تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۲ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۲۲
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
———————————————————-
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
آنچه که لازم است دوباره خدمت شما سروران عزیز خودم تکرار کنم، اینکه در ذیل این آیه که خداوند به تقوا و بندگی امر فرموده است، بندگی خود را از کلمهی «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» که همهی مردم را شامل میشود. «النَّاسُ» هم شامل اهل بیت و هم شامل همهی انسیها میشود، همهی بنی الآدم را شامل میشود. خدا امر به بندگی فرموده است و بعد هم «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» ذیل آیه است، در راستای اینکه چگونه ما این بندگی را انجام بدهیم تا به تقوا برسیم. لذا از کلمات امیر المؤمنین استفاده کردیم.
امروز یک بحث خوبی داریم که برای شما هم منبرهای مناسبی است تا بتوانید برای مردم بگویید. هم منبرهای قرآنی است، هم منبرهای روایی است و آنچه که مهم است همین دو یعنی قرآن و اهل بیت است. مرحوم بحرانی در ذیل مباحثی که حضرت امیر المؤمنین در صفات متّقین فرموده بودند، فرمودند: یکی از توصیفاتی که امیر المؤمنین راجع به متّقین میفرماید، این است آدم متّقی باید خود را دائم متّهم کند، مدام اتّهام بزند بعد اگر رفع اتّهام هم میکند، به گونهای نباشد که آن را به عُجب برساند، آن را به غرور برساند.
لذا فرمودند: آنچه که مسلّم است «العُجب مِنَ المُهلِکَات»[۲] یعنی از آن چیزهایی است که انسان را هلاک میکند. فرمودند: همانطور که از قول حضرت معصوم است، حالا اینجا دقیق نفرموده که کدام معصوم است، ولی این روایات جزء روایات «من بلغ» است، لذا لازم نیست ما خیلی دنبال سند آن باشیم. فرمودند سه چیز است که آنها هلاک کننده است «ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ» سه چیز هلاک کننده است. باید مواظب بود که از این سه چیز پرهیز کنیم. «هَوًى مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ»[۳] سومی مورد آن چیزی بود که در این نکته و این توصیف مرحوم بحرانی دنبال کرده است.
شح چیست؟ در قرآن داریم: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۴] میفرماید: هر کسی که آن شح نفس را از خود دور کند، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» نتیجهی خیلی عالی دارد. یعنی بلافاصله او مفلح میشود.
حالا شح نفس چیست؟ حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) از یکی از یاران خود سؤال کردند که «أتَدْرِی مَا الشَّحِیحُ»[۵] میدانی شحیح کیست که شح دارد؟ در برابر حضرت صادق جواب داد «هُوَ الْبَخِیلُ». (خوب دقّت کنید تا بگویم شح چقدر بد است، بخیل شحیح است، امّا شحیح اشد البخیل است) لذا اینطور توصیف میکنند حضرت صادق میفرماید: «الشُّحُّ أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ» معنای بخل معلوم است، بخل عبارت از کسی است که اینگونه باشد، هر چه است را برای خود بخواهد.
به عبارت دیگر هر چه دارد برای خود میخواهد، حاضر نیست آنها را برای دیگران خرج کند، بخل در برابر سخاوت است، بخل در برابر سخی است. بخیل در برابر سخی است، یعنی کسی که بخیل است، سخاوتمند نیست.
بعد حضرت فرمود: «أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ» چرا؟ «إِنَّ الْبَخِیلَ یَبْخَلُ بِمَا فِی یَدِهِ» آدم بخیل آنچه که در دست خود دارد، آنچه که برای خود است نسبت به دیگران بخل میورزد، یعنی به دیگران نمیدهد، خرج نمیکند. آدم بخیل اینگونه است.
«وَ الشَّحِیحُ» امّا شحیح کیست؟ میفرماید «یَشُحُّ عَلَى مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ» نه اینکه بخل به «مَا فِی یَدَیْهِ» به مال خود دارد؛ نه، نسبت به مال دیگران هم آز دارد، طمع دارد. «حَتَّى لَا یَرَى مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» تا آنجایی که چیزی در دست مردم نبیند، «لَا یَرَى مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» یعنی هیچ چیز دیگری در دست مردم نباشد. کلمهی «شَیْئاً» هم دارد. «لَا یَرَى مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ شَیْئا» یعنی هیچ چیزی دست مردم نباشد او راضی میشود. آدم به اصطلاح شُح، یک آدم شحیح، کسی که شح دارد اینگونه است.
بعد میفرماید: «إِلَّا تَمَنَّى أَنْ یَکُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ» کار به جایی میرسد که به هر شکلی اینها را از دست آن مردم به حرام و حلال در میآورد. آدم شحیح، کسی که شح دارد اینگونه است که هم مال خود را به کسی نمیدهد، هم هر چیزی که دست مردم است را به هر نقشهای که باشد، به حلال باشد یا حرام باشد آنها را بگیرد که میگیرد. بعد میفرماید: «وَ لَا یَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ» به آنچه که خدا به او داده قانع نیست، میخواهد همه را تصاحب کند. این یک روایت از حضرت صادق است.
روایتی از حضرت مجتبی (علیه السّلام) داریم که میفرماید: (روایت از امام علی نقل شده است) «إِیَّاکَ وَ الشُّحَّ»[۶] هر جا مطلب خیلی مهم است از کلمهی «إِیَّاکَ» استفاده میشود. یعنی «حذر نفسک» یعنی خود را دور بدار از این چیزی که میخواهد بگوید. میفرماید: «إِیَّاکَ وَ الشُّحَّ» خود را دور بدار و از شح پرهیز کن. «فَإِنَّهُ جِلْبَابُ الْمَسْکَنَهِ» میفرماید: این باعث خواری و ذلّت و پستی و چیزی است که شما را کوچک میکند.
اگر شحیح شدید به گونهای میشوید که میخواهید پولها را از دست مردم در بیاورید، طمع کردید که هر چیزی دست مردم است را از آنها بگیرید، در این صورت باعث میشود که خواری و پستی برای شما در بر داشته باشد.
«وَ زِمَامٌ یُقَادَ بِهِ إِلَى کُل دَنَاءَهٍ» میفرماید: این شح یک افساری را برای انسان درست میکند، زمام یعنی افسار، لگام. یک چیزی را به گردن خود آویزان میکند و خود را افسار میکند و به جایی میکشاند که «إِلَى کُل دَنَاءَهٍ» به هر پستی و آنچه که شایستهی وجود انسان نیست. «دَنَاءَهٍ» یعنی مادون، یعنی فرو مایه، پستی، بدی.
به هر حال آدم شحیح که شح را به دنبال دارد، آنقدر آز دارد و به دنبال رسیدن به آنچه که «فِی أَیْدِی النَّاسِ»[۷] است -یعنی در دست مردم است- آنقدر جلو میرود که حاضر است خود را به پستترین مراتب تنزّل بدهد، خود را به ذلّت و خواری بکشاند تا بتواند از دست مردم آنها را در بیاورد. این خیلی بد است.
لذا شح یعنی بخل همراه با لئامت. منتها لئامت یک مقداری فرق میکند، (نه خود خورد نه کس دهد گنده کند به سگ دهد)، امّا شح نه اینکه خود هر چه است را برای خود میخواهد، بلکه طمع به همهی مال و اموال مردم دارد، «ما فِی أَیْدِی النَّاسِ». روایت میفرماید: هر چه که دست مردم است، نمیتواند ببیند مردم چیزی داشته باشند، این صفت خیلی بدی است.
شنیده بودیم که میگفتند یک کسی میگفت: اگر کسی مال من را بخورد چشمم در میآید. گفت: تو خیلی خوب هستی، من بدتر هستم. گفت: چرا؟ گفت: چشمان من در میآید که مال کسی را کس دیگری بخورد. حالا این مقدّمه میشود برای آن کسی که صفت شح در وجود او ایجاد شود و منجر به هلاکت او میشود.
- اینکه نمیتواند ببیند دیگران داشته باشند، این حسادت میشود.
– نه، آن بحث حسادت چیز دیگری است.
– معنای حسادت یکی همین است.
– نه، حسادت نمیتواند ببیند کسی چیزی داشته باشد. شح میرود دنبال کند که آن را از مردم بگیرد. میرود ناموس مردم را دنبال میکند تا از دست شخص در بیاورد. اینکه میفرماید: «ما فِی أَیْدِی النَّاسِ» یعنی همه چیز را شامل میشود مال و ناموس مردم، حتّی مقام و آبروی مردم را دنبال میکند تا از آنها بگیرد.
شحیح این است، در لئامت و در دنائت خیلی شدید و پست است، یعنی به گونهای است که نمیتواند، «لَا یَرَى» هیچ موقع نمیتواند نگاه کند و ببیند که چیزی در دست مردم باشد. تا آن جایی که خود را به هر دری میزند، چه حرام باشد، چه حلال باشد تا «ما فِی أَیْدِی النَّاسِ» را از دست آنها در بیاورد.
إنشاءالله در جامعهی شیعه از این افراد کم داریم و اگر باشند آنها مورد توجّه قرار میگیرند و زود از صحنه دور میشوند. کار شحیح به جایی میرسد که اصلاً در این راه هلاک میشود، یعنی با همهی قوا وارد حرکتی میشود که «ما فِی أَیْدِی النَّاسِ» را یعنی هر چیزی ک در دست مردم است را برای خود تصاحب کند و در این راه خود را هلاک میکند. لذا میفرماید: یکی از مهلکات و چیزهایی که انسان را هلاک میکند شح است. حالا «وَ مَنْ یُوقَ»[۸] هر کسی که بیاید به این شح لگام بزند و این را کنترل کند، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
– روایت «ما فِی أَیْدِی النَّاسِ»[۹] دارد یا در ادامهی آن داریم «لَا یَرَى مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ شَیْئاً» حالا مقام شیء نیست، پول شیء است؟ چرا به طریق اولی شیء است، چون اگر مقام باشد که پول به دنبال آن است، همه چیز به دنبال آن است. لذا «لَا یَرَى مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ شَیْئاً» یعنی هیچ چیزی را نمیتواند در دست مردم ببیند. قبلاً این چیزها بوده است، افرادی بودند که قدرت هم داشتند، وارد عریصهی قدرت بودند، وارد میشدند و هر چه مردم داشتند میگرفتند، مقام که هیچ، حتّی ناموس آنها را هم میگرفتند، اینگونه بودند. لذا میفرماید: یکی از مهلکات شح نفس است. لذا مواظب باشیم که در این راستا یک وقت شحیح نباشیم.
این شحی که میفرماید: «شُحٌّ مُطَاعٌ»[۱۰] است، ممکن است یک کسی این صفت را داشته باشد، امّا در منصهی عمل و ظهور و بروز قرار نمیگیرد مثل بخل. حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: امّت من از چهار چیز در امن و آسایش نیستند که یکی بخل است، یکی حسد است، یکی عُجب است، یکی کبر است. فرمودند: مواظب باشید شما از این چهار عمل در امنیّت نیستید، لذا حواس خود را جمع کنید. حالا بخل است، حسد است، امّا اینکه به منصهی ظهور گذاشته شود این مهم است.
ممکن است یکی شح داشته باشد، سریرهی باطنی او اینگونه توصیف شود که شحیح باشد، امّا کاری به کسی ندارد، دیگر تا آنجا پیش نمیرود که آنها را از دست مردم به حلال و حرام بگیرد. امّا چشم او کار نمیکند، به اینها آدمهای تنگ نظر میگویند، آدمهایی که ممکن است به بعضی چشم بزنند. اینها مهم است. تنگ نظری خیلی بد است و منشأ آن حسادت است، بخل است.
لذا اینجا میفرماید: «شُحٌّ مُطَاعٌ» یعنی شحی که به دنبال آن اطاعت از شح بکند. یعنی آن صفت شح را جناب شحیح اطاعت کند. دومین مهلک «هَوًى مُتَّبَعٌ» هوای نفسی که دنبالهروی آن را بکند. نفس انسان به گونهای است که اگر اینطور نباشد اصلاً نمیتواند فضیلت پیدا کند؛ به گونهای است که دل او دنبال ناموس مردم یا مال مردم میرود تا بتواند به گونهای آنها را تصاحب کند.
اگر کسی اینها را به منصهی عمل نگذارد، به دنبال هوای نفس خود نرود اشکالی ندارد، کم کم در دل او هم سرکوب میشود، کم کم هم نابود میشود، امّا اگر از هوای نفس را تبعیت کردید و آن را دنبال کردید این کار را خراب میکند. اگر شح مطاع شد، یعنی از آن اطاعت کردید این کار را خراب میکند و انسان را به دنانه میرساند، به پستی میرساند، به ذلّت و خواری میرساند.
سومین هلاکت را فرمودند: «وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ» که «ما نحن» این سومی است. عُجب و خودپسندی است که همهی ما طلبهها باید در این راستا مواظب خود باشیم. چون ما در قومی و ملّتی که هستیم، در خانوادهای که هستیم، با لباس طلبگی و آخوندی جایگاه خاصّی برای ما قائل هستند، لذا تکلیف ما هم سنگین است و از همهی ما یک انتظارهایی دارند که کسی از عموم مردم انتظار ندارد. حالا این جایگاه نباید موجب عُجب ما شود، نباید باعث شود که تصوّر کنیم خیلی آدم درستی هستیم، خیلی علیه السّلام هستیم؛ نه خبری نیست.
میگویند مرحوم علّامهی حلّی در عالم رؤیا دید با یک قهوهچی روز قیامت همنشین است. بعد در آن داستان میگوید رفت و قهوهچی را پیدا کرد و بعد از اینکه خواب او تعبیر شد و فرد را پیدا کرد، دید آن قهوهچی شخصی است که حفظ آبرو و ناموس خود را کرده است، گفت: شب زفاف وقتی به حجله رفتم، دیدم همسری که من به عنوان دوشیزه و باکره او را تزویج خود کردم، او باکره نیست، به من گفت: من توبه کردم و یک اشتباهی کردم، خدا گذشته است حالا تو میتوانی بگذری، میتوانی نگذری. میگوید ساعتها فکر کردم و اندیشه کردم و بالاخره گفتم: خدا که میگذرد من نگذرم؟ من هم گذشتم. نه سواد داشت، نه عالم بود، نه آیت الله بود، نه علّامه بود، آن وقت جایگاه او در بهشت نزد کسانی مثل علّامه حلّی و افراد دیگر باشد. جایگاه او در بهشت همنشین چنین کسانی باشد.
این خیلی مهم است گاهی اوقات یک آدمی در عوام ممکن است از همهی ما بالاتر باشد، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۱] سورهی مبارکهی حجرات میفرماید: آنکه ارزشمند است
– اینها برای این است که ما چیزی بفهمیم، بدانیم، فکر نکنیم یک کسی را دیدیم چشم حقارت بر او داشته باشیم. فکر کنیم یک عمّامهی ده متری روی سر ما است، یک طاق پارچه را بر خود عبا و قبا کردیم حالا میتوانیم از همه بالاتر باشیم، نه، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» ممکن است یک کسی از عوام باشد.
آقای قرائتی میگفت من یک روز سحر داشتم میرفتم، رفتگر محل را دیدم و رفت با او احوالپرسی کردم. گفتم: بگذار با او سلام و احوالپرسی کنم، او خیلی خوشحال شد. فکر نکنید این رفتگر یک وقت آدم پستی است و شما آیت الله و آدم درست حسابی هستید، معلوم نیست، ممکن است او پیش خدا ارزشمندتر باشد. او «أَکْرَمَکُمْ» باشد و شما نه، مواظب اینطور رفتارها باشید. منشأ اینها عُجب است، عجبی که ما فکر میکنیم آدم درست و حسابی هستیم، بقیّه آدم حسابی نیستند.
یک بار دیگر هم قصّهی حضرت موسی را گفتم که گفتند برو بدترین موجود ما را بیاور، بعد به آن لاشهی سگ رسید، ریسمان را که بست، قد راست کرد که راه بیفتد، یک مرتبه به ذهن او رسید که نکند نزد خدا ارزش این لاشهی سگ از موسی بیشتر باشد، او را رها کرد. جبرئیل گفت: ای موسی! خدا سلام رساند و گفت: اگر یک قدم دیگر برداشته بودی از نبوّت خلأ میشدی. این قصّهها را گفتند برای اینکه ما بفهمیم اگر یک وقت نسبت به مردم با چشم حقارت نظر نکنیم، حالا هر کسی میخواهد باشد، پایینترین مقام باشد، اصلاً یک آدم دیوانه باشد، اصلاً یک آدمی باشد که جزء حساب و کتاب نیاید. اینها را با چشم حقارت نگاه نکنید، مواظب باشید، همهی این موجودات نزد خدا موجود هستند و خدا آنها را دوست دارد، آنها مخلوقات خدا هستند. کل مخلوقات عالم عیال خدا هستند، مواظب باشید.
نباید ما را عُجب بگیرد که جایگاه خود را بالاتر از همه بدانیم و فکر کنیم که دیگر غیر از ما هیچ کسی نه علم دارد، نه عقل دارد و نه جایگاه دارد، حالا یک وقت مردم هم به جهت لباس ما، به جهت مقامی که بر شخصیّت ما قائل هستند، احترام میکنند، تعظیم میکنند، تکریم میکنند. بعد به خود ببالیم که ما کسی هستیم؛ نه جایی خبری نیست. اگر لباس ما را دربیاورند با آنها یکی میشویم، لذا فضیلتی ندارد. آنچه که است به جهت پیغمبر و آل الله است که به ما احترام میکنند و باید مواظب باشیم اگر ما را عُجب گرفت هلاک میشویم. اعجاب یعنی کسی به خود راضی شود، به خود بخندد، خوشحال باشد، نسبت به آنچه که است مرضی باشد.
آدم متّقی دائم به خود اتّهام میزند، نماز خود را که خواند، نمیگوییم وسواس باشید، نمیگوییم شکاک باشید که مدام بگویید دو رکعت خواندم یا سه رکعت خواندم، یا به دستشویی بروید مدام بشُوید، نه این وسواس است و عمل شیطانی است. امّا این را بدانید که در جلسهی درس شرکت کردید، آیا حق مطلب را ادا کردید، آیا آن چیزی که تکلیف شما بود عمل کردید یا نکردید؟ در یک جایی به منبر رفتید و نماز خواندید برای مردم ارزش قائل هستید؟!
مردم نیم ساعت قبل از اذان به مسجد میآیند و جمع میشوند، آقای امام جماعت باید داخل محراب باشد مدام بنده خداها نگاه میکنند ببینند آقا چه موقع میآید، آقا هم هر موقع دوست داشت میآید، در این صورت است که او از عدالت ساقط میشود، ظلم میکنید و حق مردم را ضایع میکنید. قرار است که موقع اذان بیایید و قبل از اذان در مسجد باشید، سر وقت در مسجد باشید.
من منبر برخی از آقایان را خیلی دوست دارم، آنها را دعوت میکنم که در خانهی ما روضه بخوانند، آنقدر اذیّت میکنند، دیر میآیند یا اصلاً نمیآیند و یک نفر را به جای خود میفرستند. اگر قرار باشد یک نفر دیگر را به جای خود بفرستید، مگر خود عاجز بودم که یک نفر دیگر بیاید، من شما را دعوت کردم که بیایید، سر وقت هم بیایید، نمیرسید بگویید نمیتوانم.
یک ملّایی بود خدا او را رحمت کند، آدم خوبی بود، سواد نداشت روضهخوان بود. وقتی در محل بود هر کسی به او میرسید میگفت میتوانی به خانهی ما بیایی و روضه بخوانی؟ میگفت: بله. چندین جا قول میداد، در حالی که نمیتوانست در عرض دو ساعت چندین جا برود. وقتی قول میدهید سر وعده بروید و این را هم بدانید که رزق دست خدا است.
اگر شما فکر کنید که چندین جا منبر بروید و مدام پاکتهای شما زیاد شود، نه. یک وقت میبینید یک جا میروید به دل طرف میافتد، به اندازهی چندین جا که میروید پاکت شما را پر میکند، خدا خواست رزق بدهد «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۱۲] میدهد. جاهایی بوده که ما رفتیم و اصلاً فکر نمیکردیم شخص پول بدهد، امّا به گونهای پول داد که خیلی لذّت بردیم.
جایی هم رفتیم که فکر میکردیم اینها آدمهای متمولی هستند، اصلاً پولی به ما ندادند بعد هم فهمیدیم این آقا هر سالی که روضه میگیرد چندین نفر از آقایان سرشناس را دعوت میکرد، یک ریال هم به آنها نمیداد. سال دیگر چند نفر دیگر را دعوت میکرد. روحانیها هم از این جهت برخی محجوب هستند، حیا دارند، خجالت میکشند که بخواهند چیزی بگویند. لذا ما باید مواظب باشیم که در راستای آخوندی خود به آنچه که هستیم، فکر میکنیم برای خود ما است، برای خود ما نیست.
وقتی میبینید جمعیّتی پای منبر شما نشسته است، آنچه که برای شما معلوم است به مردم بگو، هر چه از معلومات خود میدانید بگویید، آنچه که مجهولات است اصلاً نتراشید، آنچه که برای شما مشکوک است هم متوقّف کن، به مردم نگویید. از شما مسئلهای را پرسیدند بگویید نمیدانم، وقتی نمیدانید بگویید نمیدانم. نترسید، نه کسی عمّامهی شما را برمیدارد، نه لباس را از تن شما در میآورند، نه شما را از آخوندی میاندازند. فردا بروید مطالعه کنید، مراجعه کنید، بپرسید بعد به مردم بگویید و هم خود شما آن مسئله را یاد میگیرید.
«العاقل یعلم و یسأل» آدم عاقل هم میداند و هم سؤال میکند، این خیلی مهم است. امّا آدم جاهل نه سؤال میکند و نه میداند، چون جاهل است. ما باید به اینها دقّت کنیم، همهی آنچه که در این جملات گفتم عجب است که ما طلبهها را به خطر میاندازد و عجب است که خیلی از آدمهای جایگاهدار را از جهت عبادت، از جهت علم، از جهت مقام به زیر کشیده است و آن را هلاک کرده است. إنشاءالله خداوند ما را در هر جایگاهی که هستیم طرفه العینی یعنی چشم به هم زدنی به خودمان وا نگذارد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّد».
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۳۵٫
[۳]– وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۰۲٫
[۴]– سورهی حشر، آیه ۹ و سورهی تغابن، آیه ۱۶٫
[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۴۵٫
[۶]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۶۷٫
[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۴۵٫
[۸]– سورهی حشر، آیه ۹ و سورهی تغابن، آیه ۱۶٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۴۵٫
[۱۰]– وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۰۲٫
[۱۱]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۲]– سورهی طلاق، آیه ۳٫
بازدیدها: 0
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.