تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۶ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی ۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما […]
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۳۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیات ۱ تا ۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (۱)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (۲) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ (۴) أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵) [۱]
دیروز به روایتی از پیامبر اکرم رسیدیم که مرحوم آیت الله طیّب در تفسیر خود آوردهاند، که راجع به یقین و معنای یقین آن هم یقین به آخرت عرض کنیم. روایت را در پاورقی میفرماید: در مسند الشهاب: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ یَا عَجَبًا کُلَّ الْعَجَبِ مَنِ الشَّاک فِی الله وَ قَد یَرَی خَلقَه»[۱] میگوید عجب از کسی که است که در وجود خدا شک دارد، در حالی که آفرینش خدا را میبیند.
«وَ عَجَبًا مِمَن یُعرَفُ النَّشأهَ الأولی و یُنکِرُ النَّشأَهَ الآخِرَه» و عجب از کسی که منکر دار آخرت است، در حالی که دار دنیا را قبول دارد. «وَ عَجَبًا مِمَن یُعرَفُ» یعنی برای او دار دنیا روشن و آشکار است، آن وقت منکر «النَّشأَهَ الآخِرَه» است.
«وَ عَجَبًا مِمَّن یُنکِرُ البَعثَ وَ النُّشورَ وَ هُوَ کُلَّ یَومٍ وَ لَیلَهٍ یَموتُ وَ یَحیى» و عجب از کسی که منکر بعث و منکر نشور است، در حالی که شبانه روز مدام زنده میشود و میمیرد، به خواب میرود و بیدار میشود. اینها همه علامت است، چطور میشود منکر اینها باشند؟
«وَ عَجَباً لِمَن یُؤمِنُ بِالجَنَّهِ وَ مَا فیهَا مِنَ النَّعیم وَ یَسعى لِدَارِ الغُرور» عجب از کسی که ایمان به بهشت و نعمتهای فراوان آن دارد، امّا سعی و کوشش او بیشتر برای دنیا است، برای به دنیا رسیدن بیشتر سعی و کوشش دارد «لِدارِ الغُرور».
(یک استادی داشتیم که برای ما مغنی باب رابع میگفت، یک جا بحث ایشان در اقوال مختلف ادبا بود، بعد عصبانی شد، چون حرفهایی که میزدند، -حالا خود بحث ایشان مدنظر من نیست، امّا اواخر باب رابع یک سری بحثهایی است که در در اخلاقیّات آنها هم راه پیدا میکند- میگفتند: ای انسانی که در ابتدا یک آب گندیدهی بد بو بودی، در آخر هم جیفه یعنی گوشت مردار و پلید هستی که باید تو را دفن کنند تا بوی تو دیگران را آزار ندهد. استاد این را هم اضافه میکرد، میگفت ما بین آن هم نیست مگر مستراح متحرّک. حالا چه غرور و منیّتی دارید؟!)
حالا میفرماید: «وَ عَجَباً لِلمُتَکَبِّرِ الفَخُور وَ هُوَ یَعلَمُ أَنَّ أَوَّلَهُ نُطفَهٌ مُذِرَه وَ آخِرَهُ جیفَهٌ قَذِرَه» کسی که متکبّر است یعنی بزرگبین است و به خود بالنده است، در حالی که در ابتدا نطفهی گندیدهی بد بو است، در پایان هم مردار پلید است، اواسط آن هم به قول استاد ما مستراح متحرّک است. یا به قول استاد بزرگوار، آیت الله وحید خراسانی میفرمود اگر خدا پوست این بدن را به شما نداده بود، از وجود بدنی و جسمی ما چرک و خون باقی میماند، چیز دیگری نمیماند. همین پوستی که روی صورت و بدن ما است.
شما در بیمارستانهای سوانح سوخته که مراجعه کنید – همین جا اصفهان دارد- بدن آن کسانی که میسوزد، پوست بدن وقتی سوخته باشد آیا میشود تحمّل کرد؟ نمیشود تحمّل کرد، قابل تحمّل نیست، خود شما هم نمیتوانید تحمّل کنید. یعنی یک آینه بگذارند بخواهید خود را ببینید نمیتوانید، چرک و خون است.
البتّه خداوند ستّار است، عیبهای ما هم همینگونه است. اگر ما عیبهای همدیگر را بدانیم، نمیتوانیم همدیگر را تحمّل کنیم، امّا خدا ستار العیوب است و عیب همهی ما را پوشانده است، لذا میتوانیم همدیگر را تحمّل کنیم. چون نمیدانیم آنجا چه خبر است. اگر بدانیم مفاجعه و مصیبت میشود.
پیامبر فرمود: عجب از اینکه خود را خیلی بزرگ حساب میکنید، به دیگران هم افتخار و فخرفروشی میکنید، در حالی که اوّل کار شما است. نطفه که همان آب گندیدهی بد بو است و در پایان هم آن گوشت و مردار پلید است. واقعاً انسان از آن چیزی که خدا در وجود معنوی و روحانی او قرار داده است، اگر نبود، هیچ نبود. یعنی حتّی نسبت به حیوانات دیگر خیلی پستتر میشد؛ چون انسان نمیتواند در هیچ بُعد حیوانی نسبت به دیگران برتری داشته باشد.
در ابعاد مختلف حیوانی، حیوانها از همهی انسانها بالاتر هستند. در خوردن، شما هیچ انسانی را نمیتوانید ببینید که به پای یک گاو برسد. در شهوترانی، بعضی حیوانات را دیدید مثل گربه، خروس، هیچ انسانی به پای یک گربه یا خوک نمیتواند برسد، در دویدن، ما حیواناتی داریم کیلومترها در ساعت میدوند، کدام انسان میتواند؟ انسان در هر چیزی که از ابعاد حیوانی باشد، حیوانها بالاتر هستند.
آنچه که خداوند در این دنیا به ما مرحمت فرموده است انسانیّت است. «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[۲] است، اگر ما الهی عمل کنیم ارزش پیدا میکند. یعنی هر چه که خدا بگوید همان کار را بکنیم، بندگی کنیم. اگر بندگی احدیّت را داشته باشیم آن وقت کل عالم در تسخیر ما است و برای ما نافع است و خداوند همه را برای ما آفریده است که به مقصد برسیم. مقصد ما چیزی به غیر از الّا الله نیست، مقصد ما فقط خدا است.
در مقامات انسان، از پایینترین مقام که عالم ماده و نطفه است تا عالیترین مقام که مقام قرب است، نیست مگر اینکه ما مقام عند الله، قرب إلی الله پیدا کنیم. مقرّب شدن هم سخت است، سختی هم بندگی است، بندگی هم در صورتی است که اگر شیطان را از خود دور کنید آسان میشود. اگر انسان شیطان را از خود دور کرد و اگر ما بتوانیم شیطان و فرامین شیطان و وساوس شیطان را نادیده بگیریم، بندگی آسان میشود، امّا اگر مدام به فرامین و مسائل هوای نفس شیطان و خناثی وسوسه شویم، آن وقت نمیتوانیم بندگی کنیم، سخت میشود. بالاخره ما باید به وجود ظاهری خود دقّت کنیم، خبری نیست.
همینطور که اینجا فرمود: «أَوَّلُه نُطفَهً مَذِرَه وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ قَذِرَه»[۳]ما بین آن هم تفسیر کنیم میگوید معلوم است ما بین آن مستراح متحرّک است. بهترین غذا را شما میل میکنید تا در دهان است برای خود شما مزّه دارد، در بیرون دهان همدیگر را میتوانند تحمّل کنند، اگر در دهان ما رفت دیگران نمیتوانند تحمّل کنند. بعد هم که رفت مشتمل بر چیزهای دیگر میشود. انسان بالاترین لذّات را در مجاری ادرار میتواند استفاده کند، خدا بالاترین غذا را هم از یک حشره برای انسان آفریده است که زنبور میباشد. بالاترین لباس را هم حریر، از کرم ابریشم قرار داده است.
پس عالم ماده و دنیا برای ما نیست، مگر اینکه یک جای پایی برای دنیای آن طرف و آخرت شود که اگر غیر از این باشد آن وقت ما «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۴] میشویم، امّا اگرچه در راستای خدا و آن «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[۵] که فرمود، ما قدم برداریم و عمل کنیم آن وقت همهی عالم در تسخیر ما و به نفع ما است و میتوانیم از همه استفاده کنیم.
در کتاب مجمع البیان مرحوم طبرسی راجع به یقین یک جملاتی دارد که من نوشتم خدمت شما عرض میکنم. «وَ سُمیَّ العِلمُ یَقینًا»[۶] میفرماید: در اینجا علم و یقین نامیده شده است «لِحُصولِ القَطعَ عَلَیه» برای دو خصوصیّت: یکی اینکه به این علم ما قاطع میشویم «وَ سُکونِ النَّفسِ إلَیه» و اینکه نفس ما با آن آرامش میگیرد. دو خصوصیّت را اینجا مرحوم طبرسی میفرماید: قطع بر آن علم یعنی حصول قطع به آن علم موجب میشود که ما آن را یقین بگوییم. «وَ سُکونِ النَّفسِ إلیه» این هم خصوصیّت دوم.
بعد میفرماید: «فَکُلِّ یَقینٍ عِلمٌ» هر یقینی علم است، «وَ لَیسَ کُلُّ عِلمٍ یَقینَا» امّا هر علمی یقین نیست. اگر علم با قطع همراه شد و سکون نفس در آن بود، آن وقت یقین میشود.
«وَ ذَلِکَ» و این مطلب، چرا؟ به خاطر این است «أَنَّ الیَقینَ کَأنَّهُ عِلمٌ یُحصَلُ بَعدَ الاستِدلال» میفرماید: یقین مثل این است یک علمی که که حاصل میشود «بَعدَ الاستِدلالِ وَ النَّظَر» بعد از اینکه به دنبال استدلال و دلیل آن گشتید و پیدا کردید و بعد از اینکه در آن تأمّل کردید. به این یقین میگویند.
«لِغُموضِ المَعلومِ المَنظورِ فیه» به خاطر اینکه آن چیزی که نزد ما معلوم است، اگر در آن نظر شود آن رفع اغماض میشود، آن چیزهایی که در آن پنهان است آشکار و ظاهر میشود. «أَو لِإشکالِ ذَلِکَ عَلَى النَّاظِر» یا به خاطر اینکه برای کسی که –ناظر یعنی کسی که تعمّق میکند- خوب دقّت میکند؛ این را یک بار دیگر هم گفتیم نظر کردن به اجنبی یعنی با مطالعه نگاه کردن حرام است و الّا اگر کسی گذری در خیابان میرود و چشم او به نامحرم میافتد، نگاه اوّل که بدون اراده است و همینطور نگاه میکند هیچ اشکالی ندارد.
امّا اگر به قول ما اصفهانیها زل زدید و خواستید با مطالعه نگاه کنید، حالا خم ابروی او را هم خوب نگاه کنید، اینکه گونههای او به چه شکل است، بینی او هم قلمی است، موهای او به چه شکل است، آرایش او به چه شکل است، این نظر میشود و لذا حرام است. حالا اینجا هم کسی که در یک معلومی ناظر است، یعنی با مطالعه و عمیقاً نگاه میکند و نظر میکند، یقین برای او حاصل میشود، آن معلوم تبدیل به متیقّن میشود.
«وَ لِهَذَا لا یُقالُ فِی صِفَهِ الله تَعالى مُوقِن» کسی بر خدا توصیف نمیآورد که او موقن است. «لأنَّ الأشَیاءَ» به خاطر اینکه اشیاء «کُلُهَا فِی الجَلاءِ عنَده» همهی اشیاء نزد خدا آشکار است، همه چیز برای خدا روشن است، هیچ چیزی برای خدا اغماض ندارد، اشکال ندارد، نیاز به نظر ندارد. آن هم «عَلَى السِّواء» همه هم پیش خدا مساوی هستند، همه چیز برای خدا آشکار است.
«وَ إِنَّمَا خَصَهُم بِالإیقَانِ بِالآخِرَه» حالا میفرماید: البتّه این جزء این نیست ما این قسمت را خوب تعمّق کنیم و معلوم ما به یقین برسد و ما موقن شویم، این را به آخرت اختصاص دادند. حالا آخرت را هم خدا مشخّص میکند، لذا به خدا که موقن نمیگویند، به ما موقن میگویند که ما در آن شک و تردید داریم، در آن تعمّق و نظر میکنیم، اشکالات از ما برطرف میشود، برای ما قطع به وجود آخرت حاصل میشود، قطعی که همراه با سکون است یعنی چیزی از شک و تردید و ریب در ما نیست، همه چیز برای ما روشن میشود، آن موقع متیقّن و یقین میشود، ما نسبت به او یقین پیدا میکنیم.
بعد میفرماید: «وَ إِن کَانَ الإیمانُ بِالغَیب قَد شَمَلَهَا» اگرچه خود ایمان به غیب در «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۷] یکی از موارد غیب همین قیامت است منتها ایمان به غیب را آنجا به صورت عامی گفته بودند که در کلمهی غیب بود که غیب شامل همان میشد؛ گرچه شامل آن میشد، امّا اینجا ایقان به آخرت را جدا آوردند و آن را از صفات متّقین قرار دادند.
حالا خود عبارت مرحوم علّامهی طباطبایی در المیزان را یک مرتبهی دیگر با توجّه به آنچه که بیان شده است، دنبال میکنیم إنشاءالله نتایج بهتری حاصل شود. قبلاً متن مرحوم علّامه را خواندیم، توضیح هم دادیم، امّا با توجّه به آنچه که حالا در توصیفات یقین از اطیّب البیان و مجمع البیان گفته شد، این برای ما روشنتر است و نکات بهتری را به ما میدهند.
«وَ قُولُهُ سُبحانَهُ: وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۸] از قول خداوند تبارک و تعالی که در توصیف متّقین فرموده است: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»، میفرماید: «العُدول فِی خُصوصِ الإذعَانِ بِالآخِرَه» عدول و تبدیل شدن در خصوص اینکه اذعان به آخرت داشته باشیم.- اذعان یعنی اعتراف، یعنی باور- آن هم «عَنِ الإیمانِ إلى الإیقَان» عدول از ایمان به ایقان. یعنی ما بتوانیم رتبهی بالاتری را اینجا داشته باشیم. رتبهی بالاتر در معلوم این است که آن برای ما یقینی بشود. یعنی همراه با سکون نفس به او شود یعنی آرامش داشته باشد، تردید و شک نداشته باشد، در حالی که قطع وجود آن هم دارد. یعنی دیگر باور واقعی برای او حاصل میشود این مهم است.
«کَأنَّهُ للإشارهِ إلى أَنَّ التَّقوى» کأنّه اشارهی به این شده است که تقوا «لا تَتِمَّ إلا مَعَ الیَقینِ بِالآخره» میفرماید: تقوا تکمیل و کامل نمیشود مگر همراه با یقین به آخرت.
«الَّذی لا یُجامِعُ نِسیانِهَا» خصوصیّت یقین به آخرت این بود که قبلاً هم در خود کلمهی «یَقَنَ» توضیح دادیم، اینکه با نسیان آخرت جمع نمیشود، یعنی انسان متّقی همیشه متوجّه آخرت است، متوجّه یوم الحساب، روز قیامت، روز دین، روز حساب و کتاب و مکافات را همیشه در ذهن خود دارد و متوجّه است، نسیان ندارد.
«دُونَ الإیمانِ المُجرد» غیر از ایمان به تنهایی انسان نمیتواند این توجّه خاص را داشته باشد. «فَإنَّ الإنسان رُبَمَا یُؤمِنُ بِشَیء وَ یُذهَلُ عَنِ بَعضِ لَوازِمِهِ» میفرماید: به خاطر اینکه انسان چه بسیار ایمان به یک چیزی دارد، امّا توجّه به بعضی از لوازم خود ندارد. «فَیَأتِی بِمَا یُنافیه» پس یک کاری میکند که منافات با آن دارد.
مثل یک رانندهای که توجّه به رانندگی خود نداشته باشد. وقتی به رانندگی توجّه نداشته باشد هر لحظه ممکن است با خطر مواجه شود؛ امّا کسی که توجّه به رانندگی خود داشته باشد کمتر مورد حادثه واقع میشود. یک نکتهای هم وجود دارد وقتی انسان توجّه کامل داشته باشد، حوادث نمیتواند انسان را پرت کند. اگر ما به آخرت توجّه داشته باشیم ناملایمات دنیا و حوادث دنیا نمیتواند ما را از راه درست برگرداند.
«لَکنَّهُ إذَا کَانَ عَلى عِلمٍ وَ ذُکرٍ مِن یَومٍ یُحَاسَبُ فیه عَلَى الخَطیرِ وَ الیَسیر مِن أعمالِه» وقتی که انسان بر یک علم و از روز حساب و کتاب، بر کوچک و بزرگ آن توجّهی داشته باشد، «یُحَاسَبُ فیه عَلَى الخَطیرِ وَ الیَسیر» چه آن چیزهایی که در دنیا برای شما بزرگ است، چه آن چیزهایی که خیلی ضعیف و کوچک است، «مِن أعمالِه» از اعمال ما «لا یُقتَحمَ مَعهُ المُوبِقَات وَ لا یَحُومُ حُومً مَحارمِ الله سُبحانَه البتَّهً» آدم وارد نمیشود در آن چیزهایی که محارم الهی است.
وقتی شما توجّه کامل به رانندگی داشته باشید و حواس شما باشد که الآن اینجا گردنه است، پیچهای خطرناک است، حواس شما جمع است که یک وقت کوچکترین اشکال در رانندگی شما ایجاد نشود و از جادّه منحرف شوید، اگر منحرف شدید از دره پرت میشوید. به دره پرت شدید یعنی کشته میشوید، نابود میشوید، مال شما از بین میرود و خود شما هم از بین میروید.
حالا وقتی انسان توجّه به آخرت داشته باشد آن وقت حواس انسان جمع است که وساوس شیطان و ناملایمات دنیا او را از این راه که به راه صحیح است، منحرف نکند. (اقتحام به معنای وارد شدن است) وارد این گناهان و محارم الهی نمیشوند.
«قَالَ الله تعالى» در سورهی مبارکهی ص میفرماید: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى»[۹] آدم متّقی نباید از هوا تبعیّت کند. حالا اگر تبعیّت کرد «فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» اگر از هوا تبعیّت کرد، اینجا شرط و فعل شرط و همه حذف شده است «فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»، یعنی اگر که تبعیّت از هوای نفس کند «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»، برای کسی ضلالت ایجاد شد، میفرماید: به درستی کسانی که از راه خدا گمراه شوند «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ» به چه چیزی؟ «بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» این نکته است، این چیزی است که در برابر یقین است، به آنچه که نسیان کردن از روز قیامت.
مرحوم علّامهی طباطبایی میفرماید: «فَبَیَّنَ تَعالى أَنَّ الضَّلالَ عَن سَبیلِ الله إِنَّمَا هُوَ بِنسیانِ یَومِ الحِسَاب» ضلالت از راه خدا این است و به جز این نیست که فقط از این نکته حساب میشود که ما نسیانی به یوم الحساب داشته باشیم. نسیان یوم الحساب منجر به این میشود که ما ضلالت پیدا کنیم. «فَذِکرُهُ وَ الیَقینُ بِه یُنتِجُ التَّقوى» این نکته است که یاد قیامت و یوم الحساب و یقین و باور داشتن آن برای تقوا نتیجهبخش است. تقوا یعنی رعایت کردن موازینی که ما را مورد ضلالت قرار ندهد و از واقع پرت نکند.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ…»
[۱]– مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۴۷، ح ۵۹۵٫
[۲]– سورهی حجر، آیه ۲۹؛ سورهی ص، آیه ۷۲٫
[۳]– مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۴۷، ح ۵۹۵٫
[۴]– سورهی فرقان، آیه ۴۴٫
[۵]– سورهی حجر، آیه ۲۹؛ سورهی ص، آیه ۷۲٫
[۶]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۲۳٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۸]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۶٫
[۹]– سورهی ص، آیه ۲۶٫
بازدیدها: 2
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.