تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۹ حجت الاسلام و المسلمین رضوانی شرح خطبه مُتَّقین (همّام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱) به نام خداوند بخشنده بخشایشگر اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۲۱ – جلسه ۱۹
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۲۱)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (۲۱)
——————————————————-
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَهُ الدّائِمَهُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[۱]. در ذیل کلمهی «اعْبُدُوا» تا لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» در توصیف متّقین و چگونگی بندگی خدا و تقواگری را از کلمات امیر المؤمنین، علیّ بن ابیطالب، از نهج البلاغه، خطبهی همام بیان میکردیم.
هفدهمین و هجدهمین صفت برای متّقین را فرمودند: «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا»[۲] بعد به دنبالهی این میفرمایند: «یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ» یعنی مدام خوف آنها زیاد میشود. وقتی انسان با قرآن جلو میرود و آیات عقوبت آن کسانی که بد عمل میکنند و خلاف تقوا انجام میدهند (را نظاره میکند) روز به روز حزن او زیاد میشود. در واقع خوف انسان از عقوبت الهی، جهنّم و از آتش الهی زیاد میشود.
«وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ» و به دنبال این هستند که برای درد خود یک درمانی پیدا بکنند، قرآن درد همه را درمان میکند. هر دردی را درمان میکند.
شوق متّقین بر رساندن خود به بشارتهای قرآنی
«فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً» وقتی به یک آیهای از آیات بشارت در قرآن مرور میکند، شوق پیدا میکند که خود را به آنچه که بر قرآن فرموده است برساند و از قرآن برای آن دردی که دچار آن است، درمان و دوایی بگیرد.
«وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً» وقتی متّقین در راستای تلاوت قرآن قرار میگیرند، خود را به نحوی در برابر بشارتهای قرآن قرار میدهند که شوق پیدا میکنند به آنچه که در قرآن بشارت داده شده است مثل بهشت و همچنین که برای انسان مفید است و دردها را درمان میکند.
«وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِم» فکر میکند همه چیز نزدیک او است. میفرماید: یعنی وقتی آیات قرآن را تلاوت میکند و میبیند که کجا چه خبر است، مثل این است که جهنّم و آتش جهنّم و شعلههای آتش جهنّم نزدیک او دارد شعله میکشد، صدای شعلههای آتش را میشنود.
«فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ» روز گذشته فرمودید که مفروش میشوند، این قسمت دلالت بر این دارد. «مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ» یعنی خود را روی زمین رها میکنند از خدا و در برابر عظمت خدا خود پهن زمین میکند اینجا دارد تعبیر میکند که اعضای سجده را میگذارد. «جِبَاهِهِمْ» یعنی پیشانیهای خود را روی خاک میگذارند، دستهای خود را روی خاک میگذارند، وقتی مینشینند اقدام خود را روی زمین مفروش میکنند. «مُفْتَرِشُونَ» یعنی به دنبال این هستند که حالت زمین با پیشانیهای خود را فرش قرار بدهند.
بعد میفرماید: «یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ»[۳] به دنبال این هستند که خود را از بند آتش جهنّم برهانند و این را با مطالبه کردن از خدا انجام میدهند در اینکه دائم در طلب این هستند که خدا آنها را در بند آتش آزاد بکند.
این چیزی است که در تلاوت قرآن برای متّقین ایجاد میشود. یعنی نه اینکه قرآن را که ما میخوانیم همینطور بدون توجّه جلو برویم. قرآن را که میخوانیم با تدبّر در قرآن این نتایج حاصل میشود. البتّه ما خلاصهی این قسمت را گفتیم، اگر بخواهیم نکات آن را یک به یک در این کلمات بررسی بکنیم، خود این یک کشکول بسیار بزرگی در معارف الهی در بحث شب زندهداری و تلاوت قرآن است که دو موضوع رکن رکین در تقوا و تقوا مداری است.
صفت حلم متّقین
صفت بعدی را میفرماید: «وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ» حالا یک کلمه از این بحث را اگر ما بخواهیم امروز بحث بکنیم کافی است. میفرماید روز خود را چه کار میکنند؟ روز خود را حلیم هستند.
حلماء جمع حلیم است. حلیم از حلم گرفته شده است، حلم به معنای صبر خاص است. یعنی کسی که صبوری دارد امّا صبوری او به اوج است، دریا است. دریا را چه بر آن بریزید، چه از آن بردارید، تکان نمیخورد. چه در او مثلاً یک تانکر عطر خالی بکنید یا یک تانکر فاضلاب روی آن بریزید، هیچ کدام بر او تأثیر نمیگذارد. یعنی دریا نه متأثّر از خوبیها و نه از بدیها میشود. یک موج میرود و میآید. اگر هزاران لیتر تناژ عطر در آن بریزید، چهار تا موج که رفت و آمد دیگر هیچ چیزی نیست.
عکس آن هم درست است این تعبیر در واقع این است یک آدم مؤمن متّقی در راستای تقوا اگر هزار مشکل برای او پیش بیاید، جزع و فزع نمیکند. اگر هزار ثروت و دولتسرایی برای او درست بشود، مست نمیشود. آرام است. از او بردارید کم نمیآید، روی آن بریزید سر نمیرود. به قول معروف دیزی نیست. از آن یک مقدار بردارید خالی میشود. یک قاشق اضافه بریزید سر میرود. به کسی که دریاگونه باشد، حلیم میگویند. کسی که دریاگونه باشد چه از او بردارید، چه بر آن بریزید، چه بر آن، آنچه که ناشایسته است وارد بکنید، چه آنچه که از او ناشایسته نیست و بهتر است در آن وارد بکنید، از هیچ کدام از آنها متأثّر نمیشود، اثرپذیر نیست. دریا گونه بودن این است، آدم حلیم این است.
پیغمبر خاتم که مصداق اکمل و اتمّ حلم بود، آنگونه بود که وقتی در جنگهای متعدّدی که با امّت خود داشت و کار به جایی رسید که در جنگ احد دندان مبارک ایشان را شکستند، پیشانی مبارک او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و شکسته شد، دستهای خود را بالا آورد. همهی اطرافیان ترسیدند، گفتند: حتماً پیغمبر میخواهد نفرین بکند امّا دیدند دستها را بالا آورد فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»[۴] هم دعا میکند، هم برای امّت خود عذر میآورد. خدایا اینها را هدایت بکن، دست اینها را بگیر، اینها جاهل هستند، اینها نادان هستند.
آن وقت شما میبینید پیغمبران دیگر مثل پیغمبر ما حلیم نبودند. حضرت نوح ۹۵۰ سال (پیغمبری کرد) از نظر زمانی خیلی زمان زیادی است ولی ۹۵۰ سال دعوت کرد، آنها قبول نکردند ولی دندان او را هم نشکستند، پیشانی او را هم نشکستند، او را محاصره هم نکردند که او را بکشند. فقط هر چه (نوح) در توحید دنبال میکرد، آنها تمسخر میکردند و قبول نمیکردند که روایت شده است در طول ۹۵۰ سال، سی نفر به او ایمان آوردند. یعنی هر سی سال، یک نفر ایمان آورده است. حضرت نوح از دست آنها بسیار عصبانی شد، مثل پیغمبر ما حلیم نبود، لذا آنها را نفرین کرد و این را بدانید دعا و نفرین پیامبر این غیر قابل برگشت است. لذا خدا با نفرین او همهی امّت او را غرق کرد، حتّی فرزند او هم غرق شد.
پیغمبر ما مصداق اکمل حلم است. ما طلبهها اگر ادّعای این را داریم که به عنوان یک پیغمبرچی، به عنوان اینکه ما باید در راستای اهداف پیغمبر قدم بگذاریم و جای پیغمبر را پر بکنیم، باید تأسّی به پیغمبر داشته باشیم، باید حلم داشته باشیم.
آدم متّقی باید حلیم باشد. حلماء یعنی آنها حلیم هستند. حلم در وجود آنها تثبیت شده است. ثبوت وصف در موصوف صفت مشبّه میرساند، با کلمهی حلیم که گفته شده است. لذا آدمهای متّقی حلیم هستند یعنی به این راحتی عصبانی نمیشوند. بماند که ما به اندک چیزی (عصبانی میشویم) مثلاً در صف شهریه به علّت اینکه نوبت چه کسی زودتر است، نوبت چه کسی دیرتر است با هم درگیر میشویم. از این معلوم است حلیم نیستیم، در راستای تقوا قرار نداریم.
اگر در راستای تقوا قرار گرفته باشیم آن وقت حلم داریم اگر حلم داشته باشیم به این راحتی از مسائل عصبانی نمیشویم، ابراز نگرانی نمیکنیم، ابراز ناخشنودی از وجود خود، از بلیّههایی که به آنها دچار شدیم نمیکنیم. در برابر هر آنچه که از خدا آمده است گردن مینهیم که هر چه از او برسد نیکو است. چون او دوست است.
حلیم یعنی صبوری خاص که فرمودند صبر رأس ایمان است. حلم آن معنای خاص را دارد که در توصیف متّقین فرموده است.
لذا یکی از راههای تقواگری و تقوا مداری و تقواسازی آدم متّقی، حلم او است که اگر حلیم باشد هیچ وقت، هیچ موقع در گردنههایی که در دنیا باید طی بکند، گرفتار نمیشود. آدم حلیم محکم است، راحت همه چیز را تحمّل میکند، چون میداند آن طرف چه خبر است. اعتقاد دارد، دانستن او باور است ایقان است. یکی از موارد «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۵] که در توصیف متّقین فرمود همین است.
یک بندهی خدایی از دست فرزندان خود جزع و فزع میکرد. به او گفتم: هدف تو در زندگی چیست؟ گفت: این فرزندان را به یک جایی برسانم. گفتم: هدف تو همینها هستند که کار تو مشکل درست شده است. گفت: چه کار بکنم؟ گفتم: هدف تو (خدا باشد) برای خدا فرزندان خود را رسیدگی بکن و برای آن معیشت درست بکن. اگر برای خدا کردی، کار درست میشود ولی اگر برای خدا نکردی هیچ چیز درست نمیشود. اگر برای خدا کردید، اگر هم یک جا مشکلی برای شما پیش آمد، نگرانی ندارید، چون میدانید هدف شما تأمین شده است. آنچه که تو میخواستی و آنچه که مقصود تو است، آن حاصل است. داری تکیف خود را انجام میدهی. آن هم لله انجام میدهی. اگر لله انجام دادی، کار درست است.
منشأ حلم، باور درونی انسان به واپسین، به غیب، به آنچه که نمیبینی، به آنچه که باید اعتقاد داشته باشید، است. اگر باور داشته باشید، آنچه که از تو پنهان است و از طرف خدا به تو وعده و وعید داده باشد، آن را اعتقاد داشته باشید، حلیم هستید، حلم دارید، حوصلهی شما بالا است، به این راحتی از راه به در نمیروید. هر کاری بکنند، دوباره در خط هستید.
- هر جایی که نمیشود حلم و بردباری داشته باشیم.
- در اوج مشکلات باید حلیم باشیم در اوج نعمتها باید حلیم باشیم. یعنی همه جا دقّت داشته باشید برای خدا مسیر را طی بکنید، در آنجایی که به دولت سرا رسیدید، آنجایی که به پول رسیدید، آنجایی که امانتها به دست شما آمد مست نشوید. بخواهید هر کاری دوست داشتید بکنید، نه اینطور نباشد. در گرفتاریها و مشکلات هم متوقّف نشویم، این حلم است.
- اگر اینطور باشد ما را استعمار میکنند، استثمار میکنند.
– نه آن که حلم نیست. آن «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[۶].
- ما برای کفّار نمیگوییم، برای همین دولت مردان خود هم حلم نشان بدهیم
– دولت مردان خود ما هم آنجایی که باید… یکی از راههای امر به معروف حلم داشتن است، عصبانی نشدن است. امر به معروف بکنیم، نهی از منکر بکنیم. انکار منکر بکنیم، همهی اینها صبر است.
اگر صبر در اطاعت داشته باشیم، یکی از آنها همین است باید پای کار بایستیم. حلیم هم باشیم، وقتی در این راه، در مبارزات وارد شدیم، در امر به معروفها وقتی وارد شدیم، عصبانی نمیشویم، حرف خود را میزنیم تا آخر کار هم میرویم و نتیجهی آن هم حاصل میشود، این حلم میشود.
حلم این نیست که بیخیال باشید، اشتباه نکنید. حلم با بیخیالی و بیدردی فرق میکند. اصلاً با هم قابل توجیه نیست. شما یک وقت کسی را میبینید، بیدرد است. میزنند طرف را میکشنند، ظلم میکنند اصلاً کاری به کار هیچ کسی ندارد .میگوید: به من ارتباطی ندارد و به دنبال کار خود است. واضح است که او مؤمن نیست.
چون ایمان مؤمن باید برای دیگران فایده داشته باشد. توصیفات مؤمنین و متّقین در قرآن همه برای دیگران است. هر چه را که ببینید، برای دیگران است. آن وقت در روز وقتی میگوید: روز برای آدم متّقی مؤمن، حلماءٌ نه اینکه بیخیال است و هیچ کاری نمیکند و نشسته است. اینطور نیست، او در اوج مشکلات قرار میگیرد و با حلم پیش میرود و عقبنشینی نمیکند. آنجا هم که باید صبوری بکند و کوتاه بیاید و سکوت بکند سکوت میکند. کجا باید سکوت بکند؟ آنجایی که برای خدا باشد، آنجایی که رضای خدا در سکوت مؤمن باشد نه آنجایی که باید داد بزند، باید فریاد بزند، باید جهاد بکند، باید حرکت بکند، آنجا حلم این نیست که آدم ساکت باشد.
یکی از اشکالات خیلی از آقایان متدیّنین ظاهر صلاح این است که نسبت به دیگران بیخیال هستند. فکر میکنند دینداری به این است که فقط دنبال کار خود باشند، کاری به هیچ کسی نداشته باشند. نسبت به همسایه… حتّی (نسبت به) فرزندان (خود بیتفاوت هستند) آنها چطور بروند و بیایند، کاری ندارند. اینها حلیم نیستند، متدیّن نیستند. اگر برای این شخص هم میدان پیش بیاید، شناگر قهّاری است.
- ما در توثیق یا تضعیف کسی نمیخواهیم حرف بزنیم. کلمات امیر المؤمنین را داریم میگوییم. خواجه ربیع آن زمان چطور بوده است. ما کار به این موضوع نداریم امّا الآن ببینیم خود ما چه کاره هستیم. تا اوضاع مالی خوب میشود، بسیار خوشحال باشیم. تا یک مقدار مشکل پیش بیاید و آمریکا جلو بیاید و شروع به مبارزه طلبی بکند، مشکلات اقتصادی را بر ما فزونی بدهد، بگوییم: نه، این جمهوری اسلامی فایدهای ندارد. ممکن است یک مسئول اشکال داشته باشد، یک مدیر شایستگی و لیاقت آن مسئولیّت و مدیریّت را نداشته باشد امّا بخواهیم جمهوری اسلامی را تضیعف بکنیم و اسلام و روحانیّت را تضعیف بکنیم این خلاف حلم است.
این حلم نیست حلم این است که شما وارد این گود بشوید، شما چه کار کردید؟ بعضیها مدام در حال ایرادگیری هستند و میگویند: جمهوری اسلامی چه کرده است و چه کرده است؟ تو برای اسلام چه کار کردی؟ تو برای جمهوری اسلامی چه کار کردی؟ من و شما به عنوان یک شهروند، به عنوان یک کسی که در این جمهوری اسلامی سهمی از هر آنچه که به عنوان امنیت است داریم بهرهمند میشویم، خود ما برای این جمهوری اسلامی چه قدمی برداشتیم. چه حرکتی کردیم؟ زمان جنگ نبودیم، حالا که هستم داریم برای اسلام چه کار میکنیم؟ کدام سیلی را برای اسلام خوردیم؟ اینکه ما سر سفرهی آماده برویم درست نیست. اینها همان بنی اسرائیل بودند. وقتی همه چیز بنی اسرائیل آماده بود. میگفتند: موسی خیلی خوب است. تا میگفت: به جنگ برویم؟ میگفتند: الآن هوا گرم است، الآن هوا سرد است، الآن وسائل را فرام بکن، اینطور که نمیشود.
آنچه که مسلّم است حلم چون صبر خاص است، چهار نحوه صبر در وجود مؤمن داریم. ۱- صبر در طاعت. ۲- صبر در معصیت. ۳- صبر در مصیبت. ۴- صبر در نعمت. آدم حلیم هم همینها را دارد، منتها آن معنای خاصّ آن را دارد که به معنای خاص الخاص است و تقواگری او در این راستا به گونهای است که میتواند همه را بهرهمند بکند.
اینکه حلیم باشد برای این است که دیگران بهره ببرند. اثر حلیم بودن این است که دیگران بهرهمند میشوند. اگر کسی حلیم نباشد، هیچ کسی نمیتواند از او فایدهای ببرد. نمیشود نزدیک او هم بروید، اگر یک کلمه حرف به او زدید، به سرعت ناراحت و عصبانی میشود و آبروی آدم را هم میبرد.
امّا آدم متّقی آدمی که با تقوا است و تقواساز است «قَدْ أَفْلَحَ»[۷] فلاحسازی میکند آدم متّقی مؤمن فلاحساز است، تقواساز است، دیگران را به راستای تقوای الهی میکشاند، در واقع داعی الله است. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ»[۸] است. اگر اینگونه انسانها توصیف میشوند، نه به معنای این است که ساکت باشند. نه معنای این است که بیخیال باشند، نه به معنای این است که بیدرد باشند. هیچ کدام از اینها با آن جمع نمیشود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.