تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۷ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۷
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
—————————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
مقدمه
در راستای تقواگری و چگونگی بندگی خدا، در توصیف متّقین از کلمات حضرت علیّ بن ابیطالب، امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) از خطبهی همّام در نهج البلاغه مطالبی خدمت شما عرض کردیم.
یکی دیگر از نشانهها در توصیف متّقین از کلمات امیر المؤمنین این است که ایشان فرمود: «یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ»[۱] این نکته خیلی مهم است که آدم متّقی همیشه به دنبال این است رضایت معبود را به دست بیاورد، لذا همیشه در هنگام اعمالی که انجام میدهد -که اعمال صالح است- به دنبال این است که یک وقت ناراحتی و نارضایتی ایجاد نشود، نکند عمل را به نحوی انجام بدهد که مورد رضایت حضرت حق نباشد. «وَجل» یعنی محزون است، اندوه دارد از اینکه عمل را لایق آنچه که است نیاورد.
لذا مرحوم بحرانی هم میفرماید: «أی مِن أن یَکونَ عَلى غَیرِ الوجهِ اللائِق فَلا یُقبل کَما رویَ عن زین العابدین (علیه السّلام)»[۲] آن وقت مورد قبول هم قرار نگیرد. روایت آن هم از حضرت سجّاد (علیه السّلام) داریم که فرمودند: «أنَّهُ کانَ فِی التَّلبیهَ وَ هُوَ عَلى راحلتِهِ وَ خَرَّ مَغشیَّاً عَلیهَ فَلَّما أفاقَ قِیلَ لهُ فی ذلک فَقالَ خَشْیَهَ أَنْ یَقُولَ لِی لَا لَبَّیْکَ وَ لَا سَعْدَیْکَ.». محزون بر این است که نکند آنچه که دارد عمل میکند، مورد قبول حضرت حق نباشد.
بعضی وقتها اینطور است، ما فکر میکنیم که کار ما درست است. در حالی که اگر پس پرده را ببینیم میبینیم کار خراب است، مورد قبول قرار نمیگیرد، چون عمل ما آنچه که شایستگی برای حضرت حق را داشته باشد ندارد. به عبارت دیگر تناسبی بین آنچه که ما انجام میدهیم و آنچه که مورد امر خدا است، نیست یا اصلاً خود ما تناسب نداریم، خود ما شایستگی آنچه که باید باشیم را نداریم. لذا (متّقین) «یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ»[۳] همهی اعمال صالحی را که دائماً انجام میدهند، انجام میدهند امّا «عَلَى وَجَلٍ» امّا اندوه دارند بر اینکه نکند درست انجام ندهند، آنچه که باید و شاید انجام نگیرد.
مثل آنجایی که بگوید: «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» بعد خدا در جواب شما بگوید: «لَا لَبَّیْکَ»[۴] به قول امام صادق که فرمودند، اینها نکات مهمّی است. آدم متّقی نسبت به اعمالی که انجام میدهد، ترس دارد که نکند اینها درست انجام نشود. این یکی دیگر از علامت است.
علامت دیگر: «أن یَکون هَمُّهم عِندَ المَساء الشُّکر عَلى مَا رزقوا بِالنَّهار وَ مَا لَم یَرزقوا وَ یَصبحوا وَ هَمُّهم الذِّکر لله لِیذکُرهُم الله فَیرزقهُم مِن الکمالاتِ النّفسانیهَ وَ البَدنیهَ»[۵] یکی دیگر از علامت آدم متّقی این است که همّ او وقتی شب میشود و روز خود را طی میکند، این است که یک گونهای خدا را ستایش بکند. آنچه که خدا در روز به او انعام فرموده است، شکر بکند. «عَلى ما رزقوا بِالنَّهار» و هر آنچه که حتّی به او رزق نداده است، «وَ ما لَم یَرزقوا» آنچه که به او رزق داده نشد، همه را شکر بکند و شب را صبح میکند «وَ هَمُّهم الذِّکر لله» این است که همیشه بتواند به یاد خدا باشد. یعنی بیتوته و شبانگاه خود را به ذکر و یاد خدا طی میکند تا اینکه بتواند ذاکر و یاد کنندهی خدا در روز باشد. خود را به یک نحوی در شب آماده بکند که روز بتواند در آنچه که برای خدا وجود دارد ذاکر باشد و همیشه به یاد خدا باشد.
معنای اوّلی کلمهی «ذِکر» در زبان عربی همان اسم مصادر آن «ذُکر» است یعنی به یاد بودن، متوجّه بودن. آن که در واقع ضدّ غفلت است.
منشأ همهی بدبختیهای بشر غفلت است. وقتی انسان غافل باشد، همه جا مورد هجمه قرار میگیرد. آدمی که غافل شد مورد هجمه قرار میگیرد و شیطان او را از راه به در میکند و منجر به مصیبت بر او میشود.
این نکتهی بسیار مهمّی است که درمان درمان غفلت به ذُکر است. ذُکر به این است که انسان به یاد خدا باشد.
آدم متّقی شب هنگام همیشه به یاد خدا است. کسی که به یاد خدا باشد و در ذُکر الهی به سر ببرد، معلوم است شب هم خواب ندارد، لذا شب را هم شب زندهداری میکند و به یاد خدا ذکر میگوید و زبان خود را هم باز میکند به آنچه که باید متوجّه آن باشد.
لذا «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ»[۶] مصداق این آیهی شریفه که حضرت حق فرمودند: شکر نعمت بکنید. «فَاذْکُرُونی» یعنی همهی شما به یاد حضرت حق باشید. یای متکلّم دلالت بر وحد دارد، یعنی به یاد خود خدا باشید. «وَ اشْکُرُوا لی» شکر هم فقط باید برای خدا باشد.
«أَذْکُرْکُمْ» این نکته جالب است که اگر شما به یاد حضرت حق بودید «أَذْکُرْکُمْ» جملهی شرطیّه و فاء نتیجه و همه را حذف کرده است، یعنی بعد از اینکه شما به یاد خدا بودید، بلافاصله، بدون هیچ درنگی «أَذْکُرْکُمْ» خدا میفرماید: من شما را به یاد دارم. «وَ اشْکُرُوا لی» باز دوباره میفرماید: همچنین نعمتهای الهی را شکر بکنید. آن «لی» فقط برای من. «وَ لا تَکْفُرُونِ» و هیچ موقع کفران نورزید.
یا مثلاً در آن آیهی شریفه فرمود: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّه»[۷] مثل کسانی که خدا را به فراموشی میسپارند زندگی نکنید. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّه» ذیل آن آیهی شریفه است که فرمود: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»[۸] قبل و بعد این جمله «اتَّقُوا اللَّهَ» آمده است. یعنی قبل از اینکه شما بخواهید آنچه که عمل کردید را بازرسی بکنید، چه وقتی دارید بازرسی میکنید، باید تقوا در آن رعایت بشود. آنچه که ما در توصیف متّقین از کلمات امیر المؤمنین به دنبال آن هستیم، در آیات به خوبی به آن دقّت شده است.
اینجا هم که بحث ذکر و ذُکر را بیان کردیم، این را هم باز در سورهی مبارکهی حشر دارد که «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّه».
اگر کسی مثل کسانی باشد که «نَسُوا اللَّه» باشند، یعنی خدا را نسیان کرده باشند و خدا را فراموش کرده باشند، «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» خدا شما را هم از خود شما فراموش میکند. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ» اگر شما مثل کسانی که نسیان الهی دارند، بودید، «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» اینجا فاعل انجام این کار خدا است. «أنساء» یعنی خدا آنها را به نسیان میدارد. «هُم» اگر خطاب به ما باشد یعنی «أنساکُم». «أَنْفُسَهُمْ» خود شما از یاد خود میروید. یعنی خود را هم فراموش میکنید. این خیلی نکتهی مهمّی است که ما نباید از آنچه که عمل میکنیم غافل بشویم.
اینجا فرمودند: همّ و غمّ آنها (متّقین) این است که وقتی روز را طی میکنند، سپس شکر آنچه را که در روز به آن رسیده است انجام بدهد و همّ و غمّ آنها هنگامی که در شب بیتوته میکنند، این است که در روز یک کاری بکنند که از یاد خدا برای آنها فراموشی ایجاد نشود (همواره به یاد خدا باشند). این هم یکی از توصیفاتی که حضرت امیر برای متّقین فرمودند.
- «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» یعنی خود فراموشی، یعنی زندگی میکنید ولی برای کسی دیگری زندگی میکنید.
- «فَأَنْساهُم» یعنی خدا آنها را به نسیان وا میدارد. اگر که شما «نَسُوا اللَّهَ» شدید، به واسطهی خدا «نسو» خود هم میشوید، خدا این کار را میکند.
چهاردمین علامت از نشانههای توصیفی متّقین در کلمات امیر المؤمنین است که «أن یَبیتَ حذراً»[۹]، «الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً» (ذکر شده در نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵) میفرمایند: روز و شب خود را چطور طی میکنند؟ میفرمایند: شب را طی میکنند در حالی که از آنچه که برای آنها بد است، دوری بکنند. «حذراً» یعنی از گناه و غفلت دوری بکنند. «یُصْبِحُ فَرِحاً» و روز را هم طی میکنند در حالی که آنها شاد هستند بر اینکه غرق نعمتهای الهی هستند. «إلى قُولِهِ الرَّحمهَ»، «مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَه» (ذکر شده در نهج البلاغه—ادامه روایت در نهج البلاغه به این شکل نیست) که میفرماید: «تَفسیرُ للمَحذور وَ ما بهِ الفَرح» و به آنچه که آنها شاد هستند. بعد میفرماید: «وَ لیسَ مَقصودهُ تَخصیصُ البَیات بِالحَذر» میفرماید: مقصود حضرت امیر اینجا این نیست که شبها را به اینکه پرهیزکاری بکنند اختصاص بدهد و روز را به شادی و فرح طی بکنند. میفرماید: همیشه شب و روز به دنبال این هستند که در پرهیزکاری باشند و به نعمتهای الهی شاد باشند.
«کَما یَقولُ أحدُنا یَمسی فُلان وَ یُصبح حَذراً فَرحاً» میفرماید: آنها به شام میرسانند، روز را طی میکنند و صبح میکنند در حالی که «حذراً» یعنی آنها هم دوری از گناه و هم شادی از نعمتهای الهی دارند.
«وَ کذلک تَخصیصهُ الشُّکرِ بِالمَساء وَ الذُکر بِالصَّباح» و همچنین شکر را به شب هنگام و یاد و ذکر را به روز هنگام به صبح، تخصیص داده است.
«یُحتملُ أن لَا یکونُ مَقصوداً» که این اختصاص احتمال دارد که مقصود اختصاص نباشد، بلکه اینها همیشه همراه است. یعنی «حذراً» که در واقع از گناه دوری میکنند و «فرحاً» که شاد هستند، همراه با هم است. هم از جهت اینکه دوری از گناهان میکنند، هم اینکه آنها شاد هستند به آنچه که خدا به آنها عنایت کرده است.
وقتی به یکی دوستان در کمال مشکلات و سختیها میگوییم: حال شما چطور است؟ میگوید: در کمال نور و نعمت الهی هستم. شاید آن وقت دارد مشکلات زیادی را طی میکند امّا میگوید: در کمال نور و نعمت الهی هستم.
۴- مقاوم بودن متّقین در برابر نفس امّاره
پانزدهمین علامت (متّقین) این است که میفرماید: اگر در راستای بندگی خدا قرار بگیرند، برای آنها دوستی است، محبّت است، آن را دوست دارند. «إن استَصعبت إلى قُولهِ تُحبّ إشارهٌ إلى مُقاومتهِ لِنفسهِ الأمارهَ بِالسُوء عِندَ استصعابِها عَلیه» آنجایی که مشکلات بر این نفس اماره چیره میشود، آنها در مقابل نفس اماره مقاوم هستند. آدمهایی نیستند که به این زودی قد خم بکنند یا اینکه خود را ببازند.
«وَ قهرهُ لَها على مَا تُکرهِ وَ عدمُ مُتابعتهِ لَها» میفرماید: آنها در آنچه که نفس اماره برای آنها دنبال میکند، اکراه دارند، آن را دوست ندارند. «وَ عدمُ مُتابعتهِ لَها» و آنها هیچ وقت به دنبال هوای نفس و نفس اماره نمیرود، در آنچه که طبیعت نفس اماره آن را دوست دارد.
شانزدهمین علامت متّقین میفرماید: «أن یَرى قُرهَ عینه فِیما لا یَزول أی من الکَمالاتِ النَّفسانیه البَاقیه» میفرماید: این است که چیزی که هیچ وقت از بین نمیرود، برای آنها نور چشم است. به عبارت دیگر به دنبال چیزهایی هستند که زایل نمیشود. چه چیزهایی زایل نمیشود؟ آن کمالات نفسانیّهای که باقی است بقا دارد. آن چیزی که متّصل به حق است بقا دارد و الّا غیر از آن باشد، فنا دارد. مثل علم، مثل حکمت، مثل مکارم اخلاق که «المُستلزمهُ للذَّات البَاقیهَ و السَّعادهِ الدَّائمیهَ» که به دنبال دارد و مستلزم است آن ذات باقیّهای را که سعادت دائمی بشر را همراه دارد.
«وَ قُرهِ عَینهِ» اینکه حضرت امیر کلمهی قره عین را فرمودند، مرحوم بحرانی میفرماید: «کِنایهٌ عَن لَذتهِ وَ ابتهاجهِ» میفرماید: این کنایه از این است که از این چیزها لذّت میبرد. آدم متّقی وقتی به دنبال حکمت میرود، وقتی به دنبال چیزهایی میرود که علم الهی به دنبال آن است، لذّت میبرد، این را دوست دارد. «ابتهاجهِ» یعنی باعث بهجت او میرود. «لِاستلزامِهما لِقرارِ العَین وَ بَردها بِرؤیهِ المِطلوب» واقعاً دوست دارد وقتی در آنها واقع میشود.
«وَ زهادتهُ فِیما لاَ یَبقى» زهد او و کنارهگری او در آن چیزهایی است که زود از بین میرود. «مِن مَتاعِ الدُّنیا» هر چیزی که عبارت بیان از متاعات دنیا باشد، آنچه که مربوط به دنیا است. آنچه که مربوط به دنیا است از بین میرود، لذا آدم متّقی همیشه از آنها دوری میکند. آدم متّقی به دنبال آنچه که مربوط به دنیا است و فانی و نابودشدنی است، نیست. به دنبال آن چیزی است که مربوط به آخرت و خدا است و بقا دارد.
چون بقا جزء کمالات است، برای همین است که فرمودند: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ». بقیت الله یعنی آن چیزی که متّصف به بقا، آن هم بقای الله است. «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ» آن برای شما بهترین است. پس خود بقا برای انسان بسیار مورد توجّه است. بقا آن چیزی است که برای انسان کمال است، ارزش دارد. لذا اگر این بقا متّصل به حضرت حق باشد، بقای واقعی است امّا غیر حق، بقا ندارد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۱۰] آنچه که نزد خدا است، بقا دارد. آن چیزی که نزد شما است، همیشه فانی میشود. یک نفر تعریف میکرد رفته بودیم برای برای ساختمان سنگ بخریم، یکی از روحانیون بود مدام میگفت: یک سنگی به ما بده که رنگ آن عوض نشود، فلان نشود. سنگبر یک فرد عادی بود، به این دوست روحانی ما خطاب کرد: گفت: مگر شما نمیگویید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ»[۱۱] گفت: بله. به او گفت: سنگ هم شیء است، مدام شما میگویید: فانی نشود، رنگ همهی این سنگهایی که ما داریم عوض میشود، همهی اینها در اثر آب، در اثر گرما و سرما از بین میرود.
همهی آنچه که در دنیا است و متّصل دنیا میشود فانی است. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۱۲] هر چیزی که متّصل به حضرت حق شد…
حالا بقائی که بقاءالله باشد، بقیت الله باشد «خَیْرٌ لَکُمْ»[۱۳] امّا «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» شرط آن این است که شما واقعاً اعتقاد راسخ در این راستا داشته باشید، اگر اعتقاد نداشته باشید، ما هر چه هم بگوییم فایدهای ندارد.
هفدهمین علامت از علائم متّقین -در توصیف متّقین از کلمات مرحوم بحرانی- این است که «أن یُمزجَ العِلم بِالحلم» علم خود را به حلم همراه میکند که حلم را قبلاً به طور کامل عرض کردیم.
حلیم بودن یکی از ارزشهای بسیار بزرگ انسان است. اگر ما در راستای رضایت معبود حلیم باشیم، به این راحتی خصوصاً در مصائب جزع و فرع نمیکنیم. وقتی مسائل و مشکلات پیش میآید، عصبانی نمیشویم و به جزع و فزع واداشته نمیشویم.
اگر کسی بیاید علم و دانش خود را همراه با حلم بکند و حلیم بشود، این «فَلا یُجهل وَ یطیش»[۱۴] یعنی هیچ موقع به جزع و فزع نمیافتد، هیچ وقت هم به نادانی نمیرسد.
«وَ القُولُ بِالعمل فَلا یَقولُ ما لا یَفعل فَلا یأمُر بِمعروفٍ فَیقفُ دونهُ و لا یَنهى عن مُنکرٍ ثُمَّ یَفعلهُ» میفرماید: و سخن گفتن او به آنچه عمل میکند است. پس بنابراین نمیگوید آن چیزی را که عمل نکند و عمل نمیکند آن چیزی را که نگوید. «فَلا یَقولُ ما لا یَفعل» چیزی را که خود او انجام نمیدهد، هیچ وقت نمیگوید. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[۱۵] چرا چیزی را که خود شما انجام نمیدهید میگویید. آدم متّقی «فَلا یَقولُ» یعنی هیچ موقع نمیگوید. مضارع منفی است، دلالت بر نفی دائمی میکند یعنی هیچ موقع نمیگوید «مَا لا یَفعل» هر آنچه را که عمل نکند.
«فَلا یأمُر بِمعروفٍ» پس امر به معروف نمیکند، «فَیقفُ دونهُ» و مادون آن را خود او بخواهد متوقّف بشود. «و لا یَنهى عن مُنکرٍ ثُمَّ یَفعله» نهی از منکر هم نمیکند بعد خود او آن کار را انجام بدهد. به دیگران نهی از منکر میکند، میگوید: به نامحرم نگاه نکن امّا خود او به نامحرم نگاه میکند یا هر چیز دیگری را که منکر باشد که «مَا نَهَیْتُمْ عَنْهُ»[۱۶] در آن زیارت نامه فرمود آنچه که اهل بیت و قرآن از آن نهی کردهاند، آن منکر میشود. آن منکر را خود او انجام بدهد، امّا اینجا بگوید که شما انجام ندهید. میفرماید: «وَ لا یَعدُ فَیخلف فَیدخلُ فِی مقتِ الله کَما قالَ تعالى کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»[۱۷].
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۵٫
[۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۵، ص ۱۲۴٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۵۲٫
[۷]– سورهی حشر، آیه ۱۹٫
[۸]– همان، آیه ۱۸٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۷٫
[۱۰]– سورهی نحل، آیه ۹۶٫
[۱۱]– سورهی الرحمن، آیه ۲۶٫
[۱۲]– سورهی نحل، آیه ۹۶٫
[۱۳]– سورهی هود، آیه ۸۶٫
[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۸٫
[۱۵]– سورهی صف، آیات ۲ و ۳٫
[۱۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵۳، ص ۱۷۲٫
[۱۷]– همان، (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۸٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.