اینکه سجده نکرد. چرا ابا کرد؟ چون استکبار کرد. در آیات بعدی سورهی مبارکهی اعراف بیان میکند. گفت تو من را از آتش خلق کردی. «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»[۱۵] من بهتر از آن هستم. او را از گل آفریدی و من را از آتش، لذا من برتر هستم. «أَبى»[۱۶] یعنی انجام نداد. «وَ اسْتَکْبَرَ». چرا «أَبى»؟ چون استکبار کرد؟ چرا استکبار کرد؟ چون «وَ کانَ مِنَ الْکافِرین».
- حاج آقا میشود مصداق عینی را به اوّلی و دومی را بگذاریم که ایمان نیاوردند. حتّی در دو تا از جنگها وقتی مسلمین شکست خوردند
– منظور شما چیست؟
– منظور ایمان نیاوردن و اعتقاد نداشتن.
– نه، آن کار به این حرف ندارد.
– در این سه سوره در سه مقام بحث شده است. مقام اوّل در اعلام خلقت آدم است که اهمّیّت دارد، بعد تحقّق آن را همراه با اینکه خدا انسان را روی زمین تمکّن دارد و واقعهی سوم که بیان کرده است بحث عهد را بیان کرده است؛ «وَ لَقَدْ عَهِدْنا»[۱۷] ما عهد بستیم «إِلى آدَمَ» که عهد و پیمان را در سورهی مبارکهی یس تصریح فرموده است که «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[۱۸] معاهدهی خداوند با آدم این است که بندگی شیطان را نکند. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ».
«وَ أَنِ اعْبُدُونی»[۱۹] لازمهی بندگی نکردن شیطان بندگی نکردن خدا است. عکس آن هم است. کسی که بندگی خدا را بکند بندگی شیطان را نمیکند. دو تا مواد در عهد نامهی خدا و بندگان او، یعنی بنی الآدم است؛ بندگی شیطان را نکردن و بندگی خدا را کردن. «هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» همین صراط مستقیم.
علی ایّ نحوٍ در این سوره نسبت به بحث تمرّد شیطان و تخلّفات او آن چیزی که مسلّم است این است که اعتقاد نداشته است، منجر به استکبار شده است و بالاخره امر خدا را زیر پا گذاشته است. در هر سه مرحله خدا این را با بیانات مختلف بیان فرموده است که همان جا که میفرماید: «أبی» نشان دهندهی این است که تخلّفات شیطان وقتی که عملی باشد یعنی اعتقاد نداشته است که عملی اینطور شده است. کسی که اعتقاد داشته باشد عملاً تخلّف نمیکند. منشأ تمام اینها بحث اعتقادات بوده است که اعتقادات شیطان خراب بوده است، گرچه در ظاهر عمل میکرد!
حالا چرا او به این مقام رسیده است؟ این اثر عمل او است. شش هزار سال عبادت کرده است و این اثر عمل او است. گفتند که مرحوم سیّد شفتی به کارگران حقوق میداد امّا با کسی طی نمیکرد. در مسجد هر کسی کار میکرد به اندازهی حق الزّحمهی او حقوق او را میداد. یک نفر میگوید ما میرویم کار کنیم ببینیم چیزی به ما میدهد یا نه؟ آن زمان کارگری ده ریال بوده است. این آقا کار میکند و بعد که میآید حقوق بگیرد آقا یک ریال به او میدهد. این شخص به آقا میگوید من که کار نکردم. سیّد میگوید همین که آمدی یک ریال به تو میدهم. حالا این یک ریال به شیطان رسیده است. شیطان ظاهر خود را با عابدین رعایت میکرد، امّا اعتقاداً درست نبود. مانند این کسانی که در برابر کسی خم و راست میشوند، امّا اعتقاد ندارند. چون پولدار است او را احترام میکنند، امّا اگر پولدار نباشد بحث آن خلیفهای بود که گفتند در بغداد یک خلیفه بود او را از خلافت انداختند. او چیزی نداشت دم دروازهی خلافت مینشست و میگفت من همان خلیفهی شما هستم یک نان بدهید من بخورم. قصّه این است. در واقع شیطان عبادت واقعی را نمیکرد. همین اثر دارد.
همین باعث میشد که بگوید تا روز قیامت به من وقت بده «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».[۲۰] آن وقت خداوند فرمود: «قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»[۲۱] باشد تو را وقت میدهیم «إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»[۲۲] تا زمان معلوم. این وقت پاداش همان عمل او بوده است، منتها پاداش او بهشت نیست.
- شیطان شش هزار سال عبادت کرده است دیگر.
– بله، عبادت کرده است دیگر. بالاخره اثر عمل او از بین نمیرود «إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»[۲۳] این محسن نبود، ولی هر کسی کار یک محسن را انجام بدهد، گرچه محسن نباشد، اثر عمل سر جای خود باقی است. این آثار وضعی عمل است، آثار وضعی عمل از بین نمیرود. آن چیزی که او را در ردهی ملائکه از نظر ظاهری آورد همین بود. اینکه خداوند او را از درگاه خود دور کرد، امّا به خاطر همین عبادتهای ظاهری به او وقت و عمر داد.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۰٫
[۳]– همان، آیه ۱۱٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۶]– سورهی طه، آیات ۱۱۵ و ۱۱۶٫
[۷]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۸]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
[۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۲٫
[۱۰]– سورهی طه، آیات ۱۱۵ و ۱۱۶٫
[۱۱]– سورهی طه، آیه ۱۱۶٫
[۱۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۲٫
[۱۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۱۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۲٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۱۷]– سورهی طه، آیه ۱۱۵٫
[۱۸]– سورهی یس، آیه ۶۰٫
[۱۹]– همان، آیه ۶۱٫
[۲۰]– سورهی حجر، آیه ۳۶؛ سورهی ص، آیه ۷۹٫
[۲۱]– سورهی حجر، آیه ۳۷؛ سورهی ص، آیه ۸۰٫
[۲۲]– سورهی حجر، آیه ۳۸؛ سورهی ص، آیه ۸۱٫
[۲۳]– سورهی توبه، آیه ۱۲۰؛ سورهی یوسف، آیه ۹۰٫
بازدیدها: 4
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.