تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۳۰ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۳۰
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
—————————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
در رسیدن به تقوای واقعی و حقیقی آنچه که از امیر المؤمنین بیان شده بود را إنشاءالله این جلسه به پایان برسانیم. گرچه اگر خواستیم حقّ مطلب را ادا کنیم بیش از اینها باید وقت بگذاریم، ولی فکر میکنم که بیش از این یک مقداری شاید اطالهی بدون ثمر باشد. توصیفاتی از تتمّهی خطبه همّام را عرض میکنیم.
یکی از علایم و توصیفات متّقین این است که «وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى»[۲] از چیزهایی دوری میکنند که بقاء ندارد.
بعد میفرماید: «یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ» حلم داشتن آنها همراه به دانش است. هر چیزی اگر علم میشد ارزش پیدا میکند، حتّی در صنعت و کشاورزی. اگر کسی به علمی عمل کند به نتیجه میرسد. اگر کسی غیر عالمانه پیش برود و دانش بنیاد نباشد و بنیاد او بر جهل باشد راه به جایی نمیبرد. کسی که حلیم است حلم و بردباری او باید با دانش باشد. یعنی بنیان حلم و صبر او باید علمی باشد و همچنین حرف خود را با عمل مخلوط کند. کسی که حرف خود را با عمل مخلوط کند تأثیرگذار است، هم برای خود مؤثّر است و هم برای کسی که قول او را مورد خطاب قرار میدهد، یعنی مخاطب او به واسطهی قول او که همراه با عمل است او را متأثّر میکند.
«تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُه» میفرماید او را میبینید که آروزهای او نزدیک است. یعنی به قول معروف دنبال آمال و آرزوهای هشت مَن و نُه شاهی نیست که معلوم نیست به کجا برسد، بلکه آرزوهای او نزدیک است، به چیزی که دارد زود میرسد. به دنبال چیزهایی که موهومات باشد نیست. لذا میفرماید: «تَرَاهُ» یعنی شما او را میبینید. «قَرِیباً أَمَلُه» آرزوهای او زود به ثمر میرسد.
«قَلِیلًا زَلَلُهُ» لغزشهای او کم است. یکی از خصوصیّات آدم متّقی و جدا از این کلمات و در تکمیل این کلمه اگر بگوییم دلالت التزامی یا دلالت تضمّنی در آن است، این است که وقتی حرف میزند کم حرف میزند. لذا وقتی کم حرف بزند لغزشهای لسانی او کم میشود. آدم پرحرف زیاد لغزش دارد، آدمی که خیلی حرف بزند غیبت میکند. خیلی حرف بزند تهمت میزند، خیل حرف بزند استهزاء میکند، مسخره میکند، شماتت میکند، نیش میزند، طعنه میزند. امّا کسی که کم حرف بزند نه. کسی که کم حرف بزند معلوم است که خطای او کمتر است. لذا یکی از علّتهایی که میفرماید: «قَلِیلًا زَلَلُهُ» لغزشهای او قلیل است، یعنی خیلی کم است، از این جهت است. در چیزهای دیگر هم همینطور است. در روابط ناموسی خود هم چون خیلی شهوتران نیست لغزشهای او کم میشود. حالا میخوانیم که شهوت او مرده است، شهوت آدم متّقی زنده نیست، خیلی هیجان ندارد.
خشوع در قلب
«خَاشِعاً قَلْبُهُ» قلب او خشوع دارد. این خشوع باعث این میشود که دل او رحم داشته باشد. یکی از چیزهایی که باعث میشود قساوت و سنگدلی از دل بیرون برود این است که هر کسی خشوع داشته باشد و متأسّفانه اکثر مشکلات خانوادگی که بین زن و شوهرها و خانوادهها پیش میآید به جهت این است که در برابر هم خشوع ندارند. در برابر هم غرور دارند، غروری که آنها را به هلاکت میرسانند. یعنی نمیفهمند که بعد از ازدواج، من گفتنی نیست، ما است. وقتی ما شد، حالا من اگر بخواهم برای خود غرور داشته باشد یعنی برای همسر خود هم غرور دارم یا همسر من بر من. لذا یکی از مشکلاتی که بین خانوادهها است همین است که نسبت به هم خشوع و پذیرش ندارند، غرور و منم و خودبرتربینی دارند.
یک خانم بود صحبت میکرد و مدام از خود تعریف میکرد. گفتم: این چیزهایی که دارید میگویید را شوهر شما قبول دارد؟ گفتم: نمیدانم. گفتم: پس معلوم است که تمام اینها ادّعای بلا دلیل است. من چقدر خوبم، من چقدر تمیز هستم، من چقدر زیبا هستم. اینها از خود متشکّر هستند و به قولی سر خود خیلی معطّل هستند. لذا «خَاشِعاً قَلْبُهُ» دلها باید خشوع داشته باشند، این در برابر این است که قساوت نباید داشته باشند.
«قَانِعَهً نَفْسُهُ» میفرماید نفس آنها قانع به آن چیزی است که خدا داده است. مدیر اجرایی وجود انسان باید به آن چیزی که خدا به آنها داده است قناعت کند. خدا به هر کسی نعمتهایی عنایت فرموده است، آن وقت باید قناعت کند و کار به دیگری نداشته باشد. یکی از اشکالات جامعهی امروزی چشم و هم چشمی است. لذا حواس مردم این است که ببینند دیگران چه کار کردند. حالا چون برادر من فلان ماشین را دارد من هم باید داشته باشند. شما پول دارید که بتوانید این ماشین را داشته باشید؟! اصلاً میتوانید ماشین را اداره کنید، هزینهی آن را میتوانید پرداخت کنید؟! یا دختر خود را میخواهد شوهر بدهد، حالا چون برادر او پولدار است این شخص هم میخواهد مانند او جهاز بدهد. شما نمیتوانید! شما یک حقوق بگیر و کارمند جزء هستید و حقوق خاصّی ندارید. شما با حقوق اندک نمیتوانید اجناس گران قیمت بخرید! آن وقت این چشم و هم چشمیها است که زندگیها را خراب میکند. یکی از مشکلات مردم این است که قانع به خود نیستند. انسان باید به آن چیزی که برای خود است قناعت کند. به آن چیزی که در وجود او است قناعت کند.
«مَنْزُوراً أَکْلُه» یعنی خوراک او خیلی کم است. یکی از نکاتی که در بحث أکل و شرب لازم است بگویم که إنشاءالله برای من و شما حتماً یک تذکّر است این است که بدانید پرخوری چند ضرر دارد، یکی اینکه اسراف است، یکی اینکه دستگاه گوارش شما را بیمار میکند و یکی هم اینکه فاضلاب را پر میکند. این غذاها باید دفع شود و بدن به حدّی میتواند آن را پذیرش کند. خود بدن را مبتلا به درد میکنید. درد او این چربیهای زیادی است، لذا مواظب باشیم.
رسول اکرم در روایت عنوان بصری فرمود که اگر خواستید چیزی بخورید چند شرایط دارد. ۱- اشتهاء داشته باشید، یعنی دوست داشته باشید که بخورید، نه فقط به خاطر اینکه شکم خود را پر کنید. دوماً نوع غذایی را که می خواهید بخورید دوست داشته باشید وگرنه اگر چیزی که دوست ندارید بخورید یا سیر داشته باشید که بخورید «یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبَلَهَ»[۳] در وجود شما حماقت و کلّه پوکی را در وجود شما به وراثت میگذارد. چرا؟ چون چیزی که شما اشتهای آن را ندارید، نمیتوانید به مغز شما انرژی ببخشید. لذا سلولهای خاکستری مغز وقتی به آن انرژی نرسد از بین میرود.
کم خوردن باعث این میشود که انسان کسالت پیدا نکند. یکی از اشکالات زائرهایی که با کاروان به مکّه میروند این است که سه وعده غذای پر برای اینها آماده کردند. اینها هم میخورد و اکثر آنها به جهت اینکه غذا میخورند از زیارتهای دلچسب و زیارتهایی که با خشوع و خضوع باشد محروم میشوند. چرا؟ چون شکمها پر میشود و کسل میشوند، دیگر حوصلهی نماز و زیارت و طواف ندارند. مدام میخورند و میخوابند! یک عمری طرف آرزو کرده است که به حجّ واجب برود بعد که به آنجا میرود…، بالاخره وظیفهی آنها این است که حدّاکثر غذای را به انسان میدهند، امّا نصف این غذا را بخورید. لذا آدم متّقی کاری ندارد که پولدار است، بیپول است یا چقدر در سفرهی او است. اینها برای او مهم نیست، «مَنْزُوراً أَکْلُهُ»[۴] أکل و خوراک او کم است.
حالا یک نکته در کلمهی منذوراً است که وقتی غذا میخورد آن غذای کم را هم آهسته میخورد. این کلمهی «مَنْزُوراً» که برای أکل آورده است یعنی هم کم میخورد و هم کمکم میخورد. چون اگر یک مرتبه بخورد مشکل گوارشی پیدا میکند. امّا وقتی آهسته غذا بخورد هضم آن غذا برای او آسانتر میشود.
مطلب بعدی این است که میفرماید: «سَهْلًا أَمْرُهُ» امور و کار او آسان است. آدمهای متدیّن و متّقی در امور خود سختگیر نیستند. آسان هستند. یک کلمه به آنها بگویید این کار را انجام بدهیم اگر نظر او هم همان را باشد فوراً انجام میدهد. به خانهی او میخواهید بروید راحت است. لذا آدم متّقی سختگیر نیست. سهلاً در برابر عسراً است.
«حَرِیزاً دِینُه» یعنی مراقبه و محافظه بر دین خود دارد. دین خود را حفظ میکند. هر طور و در هر حالی از اعتقادات خود دست بردار نیست. آدم متّقی و با تقوا دین خود را حفظ میکند. حتّی اگر بچّهی او جوان مرگ هم شود دست از دین خود برنمیدارد. امّا آدمی که متّقی نیست اگر یک روز نان به او نرسد میگوید من نماز نمیخوانم. این چه خدایی است؟ کدام امام زمان؟ کدام دین؟ برای چه؟ به خاطر شکم. شاید این هم تقصیر خود او است که غذایی برای خوردن ندارد چون تنبل است، بیعار است، سر کار نرفته است.
آن چیزی که ما در آن هستیم و به آن تدیّن داریم را باید حفظ کنیم، اگر هم یک مشکلی داریم دست از دین خود برنداریم. پدر او مرده بود میگفت من دیگر نماز نمیخوانم. گفتم: نماز بخوانید پدر شما زنده میشود؟! گفتم: پیغمبر ۶۳ سال عمر کرد و اشرف مخلوقات بود! پدر شما ۶۸ سال عمر کرد و تازه سیگار هم میکشید.
«مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ»؛ «مَیِّتَهً» یعنی به حالت مرده است. نه اینکه مرده باشد، شهوت دارد، امّا «مَیِّتَهً» یعنی به حالت میّت. شهوت است، همه چیز دارد، امّا آن در سر خورده است. در سر شهوت زده است و بر او غلبه کرده است و مانند مرده یک گوشه افتاده است، امّا طوری نیست که این شهوت در چشمان او باشد. بعضیها اینطور هستند، مخالف افراد متّقی هستند. نه اینکه آدم متّقی شهوت نداشته باشد، شهوت دارد امّا شهوت خود را سرکوب کرده است. لذا «مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ».
حالا شهوت نه فقط شهوت جنسی، بعضیها هستند که در مقام هم شهوت دارند. منبر رفتن برای او شهوت شده است. بین دو نماز منبر میرود و بعد از نماز هم منبر میرود. من یک مسجدی رفته بودم از صد تا نماز گزار که آنجا بودند هشتاد نفر پیرمرد بودند، ما پیرزن هم نمیدیدیم. یعنی میز را که در مسجد چیده بودند دو برابر، سه برابر آن کسانی بود که آنطرف ایستاده بودند. آن وقت امام جماعت نماز خود را طول میدهد تا خود را مطرح کند. حالا نماز خود را طولانی کرده است و بین دو نماز هم سخنرانی میکند. به او میگویم برای چه بین دو نماز سخنرانی میکنید اینها افراد مسنی هستند و نمیتوانند زیاد بنشینند، طاقت ندارند. ممکن است نتوانند وضوی خود را نگه دارند. شما میخواهید بین دو نماز سخنرانی کنید! در سخنرانی شما اگر حتّی یک نفر هم باشد و یک چیز متوجّه شود بهتر از این است که صد نفر باشند و هیچ کسی چیزی نفهمد! اینها را باید دقّت کنید که از این جهت برای خود مراقبه داشته باشید. اگر هر کاری که دوست داشتید را خواستید عمل کنید کار خراب میشود. لذا بعضیها شهوت در این جهت دارند.
«مَکْظُوماً غَیْظُه» غیظ آدمهای متّقی مکظوم است. تمام اینها را مقدّم داشته است تا تأکید بیاورد یعنی خیلی کاظم هستند، خیلی کظم غیظ دارند. یک بار یک نفر پیش من آمده بود و مدام حرص و جوش میخورد و من میخندیدم. گفت شما خیلی میخندیدید؟ گفتم چون من میدانم این چیزهایی که شما میگویید چطور است، منتها شما حرص و جوش میخورید و ضربه میخورد. لذا آدم متّقی باید دقّت داشته باشد که غیظم و خشم خود را فرو ببرد. «مَکْظُوماً» یعنی غیظ او فرو رفته است، خاک است، دفن است. هیچ وقت خشم خود را بروز نمیدهد.
«الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» مردم به واسطهی او امید پیدا میکنند، یعنی خیر از سمت و سوی او بر مردم میبارد، میدانند که این آقا اگر سمت آنها بیاید یک خیری از او میبینند. لذا آنها امیدوار میشوند.
«وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُون» شر از او نسبت به مردم امنیّت است. هیچ شرّی از او به مردم نمیرسد.
ما یک همسایه داریم که دائماً ما را اذیّت میکنند. دو سه ماشین دارند و هیچ پارکینگی ندارند. حالا جا برای پارک کردن است ولی آن را جلوی در ما پارک میکند. ما بیست و چند سال در این خانه هستیم، اوایل یک تذکّری میدادیم ولی فهمیدیم فایده ندارد. حالا بعضیها برعکس هستند هیچ وقت شرّ او به مردم نمیرسد. نه صدای او بلند میشود، نه ماشین او مزاحم مردم است، نه خود او مزاحمت برای مردم دارد، لذا شرّ او در برابر مردم هیچ چیزی نیست. مردم در برابر او از نظر شرور امن هستند. لذا اینها نکات مهمّی است، آدم متّقی اینگونه است.
«إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِین» کسی که در غافلیم قرار میگیرد، بین عرق خورها و لوطیها و الواطها میرود. وقتی در بین آنها قرار میگیرد خود آنها طوری عمل میکنند که این آقا را جزء ذاکرین حساب میکند. یعنی وقتی این جمع وجود او را حس میکنند متذکّر به خدا میشوند. در بین آدمهای بیادّعا که بروید یک خصوصیّت خاصّی دارند، صداقت دارند. به یک بنده خدایی از اقوام جوان بود و معتاد شده بود. او را ترک میدادند و او باز هم به سمت اعتیاد میرفت. یک روز پدر او به ما گفت که با او حرف بزن. رفتیم به او گفتیم چرا شما این کار را میکنید؟ گفت تا حدّی جلو میرویم ولی این (اشاره) بیش از این نمیکشد. صداقت داشت.
لذا آدمهایی که غافل هستند، اگر آدم متّقی در بین آنها قرار گرفت این آدم متّقی به ذاکر مکتوب میشود، یعنی اسم او را جزء ذاکرین مینویسند. این خیلی مهم است. یک نفر تعریف میکرد که در باغی رفته بودیم، با کسی کار داشتیم. وقتی رفتیم دیدیم عجب بساطی است. همه چیز هم است، از مشروبات و تریاک و غیره. گفتم شما چه کار کردید؟ گفت هیچی من فقط نگاه کردم. گفتم چه اثری داشت؟ گفت خیلیها خود را حفظ کردند. حالا بعضی وقتها یک آدم با تقوا در بین اینها قرار بگیرد اینها خود را جمع میکنند.
حالا یکی از نکاتی که برای طلبه این است که وقتی معمّم شود و در کوچه و بازار برود… از مرحوم بهاء الدّینی نقل میکنند که فرموده بود اگر طلبهای معمّم شود وقتی در کوچه و بازار دارد راه میرود وقتی یک زن و دختر بد حجاب رد میشود تا او را میبیند کمی موهای خود را میپوشاند. اگر پسری دارد به دختر مردم متلک میگوید این چند ثانیه این طلبه میخواهد از آنجا رد شود چیزی نمیگوید. همین برای این طلبه و برای قیامت او کافی است.
یعنی انسان متّقی باید طوری عمل کند که دیگران را متوجّه حضرت حق کند. این خیلی مهم است. بین صد نفر، هزار نفر هم باشد اگر یک نفر بلند شود و نماز بخواند… زمان پهلوی وقتی طلبهها را در زندان آوردند، حالا بین آنها زندانیان عرق خور و دختر باز بود. الآن هم همینطور است، در زندان اکثراً مشکلات دارند. حالا یک آدم به آنجا برود و شب بلند شود و نماز شب بخواند، اینها خیلی مهم است اثر دارد.
یک بار گفتم ما با زائرهای سوریه به لبنان رفتیم اصلاً حواس ما نبود، ظهر ما را لب ساحل بردند که به ما نهار بدهند گفتند اذان شد. گفتند حاج آقا نیم ساعت دیگر به رستوران میرویم، گفتم حالا که اذان شده است به نماز برویم، مسجد کجا است؟ گفتند اینجا مسجد نیست. ما نگاه کردیم و دیدیم که پر از کافه است. گفتم در یکی از این کافهها برویم نماز بخوانیم. در یکی از این کافهها که خلوت بود رفتیم. یک زن و دو تا مرد بودند. به آنها گفتیم که میخواهیم ما میخواهیم نماز بخوانیم، آنها سریع میز و صندلی را جمع کردند موکت و فرش و سجاده و مهر آوردند و ما نماز جماعت را با زائرها خواندیم. بعد که بلند شدیم سلام بدهیم، سمت حضرت علیّ بن موسی الرّضا که برگشتیم سلام بدهیم جامهای شراب را دیدیم.
حالا اگر بتواند در یک چنین محیطی مؤثّر باشد خیلی عالی است و پیش خدا ارزشمند است. لذا اگر از غافلین باشد «کُتِبَ فِی الذَّاکِرِین» او را جزء ذاکرین مینویسند. «وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِین» اگر او از ذاکرین باشد هیچ موقع «لَمْ یُکْتَبْ» هیچ موقع او را جزء غافلین ثبت نمیکنند.
«یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَه» میفرماید آنها در برابر کسی که به او ظلم کنند عفو میکنند.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۳]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج ۲۰، ص ۶۶۰٫
[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
Views: 1
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.