تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۳ جلسه ۳ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۱۲ جلسه تفسیر آیه بیست و سوّم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۲۳) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۳ جلسه ۳
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۱۲ جلسه تفسیر آیه بیست و سوّم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و اگر درباره کتابى که ما بر بنده خودمان (پیامبر) فرو فرستادهایم شک و تردیدى دارید (لااقلّ) یک سوره، همانند آن بیاورید و شاهدان خود را غیر از خدا، براى این کار دعوت کنید اگر راست مىگویید (یعنى اگر شما به تنهایى قدرت معارضه ندارید از همکاران خویش نیز در این امر کمک بگیرید).
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۲۳
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین».[۱]
نکاتی را پیرامون این آیهی شریفه عرض کردیم. آنچه که در این آیه بسیار مورد نظر قرار گرفته، بحث اعجاز قرآن و تحدّی به آن است. معنای تحدّی در واقع این است که خداوند در اینجا مبارز طلبیده است. میفرماید: اگر میتوانید بیایید و برابری کنید (مانند آن بیاورید). در واقع یک نوع رجزخوانی است. آن تحدّی نشان دهندهی عجز طرف مقابل است. یعنی تحدّی که خداوند در اینجا فرموده است، اینکه بیایید برابری کنید (مانند بیاورید)، این نشاندهندهی عجز آنها است. در واقع آنها (منکران قرآن) را تعجیز میکند.
در بحث اعجاز، مرحوم علّامه طباطبایی، ذیل این آیه اینطور میفرماید: «فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ أمرٌ تَعجیزی»[۲] میفرماید: اینکه خداوند فرموده است سورهای را بیاورید که مثل قرآن باشد، این امری است که در واقع طرف مقابل را به عجز درمیآورد. «لِأَبَانَهِ إِعجازِ القرآن». چون اعجاز قرآن بسیار بالا است (از جهات زیادی اعجاز است)، کلام قرآن به جهات مختلف بالا است (مهم است). به جهت خود کلام، به جهت اینکه بر چه کسی نازل شده است. چون «عَلَی عَبدِنَا»، میفرماید: «فِی رَیبِ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی عَبدِنَا». خود اینکه فردی که امّی بوده، یعنی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته است، این کلام را میآورد و از طرف خداوند بیان میکند، نشان دهندهی وجود و واقعیّت اعجاز قرآن است.
بعد میفرماید: «وَ أَنَّهُ کِتابٌ مُنَزَّل مِن عِندِ الله لَا رَیبَ فِیهِ»، اینکه اوّلاً این کتاب نازل شده از سوی خدا است و هیچ شکّی هم در اینکه نازل شده از طرف خدا نیست. چه از جهت خود وجود قرآن، چه از جهت آن کسی که به او نازل شده، (که آن شخص) پیامبر بوده است.
«إِعجَازاً بَاقِیاً بِمُرِّ الدُّهور»، میفرماید: اعجاز آن هم اعجازی است که با گذشت زمانها بقا دارد (در گذشت زمان باقی میماند). «وَ تَوَالِیَ القُرون»، و پی در پی شدن قرنها. یعنی قرنهای متوالی هم که طی شود، اعجاز قرآن سر جای خود باقی است. «وَ قَد تَکَرَّرَ فِی کَلَامِهِ تَعَالی»، یعنی در کلام خداوند تبارک و تعالی تکرار شده است، «هَذَا التَّعجیز»، این تعجیز.
یکی در سورهی مبارکهی اسراء، آیه ۸۸: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً». یعنی اگر جنّ و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل کلامی از قرآن بیاورند، «لَا یَأتُونَ بِمِثلِهِ»، هیچ موقع نمیتوانند به مثل قرآن بیاورند. اگر همهی آنها (جنّ و انس) هم جمع شوند، «وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»، پشت یکدیگر (باشند). ظهیر یعنی پشتوانهی یکدیگر شوند، عقل خود را روی هم بگذارند، علم خود را به هم پیوند بدهند تا بتوانند مثل این قرآن بیاورند. «بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» چه سوره را حساب کنید چه آیه را حساب کنید، فرقی نمیکند. این آیه ۸۸ سورهی اسراء بود.
همچنین سورهی مبارکهی هود، آیه ۱۳: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». این هم یکی دیگر از آیاتی که تعجیز دارد نسبت به کسانی که بخواهند به قرآن شکّ و ریب داشته باشند. بر اینکه نمیتوانند به مثل قرآن را بیاورند.
در این آیه میفرماید: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ»، ده سوره بیاورید. قرآن ۱۱۴ سوره است، شما ۱۰ سوره مانند آن بیاورید. در آیهی قبلی اطلاق دارد که حتّی یک آیه هم نمیتوانند بیاورند، مسلّم هم همین است.
بعد میفرماید: «وَ عَلَی هَذَا فَالضَّمیر فِی مِثلِهِ عَائِد إِلی قَولِهِ تَعَالی مِمَّا نَزَّلنَا»، یعنی به خود قرآن. میخواهد بگوید ضمیر در «مِمَّا نَزَّلنا» به خود قرآن برمیگردد. «وَ یَکونُ تَعجِیزاً بِالقُرآن نَفسِهِ»، و آن تعجیز به قرآن با خود قرآن است. «وَ بِدَاعَهِ أُسلوبِهِ وَ بَیَانِهِ»، و آن نوآوریهایی که در قرآن است، آن اسلوب و بیانی که در آیات است، چگونگی به اصطلاح آن جملهبندیها، کلماتی که استفاده شده، موادی که استعمال شده است. همهی اینها از نظر فصاحت و بلاغت، از نظر اسلوب کلامی، از نظر بیان در مقامات مختلف، نشان دهندهی تعجیز است.
لذا در این تعجیزها بحث تحدّی را داریم. در بحث تحدّی همان مقابله خواستن، برابری خواستن مطرح است که اگر میتوانید بیایید برابری کنید. در اینجا تعجیز دارد، یعنی هیچ وقت نمیتوانید (با قرآن تحدّی کنید). آنها (مخالفان) به عجز درمیآیند.
«وَ یُمکِن أَن یَکونَ الضَّمیر رَاجِعاً إِلی قَولِهِ عَبدِنَا». میفرماید: شاید، احتمال میرود ضمیری که در این آیه است به «عَبدِنَا» برگردد. میفرماید: این هم تعجیز است. چرا؟ چون یک شخصی که امّی بوده، سواد خواندن و نوشتن نداشته، این کلام با فصاحت و بلاغت کامل را آورده است، نشان دهندهی این است که اعجاز است، معجزه است. یعنی از طرف خدا بیان شده است. پس بحث اوّل ما در اعجاز قرآن است.
– شما کدام را میپسندید؟
– هر دو، هر دو هادی است. هر دو را که بگوییم مسلّم است. خود «مِمَّا نَزَّلنا»، بر چه کسی «مِمَّا نَزَّلنا»، یعنی قرآن، نازل شده است؟ «عَلَی عَبدِنَا». «عَبدِنَا» چه کسی بوده است؟ پیامبر، رسول خدا که از نظر سواد نوشتن و خواندن اصلاً امّی بود. پس این اعجاز در خود «مِمَّا نَزَّلنا» هم از جهت «مُنزِلُ له» وجود دارد.
«وَ یُمکِنُ أَن یَکونَ الضَّمیر رَاجِعاً إِلى قَولِهِ عَبْدِنا فَیَکونُ تَعجیزاً بِالقُرآن مِن حَیثُ إِنَّ الَّذی جَاءَ بِهِ رَجُلٌ أمیٌّ لَم یُتَعَلَّم مِن مُعَلَّمٍ وَ لَم یُتلَق شَیئاً مِن هَذِهِ المَعَارِفِ الغَالِیَّه العَالِیَّه وَ البَیَانَاتِ البَدیعَهِ المُتقِنَه مِن أَحَدٍ مِنَ النَّاس». عرف اینطور بوده که چنین شخصی نمیتوانست چنین کلمات و آیاتی را بیان کند. «فَیَکونُ الآیه فِی مَصابِ قَولِهِ تَعَالَی». سورهی مبارکهی یونس، آیه ۱۶، این را خوب دقّت کنید، میفرماید: «قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، اگر شما در کلام خدا تعقّل کنید و دقّت کنید معلوم است، اعجاز و معجزه بودن آن از طرف خدا مسلّم است. یعنی همین که این کلام از طرف خدا است، معجزه است.
– ببینید آیهی اوّل که «ما نحن» است، ما در مورد آن بحث میکنیم این است که میفرماید: «وَ إِن کُنتُم فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی عَبدِنَا». این «مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی عَبدِنَا» کلّ قرآن را شامل میشود، سوره به سوره را شامل میشود، آیه به آیه را هم شامل میشود.
– «فَأتوا».
– «فَأتُوا بِمِثلِهِ». به مثل «مِمَّا نَزَّلنا».
– «فَأتُوا بِسُورَهٍ».
– بله، «فَأتُوا بِسورَهٍ مِن مِثلِهِ» در آن آیه در سورهی مبارکهی اسراء، آیه ۸۸: «عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ».
– خود قرآن.
– «لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ».
– ولی آیه را…
– ببینید این را که کلّ قرآن را نتوانند جزء جزء آن را هم نمیتوانند، اطلاق دارد.
– میتوانند.
– از کجا گفته است؟
– یک جا میفرماید…
– اینکه تعجیز است، تعجیز بر کلّ دارد بر جزء هم دارد. وقتی دلالت کلام داشته باشد، دلالت مطابق بر یک چیزی داشته باشد، «بالتضمّن» جزء جزء آن را هم شامل میشود.
– در قرآن برای تحدّی یک جا میفرماید: نمیتوانید برای کلّ قرآن بیاورید، همان «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ» است. این در مورد کلّ قرآن است. یک جا میفرماید: «فَأتُوا بِعَشَرٍ سُوَر مِن مِثلِهِ». یعنی ده سوره. یک جای دیگر «بِسُورَهٍ مِن مِثلِهِ».
– یک سوره را هم نمیتوانید.
– امّا در مورد آیه، آن را نداریم.
– جای بحث وجود دارد، آیا آنجا که به مثل قرآن میگوید، ما بخواهیم این عجز را نسبت به جزء قرآن برداریم من قبول نمیکنم. چرا؟ چون اگر ما بگوییم اینها میتوانند آیهای را مثل آیات قرآن بیاورند، اگر آیه میتوانستند بیاورند کم کم زیاد میشد و سوره هم درست میکردند. آنچه که مسلّم است اعجازی که قرآن دارد و در اینجا تحدّی که حضرت حق فرموده، بر اینکه تعجیز کند نسبت به کسانی که در مقابل هستند؛ اینکه هیچ چیزی نمیتوانند بیاورند. «بِالسَّورَهِ مِن مِثلِهِ»، مثلاً سورهی مبارکهی کوثر سه آیه است. اگر شما قائل شوید ما از این کلام میفهمیم که میتوانند آیه بیاورند، اینکه به مثل قرآن، «بِمِثلِ هَذَا القُرآن».
– سوره، یا ده سوره، یا تمام قرآن.
– دلالت مطابقی بر اینکه کل به کل است اصلاً شکّی نیست. آیا تضمّن هم در اینجا هست؟ التزام که حرف بعد است. بحث دلالت تضمّنی را هم دارد. «بِمِثلِ هَذَا القُرآن»، اگر بگویید آیه را میتواند بیاورد، تحدّی در مقام آیه نیست؛ نه، ما قبول نداریم.
– خدا در مورد آیه نگفته است.
– اطلاق دارد. «بِمِثلِهِ» که فرموده کلّ را گفته است. کل که فرموده هر کلامی دلالت بر کل کند دلالت بر جزء هم دارد. وقتی به کلّ قرآن دلالت داشته باشد، هم به سوره دلالت دارد، هم به آیه دلالت دارد. مسلّم باشد آنچه که…
– این را چه کسی گفته است؟
– این کلام را اینجا دارد میگوید.
– مفسّرین را هم میآوریم که آنها هم قائل شدهاند. اطلاق الکلام ما در اینجا داریم، اطلاق الکلام بر این داریم آنچه در این آیه هست «بِمِثلِهِ» فرموده است. «بِمِثلِهِ» یعنی کلّ قرآن. در این آیه وقتی به کلّ قرآن دلالت داشته باشیم، بالتّضمن به جزء آن هم دلالت دارد.
– استنباط شما است، ولی مفسّرین ندیدهایم تا به حال این را بگویند.
– ندیدیم یا نرفتیم ببینیم؟ باید دید آیا چنین چیزی وجود دارد؟ آنچه که مسلّم است تعجیز است. بحث این است اگر هم کسی را قائل باشیم که آیه میتواند بیاورد، اگر گفت سه یا چهار آیه میآورم و یک سوره میشود.
– ممکن است یک آیه بیاورید
– اینکه آیهی قرآن را آورده و یک کلمهی آن را عوض کرده است. «بِمِثلِ هَذَا القُرآن». آن موردی که شما میگویید «بمثله» نمیشود. آن کلامی که اصلاً در قرآن نباشد، همان قصّهی «الفیل ما الفیل» است. آن هم اقتباس از قرآن است و کلمات را جایگزین کرده است. این «بمثله» نیست. مسلّم آنچه که هست. آیات و سورهها و کلّ قرآن و همهی اینها، این که در مورد کلّ قرآن تعجیز دارند که شکّی نیست. اینکه کسی به مثل قرآن اینطور بخواهد بیاورد معنا ندارد، معلوم است تعجیز آن خیلی بالا است. یکی هم اینکه سورهای نمیتواند بیاورد. بله، سوره هم آنچه که در یک سوره نهاده شده، از جهت معنا و کلمات و آنچه هست، آن هم همینطور است. از نظر آیه، در آیه هم تعجیز دارند و خداوند تعجیز میکند و این کلام اطلاق دارد به «مِثلِهِ» که فرموده است. به مثل کلّ آن باشد یا جزء آن باشد.
خیلی چیزی نیست که بخواهیم در مورد آن بحث کنیم. ولی آنچه مسلّم است این است که خداوند تبارک و تعالی در تحدّیاتی که در قرآن نسبت به اعجاز قرآن دارد، برابری میطلبد برای آن تعجیزاً. به جهت اینکه آنها را عجز کند از اینکه بتوانند فکر کنند مثل قرآن میتوانند بیاورند.
خود قرآن، اصلاً وجود ماهوی قرآن، چنان نورانیّتی دارد که اگر دقّت کنید… گفتهاند کربلایی کاظم اراکی اگر کلماتی یا حتّی حروفی از قرآن را به نیّت قرآن لابلای کلمات میآوردند (متوجّه میشد). یا مثلاً به قول استاد ما میگفت: کتاب «مُغنی» را جلوی او گذاشته بودیم، هر جا که آیات قرآن بود را دست میگذاشت. یا میگفت: صفحهای را نوشتیم، کلمات را روی آن نوشتیم، بعضی جاها به نیّت قرآن، از قرآن حرفی را نوشتیم. گفتیم: کربلایی کاظم نگاه کن. دیدیم آیات را (وقتی میبیند) ـ سواد خواندن و نوشتن هم نداشت ـ دست روی کلمات قرآن میگذاشت. بعد به او گفتیم: تو از کجا میفهمی اینها آیهی قرآن است؟ از کجا میفهمی قرآن است؟ گفت: حرف و کلماتی که از قرآن است من در آنها نور میبینم، امّا از کلمات دیگر نور خارج نمیشود.
آنچه که در تعجیز است ظاهر است، و الّا اگر در آن قسمت (باطن) بخواهیم برویم اصلاً حرفی هم مانند قرآن نمیتوانند بیاورند. چون آنچه خداوند در تسنّن این آیات آوردهاند و خلق کردهاند، هیچ چیزی به مثل آن را کسی نمیتواند بیاورد. چون وجود این کلمات، این حروف، چینش آنها، اختراعاتی است که از نظر بداعت و از نظر وجود، اصلاً قابل مقایسه با هیچ کلامی در عالم نخواهد بود.
حتّی قرآن نسبت به کتابهای آسمانی دیگر هم باز اعجاز دارد، چون در آن کتابها دست بردهاند، آنها را تحریف کردهاند. امّا قرآن را نتوانستهاند تحریف کنند. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۳]. خود آنها هم فرمودهاند: ما قرآن را حفظ میکنیم، نمیگذاریم هیچ کسی آن را تحریف کند.
«وَ یَکونُ تَعجِیزاً بِالقُرآن نَفسَهُ وَ بِدَاعَه أُسلوبِهِ وَ بَیَانِهِ وَ یُمکِنُ أَن یَکُونَ الضَّمِیر رَاجِعاً إِلَى قَولِهِ عَبْدِنا فَیَکُونَ تَعجِیزاً بِالقُرآن مِن حَیثُ إِنَّ الَّذی جَاءَ بِه رَجُلٌ أمّی».[۴] آن کسی که قرآن را آورده چه کسی است؟ یک مرد بیسواد است. «رَجُلٌ أمّی»، یعنی حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. پس معلوم است از جای دیگری علم گرفته است که این کتاب را آورده است. از کجا سواد آموخته است؟ علم الهی. متّصل به علم لدنّی الهی است، ولی از نظر ظاهر جامعه، کسی بوده که به مکتب نرفته است، به مدرسه نرفته است، خواندن و نوشتن یاد نگرفته است. امّا از لحاظ حضرت حق، همه چیز به او تعلیم شده است.
لذا میفرماید: «حَیثُ إِنَّ الَّذی جَاءَ بِه رَجُلٌ أمّی لَم یُتَعَلَّم مِن مُعَلَّمٍ»، یعنی از معلّمی علم یاد نگرفته است. «وَ لَم یُتلَق شَیئاً مِن هَذِهِ المَعَارِفِ الغَالِیَّهِ العَالِیَّه وَ البَیَانَاتِ البَدیعَهِ المُتقِنَه مِن أَحَدٍ مِنَ النَّاس». هیچ کسی از مردم که هم رفتهاند و درس خواندهاند، و باسواد شدهاند، دانشمند هستند، هیچکدام این کلمات را نمیتوانند بیاورند. خود همین نشان دهندهی اعجاز قرآن است. بنابراین بحث اوّل ما در «ما نحن»، بحث خود وجود و ثبوت اعجاز قرآن و ماهیّت اعجاز قرآن است.
بعد میفرماید: «فَیَکونُ الآیه فِی مِسَاقِ قَولِهِ تَعَالَى قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ». آنچه که اینجا خداوند خواسته است و برای ما آورده است، توسّط پیغمبر خود هم آورده و به دست ما رسانده است، اگر در آن تعقّل کنیم میفهمیم این کلام، فقط میتواند کلام خالق باشد. لذا در آن اعجاز وجود دارد.
«وَ قَد وَرَدَ التَّفسِیران مَعاً فِی بَعضِ الأخبار». میفرماید: این دو تفسیر که برگشت این ضمیر به «عَبدِنَا» برگردد، یا به خود «مِمَّا نَزَّلنا» برگردد، هر دو در روایات ما وارد شده است. بعد روایات آن را از جاهای دیگر میآوریم، مرحوم علّامه تا همینجا آورده است.
بعد میفرماید: «وَ اَعلَم أَنَّ هَذِهِ الآیه کَنَظَائِرَهَا تُعطِی إِعجَازَ أَقصَرِ سورَهٍ مِنَ القُرآن کَسورَهِ الکوثر». میفرماید: اعجاز در خود سورهی کوثر که کوچکترین و کوتاهترین سورهی قرآن است هم آورده است. «وَ سُورَهُ العَصر مَثلاً وَ مَا رُبَمَا یُحتَمَلُ مِن رُجوعِ ضَمیرِ مِثلِهِ إِلَى نَفسِ السّوره کَسورَهِ البَقَرَه». در همین سورهای که هستیم. میفرماید: شاید سورهای که الآن در آن هستیم و این آیه را آورده که «فَأتُوا بِسورَهٍ مِن مِثلِهِ»، یعنی سورهای که الآن اینجا است و بقره است.
یا سورهی یونس مثلاً، «یَأبَاهُ الفَهم المُستَأنِسُ بِأَسَالِیبِ الکَلَام إِذ مَن یَرمی القُرآن بِأَنَّهُ افتِرَاءُ عَلَى الله تَعَالَى إِنَّمَا یَرمِیهِ جَمِیعاً وَ لَا یُخَصِّص قَولَهُ ذَاکَ بِسُورَهٍ دون سُورَه». اینکه شما بخواهید بگویید این قسمت از خدا است و این قسمت از خدا نیست، چنین چیزی نمیشود. افترا بزنید که بگویید بعضی از آن از خدا است و بعضی از خدا نیست، نمیشود. «فَلَا مَعنَى لِرَدِّه بِالتَّحَدی بِسورَهِ البَقَرَه»، اینکه ما رد کنیم این را به سورهای که سورهی بقره باشد یا سورهی یونس باشد، این درست نیست. «لِرجوعِ المَعنی حینَئِذٍ إلی مِثل قَولِنَا» که شبیه بیاورید، تمثیل بیاورید.
«وَ إِن کُنتُم فِی رَیبٍ مِن سُورَهِ الکَوثَر أَوِ الإِخلاص مَثلاً فَأتوا بِسورَهِ مِثلِ سوره یونس وَ هُوَ بَیانُ الإِستهجان» اگر اینطور بگویید، این بیان استهجان است. مثل همان چیزی که استثناء داشتیم، همه چیز را خواستیم استثناء کنیم، استثناء استهجان میشد، این هم همینطور میشود.
– قید بردار نیست.
– بله، مثل هیچ چیزی از قرآن را کسی نمیتواند بیاورد. لذا اینکه بگوید مثل بعضی میآوریم و مثل بعضی نمیآوریم، این نمیشود.
بنابراین در اینجا میفرماید: دعوی قرآن بر اینکه «أَنَّهَا آیَهٌ مُعجِزَه بِهَذَا التَّحَدّی الَّذِی إِبتَدَئَهَا هَذِهِ الآیَه تَنحلُّ بِحَسَبِ الحَقِیقَه إِلی دَعوَیین». دو دعوی، دو بحث. «هُمَا دَعوی ثُبوتِ أصلِ الإِعجَاز»، اینکه اصل اعجاز در قرآن وجود دارد. «وَ خَرقُ العَادَه الجَاریه»، این کلامی است که فوق عالم است، فوق عادت است. مورد دوم هم «دَعوی أَنَّ القُرآن مِصداقٌ مِن مَصادِیقِ الإِعجَاز وَ مَعلومٌ أَنَّ الدَّعوَی الثَّانِیَّه تُثبِتُ بِثبوتِهَا دَعوَی الأَولی». میفرماید: اینکه دعوی دوم را داشته باشیم که یکی از مصادیق اعجاز الهی قرآن است، این است که خود قرآن را قبلاً ثابت کرده باشیم خارق العاده است، معجزه است. هم از جهت «مِمَّا نَزَّلنا»، خود محتوای قرآن و کلمات و ظاهر قرآن، هم از جهت کسی که قرآن به سوی او نازل شده است. از هر دو جهت خارق العاده است.
«وَ القُرآن أیضاً یَکتَفی بِهَذا النَّمط مِنَ البَیَان و یتحدّی بِنَفسِهِ و یُستَنتِجُ بِهِ کِلتَا النَّتِیجَتَین». هر دو نتیجه در آن وجود دارد؛ هم اعجاز، هم اینکه مصداقی از مصادیق معجزه، قرآن است. «غیر أنّه یبقی الکلام علی کیفیه تحقق الاعجاز مع اشتماله علی ما لا تصدقه العاده الجاریه فی الطبیعه من الاستناد المسببّات إلی أسبابها المعهوده المشخّصه من غیر استثناء فی الحکم السببیّه».
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۳٫
[۲]– تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵۷٫
[۳]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۴]– تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵۷٫
TafsirRezvan_02_23_003.mp3
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.