حقیقت ایمان / شاهد و گواه بودن ایمان / ویژگی انسان حلیم
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۱ تا ۵ جلسه ۱۸
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
۴۱ جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
—————-—————-
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (۱) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (۲) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (۵)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه سوم و چهارم
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
—————————————–
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
در سورهی مبارکهی بقره، در کلمهی «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱] بحث ایمان را بررسی میکردیم. به بحث حقیقت ایمان و بیان حقیقت ایمان از کلمات نقل شده از حضرت امیر المؤمنین رسیدیم، از آن روایت کافی، جلد ۲، کتاب ایمان و کفر، بعد از باب خصال المؤمن، صفحهی ۴۹، حدیث ۱ که دیروز هم عرض کردیم.
به سیزدهمین نکته در بیان حقیقت ایمان رسیدیم. در اینجا ایمان را به شرایع و احکام دین و خود شرع مقدّس تعبیر فرموده است، یعنی حقیقت ایمان، همان دین است. همان چیزی است که خداوند تشریع فرموده است که ما اعتقاد داشته باشیم، عمل بکنیم و اقرار بر آن داشته باشیم.
در بیان حقیقت ایمان سیزدهمین نکته میفرمایند: «وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ»[۲] شرع و چیزی که ما به آن ایمان داشته باشیم به نحوی است که در مقام مخاصمه برای ما گواه است، شاهد است.
«وَ فَلْجٌ لِمَنْ حَاجَّ بِه» آنچه که سعی و کوشش میکنیم به آن برسیم، این است که ما را به پیروزی میرساند و به نتیجه میرساند.
- در مقام مخاصمه چیست؟
– در مقام مخاطمه برای ما بیّنه و شاهد است. «وَ شَاهِدٌ لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ» یعنی شما به واسطهی آن میتوانید استشهاد بکنید و آن را به عنوان بیّنه اقامه بکنید.
. دین دانشی برای حافظان خود
«وَ عِلْمٌ لِمَنْ وَعَى» و فرمودند: دانشی است برای کسی که او را حفظ بکند. «لِمَنْ وَعَى» آن کسی که او را حفظ بکند. یعنی اگر از او (ایمان یا دین) حفاظت داشته باشد، برای او نور و علم است.
«وَ حَدِیثاً لِمَنْ رَوَى» میفرماید: و حدیث برای کسی است که روایت بکند. یعنی آن را برای دیگران بگوید، بهترین سخن است.
. دین ، بهترین حکم
«وَ حُکْماً لِمَنْ قَضَى» و حکم برای کسی که قضاوت بکند. بهترین حکم دین خدا است. اگر کسی خواست در مقام قضا، طبق دین و موازین دین و شرایع دین قضاوت بکند، بهترین است.
«وَ حِلْماً لِمَنْ جَرَّبَ» و میفرماید: حلم برای کسی که تجربه بکند. در اینجا مراد از حلم، همان عقل داشتن و حاکم بودن عقل بر نفس انسان، در حال خدا ترسی است. یعنی این که انسان حلیم، عاقلی است که خدا ترس است. لذا هر کاری که میخواهد بکند، با سعهی وجود میکند. «وَ حِلْماً لِمَنْ جَرَّبَ» کسی که تجربه بخواهد بکند، بخواهد آن را به کار بگیرد.
«وَ لِبَاساً لِمَنْ تَدَبَّرَ»[۳] و لباسی است برای کسی که بخواهد آن را روپوش و لباس خود قرار بدهد. تقوا برای انسان بهترین است. یعنی اگر انسان مزیّن و متلبّس به ایمان شد و حقیقت در این مشتق پیدا کرد، بهترین لباس را برای خود گرفته است.
تعبیر کلمهی لباس در این است که انسان را از هر چه که بر او مضر باشد، حفاظت میکند. او را از سرما، از گرما، از گزند حشرات و مشکلات طبیعی حفظ میکند، لباس این خصوصیات را دارد، لذا تعبیر به لباس میکنند. کسی که ایمان را به عنوان پوشش قرار بدهد، بهترین است.
«وَ فَهْماً لِمَنْ تَفَطَّنَ» میفرماید: و بهترین هوش و فهم است، برای کسی که زیرک باشد. انسان مؤمن زیرک است. «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ»[۴] آدم مؤمن کیاست دارد. یعنی زیرکانه عمل میکند، دقّت کامل دارد. بعضی وقتها که خطا میکنیم و زیرکانه عمل نمیکنیم، برای این است که عقل ما حاکم نیست و از روی ایمان تصمیم نمیگیریم.
در بحث معاملات قرآن -که منشأ شرع است و یکی از دو عدل شرع حساب میشود- به ما دستور داده است که بنویسید، مکتوب بکنید. ما اعتماد میکنیم، با اعتماد ما را فریب میدهند. اشکال از ایمان نبود، اشکال از شرع مقدّس نبود، اشکال ما بود که بیدلیل اعتماد کردیم.
(قرآن میفرماید:) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۵] ای کسانی که ایمان آورید، وقتی شما میخواهید بر دِینی و معاملهای واقع بشوید، «فَاکْتُبُوهُ» آن را بنویسد یا دو شاهد بر آن بگیرید. حتّی اگر شاهد مرد نداشتید، شاهد زن بگیرید، به جای یک مرد دو زن را شاهد بگیرید. در آیهی بعد دستور داده است: اگر کسی هم شاهد شد، شهادت خود را کتمان نکند.
اگر ما از روی ایمان و عقل و شرع مقدّس بخواهیم معامله بکنیم -ولو با برادر خود-این را مینویسیم، اعتماد داریم، خوب داشته باشیم. همین که با هم شراکت مالی میکنیم، داد و ستد مالی میکنیم، یک اعتماد است، امّا اینکه ننویسیم، خلاف عقل است، خلاف دین است، خلاف شرع است.
بعد میفرمایند: «وَ یَقِیناً لِمَنْ عَقَلَ»[۶] باور است بر کسی که فکر بکند، عقل داشته باشد و بر آن فکر بکند. این خیلی نکتهی قابل توجّهی است که ما همیشه باید دقّت داشته باشیم که یقین به دنبال تعقّل حاصل میشود. اگر ما خواستیم به باور برسیم، باید در معلوم خود تعقّل بکنیم. اگر در معلوم و آنچه که علم داریم، تعقّل کردیم، آن وقت تیقّن برای خود ایجاد کردیم. یعنی باور ایجاد کردیم، آن وقت به مرحلهی یقین میرسیم.
شما میخواهید از علم الیقین، به عین الیقین برسید. همین اوّل که خود علم الیقین است، بدون تعقّل نمیشود. کسی که به دنبال ایمان حرکت بکند و مشروع حرکت بکند، باید این را بداند که هر آنچه که میداند را باید به مرحلهی تعقّل بگذارد. اندیشیدن در آن، آن وقت باور ما میشود.
«یَقِیناً لِمَنْ عَقَلَ وَ بَصِیرَهً لِمَنْ عَزَمَ» بصیرت، بینش میدهد، اینها به دنبال هم است. ترتیب کلماتی که حضرت امیر فرموده است، مهم است. یعنی هر کدام از آنها را که ببینید، متوقّف بر کلمهی قبل خود است. اگر شما به مرحلهی یقین رسیدید، آن وقت بصیرت پیدا میکنید. این کسانی که بصیرت ندارند، در معلومات خود تعقّل نمیکنند، لذا بصیرت ندارند.
با اینکه علم داشتند، در دین خدا، کتاب خدا و دستورات پیامبر تعقّل نکردند، وقتی تعقّل نکردند، بصیرت خود را از دست دادند و مخالف شدند. اگر بیایند، در آنچه برای آنها معلوم است، فکر و تعقّل بکنند، بصیرت پیدا میکنند.
بصیرت یعنی بینش باطنی. آن وقت دیگر کسی نمیتواند آنها را از مسیر حق باز بگرداند. احتیاجی به دیوار و فنس و نگهبان نیست، دیگر خود او مراقب است، منتها -قبلاً هم داشتیم- باید خود او محافظت از دین را بکند.
- بصیرت یعنی بینش واقعی. «بَصِیرَهً لِمَنْ عَزَمَ» بر کسی که عزم داشته باشد.
- «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ»[۷].
- این یک بحث دیگری است و کاری به این (بحث) ندارد. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ * وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ» یعنی هر کسی بر علیه خود -«عَلى نَفْسِهِ» یعنی علیه خود،- بصیر است، میداند چه کارهای اشتباهی کرده است. «وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ» خود او میداند.
اینجا میفرماید: بینایی برای کسی است که اراده و عزم برای دین، برای ایمان داشته باشد.
بعد میفرماید: «وَ آیَهً لِمَنْ تَوَسَّمَ» و (ایمان) نشانهای برای کسی است که دانایی و هوشیاری بکند. ایمان نشانه میشود برای کسی که به دنبال یک نشانه باشد، لذا به دنبال آن میگردد. کسی که به دنبال این است که نشانهجویی بکند، برای او ایمان و شرع مقدّس بهترین نشانه است، «آیَهً».
«وَ عِبْرَهً لِمَنِ اتَّعَظَ» کسی که میخواهد مؤعظه بشود، بهترین عبرت را دین به او میدهد.
عبرت یعنی شما خود را از آنچه که دیگران به خلاف و به مشکل برخوردند، باز بدارید. (ادب از که آموختی از بیادبان) این مصداق بارز آن (معنای عبرت) است. یعنی اگر اگر متلبّس به ایمان بودید، خود را از غیر مؤمنین دور میکنید. دقت میکنید، کارهای غیر مؤمنین را مرتکب نشوید. اینکه باید برای انسان عبرت باشد، یعنی به نحوی باشد که دیگر به دنبال اشتباهات دیگران حرکت نکند. اینجا پندآموز بودن مهم است. پند آموز بودن: یعنی ما را از آنچه که به ضرر خود ما است -چه در دنیا، چه در آخرت- باز بدارد.
بعد میفرمایند: «وَ نَجَاهً لِمَنْ صَدَّقَ» صدق خیلی مهم است. در باب تفعیل که برود «صدَّقَ»، «یُصدِّقُ»، «تصدیق». در آن باب که برود، هم تعدیّه و هم شدّت در معنا پیدا میکند. لذا اگر میخواهیم نجات پیدا بکنیم… یعنی هر کجا برای شما گرفتاری پیش آمد، ایمان شما را از آن مهلکه دور میکند، تو را نجات میکند. شما اگر متلبّس به ایمان باشید، هیچ کجا در مهلکه قرار نمیگیرید و همان آیهای که فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[۸] این همان است. یعنی هر جا برود، گریزگاه دارد، هر کجا برود، گرفتار نمیشود، هلاک نمیشود.
یکی از آثار تقوا و ایمان به معنای واقعی این است که انسان را از همه چیز ایمن میدهد و همچنین رزق و روزی هم به دنبال آن وجود دارد. «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۹] یعنی نجات دادن به این نیست که مثلاً طرف را از غرق شدن نجات بدهید، باید او را به جایی ببرید که درنده او از بین نبرد، او را از دریا بیرون بیاورید، درندگان او را بدرند، فایده ندارد، باید بعد از اینکه او را از غرق شدن نجات دادید، امنیّت برای او ایجاد بکنید. این درست است. لذا این نجات میشود.
- «النِّجاهُ فِی الصِّدق».[۱۰] (ظاهراً در منبع از حضرت امیر نقل نشده)
– بله آن هم از حضرت امیر المؤمنین است که فرمود: «النِّجاهُ فِی الصِّدق». «النِّجاهُ فِی الصِّدق» یعنی هر چه جنس نجات است، -جنسیّت نجات را میگوید، چون الف و لام بر اسم جنس واقع شده است- «فی الصِّدق» است، در صداقت است.
– منظور صداقت در ایمان است یا صداقت …
– آنچه که مسلّم است در درجهی اوّل صداقت لسان است. چون در تعبیرات روایی هم داریم که فرمود: «انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ»[۱۱] این صدق یعنی آنچه که صادق بودن است و انسان دروغ نگوید.
اگر باطن انسان هم صادق باشد، یعنی گفتار او با اعمال او، با قلب او یکی باشد، خود این هم یک تسبیح است، آن مرتبهی بالاتر میشود.
«وَ نَجَاهً لِمَنْ صَدَّقَ» ایمان برای کسی که تصدیق بکند دین را باعث نجات میشود، یعنی تکذیب نکند. (تصدیق) در برابر تکذیب است. بحث صدق را مطرح کردیم، در بحث تصدیق که «صَدَّقَ» -باب تفعیل- را فرمود، معنای تصدیق را دارد.
تصدیق، یعنی آنچه که خداوند فرموده است و آنچه که در ایمان وجود دارد تصدیق بکند، نه اینکه بگوید: نه حالا اینجا درست است و آنجا غلط است. یکی از اشکالات مؤمنین و مسلمین این است بعضی از آنچه که خدا فرموده است را قبول دارند و انجام میدهند.
مثلاً نماز را میخوانند چون برای آنها عادت شده است، (به واسطهی خواندن نماز) کار آنها هم رونق میگیرد. (مردم) میگویند: عجب انسان نمازخوانی است، سر وقت میرود نماز میخواند. روزه هم میگیرند میگویند: هم برای جسم ما خوب است، هم اینکه در انظار نمیشود چیزی خورد، حالا به صورت پنهانی اگر بشود میخورند. (چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند) اینها خصوصیت کسانی است که تصدیق ندارند، «صدَّقَ» را عمل نکردند. اینها مهم است.
«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[۱۲] بعضیها را قبول دارند و بعضیها را قبول ندارند. اینها مهم است. خمس نمیدهند، میگویند: پول را به آخوند نمیدهیم که استفاده بکنند. این حرفها را میزنند. یا مثلاً حج نمیروند، میگویند: پول خود را به آل سعود نمیدهیم. شما باید به حج بروید، الآن که آل سعود حاکم است، حج رفتن مهمتر است. الآن حج رفتن برای ما که مؤمن به ایمان و شرع واقعی اسلام هستیم، مهمتر است. به آنجا برویم و قوام این دین را درست بکنیم. چون حج مقوّم دین است. الآن میگویند: چون آل سعود حاکم است، ما نمیرویم.
– میگویند: این پولها را میگیرند و بمب میشود بر سر مردم یمن میریزند.
– اوّلاً که پولها را نمیگیرند، پولهایی که برای حج میدهند، خرج خود حاجی میشود. ممکن است از نظر توریستی برای آنها یک منافعی داشته باشد و الّا اینقدر عربستان پول دارد که (با ما قابل مقایسه نیست) ما در کشور خود یک میلیارد و دو میلیون دلار با کشورهای دیگر معامله میکنیم، آنها به فرانسه رفتند، صد میلیارد دلار اسلحه خریده است. ۳۵۰ میلیارد دلار با آمریکا معامله کرده است. برای آنها پول کمی است. آنها (دولت عربستان) بسیار پول دارند. اینها هزاران میلیارد دلار در بانکهای کشور آمریکا پول دارند، چون قدرت مالی دارند، میتوانند مانور هم بدهند.
- حج رفتن تقویت آنها نمیشود؟
– نه، اتّفاقاً حج رفتن باعث تقویت اسلام میشود. در اهمّیّت حج و اهمّیّت عمره اینقدر در اسلام تأکید شده است که فرمودند: اگر زمانی رسید که مستطیعی برای فریضهی حج و عمره نبود، آن کسی که حاکم مسلمین است، مسئول است که عدّهای را اجیر بکند، آنها را به حج و عمره بفرستد، به طوری که مطاف خالی از زائر و حاج نباشد. اینقدر مهم است.
رفتن ما به آنجا اهمّیّت به سزایی دارد. به حج نرفتن باعث میشود علیه ما تبلیغ بکنند، بگویند: اینها منکر حج هستند. حج هم از واجبات دین است.
اینقدر پیغمبر (صلوات الله علیه) در بحث انجام حج و عمره اهمّیّت قائل شدند که بعد از واقعهی احد و آن مسائل، همهی مسلمانها را بدون اسلحه به سمت مکّه بردند که حج انجام بدهند. آن زمان چه کسانی در مکّه بودند؟ ابوسفیان، بدترین آدم در آنجا حاکم بود. قدرت هم داشتند، میتوانستند مسلمانها را قلع و قمع بکنند امّا به دلیل اهمّیّت حج به آنجا رفتند و صلح حدیبیّه انجام شد و سال بعد به مکّه رفتند. اینها نکات خیلی ظریف و مهمّی است.
پیغمبر اینگونه برای حج اهمّیّت قائل است، آن وقت ما باید بگوییم: حج نرویم؟ نه، حج را باید برویم، باید اهمّیّت بدهیم، باید پولها را هم خرج بکنیم. لذا اگر ما بخواهیم اسلام و ایمان را تصدیق بکنیم، باید به هر چیزی هم که کراهت داریم، عمل بکنیم.
«وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»[۱۳] بعضی وقتها شما یک چیزی را خیلی دوست میدارید امّا برای شما شر است؛ بعضی وقتها هم یک چیزی را کراهت دارید (ولی برای شما خیر است) جنگ و جهاد -شأن نزول این آیه هم جهاد است- برای انسان کراهت دارد، آدمکشی است، بالاخره خود آدم یک وقتی کشته میشود ولی اگر (جهاد) نکردیم، به بدبختی میافتیم، آن وقت میآیند هم خود ما را میکشند، هم به ناموس ما تجاوز میکنند، هم مال و اموال ما را به غارت میبرند. بجنگیم حتّی اگر کشته هم بشویم امّا ناموس و سرزمین و همهی شأن و شئون ما حفظ بشود، بهتر است یا بگذاریم بیایند و ما را بکشند و همه چیز ما را به غارت ببرند.
. لزوم حفظ شأن مسلمانی در حج
- وقتی ما به مکّه میرویم، به ما بیاحترامی میکنند، عزّت ما را زیر سؤال میبرند، اینها چیست؟
– اوّلاً بیاحترامی به آن معنایی که شما میگویید نمیکنند. اگر یک وقت خود ما به آنجا میرویم، یک مقدار شیطنت میکنیم یک وقتی یک خلاف شأن عمل میکنیم، مثلاً در بازار با نوامیس خود راه میافتیم، زنان ما در مقابل این عربها بر سر قیمت چانه میزنند که به آنها ارزانتر بدهند، این خلاف شأن است، اینها موجب بیاحترامی میشود، ما خود را ذلیل میکنیم، نباید (این کار را) بکنیم. به آنجا رفتیم، میخواهید سوغاتی هم بخرید، برای چه چانه میزنید؟!
– آنها ما را کافر میدانند.
– همه که (کافر) نمیدانند. وهابّیها (این تفکّر را دارند) هستند. یکی از این فِرقی که الآن آنجا هستند، وهابی است.
– همان تفکّر الآن سر کار است.
. قانع شدن طلّاب وهابی
با استدلال به آیات قرآن
– حکومت و قدرت در دست آنها (وهابیها) است. خود مردم آنها که اینطور نیستند. همهی مسلمانهایی که در جبههی مخالف هستند، معاند با ما نیستند که ما را آنطور حساب بکنیم. خود من برخورهای مختلفی با حتّی طلّاب و روحانیهای وهابی داشتم که وقتی بحث میکردیم و از آیات قرآن برای آنها دلیل آوردیم، آنها قانع شدند. یک بار در مسجد الحرام داشتم از باب السّلام بیرون میآمدم، پنج نفر طلبهی وهابی نزد من آمدند، گفتند: ما میخواهیم به شما صحبت بکنیم. گفتم: باشد. اوّلین سؤال آنها این بود گفتند: شما قرآن فاطمه دارید، گفت: «مصحف الفاطمه». من هم گفتم: «بلی». تکذیب نکردم. با ایمان قوی گفتم: بله مصحف ما، مصحف فاطمه است. خیلی عصبانی شدند و با عصبانیّت گفتند: «أین مصحف الفاطمه؟» بنده هم قرآن سی جزء در جیب خود داشتم، به آنها دادم. اینها قرآن را مدام ورق زدند، دیدند این قرآن، همان قرآن است. گفتند: این قرآن با قرآن ما یکی است.
سؤال از ولایت امیر المؤمنین کردند، آیات قرآن را برای آنها خواندم، بحث غدیر خم را مطرح کردیم، آیاتی را آوردیم. بحث اینکه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ»[۱۴] از آنها سؤال کردم این شدّتی که حضرت حق نسبت به رسول گرامی در «بَلِّغْ» میفرماید و دستور میدهد، این «ما أُنْزِلَ» چیست که اگر این را انجام ندهی «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؟ طبق نظریات خود اهل سنّت که ذیل این آیه حدیث آوردند، بحث غدیر خم و وصایت و ولایت امیر المؤمنین را آوردند.
در تمام صحاح اهل سنّ و مخالف، ادلّه برای امیر المؤمنین و ولایت اهل بیت فراوان است. لذا همانها را که به آنها بگویید، قانع میشوند. منتها ما باید بلد باشیم بگوییم.
این حرفهایی که دارم از امیر المؤمنین میخوانم، همین است. علم دارید، در علم خود هم تعقّل کن. به دنبال نشانههایی باش، به دنبال ادلّهای باش. بعد هم به دنبال تصدیق آنها باش، اینها مهم است. وقتی در برابر آنها قرار میگیرید، پیروز میشوید، لذا نمیتوانند کاری با شما بکنند.
اگر یک آیهی قران را خواستید بخوانید، بلد نباشید بخوانید چه چیزی بلد هستید بخوانید؟ من طلبهای را از خود طلبههای اصفهان سراغ دارم که او را گرفته بودند برده بودند تخلیهی عقیدتی بکنند، یک آیه را مطرح کرده بودند، سؤالات ادبیاتی از او پرسیده بودند، بلد نبود جواب بدهد.
ما باید مسلّط باشیم، همهی اینها که داریم میگوییم «لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ»[۱۵]، «لِمَنْ حَاجَّ بِهِ»، «لِمَنْ وَعَاهُ»، «لِمَنْ رَوَى»، «لِمَنْ قَضَى»، «لِمَنْ جَرَّبَ»، «لِمَنْ تَدَبَّرَ» همهی اینها شرط دارد، شرط آن این است که خود ما در حیطهی فهم و عمل به آن قرار بگیریم. حالا اگر ما بیاییم تصدیق نکنیم، یک مقدار از آن را قبول داشته باشیم و یک مقدار از آن را قبول نداشته باشیم، آن فایده ندارد. در بقیه هم تا ما را دستگیر میکنند و میبرند، میگوییم: ما اشتباه کردیم. میگویند: خوب ما همین را میخواهیم.
در سال ۱۳۹۳ دو روز من را (در بقیع) گرفتند و در زندان بودم. روز اوّل که ما را به ساختمان زیر بقیع بردند، یک آخوند افغانستانی را آوردند –حالا آقایان افغانستانی ناراحت نشوند- از آن کسانی که وهابی بودند، در مورد همه چیز قوی بود، در مورد همه چیز مطالعه داشت. حتّی کتابهای امام، کتابهای علّامه مجلسی، همهی اینها را هم مطالعه داشت. شش ساعت با من بحث میکرد. حرف او هم این بود که تو بپذیر اعتقاد شما به امیر المؤمنین و بحث شیعهگری باطل است، با عزّت و احترام تو را از اینجا بیرون میبریم.
من هم مقاومت کردم تا جایی که در جملهی آخر به او گفتم: با همهی مطالعاتی که دارید، چون مزدور هستید، هیچ چیز بلد نیستید. اگر خواستید از علمای شیعه، فقه شیعه چیزی بگویید، به اصفهان بیایید، چهل شبانه روز مهمان من باشید، تا آن وقت به شما بفهمانم فقه شیعه چیست و امیر المؤمین چیست.
عصبانی شد، کتابهایی را که آورده بود و میخواست علیه ما به کار ببرد، جمع کرد و گفت: تو را به شرطهی مرکزیّه میفرستم تا تو را زندان بکنند. گفتم: هر کجا میخواهی بفرست. بعد هم آمدند با غل و زنجیر ما را -در این ماشینهایی که زندانیها را میبرند- به شرطهی مرکزیّه بردند. دو روز هم آنجا نگه داشتند و ۱۲ ساعت بازجویی انجام دادند و از همهی انگشتان دست و پا انگشتنگاری کردند. بعد هم به محکمهی خود بردند.
دو قاضی نشسته بودند و شروع به محاکمه کردن ما کردند ولی چون چیزی علیه من نداشتند، من هم هر جوابی میخواستم به آنها بدهم، بسیار معقول جواب میدادم، با قرآن هم حرفهای عقیدتی خود را به آنها میگفتم، با قرآن استدلال میکردم، با اینکه من بسیار در قرآن ضعیف هستم ولی از قرآن برای آنها گفتم، هیچ چیزی هم نداشتند که بگویند، بنده را تبرئه کردند و گفتند: برو که افراد بعثه میگفتند: افرادی مثل شما حداقل باید شش ماه زندانی داشته باشند.
- چه کار کرده بودید که شما را گرفته بودند؟
– من در بقیع ایستاده بودم با زائرها داشتیم زیارت نامه میخواندیم. یک آقای مداح در کنار ما بود، با صوت بلند شروع به خواندن روضهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) کرد، یک شیونی بین زائرها راه افتاد، شرطهها ریختند که او را بگیرند، مداح و دیگران مکّلا بودند، من لباس روحانیّت داشتم من را گرفتند.
امّا مفاتیح را دنبال خود برده بودم. بچّهها گفتند: (مفاتیح را) به ما بده. تنها اتّهامی که برای ما مسلّم شد، مفاتیح داشتن بود. قاضی گفت: شما در مورد این یکی نمیتوانید خود را تبرئه بکنید. گفتم: نه، برای چه تبرئه بکنم؟! گفت: این مملوء از کلمات شرکآمیز است. گفتم: تمام اینها که شما میگویید شرکآمیز است، به اعتقاد من عین توحید است. گفت: حتّی لعنهای در زیارت عاشورا؟ گفتم: حتّی لعنهای در زیارت عاشورا و به آن آیه که خدا میفرمایند: چه کسانی را لعنت بکنید استدلال کردم. اینها مهم است.
ما باید مجهّز باشیم، مسلّط باشیم، قرآن را داشته باشیم اینها هیچ چیزی ندارند. اینها نقاط ضعف ما را بررسی کردند، همان نقاط ضعف را میآیند برای ما میگویند و ما را محکوم میکنند، خود ما باید مسلّط باشیم.
اینجا میگوید: «وَ نَجَاهً لِمَنْ صَدَّقَ»[۱۶] اگر میخواهید واقعاً همه جا نجات پیدا بکنید، تصدیق واقعی که همراه با تعقّل و همراه با همهی آنچه که در وجود شما است، به کار ببرید، به این است که نسبت به قرآن مطالعهی کافی را داشته باشید، نسبت به (معارف) اهل بیت آگاهی داشته باشید، قرآن را با بیان اهل بیت بفهمید.
ما به این دلیل روی کلمهی ایمان بحث میکنیم، چون اهل بیت مطالب عالی در مورد ایمان برای ما مطرح کردند. اینها را از اهل بیت یاد بگیریم. نباید هر چه که خود دوست داریم و از روی هوای نفس است بگوییم. طلبه باید هر چه میگوید، مستند به قرآن و اهل بیت، باشد، یعنی مستند به خدا باشد. اگر ما مستند به دین و شرع حرف زدیم، همه جا پیروز هستیم، امّا اگر مستند حرف نزدیم (شکست میخوریم).
(طلبه) روخوانی قرآن را بلد نیست، حمد و سورهی خود را درست نمیخواند، این خیلی بد است. ما باید اینقدر ضعیف باشیم؟! ببینید چقدر قرائت نماز مقام معظّم رهبری زیبا است، خوب یاد بگیرید. به یکی از این -ظاهراً شحات بوده است- قرّاء گفته بودند: اگر بخواهیم نماز را به قرائت و ترتیل بخواهیم، توصیه میکنید به چه نحوی بخوانیم؟ گفته بود: مثل آقای خود بخوانید، گفته بود: آقای شما بهترین قرائت را دارد. متأسّفانه ما حتّی آنطور که باید و شاید به ظاهر عمل خود عمل نمیکنیم. اگر عمل کردیم، اگر عمل داشتید و تعقّل داشتید و قاطع بر آنچه که اعتقاد دارید بودید، پیروز هستید، هیچ کجا شکست نمیخورید. در مقام مخاصمه و محاجّهی با دشمن قرار گرفتید، وقتی استدلال به قرآن کردید، پیروز هستید. این را بدانید در برابر دشمنها غیر مسلمان و موحّد هم همه جا پیروز هستید.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۹٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۹٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۴، ص ۳۰۷٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۲۸۲٫
[۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۹٫
[۷]– سورهی قیامت، آیه ۱۴٫
[۸]– سورهی طلاق، آیه ۲٫
[۹]– همان، آیه ۳٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۰، ص ۱۴٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۰۵٫
[۱۲]– سورهی نساء، آیه ۱۵۰٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۲۱۶٫
[۱۴]– سورهی مائده، آیه ۶۷٫
[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۹٫
[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۹٫
Views: 13
فهرست مطالب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.