۞ امام علی (ع) می فرماید:
امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمان اسـت بـه او ظلم نمى كند و وی را خوار نمى سازد و غیبت وی را نمى كند و وی را فریب نمى دهد و محروم نمى كند. ‌وسائل الشيعه 8: 597 ‌

موقعیت شما : صفحه اصلی » تفسیر آیات 30 تا 40
  • شناسه : 3354
  • 13 می 2022 - 21:50
  • 73 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : تفسیر رضوان
  • منبع : حوزه علمیه اصفهان
آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه ۳
آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه 3

آیه ۳۴ | امر به سجده ملائکه | جلسه ۳

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۳ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]‏. به نام خداوند بخشنده بخشایشگر و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان […]

...فهرست مطالب

تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۴ جلسه ۳

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

۶ جلسه تفسیر آیه سی و چهارم

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]‏.

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس‏] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد. (۳۴)

 

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۴

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[۱]

مستور بودن جن از آدم‌ها

در کلمات این آیه نسبت به کلمه‌ی ابلیس بحث می‌کردیم، حقیقت شیطان و ابلیس را از نظر وجودی عرض کردیم و گفتیم قرآن می‌فرماید: «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[۲] او از اجنه بوده است و به همین تعبیر هم عرض کردیم جن یعنی چیزی که مسطور است، از آدم‌ها پوشیده است. جنین را هم به همین جهت جنین می‌گویند که صفت مشبه است. مجنون را هم که  اسم مفعول است، باز همین از جن گرفتند، چون عقل از آن پوشیده شده است.

تفاوت بین اجنه و ملائکه

همچنین گفتیم بین اجنه و ملائکه فرق است. دو نوع حقیقت ملک و جن در قرآن بیان شده است که این را هم عرض کردیم. البتّه این‌که می‌گوییم جن مسطور است، نه این‌که هر مسطوری جن باشد، مسلّم است که خیلی از جن‌ها مسطور هستند، امّا خیلی چیزهای دیگر هم هستند که مسطور هستند، ولی جن نیستند.

داخل نبودن شیطان در ملائکه

همچنین گفتیم شیطان در داخل ملائکه نیست، امّا در خطابی که در قرآن است، آن هم در خطاب ملائکه قرار می‌گیرد «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا»[۳] شامل آن هم می‌شود، به جهت این‌که در رتبه‌ی ملائکه قرار گرفته است و آنچه مسلّم است استثنائی که در این آیه شده بود که «إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ» این مستثناء مستثنای منقطع است، مسلّم است، امّا خلاف ظاهر هم نیست، خیلی جاها است که در قرآن استثناء استنثای منقطع است، مشکلی هم ندارد.

خلاف‌های شیطان از ابعاد مختلف

آنچه که مسلّم است این‌که شیطنت شیطان و خلاف‌های شیطان هم از بُعد اصول بوده که اعتقاد او خراب بوده است، «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»، هم از نظر اخلاق بوده است «وَ اسْتَکْبَرَ» استکبار کرده است. تکبّر کردن خلاف اخلاق است و همچنین از نظر فروع و احکامی که باید به آن عمل می‌کرد، نکرد. «أَبى» او ابا کرد از این‌که بر حضرت آدم سجده کند. او از هر نظری خلاف کرده است، گرچه یک خلاف کرده است، امّا یک خلاف او سه بُعد احکام اصولی، اعتقادی و فروع و احکام جوانحی و همچنین اخلاقی را زیر پا گذاشته است. این در واقع خلافی بوده است که شیطان کرده است. مرحوم طیّب اصفهانی می‌فرماید: خلاف شیطان هم عقیدتی و هم اخلاقی و هم عملی بوده است که این را ما به تعبیر دیگر عرض کردیم.

بالا بودن شرافت انسان از ملائکه

امّا بحث بعدی این است در این آیه چون بحث ملائکه و بحث سجده‌ی بر ملائکه بر انسان آمده است، این به ذهن می‌خورد که آیا ملائکه از نظر شرافت بالاتر هستند یا انسان برتر است؟حالا بدون این‌که وارد ادلّه‌ی نقلیّه و قرآن شویم، در نظر بگیریم که اگر انسان بالاتر نبود، چرا باید ملائکه بر آدم سجده کنند؟ پس معلوم است یک شرافتٌ مائی برای انسان است، یک اشرفیّتی است.

تقسیم‌بندی علما در ادله به دو دسته

وقتی در ادلّه وارد می‌شویم می‌بینیم علما دو دسته شدند، یعنی علمای خاصّه و عامه؛ کلاً دو دسته شدند. یک دسته گفتند: آدم اشرف بر ملائکه است.

مأموریّت ملائکه به سجده کردن بر آدم

اوّلین دلیل حرف علما این است همین حرفی که الآن به ذهن همه‌ی ما رسید و گفتیم که ملائکه مأمور سجده بودند، نه این‌که آدم مأمور باشد و این خود یک دلیلی است بر این‌که اشرفیّت مربوط به آدم و بنی الآدم است.

خلیفه بودن آدم بر خدای متعال

دومین بحث این است که خدا بحث خلافت را به آدم داد، پس همین هم طبق آیه‌ی شریفه که فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۴] معلوم است که انسان اشرف بر ملائکه است. حالا البتّه حداقل این است که به ذهن می‌رسد که روی زمین است، منتها کلمه‌ی «خلیفه»‌ را که در این آیه آورده است، مطلق است. یعنی خلیفه بودن انسان بر خدا مسلّم است، امّا هیچ جا نداریم که ملائکه خلیفه‌ی خدا باشند. پس این هم دلیل دوم بود.

برتری داشتن آدم بر عالمین

امّا دلیل سوم، مضمون  آیه‌ی ۳۳ سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین‏ََ»[۵] بر همه‌ی آنچه که خدا خلق کرده است عالمین می‌گویند. خدا می‌فرماید: «اصْطَفى» یعنی آن‌ها را برانگیخته است، برتری داده است، چه کسی را؟ آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران «عَلَى الْعالَمین‏ََ» بر عالمین. این مؤیّد این مطلب است که ملائکه نیز داخل در عالمین هستند؛ این‌ها چون برتر هستند، پس معلوم است که مقام آدم و انسان‌های وارسته‌ای که در مصداق «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۶] هستند، آن‌ها از ملائکه هم برتر هستند.

اشرف بودن آدم بر ملائکه

امّا دلیل پنجم آن کسانی که می‌گویند آدم اشرف بر ملائکه است، آیه‌ی ۱۰۷، سوره‌ی مبارکه‌ی انبیاء، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏»[۷]  که این خطاب به نبی مکرّم است و به تبع آن هم ائمّه‌ی اطهار (سلام الله علیهم أجمعین) بر آن‌ها مصداق هستند. مصداق آیه‌ی: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» پیامبر و ائمّه‌ی اطهار هستند، پیروان نیستند، آن‌ها «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» هستند.

«رَحْمَهً لِلْعالَمینَ» بودن اهل بیت (علیهم السّلام) 

-‌ آن‌ها بر ملائک برتری دارند.

– در اهل بیت هم که ما وارد می‌شویم حتّی حضرت ابوالفضل را «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» نمی‌گویند، چون یکی از حکمت‌های حضرت حق بر این بود که حضرت ابوالفضل مشغول به آب آوردن باشد و سقایی کند و نیرو و انرژی خود را برای این کار صرف کند و الّا اگر دست به شمشیر می‌شد، آن قوّه‌ی الهی که در وجود حضرت ابوالفضل بود، آن ۳۰ هزار نفر که هیچ، همه‌ی عالم هم که در برابر او جمع می‌شدند، نابود می‌شدند. او رحمت مطلق نبود. ولی حضرت أبا عبدالله رحمت مطلق بود. لذا آمده در بحبوحه‌ی جنگ که همه به سوی او تیراندازی می‌کنند، حتّی نیزه‌پرانی می‌کنند، حضرت موعظه می‌کند. حتّی می‌گویند شمر -یا آن فرد دیگر- که بر سینه‌ی حضرت زانو زد، در آن حالت بی‌حالی حضرت اشاره کرد که توبه کن و این کار را انجام نده. یعنی «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» بودن اهل بیت مسلّم است.

رحمت پیغمبر (صلوات الله علیه) بر همه‌ی عالمیان

در آنچه که در قرآن و ادلّه‌ی قرآنی آمده است، غیر از پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» نداریم که این‌جا رحمت مطلق است، رحمت به جهت این‌که نکره است، اطلاق از آن فهمیده می‌شود، هیچ قیدی در آن نیست، آن هم «العالمین» جمع محلّای به الف، افاده‌ی عموم می‌کند یعنی پیغمبر برای همه‌ی جهانیان، برای همه‌ی موجودات، حتّی ملائکه، حتّی عرشیان خدا رحمت است. پس باز اشرفیّت در این‌جا لحاظ می‌شود که پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏» هستند.

حالا اگر که سنّی‌ها بخواهند بحث کنند، بگویند نه این «وَ ما أَرْسَلْناکَ» خطابات مفرد در این‌جا منحصر به پیامبر است، حداقل این است که پیغمبر بر همه‌ی عالم رحمت است، امّا رحمت بودن او دلیل بر شرافت می‌شود. شرافت آدم و بنی الآدم بر همه‌ی عالم می‌شود که یکی از آن‌ها ملائکه هستند. پس اشرفیّت بر ملائکه هم داریم.

خدّام بودن فرشتگان بر اهل بیت (علیهم السّلام)

و همچنین اخباری که از پیامبر و ائمّه‌ی اطهار دلالت بر این دارد که فرشتگان خدّام اهل بیت هستند. اگر به خاطر داشته باشید در بحث ملائکه و حقیقت ملائکه عرض کردیم ما طبق نقلیّات هشت گروه از ملائکه را عرض کردیم که همه‌ی آن‌ها مأموران و کارگزاران حضرت حق بودند، چه در جهنّم و چه در بهشت و چه در عالم به همه‌ی آن‌ها ملائکه گفتند. پس بنابراین در روایات داریم فرشتگان و ملائکه خدّام اهل بیت هستند.

نمونه‌ی خدّام بودن فرشتگان

در بدو تولّد حضرت علی (علیه السّلام)

 حالا  نظایر این مطلب را هم داریم مثل تولّد حضرت علیّ بن ابی‌طالب در کعبه. چه کسی آن‌جا ماماچه بود؟ چه کسی آن‌جا از حضرت فاطمه‌ی بنت اسد (علیها سلام) پرستاری کرد؟ نبودند الّا فرشتگان آسمانی. چون حوله ی آسمانی به این بچّه پوشاندند. پس حقیقت این‌که ملائکه و فرشتگان خدّام اهل بیت هستند مسلّم است. این یک دسته از علما که قائل به این هستند که ملائکه اشرف نیستند، آدم بر ملائکه اشرف هستند.

افضلیّت داشتن ملک بر آدم

دسته‌ی دوم قائل به افضلیّت ملک بر آدم هستند که البتّه این را هم در تأیید قول قبلی عرض کنم که آنچه مسلّم است این‌که وجود ملائکه طبق بررسی‌هایی که قبلاً داشتیم وجود آن‌ها محضاً للعبادت است و هیچ تمرّدی ندارند از این‌که بخواهند خدا را عبادت نکنند، خدا را بندگی نکنند، نمی‌توانند و قوّه‌ی آن را ندارند.

تباین داشتن ملائکه بر معصیت

ارتباط آن‌ها نسبت به معصیت ارتباط تباین است، بینونت دارند، آن‌ها نمی‌توانند هیچ وقت معصیت کنند. ارتباط انسان با معصیت ملک و عدم ملکه است. یعنی می‌تواند گناه بکند ولی نمی‌کند، می‌تواند تمرّد کند امّا نمی‌کند، اختیار دارد، امّا ملائکه اختیار ندارند که از خدا فرمان نبرند. صد درصد محضاً از خدا اطاعت می‌کنند، چون آن‌ها نسبت به معصیت تباین دارند، اصلاً نمی‌توانند. وجود آن‌ها وجودی نیست که اختیار داشته باشند یا اصلاً قوایی داشته باشند که در برابر خدا تمرّد کنند.

اشرفیّت بنی الآدم بر ماسوی الله

پس این‌که انسان اختیار دارد و بالإختیار خدا را اعبادت می‌کند و بندگی می‌کند و قابلیّت این را دارد که وجه الارض این انسان از عالم ماده است و این قابلیّت را دارد که به تعالی و متعالیات بالا بتواند دست پیدا کند که هیچ موجودی این قابلیّت را ندارد.، انسان است که این قابلیّت را دارد.  لذا اشرفیّت آدم و بنی الآدم نسبت به ملائکه و کل موجودات خدا در عالم وجود ماسوی الله اشرف است و اشرف بر همه‌ی آن‌ها حضرت ختمی مرتبت حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.

استشهاد برخی آیات قرآن بر افضلیّت ملک بر آدم

حالا دسته‌ی دوم هم ادلّه آوردند که البتّه همه‌ی آن‌ها را مبنائاً ما رد می‌کنیم، قائل به افضلیّت ملک بر آدم هستند و به بعضی از آیات هم استشهاد کردند. از جمله از قول ابلیس به آدم. وقتی قصّه‌ی آدم و حوّا را در بهشت شنیدید، وقتی شیطان خواست آن‌ها را فریب دهد، به آن‌ها گفت: «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَره»[۸] این‌که خدا شما را (دو نفر) نهی کرده است، که از این شجره‌ی ممنوعه استفاده نکنید، به خاطر این‌ است که اگر شما استفاده کردید «ِإِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ» شما فرشته و دو ملک می‌شوید «أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ» یا اصلاً در بهشت خلود پیدا می‌کنید. این تعبیرات را شیطان گفت برای این‌که آن‌ها را فریب دهد.

وسوسه‌ی شیطان برای آبرو بردن آدم

می‌گویند در ذهن آدم و حوّا این بوده است که ملک بالاتر است. این در کجا دلیل دارد؟ یا بحث خلود است. مسلّم آنچه که شیطان گفته است همه‌ی این‌ها را در وجود آدم وسوسه کرده است «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِمَا»‏ غرض او این بود که باعث آبروریزی آن‌ها شود. وسوسه می‌کند که آبروی آن‌ها برود. وقتی انسان در مهلکه‌ی شیطان قرار می‌گیرد بیشتر به خاطر آبروی او است. شیطان انسان را اغوا می‌کند، وسوسه می‌کند که به مال مردم دست بزند، به امانت مردم دست بزند. به جان مردم دستبرد بزند، کم کم به آبروی مردم و به آبروی خود ببرد  و او  آن بالا می‌ایستد لذّت می‌برد. لذا همه‌ی این‌ها وسوسه‌ی شیطان است.

ملک بودن دلیلی بر عدم اشرفیّت آدم

این‌جا بعضی آمدند گفتند این‌که اغوای شیطان به جهت این‌که به آدم و حوّا گفت اگر شما از این شجره‌ی ممنوعه استفاده نکنید ملک نمی‌شوید، پس می‌خواهد بگوید ملک بودن برای آدم بالاتر بوده است. حالا فرض بر این‌که در ذهن آدم وحوّا چنین چیزی بوده است، دلیل بر اشرفیّت نمی‌شود، کما این‌که خیلی از آدم‌ها هنوز خود را نشناختند. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۹] ما این‌ها را در برابر این مسائل داریم.

تمرّد نکردن ملک از دستورات خدای متعال

همچنین مانند آیه‌ی «قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ»[۱۰] این ملک افضل نبود که مورد توقّع کفّار نباشد، می‌فرماید: بگو ای پیغمبر! من نمی‌گویم خزینه‌های خدا نزد من است و علم غیب می‌دانم و به شما نمی‌گویم که من ملک هستم. به این جهت ملک گفتند یا تعبیراتی که امّت آن‌ها نسبت به انبیای دیگر داشتند که وقتی تو می‌گویی غیر آدم هستی، نه این‌که ملک را از این جهت که نمی‌تواند تمرّد کند، از این جهت حساب کنید که اگر ملکی باشد، یکی از خصوصیّات ملک این است که نمی‌تواند تمرّد کند. حالا می‌گوید من ملکی نیستم که تحت الحفظ خدا باشم و نتوانم قوه‌ی شهوت داشته باشم، نتوانم قوه‌ی عصیان داشته باشم.

عدم دلالت بر ملک بودن

من «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۱۱] من مثل شما هستم، من هم می‌توانم شهوت داشته باشم، کارهایی را که شما دوست دارید من هم دوست دارم، من هم مثل شما هستم، امّا «یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» این به من وحی شده است، من می‌خواهم این را به شما بگویم. لذا این‌که بگویند این‌جا کلمه‌ی ملک آورده است یعنی ملک بالاتر است، نه هیچ دلالتی بر برتری ملک در این‌ آیه ندارد و حتّی نسبت به آنچه که در ذیل این آیات و امثال این آیات بیان شده است، ما دلیلتی بر این‌که اشرفیّت ملک را درست کنیم، نخواهیم داشت.

 قابلیّت معصیت نداشتن ملائکه در محضر خدای متعال

در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف، راجع به حضرت یوسف فرمود: «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ‏»[۱۲] حالا «مَلَکٌ کَریم‏ٌٌ» بودن این کلمه‌ای که این‌جا گفته است، آیا این دلالت بر اشرفیّت دارد؟ خیر، آنچه که مسلّم است در ذهن همه‌ی کسانی که یک مقدار درک داشته باشند، این است که ملائکه نزد خدا به گونه‌ای هستند که قابلیّت معصیت بکنند را ندارند، «مَلَکٌ کَریم‏» هستند، ملکی هستند که فقط می‌توانند اطاعت کنند، در هر راهی هم که باید اطاعت کنند، اطاعت می‌کنند.

دلیل تعبیر ملائکه خواندن بر حضرت یوسف (علیه السّلام)

لذا این‌‌که می‌گویند حضرت یوسف به ملک شباهت داشته تازه از این جهت نبود، از جهت زیبایی او بود که «ما هذا بَشَراً» جای تعجّب است که او چه بشری است! «إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ‏» او یک ملائکه‌ای است، از لحاظ زیبایی او را به ملائکه تعبیر کرده است، زیبایی که اشرفیّت ندارد. تازه آن‌ها خود حضرت یوسف می‌بینند از نظر زیبایی حتّی نسبت به ملک اشرف است.

لذا در ذهن آن کسانی که این حرف را زدند، در ذهن آن کسانی که در دایره‌ی آن جشن و ضیافت زلیخا بودند و یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را نگاه کردند، این بوده که او خیلی زیبا است، حالا زیبایی او به قدری است که آن‌ها فکر می‌کنند یک ملائکه و یک فرشته‌ای است. بعد به صرف زیبایی اشرفیّت نمی‌آورد. لذا این مورد خاصّی دارد و مورد خاص هیچ وقت معمّم نمی‌شود.

توهمّات و تخیّلات بر اشرف بودن ملائکه

در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء، می‌فرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»[۱۳] تا آن جایی که می‌فرماید: «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» این بنی آدم افضل نبودند، چون «عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا» گفته است، غیر از ملک مخلوقی نیست که امکان داشته باشد از بشر افضل باشد، این‌طور تعبیر کردند که باز هم هیچ کدام از این‌ها دلیلیتی نه بالمطابقه و نه بالتجمع و نه بالتزام ندارد که دلالت داشته باشد بر این‌که ملائکه بر انسان اشرفیّتی دارند، در این آیات چنین چیزی نداریم. بلکه این‌ها یک توهمّات و یک تخیّلاتی است به صرف این‌که بعضی از این مثال‌ها در قرآن گفته شده است، فکر می‌کنند ملائکه اشرف هستند.

– در مورد قضیه‌ی شرافت یک سؤالی از شما دارم، جواب این بزرگوارانی که می‌فرمایند، آیا بزرگ‌ترین شرافت تقرّب نیست؟

-‌ نه، نمی‌شود گفت بزرگ‌ترین شرافت تقرّب است، علامت است، دلیل نیست.

– قوی‌تر از این‌ شما بگویید درباره‌ی  انسان است یا درباره‌ی فرشته است یا درباره‌ی جن است؟

– عرض ما همین است که اصلاً جایی که پیامبر می‌تواند دست پیدا کند ملائکه و جبرئیل نتوانست برود، وقتی حضرت به معراج رفت تا یک حدی جبرئیل با او بود، از آن‌جا به بعد خود تنها بود.

-‌ پس این دال بر چیست؟

– دال بر اشرفیّت است.

مسلّم بودن اشرفیّت آدم بر ملائکه

امّا تحقیق در این مطلب که آیا انسان اشرف است یا ملک اشرف است، از جمع ادلّه و آنچه که در قرآن وارد شده است، به بیان اهل بیت (علیهم صلوات الله أجمعین) و به صراحت و نص و چیزی که به صراحت در آیات بیان شده است، این‌که اشرفیّت آدم بر ملائکه مسلّم است.

غلبه کردن عقل بر شهوت و بالاتر بودن از ملائکه

حالا ما یک روایاتی داریم، نه این‌که راجع به اهل بیت و پیغمبر باشد، روایاتی داریم مثلاً در بحار الأنوار، جلد ۵۷، صفحه‌ی ۲۹۹، حدیث ۵٫ علل الشرائع ، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۵ هم این روایت را بیان کرده است، وسائل الشیعه هم جلد ۱۵، صفحه‌ی ۲۰۹، حدیث ۲۰۲۹۸ بیان کرده است. از امیر المؤمنین می‌فرماید: «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَه‏ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ»[۱۴] نه این‌که پیغمبر باشد، نه این‌که خاتم الأنبیاء باشد، نه این‌که ائمّه‌ی اطهار باشد، عقل هر کسی که بر شهوت او غلبه کند، می‌فرماید: «فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ» و او با شرافت‌تر از ملائکه است. تعبیرات اهل بیت خیلی مهم است. یعنی چنانچه که کسی شهوت و غضب خود را به گونه‌ای قرار بدهد که عقل او چیره‌ی آن شود، غلبه کند آن وقت از ملائکه بالاتر می‌رود، چه برسد به اهل بیت که آن‌ها تضمین بر معصیت دارند، تضمین در عصمت دارند. دیگر آن‌ها قابل بحث نیست.

چیره شدن شهوت و غضب

بر عقل و پایین بودن از چهارپایان

در روایتی داریم که می‌فرمایند: «وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَلَى عَقْلِهِ کَانَ شَرّاً مِنَ الْبَهَائِمِ (فهو اخص من البهائم » از آن طرف هم گفتند، اگر شهوت و غضب کسی بر عقل او چیره شود، او از چهارپایان بدتر می‌شود.

بالا بودن از ملائکه با غلبه‌ی عقل بر شهوت

یا داریم فرمود: «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۱۵] آن طرف را داریم، امّا این طرف را هم داریم که یک انسان معمولی نه به وحی و نه به نبوّت و وصایت و امامت و ولایت، یک آدم معمولی اگر عقل او غلبه‌ی بر شهوت کند و عقل را غلبه بدهد، آن از ملائکه بالاتر است.

برتر بودن ائمّه (علیهم السّلام) از همه‌ی ملائکه

این هم مطلبی که در بیان تحقیق این مطلب گفتیم و إن‌شاء‌الله فکر کنم در بحث ما کفایت کند که نهایتاً نتیجه‌ی بحث این می‌شود تمام آدم‌هایی که بتوانند خود را در راستای اطاعت و بندگی حضرت حق قرار بدهند و تعبیر بندگی خدا بر آن‌ها شود، آن‌ها از همه‌ی ملائکه شرافت دارند و اشرف هستند و آنچه که مسلّم است پیامبر و اهل بیت و انبیاء همه از ملائکه برتر هستند.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».

 


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۴٫

[۲]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۳]  سوره‌ی بقره، آیه ۳۴٫

[۴]– همان، آیه ۳۰٫

[۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۳٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۷]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۰٫

[۹]– مصباح الشریعه، ص ۱۳٫

[۱۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۵۰٫

[۱۱]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۱۰ و سوره‌ی فصلت، آیه ۶٫

[۱۲]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۱٫

[۱۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۰٫

[۱۴]– علل الشرائع، ج ‏۱، ص ۴٫

[۱۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۴۴٫

TafsirRezvan_02_34_03.mp3

Visits: 0

فهرست مطالب

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

New Page 1