1365/3/20 ايام فراغت بايگاني سالانه - 1365



بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

در جلسه‌ي قبل بحثمان در مورد ايام فراغت بود و اين جلسه هم يك کمي در مورد كار صحبت مي‌كنيم.
در مورد مسأله‌ي استفاده از عمر قرآن مي‌فرمايد: روز قيامت به يك عده مي‌گويند: آيا شما آن مقدار عمر نداشتيد كه بتوانيد از آن استفاده كنيد؟ شما كه عمر زيادي داشتيد، چرا از عمرتان استفاده نكرديد؟ حديثي ديدم كه امام مي‌فرمايد: عمر خود انسان است، هريك ساعتي كه از عمرش مي‌رود، يك ساعت از خودش مي‌رود. يعني مثل يخي كه آب مي‌شود، كم كم از انسانيت انسان هم كم مي‌شود.
از علماي بزرگ است، صبح تا ظهر درس و بحث و مطالعه و زحمت مي‌كشد، ظهر كه مي‌ايد غذا بخورد تا اين كه سفره پهن بشود وغذا بيايد مي‌بيند كه دو سه دقيقه بايد كنار سفره معطل بشود، بلند مي‌شود و در كنار سفره، نماز مي‌خواند. خانمش مي‌گويد: نماز نخوانده‌اي؟ مي‌گويد: چرا نماز خوانده‌ام، اما عمرم تلف مي‌شود و من ترسيدم روز قيامت خدا به من بگويد: چراعمرت را تلف كردي و از عمرت استفاده نكردي؟ لازم نيست تمام لحظات عمرت به مطالعه باشد، اگر مطالعه نمي‌كني لااقل در يك راه خيري باشد. هر انساني بايد شنا بلد باشد، هر انساني بايد آموزش‌هاي نظامي بلد باشد. ما هنوز جوان‌هايي داريم كه تيراندازي بلد نيستند و آن به خاطر اين است كه پدر ترسو و مادر ترسويش نمي‌گذارد كه در بسيج برود. و اسلام مي‌فرمايد: با پدر و مادر ترسو مشورت نكن.
حديث داريم بازاري‌هايي كه ترسو هستند هيچ وقت موفق نمي‌شوند. چون زماني که مي‌خواهد معامله كند، مي‌گويد: نكند اين جنس ارزان شود و ضرر كنيم. دل به دريا نمي‌زنند. بايد انسان يك خورده جرأت داشته باشد. البته جرأت به حد عاقلانه خوب است. بعضي‌ها جرأتشان به حد حماقت است. مي‌گويد: چه كسي هست كه خودش را از اين بالا پرت كند؟ اگر يك كسي به خاطر حماقتش، يك شيشه آب ليمو را يك نفس سر بكشد، شجاعت نيست، حماقت است.
بايد گفت: كيست كه در برابر دشمن نترسد و يكسره بايستد؟ امام به مناسبت پانزده خرداد فرمود: والله قسم پانزده خرداد 42، كه من را گرفتند يك سرهنگ اين طرف و يك سرهنگ آن طرف من ايستاده بود. نگاه كردم ديدم خود سرهنگ‌ها دارند مي‌لرزند، گفتم: نترسيد، والله خودم نترسيدم. شجاعت بچه به خاطر پدرش است. چون امام از خانواده‌ي شهدا است. در جاده اراك پدر امام را با تير زدند. امام يك ماهه بود كه پدرش شهيد شد. اما امام مادري داشت، كه خيلي شجاع بود. مادر امام اين بچه را برداشت و به تهران آمد. آن قدر در تهران ماند تا حكم اعدام قاتل را گرفت و رفت و قاتل را اعدام كرد. مادر شجاع مي‌خواهد تا بچه‌اش شجاع بشود.
اميرالمؤمنين زني به نام حضرت فاطمه(س) داشت. بعد از حضرت زهرا زن ديگري گرفت. از زن ديگر يك بچه داشت. بچه‌هاي فاطمه شجاع بودند ولي بچه‌هاي آن زن ترسو بودند. حضرت علي در جبهه به آن‌ها مي‌گفت: جلو برويد. مي‌ترسيدند و جلو نمي‌رفتند. مي‌فرمود: «أدركك عرق من أمك»(شرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحديد، ج‏1، ص‏243) مادرت ترسو بوده است كه تو هم ترسو شده‌اي. آقازاده‌هايي كه بحث را گوش مي‌دهيد، با پدر و مادر ترسو مشورت نكنيد. احترام پدر و مادر را بگيريد. گوش به حرف پدر و مادر هم بدهيد اما بعضي از پدر و مادرها ترسو هستند.
مادري شجاع بود كه هشتاد و پنج سال پيش بچه به بغل از خمين در جاده‌هاي خاكي به تهران بيايد، تا قاتل همسرش را به اعدام برساند. اگرهر كدام از ما ترسو هستيم ريشه‌ي آن به ترسو بودن پدر و مادرها برمي گردد.
ما كه در قم طلبه بوديم قند كه مي‌گرفتيم نمي‌شكستيم. نخود كه مي‌گرفتيم پاك نمي‌كرديم. مي‌گذاشتيم براي وقتي كه حال مطالعه نداشتيم، نخود پاك مي‌كرديم. وقتي مغز كار مي‌كند گناه است كه بنشيني نخود پاك بكني. دختر جوان كه مي‌تواند رشد كند، غلط است كه بنشيند جدول حل كند.
يك كسي درد معده گرفته بود. طبع شعر داشت در شعرش گفته بود، جنگ ناپلئون به خاطردرد شكم من است، جنگ جهاني دوم به خاطر درد شكم من است. يعني گفته بود تمام مشكلات جهاني به خاطردرد شكم من است.
خدا شهيد مطهري را رحمت كند. يك مقاله مي‌نوشت كه مي‌خواست بگويد: هركسي هرگيري دارد همه‌ي مشكلات را به گير خودش ربط مي‌دهد. به يكي از فضلا گفته بود، خواهش مي‌كنم پهلوي آن شاعر برو و شعرهايش را براي من بگير و بياور. مرحوم شهيد مطهري مي‌خواست در كتاب هايش استناد كند كه گاهي انسان يك چيزي را چنان بزرگ مي‌بيند كه خيال مي‌كند همه‌ي مشكلات به خاطر همان است.
اجمالاً، ايام فراغت ايام ياد گرفتن كار است. من برايتان چند كتاب خوب معرفي مي‌كنم.
وقتي روزهاي جمعه طلبه‌ها و فضلا مي‌خواستند با رهبر كبير انقلاب به تفريح بروند، امام مي‌فرمود: امروز جمعه است. با شما به چند شرط به تفريح مي‌آيم: 1- نماز اول وقت بخوانيم. 2- در تفريحمان غيبت نباشد.
آشنايي با زندگي پيغمبران، كتابي در مورد تاريخ انبيا است. آقاي رسولي محلاتي آن را نوشته است.
آشنايي با امامان خيلي مهم است. اگر آدم بتواند در مورد هر امامي يك مقاله بنويسد. مثلاً در مورد امام هادي يك مقاله بنويسد. تا وقتي به يك بچه‌ي مسلمان و يک بچه‌ي شيعه گفتند: امام جواد، بايد بگويد من دو قصه از امام جواد بلد هستم. مؤسسه‌ي در راه حق كتاب‌هاي چهارده معصوم را دارد كه امور تربيتي مي‌تواند اين کتاب‌ها را بگيرد و در گروه‌ها و كلاس‌ها از آن استفاده كند. آقاي مظاهري يك كتاب دارد.
چه قدر خوب است که ما اصحاب پيغمبر را هم بشناسيم. مثلاً در مورد بلال چيزهايي را بدانيم. به تجديدي‌ها كمك کنيم. بچه‌هاي قوي‌تر بچه‌هاي ضعيف‌تر را كمك كنند و اين‌ها اثر دارد.
تابستان وقت مطالعه، ياد گرفتن هنر و وقت كار است.
وقتي شاه امام را به تركيه تبعيد كرد، اولاً كه ايشان را با هواپيماي مسافربري نبردند. البته به امام گفتند که هواپيماي مسافربري نداريم. اما در كتابي كه خاطرات امام نوشته شده است و ايشان گفته‌اند: كه هواپيمايي مسافربري داشتيد اما ترسيديد كه مسافران من را ببينند و عليه شما بشوند.
در آن هواپيما از خلبان چند سؤال مي‌كند. وقتي او را در تركيه مي‌برند و تبعيدش مي‌كنند، مي‌گويد: به زبان تركي، معني اين كلمه چه مي‌شود؟ معني آن اين بود: آدمي كه عاشق علم است، به هر جا که رسيد چيزي ياد مي‌گيرد.
هيچ مي‌دانيد يك محصل، که دو سال است در يک مدرسه تحصيل مي‌کند ولي هنوز اسم درختي که در مدرسه‌اش است را نمي‌داند. يعني آن قدر اين بچه شل است، دو سال است که بي خيال از کنار اين درخت مي‌گذرد و هيچ وقت هم نمي‌پرسد که اسم اين درخت چيست؟
کسي را هم داريم كه اسم خودش را نمي‌داند. اين يعني چه؟ آن قدر آدم داريم كه معناي نمازي را که مي‌خواند، نمي‌داند. آن قدر آدم داريم كه نمي‌تواند قرآن بخواند. اگر پدر و مادرها مي‌خواهند يك چيزي براي بچه‌شان بخرند به شرطي بخرند كه بچه‌شان يك كاري بكند. مثلاً آن شبي كه بناست براي بچه‌اش يك چيزي بخرد، آن وقت هم بايد او را يک نصيحت بكند. ما بايد يك مقدار بيش‌تر روي نسل نو سرمايه گذاري كنيم.
امام صادق(ع) فرمود: «أَ يَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ مِثْلَ النَّمْلَةِ فَإِنَّ النَّمْلَةَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا فَإِنَّ النَّمْلَةَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا»(كافى، ج‏5، ص‏79) شما از مورچه كم‌تر هستيد، مورچه كار مي‌كند.
انساني كه مي‌خورد و كار نمي‌كند از مورچه ضعيف‌تر است. «فَإِنَّ النَّمْلَةَ تَجُرُّ إِلَى جُحْرِهَا» مورچه تلاش مي‌كند ولي تو تلاش نمي‌كني.
حديث داريم «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدْ حَمَلَ حَجَراً عَلَى عُنُقِهِ»(وسائل‏الشيعة، ج‏17، ص‏38) پيغمبر ما سنگ را به دوش مي‌گرفت و براي ساختمان سازي مي‌برد. حتي از زن‌ها به عنوان كارگر مسجد استفاده كرد. وقتي پيغمبر در مدينه وارد شد مسجد ساخت. زن‌ها آمدند و گفتند: يا رسول الله! شما از مكه هجرت كردي و براي تشكيل حكومت اسلامي به مدينه آمدي. براي پايگاه يك مسجد مي‌سازي. مردها در اين كار كمك مي‌كنند، ولي زن‌ها از كمك کردن محروم هستند. ما هم مي‌خواهيم در ساختن مسجد سهم داشته باشيم. پيغمبر فرمود: بسيار خوب. يك ساعت‌هايي هم مي‌گوييم كه مردها كنار بروند و زن‌ها بيايند و كار كنند. زن‌ها هم درساختن مسجد كمك كردند.
حديث داريم هركس كار بكند، گويي که در راه خدا جهاد کرده است. «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(كافى، ج‏5، ص‏88) هنرتان هم هنر داد وستدي نباشد. هنرتان هنر بازويي باشد. چون حديث داريم هنر بازويي بهتر از هنر تجارت است. هنر بازويي و هنر حرفه‌اي خيلي بهتر است.
يك حديث داريم «إِنَّ الْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ»(نهج‏البلاغه، نامه 4) اصولاً اگر خواستيد مسافرت دسته جمعي برويد، اولش كسي مهمان كسي نشود. اگر پول شما را كسي بدهد و شما را به مسافرت ببرد، بله قربان گو بار مي‌آييد. سعي كنيد هيچ وقت نوكر كسي نشويد. امام جواد كوچك بود با بچه‌ها بازي مي‌كرد، مأمون الرشيد شاه بود آمد برود، همه دويدند. امام جواد كوچك بود، ايستاد. مأمون گفت: پسر، تو امام جواد هستي؟ فرمود: بله. گفت: چرا نرفتي؟ گفت: چرا بروم؟ گفت: من خليفه هستم. شاه هستم. گفت: خوب شاه باش. من از تو نمي‌ترسم. مثل امام جواد باشيد.
يك حاجي پول داري به مكه مي‌رفت. يك عده حاجي ديگر هم، دنبال او بودند. اين حاجي پول دار هر چند وقت يك بار يك گوسفند مي‌كشت و به حاجي‌ها مي‌داد. وقتي برگشت و خدمت امام آمد. امام او را راه نداد. گفت: آقا چه كار كردم كه من را راه نمي‌دهي؟ امام گفت: تو امسال در حج، حاجي‌ها را ذليل كردي. گفت: چرا؟ من كه گوسفند مي‌كشتم و به آنها مي‌دادم. فرمود: همين كارتو بسيار غلط بود. تو با اين كار حاجي‌ها را ذليل كردي.
فيض كاشاني مي‌گويد: اگر بچه‌اي با پدرش به مهماني برود، چيزهايي كه مي‌خورد حرام است. چون من از پدر خانه دعوت كردم و از بچه او دعوت نكردم. پس بي دعوت جايي نرويد و بزرگ باشيد.
حديث داريم بچه‌هاي مسلمان كوچك هم، بزرگ هستند.
مي شود غيبت بچه را كرد؟ نه! غيبت بچه را هم نمي‌شود كرد. اما مادرها غيبت بزرگ‌تر را نمي‌کنند و به اين تقوا مي‌گويند ولي غيبت بچه‌اش را صبح تا شب مي‌كنند. غيبت بچه را نمي‌شود كرد. نبايد به بچه كتك زد. نمي‌توان بي دعوت بچه را به مهماني برد. دخترها و پسرها بايد مواظب باشند که پول و هديه از كسي قبول نكنند.
اسلام مي‌گويد: اگر آب نداري، تيمم كن و نماز بخوان. با آبي كه منت در آن است، وضو نگير. به مردم تكيه ندهيد.
پيغمبر ما خسته بود، پاي ديوار افتاد. يك كسي از باغ بيرون آمد. گفت: اين باغ كيست؟ گفتند: باغ يك يهودي است. تا ديد بر باغ يك يهودي تكيه داده است، خودش را كنار كشيد. رفت و به يك درخت ديگر تكيه داد. فرمود: يك مسلمان به ديوار يك يهودي تکيه نمي‌دهد.
هديه‌اي را که منت در آن است، قبول نكنيد. اگر منتي در آن نبود قبول كنيد.
مسأله‌ي ديگر اين است كه در كارها بايد با ديگران شريك شد. پيغمبر با يك عده‌اي بيرون رفتند. هركس مشغول يك كاري شد. پيغمبر گفت: من هم هيزم جمع مي‌كنم. هرچه گفتند: رسول خدا! شما كار نكنيد. فرمود: اگر كار نكنم، غذا نمي‌خورم. يعني كارها بايد شريكي باشد. پول هم بايد شريكي باشد.
يك مقدار خرجتان را از پدر و مادرها كم كنيد. بسيار خوب است كه پسر خودش درآمد داشته باشد. ما بايد بچه هايمان را تمرين بدهيم كه خودشان كار كنند. يك حديث بخوانم. پدرهايي كه دوست دارند به فقير پول بدهند، پول را به بچه‌شان بدهند و به او بگويند: مي‌خواهي پول را به فقير بدهي؟ يعني پول دادن به فقرا را به بچه ياد بدهيد.
از يك نفر خوشم آمد. خيلي پدر با شعوري بود. يك پولي به بچه‌اش داد. فردا از بچه‌اش پرسيد که پول را چه كاركردي؟ بچه گفت: به فقير دادم. پدر هم گفت: چون پنج ريال به فقير دادي، من هم پنج تومان به تو مي‌دهم.
قرآن مي‌گويد: هركس كار خوبي بكند، خدا ده برابرثواب به او مي‌دهد.
مسافرت چيز خوبي است به شرط اين كه خرج شما را پدر و مادر بدهند يا يك كسي كه بر شما منت نگذارد.
كارها بايد شريكي باشد. حتي پيغمبر هم هيزم جمع كرد. پيغمبر فرمود: كسي كه كار نكند، از مورچه پست‌تر است. چون مورچه‌ها براي زندگي خودشان كار مي‌كنند.
شما تا به حال چقدر مرگ بر آمريكا گفته‌ايد؟ گناه آمريكا چيست؟ آمريكا گناهش اين است كه مي‌گويد: كشورهاي ضعيف كار بكنند، من بخورم. پسري هم در خانه نشسته و مي‌گويد: خواهر و برادر و پدر و مادر كار بكنند ومن بخورم. اين آقازاده، آمريكايي نيست اما خون و فكر آمريكا در بدنش هست. چون گناه آمريكا اين است که مي‌گويد: ديگران را استثمار كنم.
چه خوب است که باغدارها، بچه‌هاي محل را جمع كنند و بگويند: اين جمعه توت‌هاي درخت براي شما است.
اگر صاحب باغ با محبت و حلال مهمان كرده باشد، ديگر بچه‌ها به باغ او كاري ندارند و هم او را دوست دارند. چه مانعي دارد که آقاياني كه استخر دارند به شهرداري يا به فرمانداري تلفن كنند و بگويند: آقا ما يك استخر براي كشاورزي مزرعه‌مان داريم. ما مي‌خواهيم استخرمان را زير نظر يك مربي در اختيار بچه‌ها قرار بدهيم.
اگر خودمان حركت كنيم، آن وقت بچه‌ها فرار نمي‌كنند و از در و ديوار باغ بالا نمي‌روند.
بچه‌ها هم خوب بچه‌هايي هستند. بچه‌هايي هستند كه اگر با يك انار از آن‌ها پذيرايي كردي، تا آخر عمر به تو علاقه مند مي‌شوند
خدايا اخلاق ما، اردوهاي ما، مهماني‌هاي ما، تفريح‌هاي ما، زبان و چشم و فكر و گوش ما، دست و پاي ما، پدر و مادر داري ما، همسايه داري ما، مسجد و نماز و تعليم قرآن ما، همه را اسلامي كن.
خدايا ما را به جايي برسان كه توجه پيش نمازهاي ما در مسجد به بچه‌ها، بيش از بزرگان باشد.
توجه پدرهاي ما به بچه‌ها بيش از درآمد باشد.
توجه تاجر و باغ دار ما به بچه‌ها بيش از سود و صندوق باشد.
اگر به جايي رسيديم كه براي همديگر سوختيم، آن وقت است که جامعه، جامعه‌ي اسلامي مي‌شود.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»