1364/1/22 پيامبر اسلام (ص)، جنگ و صلح بايگاني سالانه - 1364



بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

با سلام بر امام و بر امت و بر شهدا، با سلام بر شهداي بدر، با سلام بر شهرهايي كه آسيب ديدند و برادران و خواهراني كه تحت ستم صدامي‌ها هستند.
بحث ما چند ماهي است كه درباره‌ي سيره‌ي پيغمبر است. امروز در ميان برادراني هستيم كه در هواپيمايي هستند. در ميان خلبان و دانشجو و برادران سپاهي و افرادي كه پرسنل هواپيمايي هستند و ساير كساني كه در اين رابطه و در اين قسمت هستند، قرار داريم.
بحث ما جنگ و صلح است. بالاخره پيامبر ما هم جنگ و هم صلح داشته است. چقدر خوب است كه امت ايران بداند كه ايشان كجا مي‌جنگيد و كجا صلح مي‌كرد. مورد صلح كجاست. مورد جنگ كجاست. چه موقع آتش بس است؟ شرايط صلح چيست؟ شرايط جنگ چيست؟ يك خورده با هم در اين زمينه صحبت كنيم. «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) قرآن مي‌گويد: اگردشمن گفت: بيا صلح كنيم. ديگر چرا مي‌جنگي؟ آيه‌ي قرآن است «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» اگرپيشنهاد صلح را مي‌كند، صلح را بپذير. شنيدن بحث امشب براي همه‌ي بيننده‌ها مفيد است. بنابراين از معلم‌هاي تعليمات ديني كه بابچه‌ها سر و كار دارند، دعوت مي‌كنم كه اين بحث را گوش بدهند و اگرهم حال ندارند بنويسند. ان شاءاللّه که بحث خوبي خواهد بود.
- شرايط قبول يا رد صلح
قرآن مي‌فرمايد: صلح دو نوع است:
1- صلح ابتدايي و طبيعي 2- صلح تحميلي و حيله و خدعه.
در مورد صلح ابتدايي يك آيه داريم. قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ». «ان» يعني: «اگر»، «سلم» يعني: «مسالمت»، «جناح» يعني: «بال»، «جَنَحُوا» يعني: «بال باز كردند» وقتي انسان مي‌خواهد كسي را تحويل بگيرد، دستش را مثل بال باز مي‌كند. يعني من تسليم هستم. اگر بالهايش را باز کرد. يا رسول اللّه! تو هم «فَاجْنَحْ» بال هايت را باز كن. اگر دو دستش را باز كرد، تو هم دستت را باز كن.
آيه‌اش اين است كه پيشنهاد صلح را بپذيريد ولي صلحي كه ابتدايي باشد و طبيعي باشد. امّا اگر صلح تحميلي شد، نبايد پذيرفت. دو شاخه‌ي برق و دو شاخه‌ي تلفن را اشتباه نگيريد.
قرآن در مورد صلح تحميلي و خدعه‌اي مي‌گويد: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ»(محمد/35)(شل نشويد و در جنگ بجنگيد). («هن» يعني: «سستي»)(«فَلا تَهِنُوا»: سست نشويد) «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» «تَدْعُوا» قانون ادبيات عرب اين است كه «تَدْعُوا» عطف به «فَلا تَهِنُوا» است. يعني «لا تَهِنُوا ولا تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» شل نشويد و دعوت به صلح و مسالمت نكنيد. چرا؟ به خاطر اين كه «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شماها پيروز هستيد. نمي‌گويد: «أَعْلَوْنَ عِنْدَ اللَّهِ» اگر مي‌گفتيم: «أعلون عنداللّه» يعني شما در روز قيامت به بهشت مي‌رويد. چون معناي پيروزي نزد ما پر كردن شكم نيست. پيروزي اين است كه دنيا مي‌گويد. آفرين به امتي كه انفجار نماز جمعه باعث نشد که نماز جمعه‌ها را خلوت كنند. ما در نماز جمعه شهيد داديم، امّا در پيش چشم دوستانمان و دشمنانمان نماز جمعه پيروز است. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ». چرا «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»؟ چرا ما عالي ترهستيم؟ براي اين كه قرآن پشت آن چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: «وَ اللَّهُ مَعَكُمْ». چون خدا با شماست و يكي ديگر «وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ»(يتر از وتراست). يكي را وتر مي‌گذاريم و ديگري شفع). وتر به معني تك است. شفع به معني جفت است.
اينكه مي‌گويند: فلاني شفاعت مي‌كند، يعني شفع مي‌كند. يعني جفت مي‌شود. چه چيزي جفت مي‌شود؟ يعني من ضعف دارم. مقام امام حسين كنار ضعف من مي‌ايد و مرا حركت مي‌دهد. مثل ماشيني كه در جوب افتاده است. يك ماشين قوي مي‌ايد و او را بيرون مي‌کشد. شفع جفت مي‌شود. يک نفر تجديد مي‌شود. 3 نمره که به نمره آن اضافه شود، يعني جفت مي‌شود و قبول مي‌شود. شفع به معني شفاعت است. يعني اينکه مقام عالي با مقام داني جفت مي‌شود. يك موقع بچه با پدرش به جايي مي‌رود، صاحب خانه هر دو را راه مي‌دهد. يعني ضعف بچه با آبروي پدر جفت مي‌شود. وتر يعني چه؟ «وَ لَنْ يَتِرَكُمْ» يعني اعمال شما را تك نمي‌گذارد. اعمال شما را رها نمي‌كند. يعني خدا اعمال شما را بي نتيجه نمي‌گذارد. گاهي اعمال همينطور رها مي‌شود. يعني بي نتيجه مي‌ماند. گاهي هم بي نتيجه نمي‌ماند و به نتيجه مي‌رسد. «وَ لَنْ يَتِرَكُمْ»، يعني رها نمي‌كند. وتر نمي‌كند. اعمال شما را بي نتيجه نمي‌گذارد. اعمالتان به نتيجه مي‌رسد.
اين آيه چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» سستي به خود راه ندهيد شما دعوت صلح را نپذيريد. به سوي صلح نرويد، چرا؟ براي اين كه «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما آبرو داريد. الآن آبروي جمهوري اسلامي با اين همه شهيدي كه داده‌ايم، بيش‌تر است يا زمان شاه؟ الان بيش‌تر است. ممكن است هواپيماي ما بيفتد، جوان ما و فرمانده‌ي ما شهيد شود. اما هر شهادتي ضعف نيست. من اين مسئله را در سخنراني هايم گفتم. همه دين آهن است اما سرش سفيد و تيز است. گرچه وقتي که به خاك مي‌خورد، ساييده مي‌شود اما اين ساييدگي بدي آن نيست، عوضش سفيدتر و تيزتر مي‌شود. اگر ما40 ميليون امت بله قربان گوي ترسو و بخور و بخواب و تن پرور داشته باشيم بهتر است يا 39 ميليون امت جوان آب ديده‌ي قوي و تيز و روسفيد داشته باشيم. 39 ميليون امت روسفيد بهتر از 40 ميليون امت روسياه است. بالاي بيل كلفت است اما سر آن استهلاك است. اين استهلاك باعث مي‌شود كه تيزتر و سفيدتر شود. نماز جمعه بعد از انفجار، با نماز جمعه قبل از انفجار خيلي فرق دارد. آن روزي كه در نماز جمعه براي آقاي خامنه‌اي آن حادثه پيش آمد، يك خانمي گفت: اين قنوت آقاي خامنه‌اي چيست؟ آقاي خامنه‌اي اين آيه‌ي قرآن را هميشه در قنوتش مي‌خواند كه «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً»(بقره/250) اين را رزمنده‌ها در جبهه مي‌گويند. خدايا استقامت را بر ما بريز. ديدم اين زن سواد ندارد اما در قنوت به اين آيه برخورده است. گاهي يك نماز براي انسان تذکر است. «لا تحنوا»(شل نشويد) «لا تدعوا»(به سوي سازش دعوت نكنيد، چرا؟ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما در دنيا هم پيروز هستيد. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ عِنْدَ اللَّهِ» نه فقط در روز قيامت، بلكه در همين دنيا هم پيروز هستيد.
اگر قيامتي هم نباشد. ايران امروز با ايران ديروز فرق دارد. گرچه قيامتي نبود، فرق دارد«وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ»(محمد/35) خدا هم با شماست. در يك آيه‌ي ديگر مي‌گويد «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(توبه/41). اگر شما زجر مي‌كشيد. خانه‌تان خراب مي‌شود. خودتان شهيد مي‌شويد «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَعْلَمُونَ» خوب عراقي‌ها هم همينطور مي‌شوند. 30 نفر از ما شهيد مي‌شوند، 30 نفر هم از آن‌ها کشته مي‌شوند. شما خدا داريد در صورتي که آن‌ها خدا ندارند. اين حسابش است. مثل پولي كه خرج مي‌شود. كسي كه به بانك مي‌رود و پول مي‌گذارد، وقتي مي‌ايد پول هايش خالي شده است. كسي هم كه بازار مي‌رود و پول مي‌دهد، پولش خالي شده است. ولي يكي هست و يكي مصرف شده است. «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَعْلَمُونَ كَمَا تَعْلَمُونَ» با اين فرق كه شما خدا داريد ولي آن‌ها ندارند. حالا با اين شهدايي كه داده‌ايم، باختيم يا برديم؟ برنده شديم.
حضرت علي خيلي كمال داشته است. گاهي در يك شبانه روز، حضرت علي چند ركعت نماز مي‌خواند. اما نگفت: «فُزْتُ»(رستگار شدم). گاهي حضرت علي شب‌ها رويش را مي‌پوشاند و فقط چشم هايشان بيرون بود. در خانه‌هاي كوفه غذا مي‌داد ولي صبح كه مي‌شد نمي‌گفت: «فُزْتُ» رستگار شدم كه به خانه‌ي فقرا غذا مي‌دهم. شبي كه حضر محمّد 9 هجرت كردند، چاقو كش‌ها ريختند پيغمبر را بكشند، حضرت علي در رختخواب پيامبر خوابيد. ولي نگفت: «فُزْتُ»(رستگار شدم). «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»(خصائص‏الائمة، ص‏63) به خدا رستگار شدم. داماد پيامبر است. پسرعموي پيامبر است. ولي نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»، «ضربه علي يوم الخندق» در جنگ خندق ثواب يك ضربه علي به اندازه‌ي عبادت جن وانس شد. ولي نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ». در جنگ احد جبرئيل فرياد زد «لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ وَ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»(بحارالأنوار، ج‏20، ص‏103) مرد علي است. شمشير، شمشير علي است. اما نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ». اين همه كمال داشت. اميرالمؤمنين علي(ع) مي‌فرمايند: حضرت محمّد هزار در علم را روي من باز كرد. اين همه علم، اين همه تقوي، اين همه زهد، اين همه شجاعت، اين همه فداكاري اما نگفت: «فُزْتُ». همين كه ابن ملجم صبح نوزدهم به سر مبارک علي ضربت زد و مغزش شكافته شد فرمود: «فُزْتُ». شهادت چيزي است كه هيچ چيز به آن نمي‌رسد. شهيد پرواز معنوي دارد، امت را هم راه مي‌اندازد. ما در همين انقلاب افرادي را داريم که خيلي هم حزب اللّهي نيستند اما همين كه دوستش شهيد مي‌شود، اين را راه مي‌اندازد. صد آيه و حديث او را حركت مي‌دهد.
تبريز را زدند. يعني اگر در تبريز يك بي غيرت باشد، اگر به غيرتش بر بخورد، بلند مي‌شود. يعني خود شهيد پرواز مي‌كند. آدم‌هاي شل را راه مي‌اندازد. هدف از هستي راه افتادن است. چون ماندن گنديدن است.
پس صلح دو نوع است: يكي صلح است كه به طور طبيعي پيش مي‌آيد. پيشنهاد صلح مي‌شود «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) آيه‌ي قرآن است كه اگر براي مسالمت بالشان را باز كردند، تو هم بالت را باز كن و قبول كن. اما يك وقت صلح، صلح تحميلي است، خدعه مي‌زند. يك قصه از اميرالمؤمنين برايتان بگويم. علي(ع) شخصي را به سوي جريب فرستاد تا نامه‌اي را به او بدهد. نهج البلاغه سه قسمت دارد. قسمت اول نهج البلاغه، خطبه‌هاي حضرت علي است. وسط نهج البلاغه نامه‌هايي است كه علي(ع) به استاندارها و فرماندارها نوشت. آخرش هم موعظه و نصيحت است. معمولاً خطبه‌ها اصول عقايد و معارف الهي هستند و نامه‌ها مسائل سياسي است و نضايح آن هم مسائل اخلاقي است. وسط نهج البلاغه77 نامه است. جريب شخصي قد بلند بود و بيش از 2 متر قد داشت. خيلي تنومند بود.
جريب يك آدمي در خط علي بود كه بعد با پول او را خريدند. اميرالمؤمنين هم وقتي ديد که خودش را فروخته است، 2 بار خانه‌اش را خراب كرد ولي اين نامه براي آن زماني است كه هنوز بد نشده بود. نامه اين است.
«فَاحْمِلْ(حمل كن) مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ(فيصله بده) وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ(يعني جنگي كه جلاي وطن كند) أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَه»(نهج‏البلاغه، نامه‏8)، يعني برخوردت با معاويه قاطع باشد. كار را فيصله بده. يعني چنان با او بجنگ كه معاويه، كاسه و كوزه‌اش را بردارد و برود. جنگي که جلاي وطن کند. يعني چنان بجنگ كه سقوط كند «أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ»(مخزي به معني خزيان است. خزي به معني ذلت است) صلحي كه او به ذلت بيفتد يا جنگي كه آواره شود. به هر نحوي که شده با او بجنگ تا پيروز شوي.
اميرالمؤمنين به پسرش امام حسن مي‌فرمايد: «لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ»(نهج‏البلاغه، حكمت 233) به كسي نگو چه كسي است كه بيايد با ما بجنگد؟ هيچ وقت در جبهه من، من نگو. اگر آن‌ها گفتند: من! بلند شو و حسابشان را برس. تو جلو نرو. ولي اگر آمدند كوتاه نيا. «لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ» تو به مبارزه دعوت نكن. آخر بعضي‌ها هستند كه مي‌گويند: كيست كه بيايد بجنگد؟ تو نگو چه كسي است؟ آرام زندگي كن. «وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا» اما اگر تو را دعوت كردند، گفتند: چه كسي است، که بيايد بجنگد؟ آنوقت برو. «فَأَجِبْ» يا اللّه اجالت بده «فَإِنَّ الدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغٍ» باغ آن كسي كه مي‌گويد: باغ چه كسي است؟ (يعني متجاوزاست) «وَ الْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ» مصروع دير يا زود دماغش به خاك ماليده مي‌شود.
يك حديث داريم «وَ لَوْ بَغَى جَبَلٌ عَلَى جَبَلٍ لَهُدَّ الْبَاغِي»(كافى، ج‏5، ص‏34) اگر كوهي به كوهي ستم كند، آن كوه متجاوز به حسابش برسد. اين ضرب المثل است. اگر كوه به كوهي ظلم كند، دير يا زود به حسابش رسيده مي‌شود.
آيا در اسلام صلح داريم يا نه؟ ما دو كلمه داريم. بد نيست اين دو كلمه را ياد بگيريم. يكي مداهنه است و ديگري مدارا است.
«مداهنه» از «دهن» است. «دهن» در لغت عرب به معني «چربي، روغن» است. ما در فارسي مي‌گوييم: ماست مالي. وقتي مي‌خواهيم بگوييم يك چيزي شل شد. مي‌گوييم: ماست مالي شد. عرب‌ها مي‌گويند: روغن مالي. در فارسي هم مي‌گوييم سبيلش را چرب كرد. يعني خلاصه شتر ديدي نديدي. يعني رد شو برو. در اسلام مداهنه به معني سازش است. در اسلام مداهنه نداريم. آيه‌اش هم اين است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»(قلم/9) وَدُّوا: كفار گوش كنند. «تدهن» يا رسول اللّه تو شل شدي. «فَيُدْهِنُون» آن‌ها هم با تو شل شوند. دوست دارم كوتاه بيايي، تا آن‌ها هم كوتاه بيايند. مداهنه به معني موضع ضعف است. از موضع ضعف برخوردار نباش. اگر هم ضعيف هستي از موضع ترس برخوردار نباش. تازه از همه هم قوي‌تر هستي.
يك روز اميرالمؤمنين در جبهه فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَة»(كافى، ج‏7، ص‏460) به خدا مي‌كشم. بعد آرام گفت: ان شاء اللّه. يك سرباز پهلويش آمد و گفت: آقا چرا ان شاءاللّه آن را آرام گفتي؟ گفت: آخر من فرمانده جبهه هستم. اگر فرمانده بگويد: به خدا مي‌كشم. ان شاءاللّه! مي‌گويند: خود فرمانده هم شك دارد. من به عنوان فرمانده ان شاءاللّه آن را آرام مي‌گويم، كه سربازها خاطرشان جمع باشد كه من بايد محکم حرف بزنم. ولي ممكن است خدا نخواهد. اين يك مسئله‌اي است. يك دفعه يك حديثي خواندم. چند وقت قبل اگر يادتان باشد گفتم: پيغمبر در جبهه بود يك ديگ بار گذاشت تا آشپز‌اش بپزد. پيامبر به آشپز گفت: 10 ديگ باركن. آشپز گفت: آقا يك ديگ بس است. 9 ديگ ديگر اسراف است. فرمود: 10 ديگ بگذار. در يكي از ديگ‌ها غذا بار كن و درديگ‌هاي ديگر آب بريز، ولي زير همه را روشن كن. گفت: آخر 9 تا آب جوش مي‌خواهيم چه كار كنيم؟ گفت: دشمن ما را از راه دور مي‌بيند، اگر يك ديگ بار بگذاريم مي‌گويند: جمعيت مسلمان‌ها كم است. تو 10 ديگ بار بگذار. آن‌ها كه نمي‌دانند آب است يا آب گوشت است. از اين حديث‌ها چه مي‌فهميم؟ از اين حديث‌ها مي‌فهميم كه اگر هم جيب خالي است، ولي پزمان بايد عالي باشد.
اگر هم، اين كه هستيم نباشيم به خاطر وعده‌هاي خدا هستيم، اما هم قدرت مادي داريم، هم قدرت معنوي و از همه چيز بهتر اين است که آدم داريم. گاهي وقت‌ها ممكن است يك كشور، هواپيمايش زياد باشد. ممكن است يك كشور، تانك و توپش زياد باشد. ولي آدم هايش چه طور؟ يك كسي مي‌گفت: مي‌خواستي زمان حضرت علي باشي. گفت: بدبخت زمان حضرت علي كه ماشين نمي‌ديدي. هواپيما نمي‌ديدي. كشتي نمي‌ديدي. گفت: در عوض علي مي‌ديديم. آدم مي‌ديديم. اگر علم و صنعت نبود، عوضش آدم بود، علي بود.
گاهي ممكن است كشوري از نظر پيشرفت‌هاي صنعتي خيلي از ما جلو باشد اما از نظر انسانيت از ما جلو نباشد.
چند روز پيش هيئتي از نهضت سواد آموزي در كنفرانس يونسكو رفته بودند. آموزش بزرگ سالان بود. يك كنفرانس جهاني از صد كشور بود. از نهضت سواد آموزي هم رفته بودند. پريروز كه برگشتند، پرسيدم: از فرانسه چه خبر؟ چيزهاي زيادي را از علمشان، صنعتشان، تمدنشان نقل كردند. ولي بعد ديديم كه آنجا سوپورهايي دارد كه مخصوص جمع كردن آشغال‌هاي توله سگ‌هاي آنجا هستند. گفتند: ما زني را در باران ديديم كه توله سگ خود را زير پالتويش گذاشته بود اما دست بچه‌اش را گرفته بود كه به سگ باران نخورد. آخر مطلب اين كه گاهي وقت‌ها انسانيت ورشكست مي‌شود. گاهي وقت‌ها نگاه مي‌كنيم و مي‌بينيم که پيامبر ما، علي بن ابيطالب ما، در جبهه‌ها در جنگ احد چند به چند بودند. جمعيت مسلمان‌ها يك سوم جمعيت کفار بود. گاهي مسلمان‌ها يك اسب داشتند و آن‌ها ده‌ها اسب بيش‌تر داشتند.
يك نفر 10 پسر داشت. به پيغمبر که رسيد يك متلك گفت. گفت: پيغمبر دختر دارد. خودش هم پير است، مي‌ميرد. پسر هم كه ندارد جانشينش شود و حسابي مرخص است. من10 پسر دارم. آيه‌ي قرآن مي‌گويد: چرا گفتي: من «وَ بَنينَ شُهُوداً»(مدثر/13) تو 10 تا پسر داري. من صداي پيغمبر را با همين يک دختر در کل تاريخ پخش مي‌کنم و اسم تو را با همين10 پسر محو مي‌كنم.
ما نبايد از قدرت خدا غافل باشيم. گاهي اين همه سنگ مرمر ما را حفاظت نمي‌كند ولي يك تار عنكبوت در غار، پيامبر را حفاظت مي‌كند. فقط عيب اين است كه ما در بندگي كوتاهي نكنيم. چرا خدا در طبس به فرياد ما رسيد؟ چون در واقع در طبس هيچ كس به فكرش نبود. اصلاً ما نبوديم ببينيم که كوتاه آمديم يا قوي آمديم. ديگر ما نبوديم، كار كار خدا بود. اما گاهي وقت‌ها كه لت و پار مي‌شويم به خاطر اين است كه خودمان هم كوتاهي‌هايي مي‌كنيم. گاهي وقت‌ها مي‌بينيم که ما در آني كه بايد باشيم كوتاه مي‌آييم. آن جايي كه بايد قفل كنيم، باز مي‌كنيم. آن جايي كه بايد باز كنيم، قفل مي‌كنيم. گاهي كوتاهي از حساب خودمان است. پس مداهنه در اسلام چگونه است؟ در اسلام مداهنه وجود ندارد. دهن سازش ندارد. مدارا چه طور است؟ در اسلام داريم كه پيغمبر فرمود: «أمرت بمداراتنا» من مأمور شدم که با مردم مدارا كنم.
فرق مدارا و مداهنه را هم گفتم. مداهنه يعني حالا كه ضعيفي سازش كن. مدارا يعني حالا كه قوي هستي تو را مي‌بخشم. مدارا از موضع قدرت است. مداهنه از موضع ضعف است. مداهنه ممنوع است و مدارا لازم است.
مهادنه چه طور است؟ مهادنه يعني چه؟ مهادنه به معني صلح است.
صلح شرايطي دارد:
1- صلح مي‌گويد: «مهادنه و هي المعاقده» يعني عهد مي‌بنديم كه با هم، كاري نداشته باشيم. آتش بس باشد. وليكن به چند شرط: 1- «لقلتهم» اگر مسلمان‌ها كم بودند، مي‌شود قرارداد صلح با كفار را امضا كرد. اگر جمعيت كم بود.
2- «رجاءالاسلام هّم العصب» اگر آتش بس كنيم، اميد هست كه آن‌ها مسلمان شوند. باز هم اين جا آتش بس مي‌كنيم. گاهي ممكن است آدم به اميد يك نفر آتش بس كند. بگويد: خوب جنگ را متوقف كنيم. اميدواريم كه در اين مدت اين‌ها، متنبه شوند. عصر تاسوعا يعني شب عاشورا به جنگ امام حسين آمدند. گفت: تا فردا جنگ را به عقب بيندازيد. من دوست دارم، امشب كه شب عاشوراست نماز بخوانم. اما يك كس يك چيز ديگر هم گفت. گفت: اگر عصرتاسوعا جنگ مي‌شد، حر هم جزء يزيدي‌ها كشته مي‌شد. عقب افتاد و تا پيش از ظهر حر فكرهايش را كرد. از لشكريزيد جدا شد و به امام حسين پيوست. اگر جنگ عاشورا روز تاسوعا بود، يك نفر به جهنّمي‌ها اضافه مي‌شد. يك خورده که عقب افتاد يك نفر نجات پيدا كرد. «رجاء اسلام هّم العصب» اگر اميد داري که اگر آتش بس كني، آن‌ها خوب مي‌شوند صلح را بپذير. «أو ما يصلح به الاستتهار والاتحامة والقوه» اگر ضعيفي آتش بس كني، قوي مي‌شوي. اتّفاقاً اگر جنگ از گردنه بيفتد، امت ما بسيج ما، سپاه ما و ارتش ما چه مي‌شود؟ پس به چند طريق مي‌شود صلح كرد: 1- صلح به شرط اين كه كم باشيم، الحمد لله ايران كم نيست. 2- صلح به شرط اين كه اگر صلح كني بعثيون عراق بيايند مسلمان شوند. اينچنين هم نيست. اين‌ها تازه آيت اللّه صدر را با خواهرش اول يكي يكي مي‌كشتند بعد دو تا دو تا مي‌كشتند، حالا ده تا ده مي‌كشند. اين هم از بهترين علماي عراق بود. پس به اسلام هم اميد نيست. پس صلح نمي‌كنيم «لقلة».
3 - صلح كنيم براي اين كه اميد است بعضي‌ها مسلمان شوند. چنين اميدي هم نداريم.
4- صلح كنيد كه زورتان بيش‌تر شود. اگر ما آتش بس كنيم زورمان كم مي‌شود.
مرحوم طوسي مي‌فرمايد: اگر مسلمان‌ها ضعيف بودند و روحيه‌شان را باختند، صلح كنيد. اما اگر روحيه داشتند، آتش بس جايز نيست. «و إذا لم يكن للمسلمين مصلحة بأن يكون العدو ضعيفا قليلا و إذا ترك قتالهم اشتدت شوكتهم و قووا فلا تجوز الهدنة لأن فيها ضررا على المسلمين»(فقه‏القرآن، ج‏1، ص‏354) اگرمي بيني آتش بس كني، آنها قوي مي‌شوند، آتش بس ممنوع است.
قطب راوندي مي‌گويد: «و إذا خاف الإمام من المهادنين خيانة جاز له أن ينقض العهد»(فقه‏القرآن، ج1، ص35) اگر از آتش بس و پيشنهاد صلح مي‌ترسيد «خاف خيانة» اگر خوف خيانت داري، يعني وقتي مي‌گويند: بياييد صلح كنيم، مي‌ترسيد كه اين خودش يك خدعه باشد «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ»(انفال/58) با قاطعيت برخورد كن و صلح نكن.
روايات عزت و ذلت:
پذيرفتن صلح ذلت است. علي(ع) فرمود: «قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»(نهج‏البلاغه، خطبه 51)(استطعم: يعني طلب طعام مي‌كند) از شما مي‌خواهم بجنگيد. يعني آن‌ها جنگ را به شما تحميل مي‌كنند و به جنگ وادارتان مي‌كنند «فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ» تا آن‌ها مي‌گويند به جنگ بياييد. حالا كه آن‌ها گفتند، يا بايد زندگي ذليلانه را بپذيري يا بايد قاطعانه بجنگي. چرا؟ براي اين كه «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ» اگر زنده باشي، تو سري خور هستي. مرده‌اي «وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ» اما اگر تكه تكه شوي، براي اين كه زير بار ذلت نروي، زنده هستي. ما درسمان را روز عاشورا گرفته‌ايم. روز عاشورا تقريباً 1400 سال پيش است. روز عاشورا جمع مي‌شويم. مي‌گوييم: حسين، حسين شعار ماست. نهضت ما حسينيه. اين كه يك عمر گفتيم: حسين حسين يعني چه؟ يعني خانم‌هاي خانه اگر خيمه هاتان را آتش زدند، با يزيد بيعت نكنيد. گلوي علي اصغر هم در دستتان پاره شد، سازش نكنيد. مغز علي اكبر روبروي چشمت شكافته شد، با يزيد سازش نكنيد. اين معناي حسين حسين است. حتي اگر آب‌هاي لوله كشي قطع شد و تمام آب‌ها را مسموم كردند، باز هم با يزيد سازش نکنيد. بالاخره ايران ديگر زير بار ذلت نمي‌رود و اين جاست كه ايراني‌ها چه خوب اين را فهميدند تا بمب مي‌اندازند جمع مي‌شوند، مي‌گويند «هيهات منا الذلة»(اللهوف، ص‏97) بالاخره او مي‌خواهد كه ما خسته شويم. فکر مي‌کند اگر خسته شويم، کنار مي‌کشيم.
«ساعة ذل لا تفي بعز الدهر»(غررالحكم، ص‏478) يك ساعت ذلت به اندازه‌ي يك عمر عزت ارزش ندارد.
حديث داريم: «من أمر بالظلم فليس منّا» هركس زير بار ظلم برود، از ما اهل بيت نيست. يعني ما اين شيعه را نمي‌خواهيم. شيعه‌ي ما كسي است كه زير بار ظلم نرود. حالا يك قصه برايتان بگويم. امام حسين را كشتند. اهل بيتش را اسير كردند. خيمه‌ها را آتش زدند. آب را بستند. خيلي جنايت‌ها كردند تا اينها را به مجلس يزيد آوردند. يزيد مي‌خواست اين‌ها را امتحان كند و ببيند كه اين جنايت‌ها روحيه‌ي اين‌ها را شكست داده است يا نه؟ به يكي از اين بچه‌هاي كوچك گفت: چه كسي هستي؟ گفت: پسر حسين بن علي هستم. گفت: تو بهترهستي يا پسر من بهتر است؟ گفت: يك شمشير به من بده تا به تو بگويم. يك بچه كوچك اين همه درس ديده است و اصلاً عقب نشيني نمي‌كند. به زينب كبري گفتند: اين همه جنگ ديدي چه طور شدي؟ گفت: طوري نشديم. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: اگر ذليل باشيد، مرگ است. ذليل نباشيد. آن وقت مي‌خواهيم حساب كنيم كه آن‌هايي كه رفتند، باختند يا برنده شدند.
اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «الجوع خير من ذل الخضوع»(غررالحكم، ص‏361) جوع(گرسنگي) گرسنگي از ذلت بهتر است. يك كسي مي‌گويد: آقا اين براي افراد متملق است که دائماً تملق مي‌كنند.
بعضي آدم‌ها در جامعه مثل لنگ هستند. حتما لنگ حمام راديده‌ايد. هركس دور پايش مي‌بندد. هر يك ربع، نيم ساعتي لنگ دور پاي يک نفر است. افرادي در جامعه هستند که مثل لنگ مي‌مانند. يعني هميشه دور پاي كسي بله قربان گو هستند. مي‌گويد: گرسنگي بكش ولي بله قربان گو نباش. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «الجوع خير من ذل الخضوع» حديث داريم که حضرت علي آمد، گوشت بخرد. يك دفعه ديد که در جيبش پول نيست، رفت. قصاب گفت: چرا گوشت نخريدي؟ گفت: در جيبم پول نيست. گفت: آقا خواهش مي‌كنم گوشت بخر، فردا پولش را بده. گفت: چرا ذليل تو شوم به جاي اين كه بگويم: آقا فردا پولت را مي‌دهم. به شكم مي‌گويم فردا گوشتت را مي‌دهم. آخر اگر به خودم وعده بدهم بهتر از اين است كه به تو وعده بدهم. «الجوع خير من ذل الخضوع». «الذل بعد العزل [العز] يوازي عز الولاية»(غررالحكم، ص‏342) پست به عزلش نمي‌ارزد. پست‌هاي دنيا ارزش ندارد. با يك تلفن آدم را نصب مي‌کنند و با يك تلگراف عزل مي‌کنند. «الذل بعد العزل» ذلتي كه آدم بعد از عزل دارد عز ولايت است. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ»(يونس/65) عزت دست خداست. سعي كنيم براي خدا باشيم. هيچ چيز دنيا ارزش ندارد. يكي گفت: تو چقدر در سخنراني مريد داري. همه مريد توهستند. چه جمعيتي پاي سخنراني تو بودند. گفت: اگر فردا مرا اعدام كنند، همين جمعيت براي تماشا مي‌آيند. ديگري مي‌گفت: از سخنراني پايين آمدم، گفتم: چه جمعيتي از من استقبال كردند. فكر مي‌كردم كه چقدر عظمت دارم. چقدر آبرو دارم. چقدر شهرت دارم. شوكت دارم. ابرقدرت هستم. گيج شده بودم. داشتم مي‌رفتم يك جا ديدم که دو برابر سخنراني من جمعيت است. جلو رفتم گفتم: آن جا چه كسي است؟ گفتند: آن جا يك ميمون مي‌رقصد. رياست هيچ است. پست هيچ است. دنيا هم چيزي نيست «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلى/17).
«الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنَ الذُّلِّ»(شرح ‏نهج‏البلاغه ‏ابن‏ابى‏الحديد، ج‏6، ص‏90) اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: اگر آدم بميرد، بهتر از اين است كه زنده باشد و ذليل باشد. «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنَ الذُّلِّ» امام سجاد در دعايي كه مي‌كند مي‌گويند: بعضي مي‌خواهند عزيز شوند. مي‌خواهند به چه چيزي عزيز شوند؟ در دعا داريم: «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا، وَ حَاوَلُوا الِارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا»(صحيفه سجاديه، دعاى 28)‌اي خدا چقدر آدم‌هايي را مي‌بينم «مِنْ أُنَاسٍ» مردم را مي‌بينم «طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ» مي‌خواهند به غير تو عزيز شوند. مي‌خواهند عزيز شوند. خودشان را به اين و آن مي‌چسبانند. پسرعموي من رئيس كارخانه‌ي فلان جا است. شوهر خاله‌ام رئيس كجاست، چه مي‌گويي؟
امام سجاد مي‌فرمايند: خدايا مرداني را مي‌بينم كه براي عزت به دنبال اين و آن مي‌دوند و حال آن كه «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ» عزت دست خداست «ولا ثروة ما سوي» از غير تو دعوت مي‌كنند. خيال مي‌كنند اگر با اين باشند پولدارمي شوند. با آن باشند فقير مي‌شوند.
حديث داريم: روزي هر كسي از حلال مقدر شده است. كساني كه با زرنگي و تملق و چاپلوسي روزي حرام بدست مي‌آورند، خدا در روز قيامت پس گردنش مي‌زند.
حديث داريم آدم‌هايي كه خيلي زرنگ هستند، خيلي تو سري مي‌خورند و آدم‌هايي كه خيلي صاف هستند زندگيشان راحت و بي دردسر است. اين براي اين است که خدا ثابت كند همه چيز به زرنگي نيست. صاف راه برو هرچه قسمتت باشد، مي‌رسد.
«من استنجد ذليلا ذل»(غررالحكم، ص 465) اميرالمومنين مي‌فرمايد: كسي كه از آدم ذليل كمك بخواهد، خودش هم ذليل مي‌شود. امام صادق فرمود: خوشم مي‌ايد دستم را بالا كنم و از دهن مار چيزي بيرون بياورم، ولي دستم را پهلوي آدم ناكس دراز نكنم. دست كردن در دهن مار از دست دراز كردن به آدم ناكس بهتر است. اين مال ذلت است. البته آن ذلتي خوب است كه آدم پيش خودش ذليل باشد. يعني بايد پهلوي مردم عزيز باشيم. هر پيشامدي شد، محكم بايست. يك ذلت داريم كه خوب است و آن ذلت در درون است. اينکه انسان خودش را پيش خدا ذليل بداند، ذلت خوبي است. بگويد: خدايا من گنه كار هستم، آبرو ندارم. پيشانيش را به خاك بمالد و با عشق نماز بخواند و اشكي بريزد، اين ذلت خوب است. امام سجاد مي‌فرمايد: خدايا در جامعه بزرگم كن اما در درون ذليلم کن.
چون اگر عزت به درون بيايد، طوري که آدم بگويد: من فلان هستم. اگر خودش از درون دور برداشت، اين خيلي خطرناك است. عده‌اي دير تلويزيون را روشن كردند، بحث امشب ما درباره‌ي صلح و جنگ است.
گفتيم صلح دو نوع است: 1- صلح طبيعي 2- صلح تحميلي
آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) اگر جناح بالشان را براي صلح باز كردند، تو هم بال باز كن و قبول كن.
ولي اگر صلح خدعه بود، مي‌گويد: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ»(محمد/35) وحن و سستي به خود راه نده «وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ» يعني تدعوا عطف به لا تهنوا است. طبق همين مقدمه، سستي به خرج نده و دعوت به مسالمت نكن و پيشنهاد صلح نكن. چرا؟ چون شما «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» قرآن هم نمي‌گويد: «و انتم الاعلون في الاخره و عنداللّه» يعني در همين دنيا اگر تكه تكه شوي ولي عزيز شوي در همين دنيا عزت داري. گنبد امام حسين را طلا مي‌كنند، براي اين كه تكه تكه شد ولي به يزيد بله قربان نگفت. امام حسين در همين دنيا هم عزيز است. يعني اگر قيامتي هم نباشد، امام حسين عزيز است. که همه بگويند: بارك اللّه اين عجب قهرماني است.
شما قهرمان هستيد حتي در دنيا، خدا هم با شماست «ولم يتر»(يتر از وتر است و به معني رها است) اعمالتان را رها نمي‌كند. يعني خدا مزد اعمال شما را مي‌دهد و بي نتيجه نمي‌گذارد.
گفتيم در اسلام سه اصطلاح است: مداهنه، مهادنه، مدارا
مداهنه: (دهن: روغن) سازش كاري است. مداهنه يعني حالا كه ذليل شدي شل شوي. از موضع ضعف دست صلح بدهد. «ودّوالو تدهن فيدهنون» مداهنه در اسلام نيست.
مدارا يعني حالا كه قوي هستي كوتاه بيا، ببخش. از ما موضع ضعف ممنوع است. دست دراز كنيم ولي از موضع قدرت مدارا مي‌توانيم بگوييم با اين كه مي‌توانيم بزنيم، نمي‌زنيم.
ولي مهادنه، مهادنه به معني صلح است. شيخ طوسي، صاحب لمعه و تلخيص و رياض ومقصود و قطب راوندي، همه گفتند که شرايط صلح يكي است.
يكي هم در مورد «لقلّتهم» است. اگر مسلمان‌ها كم هستند، صلح را بپذيريد. الحمدللّه ما كم نيستيم. «اَو رجاءالاسلام هم عصب» اگر آتش بس كني و مسلمان شوند، صلح را بپذيري. مثلا اگر حزب بعث مسلمان مي‌شود، صلح را بپذيريد. اگر كم هستيد، صلح را قبول كنيد. اگر آن‌ها مسلمان مي‌شوند و اميدي به اسلام مي‌شود صلح را قبول كنيد و يا اگرصلح را قبول كنيد زورتان بيش‌تر مي‌شود، صلح را قبول كنيد. ما نه كم هستيم و نه اميد به مسلمان شدن آن‌ها داريم و نه اگر صلح را قبول كنيم زورمان بيش‌تر مي‌شود. حتي آن زوري هم كه داريم ممكن است كم شود.
بعد گفتم که اميرالمؤمنين نامه‌اي به جريب مي‌نويسد. جريب يك آدم خوش تيپ و بسيار قوي بود. ولي بد عاقبت شد و خودش را به دو مثقال پول فروخت. در طول تاريخ مي‌گويند: جريب خودش و دين و فكرش را فروخت.
جريب مي‌گويد: «فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ» حضرت علي به جريب نامه‌اي مي‌نويسد و مي‌گويد: حمل كن، واداركن معاويه را براي اين كه كار را فيصله بدهد «ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ» يا جنگي كه مجليه باشد. يعني جلاي وطن كند. يعني بساطش را جمع كند، ببرد يا اين كه چنان بجنگد كه معاويه و دودمانش را آواره كني «بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ» يا صلحي كه دماغش به خاك ماليده شود. يا جنگي كه پدرش را در بياوري.
بعد رواياتي را در مورد اين كه آدم نبايد زير بار ذلت برود، گفتم. اميرالمؤمنين فرمود: زندگي در اين است كه شماها آبروداشته باشيد. اگر بنا باشد زنده باشيد ولي ذليل باشيد، مرگ از اين زندگي بهتر است. گفتيم اينکه در ماه محرم حسين حسين مي‌گوييم يعني چه؟ يعني اگر زن و بچه‌ي ايراني، خانه هايشان با بمب باران مثل خيمه‌هاي امام حسين ويران شد و اگر آب لوله كشي‌شان مثل روز عاشورا قطع شد و اگر علي اكبر و علي اصغر تكه تكه شد، زير بار يزيد نرويد. اين راه ما است. ما براي چه زنده هستيم. براي اين كه چهار نوع غذا بخوريم. چهار نوع لباس بپوشيم. كه چه بشود؟ زندگي به معناي شرف اين است که بايد يا جنگ شرافتمندانه يا صلح شرافتمندانه داشته باشد. من هفته‌هاي پيش مي‌گفتم به نماز جمعه برويد ولي از زمان بمب گذاري در نماز جمعه ديگر نمي‌گويم. چون خودتان مي‌رويد و جمعيتش زياد شده است.
اگر عمري داشته باشيم، چند هفته به ماه رمضان مانده است. باز در اين چند هفته هم در مورد ابعاد زندگي پيامبر صحبت مي‌كنيم.
گفتم: اميرالمؤمنين بعضي روزها هزار دفعه نماز مي‌خواند، ولي نمي‌گفت: «فُزْتُ». هزار باب علم به رويش باز شد ولي نگفت: «فُزْتُ». بالاي كعبه رفت و بت‌ها را شكست، نگفت: «فُزْتُ». در خندق ضربة علي خيلي ماهرانه بود. ولي نگفت: «فُزْتُ». در جنگ كشت، نگفت: «فُزْتُ». در خانه‌ي فقرا غذا مي‌برد نگفت: «فُزْتُ». اين همه علم و اين همه عبادت مي‌کرد ولي نگفت: «فُزْتُ». همين كه خونش توسط ابن ملجم روي زمين ريخته شد، گفت: «فُزْتُ». اين فزت قطع نامه‌ي علي است. وقتي حضرت علي مي‌گويد: «فُزْتُ»، يعني اين قطع نامه‌ي زندگي من است.
خدايا روح همه‌ي شهداي اسلام و همه‌ي شهداي انقلاب اسلامي و شهداي بدر را از ما راضي بگردان. ما را سر سفره‌ي شهدا بنشان.
به خانواده هايشان اجر و صبر بده. خدايا گردونه‌ي امتحان براي اين‌ها پيش آمده و اين گردونه‌ي امتحان گاهي در انسان خشك مي‌شود. الان ايران به جايي رسيده است كه اگر به رئيس جمهور آمريكا بگويند: تمام حقوق دانان دنيا آمدند، نمي‌ترسد. بگويند: تمام رؤساي جمهوري دنيا آمدند، نمي‌ترسد. اما اگر بگويند 30 نفر از بچه‌هاي ايران به آمريکا آمدند، مي‌ترسد و اين معناي عزت است.
نداي لبيك يا خميني را از بچه‌هاي لبنان شنيديم. انقلاب ما بخواهيم يا نخواهيم صادر مي‌شود. به در و ديوار كوچه‌هاي سودان هم حكومت اسلامي نوشته مي‌شود. اسلام مطرح است. سرمايه داري خودش را باخته است. ماركسيسم هم خودش را باخته است. اسلام مطرح است. خدا را شكر كه در اين مطرح شدن اسلام، امت ايران امام و الگو هستند. يعني هر كجا مي‌گويند که مگر چنين چيزي مي‌شود؟ مي‌گويند: بله در ايران شد. يعني شما محال را ممكن كرديد و به همه‌ي دنيا دست داريد. خدايا آبروي ملت ايران، رهبر ايران و جمهوري اسلامي را لحظه به لحظه زيادتر بفرما.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»