1365/12/21 زنان نمونه- 2 بايگاني سالانه - 1365



بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

در خدمت برادران و خواهران در دانشكده‌ي توانبخشي هستيم و بحث ما در مورد زنان نمونه و برخي از خصوصيات حضرت علي است. يكي از زنان نمونه مادر حضرت اميرالمؤمنين(ع) بود به نام «فاطمه بنت اسد». خود خدا نمونه بودن او را تصديق كرد، چون ديوار خانه‌ي خدا به خاطر او شكافته شد. روي كره‌ي زمين خانواده‌اي از اين زن و از اين شوهر(ابوطالب) بهتر و بابركت‌تر ما نداشته‌ايم. چون يكي از فرزندان اين زن و شوهر اميرالمؤمنين(ع) است، يكي از فرزندانشان جعفر طيّار است كه در يكي از جنگ‌ها دو دستش قطع شد و يكي ديگر از فرزندانش عقيل است كه «مسلم بن عقيل» پسر اوست. خود اميرالمؤمنين يازده فرزند دارد. مبارك ترين زن و شوهر كه تمام دودمانش در طول تاريخ بهترين مردان آسماني بودند.
«فاطمه بنت اسد» مدتي سرپرست پيغمبر بود. من در مدينه در پشت قبرستان بقيع، سر قبر فاطمه بنت اسد رفته‌ام. اگر خدا بخواهد به كسي نظر كند، اين گونه مي‌شود. يك خانمي يك آب گوشت مي‌پزد، اميرالمؤمنين(ع) و پيغمبر هم از آن آب گوشت مي‌خورند. وقتي بنا است كه خداوند به يك قابلمه آب گوشت و يك قطعه‌ي نان نظر كند، اين قطعه ناني كه فاطمه بنت اسد مي‌پزد سلول بدن دو تا ولي خدا مي‌شود. اين را بركت مي‌گويند. وقتي مي‌گويند خدا به مالت بركت بدهد، نه اين كه چهار هزار تومان، پنج هزار تومان بشود. بلكه همان چهار هزار تومان باشد، اما يك جايي باشد كه بركت داشته باشد.
شيخ انصاري زماني كه گم نام بود، و چندان كسي او را نمي‌شناخت، يك قران مي‌داد و سرش را اصلاح مي‌كرد و بعد هم كه آيت اللّه العظمي شد باز هم يك قران مي‌داد. يك روز اين سلماني و دلاك گفتند: «آن وقت كه كسي تو را نمي‌شناخت، يك قران مي‌دادي، حالا هم كه مرجع هستيد يك قران مي‌دهي؟ » گفت: «من اسمم بزرگ شده است. مساحت سرم كه بزرگ نشده است. » ما خيال مي‌كنيم حالا كه دانشجو شد حتماً بايد واكسي كفشش را واكس بزند. نه آقا همان طوري كه بودي بمان.
وقتي مي‌گويند خدا بركتت بدهد، يعني به همان شش تومان نظر بشود. يك قطعه نان، يك قطعه نان است. منتها يك وقت سلول بدن صدام مي‌شود، يك وقت هم سلول بدن علي بن ابيطالب(ع) مي‌شود. فاطمه بنت اسد غذاي دو ولي خدا را تهيه مي‌كرد. لباس آن‌ها را مي‌شست. اتاق دو ولي خدا را تميز مي‌كرد. پيغمبر براي اين خانم خيلي احترام قائل مي‌شد، براي پيغمبر مادر بود و همراه علي هجرت كرد. پس هم از مؤمنات و هم از مهاجرات است. پيغمبر ما هر وقت خسته مي‌شد به خانه‌ي زن عمويش «فاطمه بنت اسد» مي‌رفت.
«ابولهب» هم عموي پيغمبر بود. قرآن مي‌گويد: «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1) خدا اين جانور را بشكند. عموي پيغمبر است اما خدا مي‌گويد: «دستش قطع شود». از همين آيه مي‌فهميم كه قرآن نور چشم بازي و پارتي بازي نيست. زن عمويش چيست؟ مي‌گويد: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»(مسد/4) «حطب» يعني «هيزم». يعني خانم ابولهب در تاركي هيزم و تيغ جمع مي‌كرد و جلوي پاي پيغمبر مي‌ريخت تا به پاي پيغمبر برود و كيف مي‌كردند. يك زن عمو نان مي‌پزد، يك زن عمو تيغ جلوي پاي پيغمبر مي‌ريزد. يك عمو بهترين يار پيغمبر است و يك عمو كارشكن است.
در جامعه‌ي ما هم همينطور است. يكي تا اذان مي‌گويد سر نماز مي‌رود، يكي ممكن است بدنبال لهو و لعب باشد. بسياري ازمشكلات ما را همين كارمندهاي دولت ايجاد مي‌كنند، اگر كارها را سريع انجام دهند، ترافيك ايجاد نمي‌شود. چون كه مي‌گويند: «برو فردا بيا» براي يك امضا دوباره مردم رابه اين اداره‌ها مي‌كشند. يك تراكتور كه خراب مي‌شود، روغنش را از يك طرف شهر و چرخش را ازطرف ديگر مي‌آورند. مثلاً شما اگر سرت را در يك حمام بشوري، صابون جايي باشد و كيسه يك جاي ديگر باشد، از صبح تا شب بايد لخت در خيابان‌ها بگردي. خدا نيامرزد آن‌هايي كه مي‌توانند در ده دقيقه كارها را حل كنند، اما سه ساعت كار را چرخ مي‌دهند. خدا ان شاءاللّه انصافشان را زياد كند.
شخصي رفت كه سبزي بخرد. گفت: «يك قران سبزي بدهيد» فروشنده گفت: «يك قران كه نمي‌شود» گفت: «دو ريال بدهيد» فروشنده سبزي را كشيد و بعد داد. گفت: «من يك كاري دارم، مي‌شود انجام بدهي؟ » گفت: «بگو! » گفت: «همين كه براي من كشيده‌اي نصف كن» فروشنده اين كار را انجام داد و نصف كرد. گفت: «خوب اين يك قران و اين هم يك قران1 پس چرا گفتي نمي‌شود؟ » خدا مي‌داند هفتاد درصد از اين‌هايي كه به آدم مي‌گويند نمي‌شود، حتماً مي‌شود.
- نقش ابولهب: ابولهب هر كاري كه پيغمبر مي‌خواست انجام دهد، چوب لاي چرخ آن مي‌گذاشت و طول مي‌داد. اولين باري كه آيه «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(شعراء/214) نازل شد، حضرت رسول مردم را جمع كرد، تا رفت صحبت را شروع كند، ابولهب بلند شد و رقصيد. پيغمبر ديد بعد از بازي و دلقكي ابولهب حرف فايد ه ندارد و صحبت را تمام كرد. هر وقت پيغمبر مي‌رفت يك جايي كاري بكند، ابولهب كارشكني مي‌كرد. نقش اساسي ابولهب اين بود كه در تبليغ پيغمبر چوب لاي چرخ مي‌گذاشت و نقش اساسي زن عمويش اين بود كه تيغ زير پاهاي پيغمبر مي‌ريخت. در هر نظامي بازار، اداره، دانشگاه، تمام كساني كه به هر نحوي چوب لاي چرخ بگذارند و كار جمهوري اسلامي را عقب بيندازند، در خط ابولهب هستند.
فاطمه بنت اسد زني بود كه حضرت رسول هر وقت خسته مي‌شد به خانه‌ي او مي‌رفت و استراحت مي‌كرد. اين زن تا توان داشت به اسلام خدمت كرد.
فاطمه بنت اسد وقتي از دنيا رفت پيغمبر برايش گريه كرد و گفت: «خدا بيامرزد. او تنها مادر علي نبود، مادر من هم بود. » و عمامه و پيراهن خودش را داد، فرمود: كفنش كنيد! و در نمازش چهل مرتبه اللّه اكبر گفت و سپس وارد قبر فاطمه بنت اسد شد. قبل از اين كه فاطمه را در قبر بگذارند، پيغمبر در قبر خوابيد تا قبر با بدن پيغمبر تماس بگيرد. بعد هم به علي بن ابي طالب گفت: تو هم داخل قبر برو و بخواب و بلند شو. بعد به امام حسن گفت كه اين كار را انجام بدهد. بعد هم تلقين كرد و دعاكرد. گفتند يا رسول اللّه اين فاطمه بنت اسد چقدر مهم بود كه اين چنين به او احترام كردي؟ فرمود: شما اين زن را نشناختيد.
اين زن بچه‌هاي خودش را گرسنه نگه مي‌داشت ولي من را سير مي‌كرد و يك مرتبه كه من در مورد قيامت گفتم، اين زن از خوف خدا گريه كرد و من الان لباسم را به عنوان كفن دادم كه خداوند به عنوان تبرك به او لطف بيش‌تري بكند. فاطمه بنت اسد زني خدمتگذار به اسلام بود، مادر علي و مادر خدمتگذار اسلام هم بود.
من امروز جلد ششم الغدير و همچنين كتاب مستدرك، كه از كتاب‌هاي مهم اهل سنت است را مطالعه كردم. تماماً قبول دارند كه حضرت علي(ع) در كعبه متولد شد. يعني مسئله‌ي تولد علي را در كعبه را شيعه و سني هر دو مي‌گويند. علامه نام 16 كتاب مهم را مي‌برد كه مي‌گويد اين 16 كتاب مهم نقل كردند كه حضرت علي(ع) در كعبه متولد شده است. از سني‌ها 16 كتاب و از علماي شيعه از سيد رضي تا فيض كاشاني و حاج شيخ عباس قمي و. . . همگي از هزار و دويست سال پيش تا الان ولادت حضرت علي(ع) در كعبه را قبول دارند. علماي سني و علماي شيعه همه قبول دارند. چهل نفر هم شاعر از هزار و دويست سال پيش تا الان در طول تاريخ قبول كردند كه اميرالمؤمنين در كعبه متولد شده است.
اميرالمؤمنين مثل اذان است. اولش «اللَّهُ أَكْبَرُ» است، آخرش هم مي‌گوييم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». اذان يك دوره ايدئولوژي انساني است كه اولش اللّه و آخرش هم اللّه است. اميرالمؤمنين اولش كعبه بود و آخرش هم مسجد و اين سعادت تنها مخصوص اميرالمؤمنين است.
(زنان حامله كه پاي تلويزيون هستند براي بچه‌شان دعا كنند، اگر شما براي بچه‌تان دعا كنيد خيلي مهم است. بايد بدانيد كه يكي از بندگان خدا در شكم شماست. دعا كنيد كه خدايا به من توفيق بده به اين بنده‌ي خدا غذاي حرام ندهم و در خط خودت قرار بدهم.)
فاطمه بنت اسد حامله بود، در مسجد الحرام دعا كرد كه خدايا! حامله هستم و وضع حمل نزديك است. . . . . . تا دعا كرد، يك مرتبه ديوار كعبه شكافته شد. اين خانم تنهايي داخل كعبه رفت و ديوار بسته شد. اين زن تنها بمدت 3 روز در كعبه بود. مردم ديدند كه ولوله‌اي افتاد و سر و صدا شد. سه روز مهمان ويژه‌ي خداوند بود. در درون كعبه در اين سه روز چه گذشت، من نمي‌دانم. اما بعد از سه روز اين خانم با قنداقه‌ي اميرالمؤمنين بيرون آمد. چه بود و چه كساني كمك كردند؟ قابله كه بود؟ نمي‌دانم!
يعني كعبه‌اي كه معمارش خداست، آدم دور كعبه چرخيد. ابراهيم كعبه راساخت. اسماعيل آمده و گچ كاري‌اش را كرده. حضرت رسول و تمام پيغمبران كعبه را در طول تاريخ حفظ كرده‌اند تايك شب علي بن ابيطالب مهمان خدا شود و شاعر چه زيبا گفته:
«اين خانه را بايد خدا در اصل معماري كند آدم بنايش برنهد جبريل هم ياري كند»
«آيد الوالعزمي دگر يك چند حجاري كند او را اولوالعزمي دگر منقوش و گچ كاري كند»
«اينسان خدا از خانه‌اش چندي نگهداري كند تا ساعتي از دوستي يك ميهمان داري كند. »
فاطمه بن اسد زني بود كه خدا او را به حضور پذيرفت. همه‌ي ما نماز مي‌خوانيم، اما نماز شب براي اولياي خدا كلاس خصوصي است. نماز شب توفيقش را به همه كس نمي‌دهند. كسي كه گناه مي‌كند توفيق نماز شب ندارد. خيلي‌ها هستند كه خيلي به مكه مي‌روند، اما در خانه‌ي كعبه رفتن، آن چنان كه كعبه بشكافد سعادتي بس عظيم است، اين بانو بانوي نمونه است و شوهرش هم نمونه است.
- ابوطالب: مي‌خواستند كه اميرالمؤمينن را اذيت كنند، تركش آن به ابوطالب هم مي‌خورد. ابوطالب پدري است كه تركش‌هاي پسرش از طرف دشمن به او مي‌خورد.
گفتند: ابوطالب ايمان نداشته و حال اين كه ابوطالب جزو اولين مسلمانان است. من يازده دليل از علامه اميني از كتاب «الصير من السيره» در مورد اين كه ابوطالب اولين مؤمن بود، مطالعه كرده‌ام. پس ابوطالب و فاطمه بنت اسد هر دو مؤمن و پدر و مادر علي بن ابيطالب هستند. سه جلد كتاب است به نام «فضائل الخمسه من الصحاح السته» چند هزار حديث از اين سه جلد كتاب هست كه حتي يكي از آن‌ها از شيعه نيست. تمام اين چند هزار حديث براي اهل سنت است كه درباره‌ي فضيلت پيغمبر و اميرالمؤمنين و فاطمه‌ي زهرا و حسن و حسين مطالب بسياري را نوشته است.
شأن و رتبه حضرت علي بن ابيطالب را نمي‌توانيم بگوييم. اگر من از علي بگويم، يعني اين مقدار علم من است نه اين كه حضرت علي در اين حد است. اگر يك وقت واعظي در مورد علي صحبت كرد، معنايش اين نيست كه در مورد علي صحبت كرد و تمام شد. غلط است بگوييم علي را معرفي كرد. بايد بگوييم علم و شناخت خودش را از علي(ع) بيان كرد و نه اين كه حضرت علي(ع) اين است.
اگر من يك ليوان برداشتم و كنار يك اقيانوس بردم و آب اقيانوس را آوردم و گفتم: «اين آب اقيانوس اطلس است» نه اينكه يعني اين اقيانوس اطلس است. بلكه يعني ليوان من اين قدر آب بيش‌تر نمي‌گيرد. اسلام هم همين طور است. اسلامي كه علامه طباطبايي در تفسير آيه‌ي سوره‌ي بقره مي‌فرمايد: اين آيه يك ميليون و چهارصد تعبير دارد. اسلامي كه اين قدر هر آيه‌اش بطني دارد و بطن آن بطني دارد، اين اسلام شناسي ما و علي شناسي ما اين همان حكايت آب اقيانوس است. مقداري كه ما مي‌توانيم بگوييم، اين است.
علي بن ابيطالب هم انديشه و هم عواطف داشت. - انديشه‌ي عميق و عواطف رقيق - خطبه‌هاي حضرت علي در نهج البلاغه، بعضي قسمت هايش هنوز عميق معلوم نشده كه چه هست. چون بين خطبه و خطابه فرق است. اگر آدم يك چيزي بگويد كه مردم بفهمند، اين را خطابه مي‌گويند. اگر حقيقت را گفتي خواه مردم بفهمند، خواه نفهمند، اين را خطبه مي‌گويند.
نمي گويند: «خطابه‌هاي علي(ع)»، بلكه مي‌گويند: «خطبه‌هاي علي». خطبه‌ها يعني گفتن واقعيت، شايد هم يك سري چيزهايش را امروز نفهمند. فلذا حديث داريم، چون دوره‌ي آخرالزمان علم رشد پيدا مي‌كند، خداوند قسمت‌هايي از سوره‌ي حديد و آيه‌ي «اللَّهُ الصَّمَدُ»(اخلاص/2) را نگه داشته است كه ببيند مي‌فهميد يا نمي‌فهميد.
هم انديشه‌ي عميق و هم عواطف رقيق از خصوصيات بارز حضرت است. وقتي كه يتيم را مي‌ديد، به شدت گريه مي‌كرد. با خدا خلوت مي‌كرد، با مردم معاشرت مي‌كرد. جمع بين اين دو مشكل است، كسي هم بتواند با مردم معاشرت كند و هم با خدا خلوت كند، نماز شب خوان‌ها معمولاً گوشه گير هستند. اما حضرت علي(ع) هم اشك و هم شمشير داشت. در دنيا عده‌اي كه اشك مي‌ريزند، شمشير ندارند. آن‌هايي كه شمشير دارند، اشك ندارند. جمع اين در اميرالمؤمنين بود و الان هم شيعيان مخلص او در جبهه‌ها هستند.
چند شب پيش يك جوان بيست ساله‌اي را ديدم، كه چند دفعه در جبهه تركش خودره بود و جان باز بود، حالا هم بنا بود دست چپش را از كتف قطع كنند، گفت: يك سؤال دارم؟ اين دست آخرين شبي است كه با من است، فردا قرار است كه قطع شود. اما من با دست چپم گناه كردم و قرآن هم مي‌گويد: روز قيامت هر عضوي كه با آن گناه كردي شهادت مي‌دهد. حالا من حاضرم دوباره بروم جبهه و با دست راست خودم خدمت بكنم. آيا خدمت با دست راست من كافي است يا نه؟ و آيا دست چپ من باز هم شهادت خواهد داد.
روي كره‌ي به اين بزرگي زمين يك همچين تفكر در هيچ جاي ديگر نيست. شايد در تاريخ هم كم باشد. در زمان پيغمبر(ص) يك جوان بوده كه حضرت نماز صبح را خواند ديد اين جوان رنگش پريده است. به او گفت: حالت چطور است؟ گفت: «الحمدلله» حالم خوب است. ولي يقين دارم. حضرت فرمود: يقين دارم يعني چه؟ گفت: ديشب رفتم بخوابم ياد قيامت افتادم و ديگر خوابم نبرد و من آرزوي شهادت دارم. پيغمبر هم شهادت را برايش آرزو كرد و در آخر هم شهيد شد و اين خشيت از خدا در هيچ جا پيدا نمي‌شود.
اميرالمؤمنين هم قاضي و هم كارگر و هم خطيب بود. قاضي بود و در مسجد كوفه قضاوت مي‌كرد. يك روز به اميرالمؤمنين گفتند: «مي تواني همين الان يك سخنراني بكني كه در آن نقطه نباشد؟ » حضرت هم فوراً يك سخنراني پر محتوا كه در كل سخنراني‌اش نقطه نداشت را اجرا كرد. مردم گفتند: «حاضر هستي يك سخراني بكني كه در كل سخنراني‌ات حرف الف نباشد؟ » حضرت هم در همان جا يك سخنراني بدون الف كرد.
ابن ابي الحديد يكي از خطبه‌ها را كه مي‌خواند مي‌گويد: دوست دارم در يك سالن تمام سخن شناسان كره‌ي زمين راجمع كنم و من اين خطبه را بخوانم و همه به سجده بيفتند. حضرت علي(ع) نويسنده بود. اولين كتابي كه در صدر اسلام چاپ شد كتاب علي بن ابيطالب هست. هم زاهد بود و هم رهبر بود. اجمالاً علي بن ابيطالب را نه در زمان خودش شناختند و نه الان آنچنان كه بايد شناخته شده است. با برده‌ها بود، در خانه كار مي‌كرد، دست مهمان را مي‌شست، و يك انساني كه از هر جهت كامل بود. شيعه‌ي علي بن ابيطالب هم بايد علي گونه باشد. يعني درس بخواند و نمره‌اش خوب باشد. اگر حزب اللهي است از درس عقب نيفتد. در عين اين كه درس مي‌خواند بايد شجاع هم باشد.
الان اگر يك نمايشگاه كتاب مي‌گذاري، كساني كه به نمايشگاه مي‌روند خيلي هايشان جبهه برو نيستند. يعني همه ما از چند جا مشكل داريم. اما اميرالمؤمنين(ع) همه چيز را جمع كرد. اگر ما در نمازمان مي‌گوييم: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّه» رمز اين است كه ما الگويمان چه كسي است. رمز تشيع ما است و ما بايد به چنين وجودي افتخار كنيم.
در زمان شاه يك وقت يك كسي از يك جايي آمده بود و عكس يك رئيس جمهور را داشت، گفت: ببين اين رئيس جمهور با دست خودش بيل گرفته و كشاورزي مي‌كند! يك خورده نگاهش كردم گفتم: آخر تو علي بيل به دست داري. با داشتن اميرالمؤمنين بيل به دست چرا رفته‌اي و عكس رئيس جمهور فلان كشور را آورده‌اي؟ آن هم شايد در تمام عمرش فقط يك بار يك بيل به دست گرفته و تمام صدا و سيما آمده‌اند و فيلم برداري كرده‌اند.
بعضي پرسيدند كه: «حضرت علي(ع)، هزار ركعت نماز مي‌خواند، آيا خسته نمي‌شد. » گفتم: نه! مگر ماهي از شنا خسته مي‌شود؟ ما از شنا خسته مي‌شويم، ولي ماهي هرگز خسته نمي‌شود. پرسيدند: «شما مي‌گوييد تير را از پاي علي بيرون كشيدند و او نفهميد، آيا مي‌شود؟ » گفتم: بله! قرآن مي‌گويد: «زنان مصر يوسف را كه ديدند دستشان را بريدند و هيچ نفهميدند. » منتها آن عشق يوسف بود، ولي آن عشق خدا بود. در بازي فوتبال آدم اگر خون هم از پايش برود نمي‌فهمد، چون عشق گل زدن دارد. آدم اگر عاشق شد تير هم از پايش بكشند نمي‌فهمد. علامه اميني در هندوستان كه مطالعه مي‌كرد، وقتي زمان برگشت از او پرسيدند: «هوا آن جا سرد بود يا گرم؟ » گفت: «اصلاً نفهميدم. »
اگر براي انسان مسئله‌اي مهم باشد به مسائل ديگر توجه ندارد. يك بچه‌اي كه در آب مي‌افتد، مادرش مي‌پرد تا بچه را بگيرد، ولي اطلاً توجه ندارد كه عمق آب چقدر است و. . .
خوب، دانشجويان دانشكده‌ي توان بخشي، كار شما، كار بسيار مهمي است. خدمت به جنگ و خدمت به جانبازان. من از قول بعضي از برادران از ملت ايران چند تقاضا دارم. يكي اينكه در زمان ما كه جانباز كم و بيش هست، فرم ساختمان‌هايي كه ساخته مي‌شود بخصوص اداره‌ها و. . . طوري باشد كه در كنار پله‌ها يك سراشيبي هم باشد كه يك جانباز وقتي كه مي‌خواهد حركت كند، نگاه محتاجش به اين نباشد كه چهار نفر بيايند سر چرخش را بگيرند و بالاي پله بگذارند. مسئله‌ي ديگر اينكه يكي از برادران فرمود: «جانبازان محبت مي‌خواهند نه ترحم. بين محبت و ترحم فرق است. »
يك وقتي مرحوم مطهري مي‌گفت: مرد در خانه حق حكومت دارد نه تحكم. بين حكومت و تحكم فرق است. يعني مي‌تواند درخانه به فكر و بينش بگويد اين كار خوب است و اين كار بد است. اما تحكم اين است كه بگويد: «نه! چون من گفتم، تو هم نبايد بروي» دليل هم بي دليل، اين را تحكم و زورگويي مي‌گويند. اين برادر هم مي‌فرمود: جانباز نياز به محبت دارد نه ترحم. ترحم يعني آدم جانباز را مي‌بيند، مي‌گويد كه مادرت بميرد. جان باز چيزي را براي خدا داده، اجرش با خداست. ديگر ترحم ما براي چيست؟
مسئله‌ي ديگر اينكه شغل‌هاي فكري كه نياز به فكر دارد و نياز به دوندگي و فعاليت ندارد، اين شغل‌ها را به جانبازها بدهند و درست هم نيست كه جان بازها در آسايشگاه جمع بشوند و چه خوب است كه در ميان مردم پخش بشوند. خدا ان شاءالله همه‌ي شهدا علي الخصوص شهداي اين دانشگاه را رحمت كند.
من از يك بسيجي يك تجليل كردم، مي‌خواهم يك بار ديگر تجليل كنم. به نظر من اين بسيجي يك ابتكاري انجام داد كه اين ابتكار ارزشش زياد است. آخر ما هميشه كه حمله‌هاي نظامي نداريم، بايد حمله‌هاي اخلاقي داشته باشيم. دريك منطقه‌اي اختلاف فكري شديد بين مهره‌هاي بزرگ بود، اين آقاي بسيجي گفت كه اگر من رفتم جبهه و شهيد شدم راضي نيستم جنازه‌ام را دفن كنيد، جز اين كه اين سران كه اختلاف دارند بيايند و آشتي كنند. روي همديگر را ببوسند و كنار جنازه‌ي من با هم عكس بگيرند، بعد جنازه‌ي من را دفن كنند. اين وصيت نامه ارزشش از يك عمليات بيش‌تر است. اين وصيت نامه خيلي مهم است. واي به حال كسي كه خون شهيدش فتنه‌ها را مي‌خواهد بخواباند اما خودش به فتنه‌ها اضافه مي‌كند.
بحث را جمع مي‌كنم. بطور خلاصه اينكه يكي از زنان نمونه: «فاطمه بنت اسد» است. خانواده‌اي مبارك‌تر از خانواده‌ي ابوطالب وجود ندارد. وقتي خدا نظر كند غذاي فاطمه بنت اسد سلول بدن دو ولي خدا مي‌شود. حضرت رسول وقتي خسته مي‌شد به منزل فاطمه بنت اسد مي‌رفت. در مورد شوهرش ابوطالب به خاطر اين كه علي را بكوبند گفتند: ابوطالب كافر از دنيا رفته، ولي ما دلايل محكمي بر ايمان ابوطالب داريم. ماجراي ابولهب عموي پيامبر و و زن عمويش را گفتيم. «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1)
گفتيم كه فاطمه به داخل كعبه رفت و پس از سه روز با قنداق علي بيرون آمد. تمام علماي شيعه و سني هم گفته‌اند كه حضرت علي در كعبه به دنيا آمد. ولي متأسفانه علي را كنار گذاشته‌اند و دور كعبه مي‌چرخند. يكي از فكرهايي كه من در مكه مي‌كنم اين است، مي‌گويم اين كعبه كه علي در آن متولد شد، خدا علي را گذاشت در كعبه و ما به طرف كعبه نماز مي‌خوانيم تا اين كه ما وقتي كه نماز مي‌خوانيم به طرف كعبه، رو به رهبري علي هم حتماً باشيم. چرا علي در كعبه متولد شد؟ چون مسلمان‌ها رو به كعبه نماز مي‌خواندند. خدا علي را در كعبه گذاشت كه هر كس در نماز توجه به كعبه مي‌كند، توجه به رهبري علي هم بكند. اما ما چه كرديم؟ ما علي را از كعبه بيرون انداختيم و دور گهواره‌ي خالي مي‌گرديم. خط علي گم شد و خصوصيات علي و اينكه در جامعه‌ي ما يك شيعه بايد اين گونه باشد را گفتيم
خدايا! تورا به حق آبروي حضرت علي، عيد ما را پيروزي رزمندگان قرار بده.
خدايا! به آبروي مادرش فاطمه بنت اسد بچه‌هاي ما را از بهترين شيعيان علي قرار بده.
خدايا! تورا به مقام ابوطالب، تمام پيرمردهاي ما را مثل ابوطالب حامي اسلام قرار بده.
خايا! تورا به حق اين زن و شوهر ما نسل ما را همه را خدمتگذار اسلام قرار بده.
نماز جمعه را فراموش نكنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»