۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 22 تا 30
  • شناسه : 3295
  • 21 آوریل 2022 - 14:56
  • 142 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۲۶ | مثال به پشه و بحث حیا | جلسه ۱
آیه ۲۶ | مثال به پشه و بحث حیا | جلسه ۱

آیه ۲۶ | مثال به پشه و بحث حیا | جلسه ۱

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۶ جلسه ۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۳ جلسه تفسیر آیه بیست و ششم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏   «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ […]

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۶ جلسه ۱

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

۳ جلسه تفسیر آیه بیست و ششم

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

 

«إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ».[۱]

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بى‏ تردید خدا [براى فهماندن مطلبى به مردم‏] از اینکه به پشه و فراتر از آن [در کوچکى‏] مَثَل بزند، شرم نمى‏کند؛ اما کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏دانند که آن مثل از سوى پروردگارشان درست و حق است و اما کسانى که کافرند گویند: خدا از این مثل چه اراده کرده است؟! خدا بسیارى را به آن مثل [به خاطر انکارشان‏] گمراه مى‏کند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان‏] هدایت مى‏نماید؛ و جز فاسقان را به آن گمراه نمى‏کند. (۲۶)

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg


تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۶

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ».[۱]

بحث حیا در قرآن

آیه ۲۶، سوره‌ی بقره در بحث حیا نازل شده است که می‌فرماید: خداوند هیچ وقت به حسب ظاهر حیا نمی‌کند از این‌که یک کاری را انجام ندهد. در باب مثال زدن به مثلاً پشه‌ای که کوچکترین موجود در موجودات و حیوانات حسی است تا برسد به آنچه که بسیار بزرگتر است.

واکنش مؤمنین و کفّار

نسبت به مثال و تمثیل‌های خداوند

کسانی که مؤمن هستند می‌گویند: مثال‌ها و تمثیل‌های حضرت حق حقیقت دارد، از طرف پروردگار است و آن را می‌پذیرند و امّا کفّار اعتراض می‌کنند و می‌گویند: «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً» این مثال‌هایی که خدا گفته است چیست. «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً» بعد می‌فرماید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ» که منظور از فسق هم یعنی کسانی هستند که از آن جلد خود خارج شدند که حالا مفصّل بیان خواهیم کرد.

تفاوت معنایی حیا و استحیاء

بحث اوّل ما در مقام فضیلت حیا و استحیاء است. حیا به معنای حالت نفسانی است که باطنی اشخاص است، این را حیا می‌گویند. استحیاء آن حالت نفسانی است که مربوط به ظاهر است که ظاهر بکنند و در خارج کاری را بروز ندهند.

رابطه‌ی ایمان و حیا در کلام امام صادق

حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) در جامع السّعادات، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۹۵ می‌فرمایند: «الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ»[۲] حیا بخشی از ایمان است. «وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّهِ» و ایمان هم فقط در بهشت است، منحصر در بهشت است، مظروف آن بهشت است.

معنای حیای عقل

در حدیث دیگری در جامع السّعادات جلد ۲، صفحه‌ی ۱۹۵ حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) می‌فرمایند: «الْحَیَاءُ وَ الْعَفَافُ وَ الْعِیُّ أَعْنِی عِیَّ اللِّسَانِ لَا عِیَّ الْقَلْبِ مِنَ الْإِیمَانِ»[۳] روایت زیبایی است هر کدام از این‌ها را در نماز بگویید، بار خوبی برای نمازگزار دارد، به شرط این‌که خیلی زمان آن را طولانی نکنید. «الْحَیَاءُ وَ الْعَفَافُ وَ الْعِیُّ» حیا یعنی همان حالت نفسانی که در وجود انسان است که هر چیزی را بروز نمی‌دهد. البتّه حیایی که در این‌جا منظور است، حیا عقل است. حیایی است که از روی علم و دانش است.

اهمّیّت حیا در حرف زدن

«وَ الْعَفَافُ» و عفّت پیشه کردن «وَ الْعِیُّ» عیّ، منظور عیّ اللّسان است. یعنی این‌که خودداری کردن از حرف زدن. عیّ یعنی کسی که چیزی را نمی‌داند، حرف نزند، از سخن گفتن خودداری بکند. می‌فرماید: این هم «مِنَ الْإِیمَانِ» این هم بخشی از ایمان است. پس حیا و عفاف و عیّ که عیّ اللّسان منظور است.

جهل منشأ عیّ القلب

اگر عیّ القلب گفت، منشأ آن جهل است. عیّ القلب یعنی قلب از چیزی خودداری بکند، معلوم است جهل ریشه‌ی آن است. امّا عیّ اللّسان یعنی می‌داند که نمی‌داند، لذا کلام را بر زبان نمی‌آورد.

وابستگی ایمان و حیا به یکدیگر

روایت دیگری در جامع السّعادات، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۹۵ است که می‌فرماید: «الْحَیَاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ»[۴] حیا و ایمان دو چیزی هستند که به هم وصل هستند. «فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ» اگر یکی از آن‌ها از بین برود، به دنبالش آن یکی هم می‌رود. اگر حیا رفت، ایمان هم رفته است. آدم‌های بی‌دین حیا ندارند. آدم‌هایی که حیا از آن‌ها گرفته بشود، از خیلی از چیزها پروا ندارند. لذا فضیلت حیا از آن‌ها گرفته می‌شود.

-‌ از این جهت هم است که گفته می‌شود: حیا از لشکر عقل است.

– بله.

– این «مِن» را این‌جا «مِن» تبعیضیه گرفته است.

– نه بیانیّه است. بله، «مِنَ الْإِیمَانِ» یعنی بعضی از ایمان، قسمتی از ایمان است.

– بله دیگر، مثل «وَ النَّظَافَهُ مِنَ الْإِیمَانِ»[۵] این هم همین است. یعنی گفتند: بخشی از ایمان نظافت است، بخشی از ایمان حیا است. منتها «الْحَیَاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ» می‌گوید: حیا و ایمان به هم وصل هستند، نزدیک هم هستند. اگر یکی از آن‌ها رفت، «فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ» به دنبالش آن یکی هم می‌رود.

رابطه‌ی حیا و ایمان

در حدیث دیگری فرماید: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»[۶] کسی که حیا ندارد ایمان ندارد. «لَا إِیمَانَ» لای نفس جنس است. یعنی هیچ ایمانی نیست برای کسی که حیا نداشته باشد.

– نه.

اهمّیّت وجود حیا در ایمان

«لَا إِیمَانَ» یعنی هیچ ایمانی نیست، این شدّت را می‌گوید. مثل بل اضرابیه است. نه این‌که بعضی از ایمان است. بعضی وقت‌ها یک موجودی یک اعضایی را دارد که اگر عضو از بین رفت، خود آن موجود هم از بین می‌رود، برای او مثل رأس می‌ماند. حیا از همان قبیل است، درست است که بعضی از ایمان است، همه‌ی ایمان نیست. امّا این بعضی از ایمان اگر رفت، ایمان هم می‌رود. اگر دقّت بکنید به دنبال حیا ایمان می‌آید. چون اگر انسان در مواردی حیا نکند، کم کم همه چیز را از بین می‌برد.

-‌ نسبت به حیا و ایمان؟ شاید هم آن را خواسته باشد.

اهمّیّت حیا برای انسان

«لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ» کسی که حیا ندارد ایمان ندارد. حیا خیلی مهم است. الآن این آدم‌هایی که یک مقدار اخلاقی هستند و یک مقدار از نظر ایمان قوی هستند خیلی حجب و حیا دارند، محجوب هستند. یعنی یک حالت نفسانی دارند که… مثلاً این‌قدر حیا دارد که نیاز خود را هم نمی‌گوید. گرسنه است (ولی این را بیان نمی‌کند) در خاطرات مقام معظّم رهبری داریم که خیلی یک زمانی قم بودند، دست تنگ بود، سه روز هیچ چیزی نداشتند که بخورند. بعد از سه روز مجبور می‌شود که از دوست خود استقراض بکند. بعضی وقت‌ها آدم در قرض کردن هم حیا می‌کند الّا این‌که دیگر به جایی برسد که مجبور باشد. حیا این‌طور است یا مثلاً الآن شما بلند می‌شوید به منزل ما می‌آیید، حیا می‌کنید از این‌که بگویید: من گرسنه هستم یا غذا می‌آورند ولی حیا می‌کنید که از آن تناول بکنید، بعضی‌ها این‌قدر حیا دارند.

معنای استحیاء

در این‌جا حیا که به جای خود است، اصلاً استحیاء را هم می‌فرماید. یعنی طوری نیست که به ظاهر چیزی را بیایند نشان بدهند. استحیاء یعنی چیزی را به ظاهر نشان دادن. طوری نشان بدهد که گرسنه است. طوری نشان بدهد که نیازمند است. این‌قدر برای خود عزّت نفس قائل است که حاضر نیست دست به سمت کسی دراز بکند. این خیلی مهم است یا این‌قدر حیا دارد…

زمان طلبگی در حجره بودیم، بعضی وقت‌ها اقوام نزدیک می‌آمدند با ما دیدار داشته باشند. ما هم خجالت می‌کشیم که از این‌ها پذیرایی نکنیم. می‌رفتیم هر چه داشتیم برای این‌ها می‌آوردیم می‌خوردند و می‌رفتند. وقتی می‌رفتند دیگر هیچ چیزی نبود. حیا می‌کردیم، خجالت می‌کشیدیم که حالا این‌ها بیایند و ما از آن‌ها پذیرایی نکنیم، دید ما هم این بود که این‌ها نروند بعد بگویند: طلبه‌ها چیزی ندارند بخورند. لذا بعضی وقت‌ها من به منزل می‌رفتم، دیداری با خانواده داشته باشم. مادرم به پدر می‌گفت: پولی به او بده. می‌گفت: نه می‌رود همه‌ی پول را خرج می‌کنند. این فکر را نمی‌کرد که در طول سال یک بار یا دو بار آمده است به ما سر بزند، ما رفتیم برای او کباب گرفتیم، امّا یک ماه دیگر پولی نداشتیم که غذا تهیه بکنیم. این‌ها وجود دارد که در باب حیا این‌ها هم است. از این طرف هم است که بعضی وقت‌ها آدم حیا می‌کند که بگوید: ندارم. لذا خود را به زحمت می‌اندازد که بتواند در برابر مهمان خود، در برابر بزرگتر خود یک کاری انجام بدهد.

علم و دانش منشأ حیای عقل

اقسام حیای حمق را هم می‌گوییم، حیای خوب را می‌گفتیم، حیای عقل را می‌گفتیم که منشأ آن دانش و علم است. لذا همه‌ی این روایاتی که آوردیم پیرامون این مطلب است.

معنای کلمه‌‌‌ی حیا

مراد از حیا شرمندگی شخص است از ارتکاب چیزی که یا شرعاً یا عقلاً یا عرفاً زشت است، مذموم است. این را حیا می‌گویند، این را شرمندگی می‌گویند.

انواع حیا در کلام معصوم

 امّا اگر که در مقابل باشد، همین حرفی که آقا گفتند. در جامع الّسعادات جلد ۲، صفحه‌ی ۱۹۵ روایت  داریم که می‌فرماید: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ»[۷] حیا دو نوع حیا است. «حَیَاءُ عَقْلٍ» حیای عقل که منشأ آن علم و دانش است. «وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» و حیای حماقت. «فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ» حیای عقل همان علم و دانش است. «وَ حَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ».

مذمّت سؤال نکردن به واسطه‌ی حیا کردن

مثلاً کسی حیا بکند که مسئله‌ی شرعی خود بپرسد. این مطلب بین خود ما هم وجود دارد، حداقل احساس آن وجود دارد. یک مسئله‌ای را از من و شما می‌پرسند، بلد نیستیم. اگر بخواهیم به هم‌درسی خود یا به استاد خود زنگ بزنیم بپرسیم، خجالت می‌کشیم، این حیای حمق است. لذا این‌جا «لا حیاء فی الدّین» همین معنا را می‌دهد. در دین‌داری حیا معنا ندارد، چون این‌جا حیای حمق است، منشأ آن جهل است. چیزی را بلد نیستید، بگویید: بلد نیستم.

بهلول رفته بود روی منبر چهل پله نشسته بود. یکی آمد و سؤالی از او کرد. گفت: بلد نیستم. گفت: پس چرا رفتی آن‌جا نشستی؟ گفت: من این‌جا نشستم از جهت علم تا این‌جا علم دارم. گفت: تو گفتی بلد نیستم. گفت: اگر به جهل من بخواهی حساب بکنی، باید بروم آسمان هفتم بنشینم. چون جهل بسیار زیاد است.

رابطه‌ی علم و بیان نداشتن علمی

 بعضی وقت‌ها یک سؤالی از آدم می‌کنند آدم راحت بگوید: بلد نیستم. مبلّغ از نظر دین و بزرگان باید این‌گونه عمل بکند اگر سؤالی از او کردند یا مطلبی را می‌خواهی بگویید باید از معلومات خود بگویید. یعنی آنچه که به آن علم دارید. آنچه را که علم ندارید و در آن شک دارید باید مراجعه بکنید یا توقّف بکنید، در مشکوک خود احتیاط بکنید و آنچه را هم که بلد نیستید بگویید: بلد نیستم. «لَا أَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْمِ»[۸] چیزی که بلد نیستید را بگویید: بلد نیستم.

 امّا الآن شما پیش نماز مسجد هستید و رفتید آن بالا و نشستید. یک کسی از شما یک سؤال می‌کند و شما بلد نیستید. این‌جا حیا بکنید، بگویید: بلد نیستم و یک چیزی بگویید. این بد است. بعضی وقت‌ها هم بعضی‌ها هستند ملّا گیرانداز هستند. روی منبر می‌گوید: اگر سؤال شرعی در مسائل احکام بابت وضو یا تیمّم یا نماز هر چیزی که باشد، دارید بپرسید. یک نفر از من می‌پرسد که اسم مادر حضرت موسی چه بود؟ دانستن یا ندانستن این چه نفعی دارد.

حیای حمق در بیان نداشتن مطلبی

چند سال پیش در یک مسجد در محله‌ی اوّل امام خمینی، روبروی پارک قلمستان منبر می‌رفتیم. اوّل منبر مسئله می‌گفتیم، می‌گفتیم: پیرامون همان مسائل سؤال هم بپرسید که جواب بدهیم. یک آقایی آن‌جا بود، این ملّا گیربنداز است تا ما گفتیم سؤال بپرسید. ایشان گفت: اگر کسی به همسر خود که ظهارش کرده است قبل از پرداخت کفّاره برود با او جماع بکند حکم او چیست؟ اصلاً ببینید مردم می‌دانند ظهار چیست. ظهار را بلد نیستند. اصلاً بلد هستند عمل بکنند. الآن خود شما طلبه‌ها که کتاب ظهار را در شرح لمعه خواندید به یاد دارید که شرایط ظهار چیست. حالا کسی یک چنین مسئله‌ای را پرسید، بگویید: من بلد نیستم، فردا می‌آیم برای شما می‌گویم. بلد نیستم و نمی‌دانم عیب نیست، این‌که حیا بکنید و یک چیزی را همین‌طور بگویید خوب نیست. هر چه بلد هستید… مرحوم آیت الله بهجت (رحمه الله علیه) می‌فرمود: طلبه‌ها می‌خواهید برای مردم مسئله بگویید، مطلب بگویید -چه در اصول، عقاید، چه در فروع احکام چه در مطالب اخلاقی- از معلومات خود برای مردم بگویید. مجهولات را هم مراجعه بکنید که یاد بگیرید، در مشکوکات هم متوقّف بشوید، احتیاط بکنید. آنچه که بلد هستید و یقین دارید بگویید. بلد نیستید، بگویید: بلد نیستم و الّا اگر حیا کردید، این‌جا حیای حمق است، چون منشأ آن جهل است.

-‌ یکی از طلبه‌ها می‌گفت: من در جبهه بودم، هر چه می‌پرسیدند، می‌گفتم: بلد نیستم. بعد یکی از آن‌ها به من گفت: شما چه بلد هستید؟

مطالعه‌ی احکام و مسائل شرعی از شئون طلبگی

-‌ اگر کسی هیچ چیزی بلد نیست، معلوم است او وظیفه‌ی خود را انجام نداده است، بالاخره باید برود احکام مطالعه بکند. من و شما که لباس می‌پوشیم، وقتی در جامعه قرار می‌گیریم، یکی از آداب لباس پوشیدن این است که درس آن را خوانده باشیم، آداب آن را بلد باشیم. یکی از شرایط امام جماعت این است که احکام نماز را بلد باشد.

اهمّیّت تدریس احکام در حوزه‌‌های علمیّه

در بحث احکام خصوصاً فی زمننا هذا در حوزه‌های علمیّه متأُسّفانه احکام را جزء دروس رسمی حوزه نداریم. بعضی از مدرسه‌ها شاید داشته باشد ولی من به یاد دارم اوّل طلبگی ما رساله‌ی حضرت امام را از اوّل تا آخر کلاس رفتیم و امتحان دادیم. بعد از آن اکثر تحریر الوسیله‌ی حضرت امام را کلاس رفتیم و امتحان دادیم. مختصر النافع را هم باز گذاشتند. بعد از آن هم شرح لمعه و این‌ها بود. یعنی قبل از این‌که به شرح لمعه برسیم، این سه چهار سال توضیح المسائل و تحریر الوسیله رسمی در مدرسه تدریس می‌شد و امتحان هم می‌گرفتند. معلوم است طلبه‌ای که واقعاً می‌خواهد معمّم بشود یا اصلاً بخواهد خود را به عنوان طلبه معرّفی بکند یک جایی باید اولیّات را بلد باشد. اگر ده تا مسئله می‌پرسند، دو تا از آن‌ها را بلد نیستید بگویید: بلد نیستم امّا اگر از ده تا بسیاری از آن‌ها را بلد نباشید، نمی‌شود.

عدم حیای الهی در مثال زدن به حیوانات

«إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏»[۹] خدا حیا نمی‌کند از این‌که به حیوانات مثال بزند. این‌جا در سوره‌های مختلف قرآن مثال زده است. مثال زدن به پشه، مثال زدن به عنکبوت، مثال زدن به حمار، مثال زدن به کلب

در سوره‌ی مبارکه‌ی عنبکوت می‌فرماید: «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً»[۱۰] که این‌جا راجع به عنکبوت مثال زده است. «یا کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»[۱۱] به حمار مثال زده است یا «کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»[۱۲] اگر او را هر کاری بکنید، پارس خود را می‌کند. قرآن دارد مثال به سگ می‌زند. مثال به حمار می‌زند، مثال به عنکبوت می‌زند یا مثال به بعوضه می‌زند که کوچکترین حشرات است که می‌شود آن را دید.

فرق حیاء و استحیاء در کلام مرحوم طیّب

بعد این‌جا مرحوم آیت الله طیّب اصفهانی در اطیب البیان می‌فرماید: فرق بین حیا و استحیاء این است که حیا بر حالت نفسانی است که در درون انسان از جهت علم و دانش انسان سعی می‌کند که گرد آن نرود، چون از جهت عرف شرع عقل مذموم است. استحیاء عبارت از آثار ظاهری حیا است که در خارج ظاهر می‌شود.

 «مَثَلاً ما بَعُوضَهً»[۱۳] چهار احتمال در مورد کلمه‌ی «ما» دادند. «ما» به معنای شیء، به معنای مابین، ابهامیّه و تأکید که هم می‌تواند تأکید باشد که توضیح آن برای فردا باشد.


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶٫

[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۱۰۶، ح ۱٫ جامع السعادات، ج ۳، ص ۴۶٫

[۳]– همان، ح ۲٫ همان.

[۴]– همان، ح۴٫ همان.

[۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۶، ص ۳۱۹٫

[۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۱۰۶، ح ۵٫

[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۱۰۶، ح ۶ و جامع السعادات، ج ۳، ص ۴۶٫

[۸]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۹۹٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶٫

[۱۰]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۴۱٫

[۱۱]– سوره‌ی جمعه، آیه ۵٫

[۱۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۶٫

[۱۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶٫

Visits: 7

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1