تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱۵۴ جلسه ۱ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۱ جلسه تفسیر آیه صدو پنجاه و چهار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ (۱۵۲) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (۱۵۳) پس مرا یاد کنید، تا […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱۵۴ جلسه ۱
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۱ جلسه تفسیر آیه صدو پنجاه و چهار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ (۱۵۲) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (۱۵۳)
پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید. (۱۵۲) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از صبر و نماز [در همه امور زندگى] یارى جویید؛ زیرا خدا با صابران است. (۱۵۳)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۱۵۴
زنده بودن شهیدان
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ (۱۵۲) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (۱۵۳)
پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید. (۱۵۲) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از صبر و نماز [در همه امور زندگى] یارى جویید؛ زیرا خدا با صابران است. (۱۵۳)
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ ۱
نکتهای که در این آیه به نظر میرسد و بسیار قابل توجه است، عبارت«وَلَا تَقُولُوا» میباشد و ممکن است خداوند تبارک و تعالی از چیزی خبر دهد و بگوید بدانید و آگاه باشید که ای مردم، کسی که در راه خدا کشته میشود او زنده است و نمرده اما در این آیه میفرماید «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ» ابدا به زبان نیاورید و نگویید.
نباید به زبان آورده شود و «وَلَا تَقُولُوا» میگوید که فعل نهی میباشد یعنی نباید این را بگویید و نباید آن را به زبان بیاورید ،کسی که «لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ» در آیه شریفه دیگری میفرماید «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» ۲
یعنی نباید چنان فکر کنید «وَلا تَحسَبَنَّ» با نون تاکید آمده نباید حتما فکر و گمان کنید که کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، آنها اموات هستند بلکه «بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» این تاکید زیباتری دارد یا درجای دیگری فرمود :«مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» ۳
اینجا فقط برای مقام شهید سخن نمیگوید لذا بحث «وَلا تَحسَبَنَّ» و «وَلَا تَقُولُوا»را نیز نگفته کسی که فی سبیل الله کشته شود ،البته این به معنای کشته شدن نیست و عبارت «مَنْ یُقاتِلْ» یعنی کسی که جنگ و محاربه در راه خدا کند، «فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ» شهید گردد یا غلبه کند «فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»
برخی آقایان این آیه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» ۴ از سوره توبه را برای مصداق شهدا گفتهاند یعنی خداوند با چه کسی معامله میکند؟ با شهدا، «انفس» آنها را میخرد کانه خداوند در بلندگویی فریاد میزند و میگوید من مشتری هستم! چه چیزی میخرم؟ اموال و انفس؛ در ازای آن چه میدهم؟ بهشت.
این آیات نشان دهنده این هستند که باید دقت کنیم مقام شهید مقام خاصی میباشد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ» کشته میشوند یا به قتل میرسانند همه اینها در مقام شهید به کار برده میشود، از نظر لغت اگر دقت کنید کلمه شهید یکی از نامهای خداوند میباشد.
خود شهید به معنای کسی است که هیچ چیزی از علم او پوشیده نیست یعنی شهید هم به معنای علیم و هم به معنای کلمه خبیر خواهد بود پس هم عالم و هم آگاه میباشد، علم و خبرویت و تخصص وی در آن مورد از لحاظ آگاهی بسیار است ، لذا معنای خبیر از عالم بالاتر میباشد ممکن است فردی یک موضوعی را بداند اما آگاهی بر آن ندارد اما فردی چیزی را میداند و خبیر میباشد.
این اتصاف به خبیر یعنی از امور نهایی نیز مطلع است؛ این کلماتی که درباره شهید وجود دارند و جایگاه را در قرآن اینگونه بیان میکنند که درهرحال جایگاه بالایی میباشد ، فرق شهید و شاهد در این است که شهید صفت مشبهه و بعضی گفته اند برای صیغه مبالغه هم به کار میرود یعنی وصف در موصوف تثبیت میباشد.
اما شاهد اینگونه نیست لذا به کسی که در دادگاه شهادت میدهد، شهید گفته نمیشود، به آن شاهد گفته میشود ،بنابراین مقام شهید غیر از مقام شاهد است و آن شاهد یعنی ناظر، ناظر و شاهد بر حس تا آنچه که دیده و گواه بوده را اخبار نماید.
شهید علاوه بر آنچه که بوده امین هم محسوب میشود لذا اینکه خود وجود جل و علی توصیف به شهید شده یکی از دلایل آن به همین جهت میباشد، این موارد چیزی بودند که در معنای لغوی شهید به کار برده میشدند و مهم این است که شهید از اسماء خداوند میباشد و به تعبیر برخی از مفسرین در شمار اسماء حسنی خداوند قرار میگیرد.
اسماء الحسنی الهی که مقام امین، خبیر و علیم همه در کلمه شهید جای میگیرد، به طور مطلق علم و آگاهی دارد و امین و امانتدار است ،همه این موارد در کلمه شهید هستند.
کسانی که در مقام شهادت قرار میگیرند و به این مقام نائل میآیند هیچ تردیدی ندارند و چیزی نمیتواند آنها را از هدفشان بازدارد، برخی از شهدایی که من میتوانم دو مورد از آن را بگویم ؛ به یاد دارم که در یکی از عملیاتها یک آقایی به نام رضا فاضلی داشتیم ، برادر وی سه روز قبل از ماجرایی که قصد دارم نقل کنم، شهید شده بود.
روزی که ما قصد داشتیم به عملیات برویم و ایشان در کنار ما بود، برادر وی سه روز قبل شهید شده و روز رفتن ما به عملیات در اصفهان دفن میشد، زمانی که وارد سنگر شهید حسین خرازی شدیم که برای ما توجیه کار عملیات را تشریح کند، به محض اینکه نشستیم قبل از گفتن هر سخنی به فاضلی گفت تو نباید به عملیات بیایی.
علت را جویا شد خرازی گفت برادرت امروز در اصفهان دفن شد و والدین تو طاقت ندارند، عملیات ما نیز به نوعی است که شهادت در آن صددرصد میباشد، موقعیتی بود که به شدت خطر داشت و از آن گروهان فقط ما ۷ نفر از ۱۱۵ نفر سالم مانده بودیم، در سنگر ما ده یا دوازده نفر نشسته بودیم و یک کالک هم بین ما قرار داشت تا توجیه شویم و سیدرضا کنار من بود.
وی زمانی که از شهید خرازی نه شنید بدون اینکه کلامی به زبان بیاورد مانند ابر بهاری شروع به گریه کرد ،زمانی که او گریه کرد همه ما بلا استثنا شروع به گریه کردیم؛ این نمونه باور است شهید هیچ شبههای در کار خود ندارد و همه چیز را میداند و علم مطلق دارد.
آقای بتشکن میگوید که علم او مطلق بوده و همه چیز را میداند، گویی که پردهها برای او باز شدهاند ، ۵ دقیقه این حالت در بین ما بود تا شهید خرازی توضیح دادن را آغاز کرد ، وقتی سیدرضا این کار را کرد از نه گفتن خود صرف نظر نمود، در آن زمان ایشان فرمانده دسته بود ؛ یک گروهان از سه یا چهار دسته تشکیل میشد و هر دستهای یک فرمانده داشت که همگی آنها زیر دست فرمانده گروهان بودند.
فرمانده گردان نیز به فرمانده گروهان دستور میداد، ممکن بود مسئول محور یا لشکر باشد یا تیپ را فرماندهی میکرد که همه اینها بسته به گروههای تیمی، تشکیلاتی و تیپها متفاوت بود ؛ او فرمانده یکی از دستهها بود که ما به عملیات رفتیم ؛ زمانی که ما به دژ عراقیها، جایی که مستقر بودند رسیدیم در لبه خاکریز دیدم که رضا فاضلی شهید شده درحالیکه روبهقبله بود.
به یاد ندارم که بر روی سمت چپ یا راست خود خوابیده بود بههرحال نیمه طاقباز به نظر میرسید و صورتش به سمت قبله بود در حالی که چهرهاش نورانی شده بود ، زمانی که منورها در آسمان روشن میشدند چهره وی را نورانی میکردند که من وقتی این صحنه را دیدم ناخودآگاه دو زانو در کنار او نشستم.
خدا حسین بیدرام که فرمانده ما بود و من بیسم چی او بودم را رحمت کند، او هم نشست و به من گفت برخیز برویم قبول نکردم ، یک فاتحه خواندیم و دستی به صورت او کشیدیم و بر صورتش بوسه زدیم ، قصد دارم بگویم که آنچه ما دیدیم و باور کردیم این بود که هیچ شک و شبههای در شهادتش نداشت و امثال این افراد بسیار بودند.
البته در همان عملیات و در همان شب یک سید حسن حجازی بود یک جوان شانزده یا هفده ساله نسبت به من که ۱۸ یا ۱۹ ساله بودم، در گلستان شهدا با برادر خود که زودتر از خودش به شهادت رسید و در قسمت لسان الارض دفن شدهاند ، او امدادگر دستهها و گروهان بود، در کانال عراقیها به او رسیدم و او را دیدم که نشسته و به او گفتم برخیز دیدم واکنشی ندارد به او نگاه کردم فهمیدم که به شهادت رسیده است!
درحالیکه نشسته بود تا مجروحی را درمان کند، تیری به سمت او آمده و وی را به شهادت رسانده بود ، بخاطر نشستن در کانال بر زمین نیفتاده بود و به حالت نشسته از دنیا رفته بود، آدمی متوجه میشود که کلمه شهیدی که به این افراد گفته میشود فیالواقع مسمای به شهید و شهادت هستند.
من برخی از کسانی که در جنگ زنده ماندند را میشناسم که بسیار سختی کشیدند، دیروز یک ویدیویی از شبی در کاظمین آمده بود که فردی در آن میگفت گرد و غبار بسیاری در آسمان وجود دارد و ما در حال خفگی هستیم؛ از این موارد ما در جبهه زیاد مشاهده کرده بودیم.
به یاد دارم که در یکی از عملیاتهای سال ۱۳۶۳، آزادسازی مهران در والفجر ۳، شبهایی ما به عملیات میرفتیم که بخاطر شدت شن و گردوغبار نمیتوانستیم چشمهای خود را باز کنیم، بادهای شدیدی شروع به وزیدن میکرد و ما قادر به دیدن اطراف خود نبودیم.
این کلمه شهید و بحث شهادت مقام بسیار عالی دارد اما شرایطی را لازم دارد تا مسمای به شهادت گردد، لذا هر کسی به شهادت نمیرسد و باید باور قوی داشته باشد؛ لازم است علیم شود تا به علم مطلق برسد و خبیر گردد تا از درون خود آگاهی یابد و حتما ایقان نیز در آن موجود خواهد بود؛ مجموعه این عوامل فرد را به شهید تبدیل میکند.
شهید را به این خاطر شهید میگویند که در روز قیامت درباره اعمال، کردار و آنچه که در امتهای پیشین انجام دادهاند را شهادت دهند ، نکته قابل توجه شهید که حروف «شین، هاء، دال » در آن میباشد بر این است که وی نمرده و شاهد و زنده میباشد ، کلمه شَهِدَ به معنای این است که او حس دارد یعنی با چشم میبیند و با قوایی که ما میفهمیم.
البته در آن قالب مثالی که در عالم برزخ قرار میگیرد که قابلیت ارتزاق این دنیا را پیدا میکند لذا تعبیر «بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» دارد لذا یکی از نکاتی که در کلمه شهید وجود دارد آن است که در همین دنیا شاهد امور میباشد ، این یک واقعیت است که در همین دوره برخی چیزها طی شدهاند که برخی از شهدا آمده و یک سری کارهای ظاهری و فیزیکی کردهاند.
آن آقایی که میگویند در تفحص شهدا بوده و از نظر مالی گرفتاری پیدا میکند، توسلی به یکی از شهدا که شهید دادگر ، از اهالی استان مازندران بوده انجام میدهد و به او میگوید که ما بخاطر شما این مسیر را آمدهایم، پس از بازگشت به خانه همسرش از او سوال میکند قاب عکس روی طاقچه متعلق به کیست؟ در جواب میگوید که شهید دادگر، وی میگوید همین فرد مقداری پول به ما داد و رفت.
به قصابی مراجعه میکند تا بدهی خود را تسویه میکند و او میگوید یک آقایی بدهی تو را تسویه نمود عکس شهید را نشان میدهد و متوجه میشود خود شهید این کار را کرده است، این موارد غلو نیستند و حقیقت دارند منتهی چون ما آلوده هستیم درک این مسائل برای ما دشوار میباشد ولی اینکه قرآن نشان میدهد و چنین میگوید که «وَلَا تَقُولُوا» و «وَلا تَحسَبَنَّ» شما نباید گمان ببرید و نباید به زبان بیاورید که این افراد از اموات هستند.
این آیات بیانگر این موضوع هستند که داستانها درباره شهدا حقیقت دارند و اگر ما بتوانیم به چنین مقامهایی دست پیدا کنیم، ارزش بالایی دارد. اکثر افراد در این دنیا قبل و بعد از انقلاب دیدند که این افراد واقعا باور داشتند و اگر کسی واقعا باور داشته باشد به ایمان خواهد رسید «بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» ۵
اگر باور داشته باشد کار به جای خطرناک نخواهد رسید مانند مکافات و دردسرهایی که به آن دچار هستیم که اهل دل میگویند و من به آن اعتقاد دارم که اکثر این بیماریها در اثر گناه و معصیتهایی مرتکب میشویم و سخنانی که میگوییم، بنده در مسجد بلال کوی امام خیابان هزار جریب در ماه رمضان گناهان زبان را برشمردم که ۱۱۲ مورد شد.
با این زبان گناهان بسیاری میتوان مرتکب شد. که به اعضای بدن صبح هنگام میگوید کیف اصبحتم؟ در جواب میگویند اگر تو بگذاری اوضاع خوب است، مسلما قرآن در اینجا میفرماید :«وَلَا تَقُولُوا» فعل نهی و کلمه قول یعنی به زبان نیاورید در حق کسی که «لِمَنْ یُقْتَلُ» در راه خدا کشته شده است.
چه چیزی نباید بگوییم؟ اموات بودن آنها؛ «بَلْ أَحْیَاءٌ»این بل اضراب میباشد، آنها اموات نیستند بلکه احیاء هستند؛ نکته جالب آن است که کلمه «أَحْیَاءٌ» را میآورد و «لِمَنْ یُقْتَلُ» را ذکر میکند تا کلیه شهدا را شامل شود و جمله «مَنْ یُقْتَلُ» را جمع ذکر میکند لذا همه شهدا را شامل میشود .
در ادامه خداوند متعال می فرماید:«وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ» اما شعور درک آن را ندارید، اشعار از دلالت، دلیل و آنچه که جهتی را نشان میدهد، پایینتر میباشد ، کمترین چیزی که مقدمه فهم محسوب میشود، شعور است. چنین میگوید که شما شعور ندارید «وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ» و برای آن «لَا تَشْعُرُونَ» میآورد که بگوید هیچگاه شعور آن را پیدا نمیکنید!
چیزهایی که میگوییم همه از سر لقلقه زبان هستند و باور نرسیدهاند و برخی از علما و بزرگان هستند که به این مقامها رسیدهاند، زمانی که ما به کسانی برخورد میکردیم که برخی از اهل دل این ویژگی را داشتند، آنها میدانند، آنچه من ظرف چهار سال تلمذ در خدمت آیت الله بهجت فرا گرفتم این بود که اگر تردیدی در راه آنها وارد میکردیم، چوب میخوردیم.
یکی از روزها از مجلس درس خارج شدم ؛آقای بهجت را از نظر علمی بسیار دوست میداشتم و دوست نداشتم که افراد کوچه ایجاد کرده و ایشان را میبوسیدند ، وقتی به حیاط مسجد رسیدم لحظهای این جمله از دل من عبور کرد که چه حیف این آقایان نمیدانند که آیتالله بهجت چه مقام علمی دارد و بیایند از علم ایشان استفاده کنند فقط دنبالهروی ایشان هستند.
در گذرخان عبور میکردم که به سمت مجلس درس تفسیر آقای جوادی بروم که در ترافیک افراد یک موتور سوار مرا به زمین زد تا حدی که دست من شکست، در همان حال که بر روی زمین افتاده بودم متوجه شدم که کار اشتباهی کردهام. برخی از افراد واقعا نفس حقی دارند.
باور من این بوده و هنوز به آن باور دارم که من نباید این فکر را به خودم راه میدادم درصورتیکه من با کسی درباره این مسئله حرف نزده بودم فقط از دل من عبور کرد که چرا آنها از علم آقا استفاده نمیکنند. درصورتیکه آنچه خود من از آن استفاده میکردم، از علم وی نبود، علم داشت اما نفس او حق بود و صاحب مکتب محسوب میشد.
اگر کسی میفهمید که چه خبری وجود دارد میتوانست به نحو عالی از آن استفاده کرد و شما بدانید که اکنون هم کسانی هستند که اهل نفس میباشند.
۱_سوره بقره آیه ۱۵۴
۲_سوره آل عمران آیه ۱۶۹
۳_سوره نساء آیه ۷۴
۴_سوره توبه آیه ۱۱۱
۵_سوره لقمان آیه ۴
بازدیدها: 7
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.