1363/3/20 اذان بايگاني سالانه - 1363



بسم الله الرحمن الرحيم

رمضان است و شب نيمه خرداد است و بيننده‌ها تشنه و گرسنه هستند. بحث ما هم بحث عبادت است، چون ماه خدا، عبادت خدا و كلام خداست. من فكر كردم در اين جلسه، كمي در باره‌ي تفسير و تحليل و ترجمه‌اي از اذان بگويم. چون هر چيزي يك شعار دارد.
الان تجارت خانه‌ها آرم دارند. مثلاً نهادها آرم دارند. وزارت خانه‌ها آرم دارند. هر مؤسسه و كارخانه و شركت و نهاد و اداره‌اي آرمي دارد. حتي در يك اداره گاهي روابط عمومي و حساب داري و... هر كدام آرم مخصوصي دارند. اسلام شعاري دارد در باره‌ي اذان. در مسائل ريز فروع دين هم نمي‌خواهيم وارد شويم چون نماز چند هزار مسأله دارد كه وارد آن‌ها نمي‌شوم. خود برادران با سواد هستند، رساله‌ي امام در خانه هاهست، مي‌خوانند و كار آيت الله صانعي و ديگران هم كه فقيه هستند و مسأله گفته‌اند كار مهمي است. مسأله گفتن از كار من خيلي مهم‌تر است و بنابراين اگر يك فقيه مسأله بگويد، تحقيقي‌تر و بهتر است. مسائلش را من نمي‌گويم، اما يك خطوط كلي و يك جدول بندي كه از روند آيات به دست آمده مي‌گويم.
در اين جلسه مي‌خواهيم در باره‌ي اذان بگوييم. جالب اين است كه وقتي هم كه دارم صحبت مي‌كنم وقت اذان است و برادري اذان خواهد گفت. در اين دوسه دقيقه فرصت تا وقت اذان ما خود اذان را بگوييم! اذان چيست؟ اذان اعلام موجوديت است. يك مسلمان وقتي اذان مي‌گويد، يعني‌اي مردم ما هستيم. اذان نشانه‌ي باز بودن فضاي تبليغاتي است. در جايي كه اذان مي‌گويند، يعني هنوز روزنه‌ها و فضاي تبليغ بسته نيست و اذان غافل را هوشيار مي‌كند. اين‌ها حديث است. اذان مردم را دعوت مي‌كند. اذان عقايد و اعمال يك مسلمان را بيان مي‌كند. اذان تعليم فرياد است. اذان بگو، يعني فرياد بزن آن هم فريادجهت دار، و الا عربده هم مي‌شود كشيد. اذان به مردم مي‌گويد: داد بزنيد. آن هم داد مكتبي. اذان جملاتي است كوتاه، پر مايه، سازنده، موزون. يك سرودي است، كوتاه. هر كلمه‌اش معنا دارد(پرمايه) سازنده و موزون! اذان اولين شعاري است كه وقتي بچه به دنيا مي‌آيد، مي‌گويند در گوش راستش اذان بگوييد. يكي از سياست مداران انگلستان گفت: تامسلمان‌ها اذان و كعبه و قرآن دارند، ما نمي‌توانيم سياست‌هاي انگليس را در كشورهاي اسلامي پياده كنيم. سعي كنيد قرآن را از مدارس حذف كنيد. پيرمردها هم مي‌ميرند، بچه‌هاي جديد بلد نباشند قرآن بخوانند. اذان را هم سعي كنيدتا تمام شود و متأسفانه اذان داشت اينطور مي‌شد. حديث داريم، زماني مي‌ايد كه اذان را مردم و آدم‌هاي ضعيف مي‌گويند: مثلاً پانصد نفر در مسجد نشسته‌اند. يك پير مرد فقير، چايي ريز و قهوه چي و آبدارچي را مي‌گويند: مش رحمت بيا و اذان بگو، يعني اذان را تحقير مي‌كنند. يك شخصيت خجالت مي‌كشد داد بزند و اذان بگويد. به اين بچه‌ها و افراد گم نام و ضعيف، به آن‌ها مي‌گويند: اذان بگو. اذان خيي مهم است. آن وقت تازه حالا بايد اذان را بلال بگويد. چرا بايد بلال اذان بگويد؟ و مقداري در باره‌ي بلال براي شما صحبت خواهم كرد. شما كه صدايت خوب است اذان بگو. نگوييد چرا تو به ديگران گفتي من صدا ندارم. حديث داريم اذان را افراد خوش صدا بگويند. در مسجد داريم هركه خوش صداست اذان بگويد و هر كه ملاتر است پيش نماز شود و خوب صداي اين برادر از من زيباتر است. نگوييدآقاي قرائتي ما كه اين اذان را يك عمري است شنيده‌ايم، ديگر حالا چرا پاي تلويزيون با شكم گرسنه و دهان روزه، شب پانزده خرداد وقت ما را گرفته‌اي؟ چه مي‌خواهي بگويي؟ مي‌خواهم بگويم شنيده‌ايم اما كمتر در كلماتش فكركرده‌ايم. خيلي چيزها را شنيده‌ايم اما مي‌خواهيم فكر كنيم و كمي در باره‌ي اذان تدبر كنيم.
آن وقت اگر اذان را باصداها و شعارهاي ديگر مقايسه كنيد، خود شما اذان را با ناقوس مقايسه كنيد، ببينيد فرقش چيست؟ و لذا وقتي اذان مي‌گفتند حديث داريم اذان كه مي‌گويند، شيطان مي‌لرزد. اذان كه در زمان صدر اسلام مي‌گفتند، جزغاله مي‌شدند ويكي مي‌گفت اين كلاغ سياه چيست؟ به بلال مي‌گفتند، اين كلاغ سياه كيست كه داد مي‌زند؟ يكي مي‌گفت: كاش مرده بودم و صداي اذان را نمي‌شنيدم. اصلاً زجر مي‌كشيدند. خدا نواب صفوي را رحمت كند، از برنامه‌هاي جالبش اين بود كه به يارانش گفته بود: هر كجا هستيد اذان بگوييد. موتورسوار دارد مي‌رود، اذان بگويد و حديث داريم كه اگر هم صداي اذان را از كسي شنيديد، خودتان اذان بگوييد، منتها نه به آن بلندي! الان صداي بلند اذان مي‌آيد، تو هم آرام اذان بگو. حديث داريم همين كه صداي اذان بلند شد، شما هم آهسته اذان بگوييد و اين اذان دائم بايد تكرار شود و اذان بايد با صداي بلند باشد. وقتي فرمان اذان آمد، از طريق وحي پيغمبر فرمود: به بلال اذان را ياد بدهيد چون صدايش خيلي بلند است و همان اسلامي كه مي‌فرمايد: بلندگوهاي مسجد كسي را ناراحت نكند، بلندي در مسأله‌ي اذان بايد باشد، چون اذان تابلو و شعاري است كه از «الله اكبر»شروع مي‌شود و در آخر هم مي‌گوييم «لا اله الا الله» آخرش هم الله است. شعاري است كه با الله شروع مي‌شود و باالله ختم مي‌شود و در بين اين دو الله يك دوره تفكرات يك مسلمان بيان مي‌شود. يك دوره جهان بيني و ايدئولوژي. يك دوره ديدگاه‌ها، طرز تفكر. شعاري است كوبنده براي دشمنان و سازنده «الله اكبر» 4 مرتبه خدا بزرگ است، بزرگتر از سودها و مقام‌ها و آنچه فكر مي‌شود. بزرگ‌تر از ديدني‌ها و شنيدني‌ها و گفتني‌ها و نوشتني‌ها. خدا بزرگ‌تر ازآن است كه قابل توصيف باشد. كسي كه خدا نزد او بزرگ شد، چيز ديگري نزدش بزرگ نيست. از امام مي‌پرسند: همه‌ي كلمات اذان دو تا دو تا است چرا «الله اكبر» 4 تاست؟ امام مي‌فرمايد: براي اين كه الله اكبر اول اذان است و تكرارمي شود تا براي مردم جا بيفتد. بعد كه راه افتادند مثل پيش نماز كه ركوع اول را طول مي‌دهد تا اين‌ها كه اطراف هستندبرسند و مثل ماشيني كه از گاراژ بيرون مي‌آيد، صد متري آهسته مي‌رود تا اگر مسافران كمي دور و اطراف هستند سوارشوند. بعد گاز مي‌دهد و مي‌رود. چون «الله اكبر» شروع اذان است، 4 بار مي‌گوييم تا افكار خوب آماده شود، افكار كه آماده شد جفت جفت مي‌گوييم و مي‌رويم.
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» 2 مرتبه؛
چه زيباست يك مسلمان داد بزند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هيچ چيزي جذبم نمي‌كند جز خدا. در دنيا پول و مقام و شهوت و رياست جاذبه دارد. اين‌ها همه اله هستند. شما مي‌گويي: هيچ جاذبه‌اي نمي‌تواند مرا جذب كند. من جذب و وابسته به هيچ چيز نمي‌شوم. «اله » يعني چيزي كه معبود است و جاذبه دارد و انسان را به دنبال خود مي‌كشد. يعني هيچ چيز جاذبه داري نيست. يعني چيزي كه بخواهد مرا بخرد و گروگان بگيرد، دل مرا ببرد من را عبد خودش كند، من زير آن مي‌زنم. «لا اله» جذب هيچ چيز، هيچ قدرت و نيرويي نمي‌شوم و هيچ چيز معبود من نيست جز خدا و چقدر بد است يك امت حزب الله يك عمر اذان بشنوند و ترجمه‌ي اذان را ندانند. خيلي زشت است! هر دختر و پسر مسلمان بايد اين معاني را بداند و چه اسلام دقيقي داريم كه مي‌فرمايد: از اول تولد در گوش بچه اذان بگوييد و دكترها و متخصصين بايد حساب كنند كه نظرات مختلف است كه بچه را بايد از چند سالگي تحت تربيت بگيريم. نظر اسلام اين است كه بچه را از حين تولد تحت تربيت ببرند. ‌اي دنيا بدانيد من مسلمان جذب هيچ چيز نمي‌شوم. اگر يك مسلمان روزي چند بار اين را داد بزند. بعد از اذان آمدند و به او پول دادند كه امضا كن تشويقش كردند، تهديدش كردند و خواستند او را بخرند، او روزي چند بار داد زده است من جذب نمي‌شوم. كسي كه دادمي زند من جذب نمي‌شوم، بعد ديگر خجالت مي‌كشد كه جذب شود.
معبود، تنها خداست. كسي ديگري لياقت ندارد كه معبود شود. ديگران مثل من هستند. ديگران نمي‌توانند چيزي بيافرينند. ديگران فاني هستند، ديگران جزيي هستند، ديگران عاجز هستند، فقط خداست كه هم در گذشته در رحم مادر مواظب من بوده است و مرا آفريده و هم الان لحظه به لحظه به من لطف مي‌كند و هم فرداي روز قيامت سر و كار من با اوست. ديگران نه در گذشته‌ي من اثري داشتند و نه در الان من و نه در آينده‌ي من اثري دارند. بنابر اين جذب هيچ چيز نمي‌شوم و دلباخته‌ي خدا هستم وچقدر شيرين است كه آدم بالاي بام رود و بگويد‌اي مردم! من دلباخته‌ي خدا هستم و جذب هيچ چيز نمي‌شوم و چه شعار سازنده‌اي است و چه تلقين خوبي است. شهادت مي‌دهم كه راه من بايد راه پيغمبر باشد.
«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» 2 مرتبه؛
خدا نواب صفوي را رحمت كند مثال قشنگي مي‌زد، مي‌گفت محصول يك كارخانه‌اي، حالا بگو تلويزيون، راديو، پلوپز، زود پز، سماور و بخاري، هر چه، چيزي كه از يك كارخانه مي‌خري، دفترچه دارد. دفترچه‌اش را چه كسي نوشته است؟ سازنده. و غلط است شما بخاري بخري و از يك پيش نماز بپرسي، حجة الاسلام! ما يك بخاري خريديم چقدردر آن نفت بريزيم؟ به او چه. بايد از سازنده پرسيد. بعد نواب صفوي مي‌گفت: خدا ما را ساخته و قرآن دفترچه‌ي ماست. همينطور كه خدا ما را ساخته است. شما مي‌گويي هر كالايي را از هر كارخانه خريدي، سازنده‌اش بايد قانونش را بگويد، خدا ما را ساخته است و دفترچه‌ي ما هم اين است دستور زندگي مرا خدا در قرآن داده است. خدا كه مراآفريده است، بايد دفترچه‌ي من را هم خودش بدهد. كارخانه‌اي كه اين بخاري را ساخته است بايد دفترچه‌ي راهنمايش را هم خودش بدهد. سازنده بايد قانونش را بگويد. خدا ما را ساخته و قانون ما را هم بايد او بگويد.
«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» يعني‌اي مردم بدانيد من خط و خطوط احدي را جز خط وحي قبول ندارم. خط بايدخط وحي باشد. قانون گذار بايد خدا باشد. فرستاده، هم بايد فرستاده‌ي خدا باشد و آن حضرت رسول است. دو بارمي گويي، اذان تكرار است. صبح و ظهر و شب و هم عباراتش تكرار است. دو تادو تا. بايد كسي كه مي‌خواهد كسي را تربيت كند، به او دائم تلقين كند. دائم به ما گفتند قرآن و نماز بخوان. اين تكراراثر دارد. اگر يك مرتبه سيل بيايد كشت نمي‌شود. گاه و بي گاه بايد باران تكرار شود. اين باران‌هاي مكرر نفعش بيشتر ازسيل‌هايي است كه يك دفعه مي‌آيند و تمام مي‌شوند. بايد تكرار و تلقين شود. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» خدايا را ه من راه وحي است. پيغمبر من بايد معصوم باشد ارزش وحي الان معلوم مي‌شود. مي‌دانيد وحي يعني چه؟ يك جمله به شما بگويم، سپردن بشر به قانون بشر جنايت به بشر است، براي اين كه بشر چه حقي دارد براي بشر قانون وضع كند. تو هم يك نفر هستي مثل من. اگر بناست تو براي من قانون وضع كني، خودم براي خودم قانون وضع مي‌كنم. چرا به من مي‌گويي براي خودت قانون وضع نكن، براي اين كه اطلاعاتم كم است! خوب اطلاعات تو هم كم است. ممكن است كمي از من بيشتر باشد ولي بالاخره همان شك و خطا و اشتباهي كه من دارم، تو هم داري. مگرقانون گذاران بشر تا به حال اشتباه نكرده‌اند. مگر قانون اساسي آمريكا تا به حال 10 بار عوض نشده است؟ مگر قانون اساسي بلژيك تا به حال چند مرتبه عوض نشده است؟ مگر رئيس شهرباني صبح نمي‌گويد خيابان يك طرفه است وعصر مي‌گويد: نه! دو طرفه است. مگر شما دوشنبه كاري نمي‌كني و سه شنبه نمي‌گويي اشتباه كردم و به همين منوال. مگر انسان محدود نيست. مگر انسان پشيمان نيست. مگر غرايز و هوا و هوس در ما اثر نمي‌گذارد؟ خوب، چرا به من مي‌گويي قانون وضع نكن، براي اين كه اطلاعاتت كم است و ممكن است داراي هيجان و هوا و هوس شوي. همان اطلاعات كم و هيجان و هوا و هوسي كه من دارم، تو هم داري. دليلش اين است كه در سازمان‌هاي بين الملل، اول جانيان بشر دور هم جمع شده‌اند و اين همه مظلوم جامعه را مي‌بينند و لب فرو بسته‌اند. بمب شيميايي را مي‌بينند. فلسطين را مي‌بينند. افغانستان را مي‌بينند و هيچ غلطي نمي‌كنند. بنابراين سپردن قانون بشر به بشر، جنايت به بشر است. ما دادمي زنيم كه‌اي مردم قانون ما خداست. خدا مرا ساخته است و بر من حق دارد. ديگران بر من حقي ندارند و اين ترجمه‌ي «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» است و درود بر جمهوري اسلامي كه در قانون اساسي شرط شده است كه يك سوزن و حتي يك مويرگ حق ندارند از قانون قرآن تجاوز كنند. در چهارچوب قانون قرآن ضوابط را تعيين مي‌كنند.
«اشهد ان مولانا اميرالمؤمنين علياً ولي الله » 2مرتبه؛
هيچ وقت علم بدون عالم نمي‌تواند هدايت كند. علم طبابت وپزشكي طبيب و پزشك هم مي‌خواهد. قرآن قانون است. در كنار قانون بايد رهبر هم باشد. اگر شما مي‌گويي قرآن براي ما كافيست مثل آن است كه كسي بگويد: كتاب‌هاي پزشكي براي معالجه كافي اس. غلط است كه كسي چنين بگويد. كتاب‌ها باشد و پزشك هم باشد و لذا پيغمبر فرمود: «تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن»(عيون‏أخبارالرضا، ج‏2، ص‏62) من رفتم و ميان شما دو چيز گذاشتم: 1 - «كِتَابَ اللَّهِ» 2 - «وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»، معناي اين شهادت اين است كه بشر بدانيد الگو و نمونه‌ي من علي است من بايد خودم را مثل او كنم. او حجت خداست و من بايد خود را شبيه او كنم. نمازم را با نماز او بسنجم. اخلاقم را بااخلاق او بسنجم. تربيت بچه هايم را با با تربيت او بسنجم. علي گونه باشم. هم مرد كشاورزي بود، هم قاضي بود، هم خطيب بود، هم رزمنده بود، هم اشك داشت، هم شمشير داشت، هم ناله‌ي شب داشت و هم نعره‌ي روز داشت. هم در خانه جارو مي‌كرد و هم در دادگاه قضاوت مي‌كرد و هم نماز شب مي‌خواند و شير روز بود و عابد شب. يعني دنيا بدانيد هر پوستري نزد من باشد، اگر مثل علي نباشد، آن عكس‌ها و تبليغات براي من قدر يك پشه هم ارزش ندارد. مدل من، اوست. من بايد خود را بر كسي شبيه كنم كه بتواند غرايزش را كنترل كند. در طول عمرش يك لحظه به سوي شرك توجه نكرده است. «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» يعني الگوي من كسي است كه در كعبه متولد شد و در مسجدشهيد شد. كسي است كه ضربه‌ي شمشير او در جنگ خندق از عبادت جن و انس بهتر است. كسي است كه شعار «لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»(بحارالأنوار، ج‏21، ص‏40) برايش گفته شد. اول كسي است كه به پيغمبر ايمان آورد. كسي است كه درتربيت پسرش حسين و دخترش زينب و كسي است كه تا پيغمبر زنده بود، خطبه‌اي نخواند. خطبه‌هاي نهج البلاغه بعداز فوت پيغمبر است. تا پيغمبر زنده بود، اميرالمؤمنين(ع) خطبه نمي‌خواند، يعني اين قدر در برابر معلم ادب داشت. ازنظر ادب، از نظر زن داري، از نظر بچه تربيت كردن، از نظر رزمندگي و. . . الگوي تمام است.
جامعه و دنيا بدانيد زير بار قهرمان پرستي‌ها و قهرمان تراشي‌هاي شما نمي‌روم. اينطور نيست كه شما يك شاه رابرداريد و يك شاهپور را بگذاريد. يك صدام را برداريد و يك جانور ديگر را بگذاريد. ما زير بار قهرماني‌هايي كه شمامي تراشيد نمي‌رويم. قهرمان ما اميرالمؤمنين(ع) است. اينطور نيست كه اگرجايي انقلاب شد، شما يك مهره را برداشتي، بتواني مهره ديگري جايش بگذاري. راه ما روشن است چه كسي؟ اميرالمؤمنين(ع) است.
«حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» 2 مرتبه؛
بشتابيد به سوي نماز. تلفن خدا زنگ مي‌زند، هر كسي به ما تلفن كند، زود گوشي را برمي داريم تنها كسي كه ظهر زنگ مي‌زند و ما گوشي را دم غروب برمي داريم، خداست. «حَيَّ» يعني بشتاب، بجنب «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» حديث داريم؛ نماز مثل نهر آبي است كه انسان روزي پنج مرتبه خودش را در آن بشويد. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(هود/114) اگر كسي نماز با توجه بخواند، خلاف‌هايي هم كه بين نمازهايش مرتكب مي‌شود، از بين مي‌رود و خدا مي‌بخشد. وقت نماز خطاب مي‌شود، برخيزيد و آتش‌هايي را كه تاكنون روشن كرده ايدخاموش كنيد. بشتابيد به سوي نماز. رابطه‌ي مخلوق با خالق، رابطه‌ي فقير با غني، رابطه‌ي ممكن با واجب، رابطه‌ي عدم با هستي، رابطه‌ي مرزوق با رازق، رابطه‌ي جاهل با عالم، رابطه‌ي عبد با مولي، رابطه‌ي ذليل با عزيز، بشتابيد. ! راستي تو چرا نماز مي‌خواني؟ در بعضي خانه‌ها افرادي هستند كه نماز نمي‌خوانند، بنشينيد و با هم صحبت كنيد كه چرا نماز نمي‌خواني؟ مگر نماز خواندن چند دقيقه طول مي‌كشد؟ اگر كسي نماز نمي‌خواند، گريه كند كه چطور شده حال حرف زدن با هر كس و ناكسي دارد و چرا وقت نماز حال حرف زدن ندارد. معلوم مي‌شود خدا در صورتش زده وگفته: «وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ»(توبه/46) خداوند گاهي در صورت افراد مي‌زند و لذا حديث داريم، كساني كه روز گناه مي‌كنند، خداوند خواب را بر اين‌ها مسلط مي‌كند كه نتوانند نماز شب بخوانند. حديث است كه لابد روز خلافي كرده‌اند. لابد به درد نمي‌خوري. لابد ارزش نداري. امام سجاد(ع) در همين ماه رمضان كه شما حرف هايش را گوش مي‌دهيد، سحرها مناجاتي دارد، مي‌گويد: خدايا چطور شد كه وقتي مي‌روم نماز بخوانم، حواس من پرت است؟ بعد مي‌گويد: شايد حرف ياوه زدم. شايد و شايد و شايد و مي‌گويد، شايد از بس پست هستم، نمي‌خواهي صداي مرابشنوي و لذا تا سر نماز مي‌روم، حواسم پرت مي‌شود «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» بشتابيد به سوي نماز.
«حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» 2 مرتبه؛
بشتابيد به سوي رستگاري. تمام كارها براي رستگاري است. خداوند در اين قرآن عزيزش مي‌گويد: اين كار را بكنيد، آن كار را بكنيد، مثلاً روزه بگيريد و چه كنيد و چه كنيد «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/21) براي اين كه تقوا داشته باشيد. بعد مي‌گويد «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره/189) تمام كارها براي تقواست و تقوا براي فلاحت است. اين كار و آن كار را بكنيد، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بعد مي‌گويد «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» همه‌ي كارها براي تقواست و تقوا براي فلاح ورستگاري است. پيغمبر اسلام(ص) وقتي وارد شد، فرمود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» بگوييد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تارستگار شويد. «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» بشتابيد به سوي رستگاري. يك دانه كه مي‌خواهد از خاك بيرون بيايد، عرب‌ها به آن مي‌گويند «فلاح فلح» يعني بالاخره دانه خاك‌ها را كنار زد و مواد غذايي را جذب كرد تا به فضاي باز رسيد. چطوردانه در دل خاك كارهايي مي‌كند تا به فضاي باز مي‌رسد، دانه ريشه مي‌دواند. زير خاك ريشه مي‌كند از يك سمت و از يك سمت جوانه مي‌زند، اين جوانه مي‌خواهد بالا بيايد و مي‌بيند مزاحم دارد، شروع به درگيري و مبارزه با خاك مي‌كند و دائم اين دانه‌ها خاك را پس مي‌زنند. وقتي مي‌بيند قدرت كافي ندارد، ريشه هايش را بيشتر مي‌دواند و قوي‌تر مي‌كند و قدرت پيدا مي‌كند و بالا مي‌رود و مواد غذايي زمين را هم جذب مي‌كند. عرب مي‌گويد: «فلح » يعني راحت شد. يك دانه براي راحت شدن سه كار مي‌كند: 1- ريشه‌اش را استوار مي‌كند 2 - مواد غذايي خوب را جذب مي‌كند3 - دشمن را دفع مي‌كند. تا به فضاي باز مي‌رسد و شما هم «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ»، «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» شماهم هر الهي مي‌ايد بگو «لا» پول را بگير «لا» حرام است، آقا گراني است، به درد خود و بچه هايت و آينده‌ات مي‌خورد «لا» هر چه مي‌ايد تا گولت بزند با شمشير «لا» با آن مبارزه كن. چون اين‌ها همه «اله» هستند. يعني همه جاذبه هستند، جاذبه‌ها كه مي‌ايد تو را بگيرد، همه را با «لا» پس بزن. پيغمبر(ص) فرمود: اگر همه‌ي «اله»‌ها را با «لا» پس زدي، به فضاي باز الله مي‌رسي. اول بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ»(بقره/256) اول طاغوت را پس بزن، كه «ديو چو بيرون رود فرشته درآيد» اول الهه‌ها را پس بزن و ديو را بيرون كن، بعد به الله مي‌رسي. حالا جالب اين است، اذان را تمام كنيم، تا من در اين چند دقيقه راجع به بلال حرف بزنم.
«حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ» 2 مرتبه؛
«الله اكبر» 2 مرتبه؛
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» 2 مرتبه؛
چرا بلاب بايد اذا بگويد؟ اصلاً ما چقدر بلال را مي‌شناسيم. بلال شخصي بود باريك و قد بلند. تقريباً سيه چهره، پدر و مادرش جزء اسرايي بودند كه از حبشه آمده بودند. او غلام بوده مسلمان شد. ارباب هايش كافر بودند مي‌آوردند او را و لخت مي‌كردند و او را روي ريگ‌هاي داغ مي‌خواباندند، سنگ‌هاي بزرگ و داغ مكه را روي كمرش مي‌گذاشتند و مي‌گفتند: بگو صنم، مي‌گفت احد. آن قدر او را زجر دادند ولي او فقط مي‌گفت: احد تا يك نفرحتي پسر عمو يا عموي خديجه بود. آمد و ديد اينطور شكنجه مي‌كنند، گفت: به خدا قسم اگر بلال را زير شكنجه بكشيد من قبرش را زيارتگاه مي‌كنم و يك معركه به پا مي‌كنم. زجر كشيده‌هاي صدر اسلام شكنجه شده‌هاي صدراسلام، حالا اين اختلاف است كه آيا پيغمبر(ص) بلال را خريد و آزاد كرد يا پيغمبر(ص) فرمود: كاش يك نفر او را مي‌خريد و آزاد مي‌كرد و ابوبكر او را خريد و آزاد كرد. اجمالاً از مسلمان‌هاي شكنجه ديده بود و آن وقت پيغمبر(ص) فرمود: اذان را هم بلال بگويد. تا فرمان اذان آمد پيغمبر(ص) فرمود: 1- به بلال بگوييد اذان بگويد تا شخصيت برده‌ها ارزشمند شود، تا برده هاشخصيت يابند. پيغمبر(ص) بيخود نمي‌گويد: اين پست را به بلال بدهيد. بلال بايد اذان بگويد تا برده‌ها شخصيت پيداكنند. 2 - تا سياهان شخصيت يابند. پيغمبر(ص) بايد با اين كار خود به نژاد سياه شخصيت بدهد. 3 - تا شكنجه شده هاتشويق شوند. خوب بايد كسي را كه شكنجه شده تشويق كرد «وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي»(آل عمران/195) قرآن مي‌گويد: افرادي در راه من اذيت شدند «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدين»(نساء/95) آن‌ها كه در زمان طاغوت زندان رفتند، شرف دارند. آن‌ها برمن كه زندان نرفتم شرف دارند. آن‌ها كه سيلي خوردند، آن‌ها كه ترسيدند و لرزيدند، آن‌ها خيلي بهتر هستند. نمي‌خواهيم بگوييم تمام معيار زندان و شكنجه، اما بخش مهمي از امتيازات خاص زندان رفته‌ها و شكنجه شده هاست. شكنجه شده‌ها بايد تشويق شوند. سياه پوستان بايد تشويق شوند. سياه پوستان بايد شخصيت پيدا كنند تا افرادي كه نقص زبان دارند، محترم شمرده شوند. آخر مي‌گويند بلال نقص زبان داشت. مثلاً به جاي «أَشْهَدُ» مي‌گفت: «أَسْهَدُ». شين را سين تلفظ مي‌كرد، ولي وقتي شخصي كمال دارد، كمال او بر عيبش مي‌چربد. در ازدواج ممكن است دختري خيلي زيبا باشد اما كمالاتش ضعيف باشد، اما هزارها دختر هست كه از نظر كمال بالا هستند ولي ممكن است نقصي در صورت يا در جسم داشته باشند. همه چيز انسان كه مادي نيست. اگر يك دختر كمالي داشت حالا پايش يك سانت كوتاه‌تر بود و چشمش عيبي داشت و رنگش يا شكلش خيلي زيبا نبود، مردان و جوانان حزب اللهي بايد به كمال بها بدهند. بلال نمي‌تواند شين را تلفظ كند اما كمال دارد. به خاطر كمالش سخنگوي حكومت پيغمبر مي‌شود. اين خيلي مهم است. بلال بايد اذان بگويد تا «ابوها» خار شوند. ما در تاريخ يك مشت ابو داريم و يك مشت ابر. زمان ما يك مشت ابر هستند، ابرقدرت. در آن زمان ابو بودند. ابوجهل، ابولهب، اين ابوها كه به بلال مي‌گفتند: كلاغ سياه! حال اوبايد اذان بگويد تا دماغ اين‌ها به خاك ماليده شود، كار خداست اين‌ها بايد ادب مي‌شدند. مي‌گويند يك شاه به وزيرش گفت: 3 سؤال مي‌كنم تا فردا جوابش را بياور و گر نه بايد از وزارت كناره بگيري، گفت چيست؟ گفت، يكي اين كه خدا چه مي‌خورد؟ يكي اين كه خدا چه مي‌پوشد؟ يكي هم اين كه خدا چه كار مي‌كند؟ او گيج شد، غلامش گفت: آقاي نخست وزير چه شده است؟ گفت: شاه به من چنين گفته است، گفت من بلدم. گفت: من نخست وزير بلد نيستم، توي غلام بلدي؟ گفت: بله! گفت: خوب بگو ببينم. گفت: خدا غم بنده هايش را مي‌خورد، مي‌گويد، اين همه آيات خلقت مقابل اين هاست ولي اين‌ها بالاخره ايمان نياوردند. عجب جانورهايي هستند غم بنده هايش را مي‌خورد و بعد خدا عيب بنده هايش را مي‌پوشاند و اما فردا نزد خود شاه مي‌گويم كه خدا چه مي‌كند، گفت: يعني تو مي‌خواهي بيايي نزدشاه بگويي؟ گفت: بله، رفت و جواب داد. شاه گفت: اين حرف‌ها حرف‌هاي تو نيست از كيست؟ گفت: از غلام خانه‌ي ما. گفت او را بياور. آمد و بعد به نخست وزير گفت لباس‌هاي خود را در بياور و آن‌ها را به غلام داد و گفت: از امروز تونخست وزيري و او غلام توست. گفت: سؤال سومت اين بود كه خدا چه مي‌كند؟ خدا چنين مي‌كند كه نخست وزير راغلام مي‌كند و غلام را نخست وزير مي‌كند. دماغ ابوها را به خاك مي‌مالد و بلالها را عزت مي‌بخشد. حكومت، حكومت مستضعفين است. پيغمبر نشان داد كه مستضعفين بايد بالا بروند بالاي كعبه. كعبه كجاست؟ كعبه جايي است كه سر كليدداري آن، پزها مي‌دادند. ظهر بود وارد مكه شدند. بلال رفت بالاي كعبه اذان گفت و بت‌ها را تكه تكه پايين مي‌انداختند و چه عزتي براي اسلام بود. بالاخره سحر‌ايد و تاريكي‌ها به سر‌ايد. بايد به مستضعفين بشارت دهيم كه مهدي ان شاءالله مي‌ايد و اين بويي كه در جمهوري اسلامي چشيديد كه چطور يك كارگر و كارمند و يك معلم رفتند در مجلس. هيئت دولت ما، منتخين مجلس ما، خبرگان ما، مسئولين مملكت ما، يك مشت از طبقه‌ي مستضعف و معمولي، چطور اين‌ها حكومت را گرفتند و چطور دماغ هويداها و علم‌ها و نصيري‌ها به خاك ماليده شد. خدايا امام زماني را كه دماغ همه‌ي ابرقدرت‌ها را به خاك مي‌مالد، برسان و همه‌ي مستضعفين را در پناه حكومت حضرت مهدي نجات بده. «الهي آمين»
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»