1363/4/7 حج - 4 بايگاني سالانه - 1363



بسم الله الرحمن الرحيم

ما 5 - 6 فيلم بيشتر نداريم تا ماه رمضان تمام شود ولي بحث هايمان خيلي زياد است.
حج خيلي مهم است ولي اين چيزي كه ما مي‌گوئيم، در حدي است كه به درد بچه مدرسه‌اي هم بخورد. ولي حج خيلي فروع و ريزه كاري‌ها دارد كه قرار است ان شاءالله سازمان حج و ديگر مسئولين من جمله صدا و سيما برنامه‌اي تهيه كنند، چون نمايش حج از توان ما خارج بود ولي مسئولين ان شاءالله همچون سربداران قرار است، حج را به نمايش بگذارند. چون اساساً حج عبادتي دروني نيست، بلكه هم دروني است و هم بيروني و نوعي نمايش است و من تنها به عنوان يك معلم قرآن شبهي از حج مي‌گويم و شنيدن كي بود مانند ديدن.
بيست و چند مسئله را گفتيم، يكي از مسائل حج كه در نهج البلاغه تكيه شده مسأله آزمايش است، علي(ع) مي‌فرمايد: «يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 192) خدا به مردم گفت: به حج و مكه بروند تاببينند رفاه طلب كيست و حرام كار كيست؟ !
در جاي ديگر داريم(كافى، ج‏4، ص‏197) «تا آن‌ها را آزمايش كند» يا در جاي ديگر مي‌خوانيم «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 192) يعني از حضرت آدم و از اولين نفر تا آخرين پيروان حضرت خاتم با كعبه آزمايش شدند.
كعبه «ميزان الحراره» تعبد است. هر كس عاشق كعبه شد و حرف خدا را در مكه گوش داد، يا بر عكس كعبه و مكه را نفي كرد، يا گفت سال ديگر مي‌روم و. . . اين ميزان تعبد را نشان مي‌دهد. قبل از انقلاب فقط پيرمردها و پيرزن‌هاي بالاي 50 سال مي‌رفتند، ولي الان جوان‌ها هم مي‌روند و خوب شده است.
من بار اولي كه به حج رفتم. . . سال داشتم و صورتم تازه ريش در آورده بود، وقتي از مكه برگشتم به من گفتند: عارمان مي‌شود به تو بگوئيم حاجي، و حج را كيلوئي حساب مي‌كردند. خوب است انسان در جواني به مكه برود، نه اين كه هنوز دختر و پسرم را عروس و داماد نكردم، چگونه بروم مكه! چرا نمي‌رويد مكه و از آن جا مايه‌ي عروس و داماد كردن فرزندانتان را نمي‌گيريد.
كساني كه شغلشان در دستشان است زود واجب الحج هستند، مثلاً حلاج‌ها تا 30 تومان داشته باشند واجب الحج است، بنا هم همينطور يا معلم و واعظ چون مي‌رود و برمي گردد و دوباره مي‌رود سر كار خودش، اما كاسب ممكن است بگويد برويم و برگرديم ديگر در دكان چيزي نداريم و بايد كنار خيابان بنشينيم. عقيده من اين است كه خيلي منتظر واجب الحج شدن نباشيد و هر طوري هست پولي فراهم كنيد و برويد(البته اين ربطي به فقه و رساله ندارد) يعني خودت را واجب الحج كن.
يك مسلمان بايد با پيامبرش صحبت كند، جايي را كه بلال كتك خورد و يا مسجدي را كه خود پيامبر ساخته ببيند. درقرآن بارها گفته شده: «سيرُوا فِي الْأَرْضِ»(انعام/11) نباشد كه افرادي حج را به تأخير بيندازند و لحظه مرگ بگويند «رَبِّ ارْجِعُونِ»(مومنون/99) خدايا ما را برگردان، چون ديگر فايده ندارد.
و نگوئيد 10 روز است و نمي‌شود، قديم عالمي رفت و 1 ريال سبزي خواست و سبزي فروش گفت نمي‌شود، بعدگفت 2ريال بده و او داد. سپس به او گفت سبزي را نصف كن، و او نصف كرد بعد به او گفت: پس ديدي مي‌شود چرامي گويي نمي‌شود؟ !
پس يكي از مسائل حج آزمايش عبوديت است. كساني كه بار اول به حج مي‌روند و سرشان را تراشيده‌اند به كساني كه بار چندمشان است و تراشيده‌اند غبطه مي‌خورند و مي‌گويند: خوشا به حال شما! پس حج وسيله امتنان است.
حديثي از وسائل است در مورد ارتباط مسلمانان، امام صادق(ع) فرمود: «فَجَعَلَ فِيهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا. . . وَ لَوْ كَانَ كُلُّ قَوْمٍ إِنَّمَا يَتَّكِلُونَ عَلَى بِلَادِهِمْ وَ مَا فِيهَا هَلَكُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلَادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الْأَرْبَاحُ وَ عَمِيَتِ الْأَخْبَارُ»(علل‏الشرائع، ج‏2، ص‏405) اگر هر مسلماني در وطن خودش با زبان خودش صحبت كند «وَ مَا فِيهَا هَلَكُوا» و همان زندگي خودش را داشته باشد، اين‌ها هلاك مي‌شوند. ما مي‌ديديم طلبه‌هاي ترك با همديگر مباحثه مي‌كردند، ما مي‌گفتيم اگرقرار بود هر كس با هم زبان خودش مباحثه كند، خوب آذربايجان هم حوزه علميه داشت، يا مي‌خواهد برود مكه مي‌گويد: من مي‌خواهم در كارواني باشم كه اقوامم هستند.
يكي از سياست‌هاي غلط اين است كه منطقه حاجي‌ها را جدا مي‌كنند، مثلاً در زمين عرفات يا مني مي‌گويند: فلان محل براي ايرانيان، يا فلان محل براي هندي‌ها و من مي‌خواستم قسمت هندي‌ها بروم و نمي‌گذاشتند و اگر قرار بود اينطوري باشد پس حج براي چه بود و سعودي بايد به اين مسائل عنايت داشته باشد.
مي گويد: «وَ لَوْ كَانَ كُلُّ قَوْمٍ إِنَّمَا يَتَّكِلُونَ عَلَى بِلَادِهِمْ وَ مَا فِيهَا هَلَكُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلَادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الْأَرْبَاحُ وَ عَمِيَتِ الْأَخْبَارُ» اگر هر كس با فرهنگ و آداب منطقه‌اي خودش صحبت كند، هلاك مي‌شوند و خرابي بلاد در آن است و درآمد و داد و ستد جلب نمي‌شود و اخبار كور مي‌شود.
من وقتي نزد هندي مي‌روم، بگويم در ايران «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ»(مائده/90) و ما در ايران شراب فروشي نداريم آيا شما داريد؟ يا به سوريه‌اي بگوييم: شما بي حجابي داريد، ولي ما نداريم و بگوئيم ايران ما چطوري است و بگوئيم در ايران همه عاشقانه به بسيج روي مي‌آورند، و آن وقت است كه مي‌فهميم اگر در ايران اينطور است به خاطر مكتب و امت و رهبر و انقلاب است. چون وقتي همه اين چيزها را گفتي «تعرف الاشياء باضدادها» انسان توجه مي‌كند كه ما كجائيم و آن‌ها كجا، و بعد مي‌بيند كه چطور شد كه اين‌ها اينطوري شدند.
حج اولياي خدا غير از حج ما بود. امام حسن(ع) وقتي به حج مي‌رفت «حَجَّ عِشْرِينَ حَجَّةً مَاشِياً عَلَى قَدَمَيْهِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏5، ص‏11) يعني چند مرتبه از مدينه تا مكه پياده رفت، كه الان چند ساعت با ماشين راه است.
پيامبر در حجة الوداع فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ»(اليقين، ص‏357)‌اي مردم حج اين است كه شماچيزي هم بفهميد و حاجي مسئوليت دارد، بايد بگويد كجا رفته چه ديده و. . . ولي بيشترين حرف حاجي‌ها در موردخريد سوغاتي است و اين‌هايي هم كه اينجا هستند نگران سوغاتي هستند. چند سال پيش كه آتش سوزي شده بود ومنا و غيره دچار آتش سوزي شده بود كسي زنگ زده بود و به حاجي مي‌گفت: چه خبر خودت كه نسوختي، سوغاتي هاكه سالم است.
انصافاً حاجي‌ها بيشتر در بازار هستند يا در مسجدالحرام؟ تازه ايراني‌ها از بقيه خيلي بهتر هستند. در حالي كه از اين طرف مي‌بينيم اينطوري است، مثل دعاي ماه رمضان كه مي‌فرمايد: «إِذَا رَأَيْتُ مَوْلَايَ ذُنُوبِي فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَيْتُ عَفْوَكَ طَمِعْتُ»(مصباح‏المتهجد، ص‏582) وقتي لطف تو را مي‌بينم، شاد مي‌شوم و وقتي گناهان خودم را مي‌بينم، فرياد مي‌زنم. ما هم وقتي حجاج كشورهاي ديگر را مي‌بينيم، مي‌فهميم كه خيلي رشد داشته‌ايم و وقتي حج امام حسن را مي‌بينيم، مي‌فهميم كه تا 3 تومان، 30 تومان فاصله داريم، يعني هيچي نداريم.
روايت ذيل همان روايت حجة الوداع در بالا است كه حاجي آقا آن را ديده است، حديثي در مستدرك ديدم كه «حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ»(مستدرك‏الوسائل، ج‏10، ص‏173) حج به اين است كه دينتان كامل شود و شناخت دقيق پيدا كنيد.
اگر كسي برود مكه و بيايد و عوض نشود، شترش حاجي شده است. چون سابق با شتر مي‌رفتند مكه «وانماحجة البعيد» اين شترها حاجي مي‌شوند و نكند در زمان ما هم، هواپيماها حاجي بشوند.
- و اما توليت كعبه؛
«إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون»(انفال/34) يعني فقط افراد با تقوي بايد متولي خانه خدا و مسجدالحرام باشند. و آيه ديگر: «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ»(توبه/18) «ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ»(توبه/17) مشرك حق ندارد مسجد بسازد. زمان شاه برخي طاغوتي‌ها، در ده خود، مسجد يا حسينيه مي‌ساختند. آن هم تيمساري كه يك عمر در خدمت شاه و آمريكا بوده، حق ندارد براي خدا مسجد بسازد. نگوئيد ما انحصار طلب هستيم، چون برخي مواقع بايد باشيم، بني صدر مرتب مي‌گفت: انحصار طلب. اول انحصار طلب خود خداست، چون مي‌فرمايد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» و الان ما بايد مواظب باشيم تا كساني براي منافع اقتصادي و سياسي خود مسجد نسازند، چون الان محل اخذ رأي و انتخابات است.
«انما» يعني فقط، پس فقط كساني حق تعمير مساجد خدا را دارند كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند و نماز را به پادارند و زكات بدهند و از احدي غير از خدا نترسند. پس كسي كه از آمريكا مي‌ترسد، نبايد متولي خانه خدا شود. مامي گوئيم: مرگ بر آمريكا ولي سعودي مي‌گويد، نگوئيد: مرگ بر آمريكا و از آمريكائي‌ها مي‌ترسد پس حق ندارد متولي خانه خدا باشد.
مسئولين بئثه امام خودشان را مي‌كشتند، تا اين كه اسرائيل را محكوم كنند ولي آن‌ها نهايتاً يهود را محكوم مي‌كردند و از اسرائيل مي‌ترسيدند و در نهايت مي‌گفتند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»(مائده/51) ما با يهود بدنيستيم، ما با اسرائيل دشمنيم چون يهود پيروان حضرت موسي هستند، ولي اسرائيل يك خط متجاوزكارانه است. مادر ايران يهودي داريم، ولي با هم مشكلي نداريم ما مكتب آن‌ها را قبول نداريم و آن‌ها هم مكتب ما را.
خادم الحرمين منصب مهمي است، يعني خادم مكه و مدينه و كسي كه خادم الحرمين است بايد خادم پيامبر باشد و ازكسي نترسد. امام بزرگوار فرمود: اگر هر مسلماني يك سطل آب بريزد بروي اسرائيل، اسرائيل غرق خواهد شد. مكه و كعبه همه‌اش نشان دهنده اين است كه اگر دل براي خدا سوخت، چه مي‌شود و قدرت خدا در كعبه نمايان است.
حضرت ابراهيم چند سنگ را بر هم نهاده و كعبه را ساخته است، ولي انسان در هر حالي بايد رو به كعبه نماز بخواند، اما در مكه نماز جماعت به صورت دايره است و هر كس به جهتي نماز مي‌خواند، و حتي وقتي مي‌خواهيم بميريم، بايد رو به كعبه باشيم و حتي حديث داريم رو به كعبه بخوابيد. و معنايش اين است كه انسان مكتبي، حتي در خواب بايد خط داشته باشد و موقع نشستن هم همين طور و مرده را هم بايد رو به قبله دفن كرد و گوسفند را هم بايد رو به قبله ذبح نمود، تا حلال باشد ولي كارهاي دور از نزاكت مثل مستراح بايد رو به قبله نباشد و اگر باشد گناه است و حرام.
نگاه به كعبه عبادت است. در مسجدالحرام طواف ثواب دارد و اگر ببيند شلوغ است و يك ركعت نماز بخواند، ثواب آن برابر با يك ميليون ركعت در غير مسجدالحرام است. آن وقت حاجي مي‌رود بازار به خاطر خريد قاشق! البته نماز مستحبي نه نماز قضا. در داستان اصحاب فيل، ابرهه گفت: چرا همه بروند كعبه؟ من جايي را مي‌سازم تا مردم بيايندآن جا. مثل شاه، كه گفت: چرا بگويند سال هجري بگويند سال شاهنشاهي، ولي نمي‌دانست كه دل كه دست ما نيست ودر دست خداست. برخي سعي مي‌كنند خودشان را محبوب و بزرگ نمايند، براي همين منتظر است همه به او سلام كنند، ولي انسان خواري است. در حالي كه پيامبر به همه سلام مي‌كرد و عزيزترين انسان است و ابرهه هم نمي‌دانست كه آن كعبه را ابراهيم ساخته و اين را او ساخته. ولي بالاخره مردم بي اعتنايي كردند و او هم سپاهي گرد آورد و به سوي كعبه آمد. قرآن هم مي‌فرمايد: «أَ لَمْ‌تر كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ»(فيل/1) يعني نمي‌داني خدا با اين فيل سواران چه كرد؟ «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ»(فيل/3) پرندگاني به نام ابابيل فرستاد «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ»(فيل/4) سنگ ريزه‌هايي بر سر اين ارتش مي‌انداختند كه از عدس بزرگ‌تر و از نخود كوچك‌تر بود «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5) يعني اين سنگ‌ها كه بر سر اين‌ها مي‌خورد مثل كاه جويده شده يعني(پهن) مي‌شدند. و سرانجام كسي كه سوء قصد به كعبه داشته باشد، همين است. نگاه به صورت عالم و پدر و مادر هم عبادت است، البته «حباً له» يعني نگاه محبت آميزچشمان نيمه باز، چون حديث داريم به پدر و مادر نيمه باز نگاه كنيد.
كعبه وسط مسجدالحرام است. به مكه و چند فرسخ اطراف مكه مي‌گويند: حرم. چون احترام دارد. و پرنده‌اش را نبايدگرفت و گياه آن را نبايد چيد چون احترام دارد. از مكه وارد مسجدالحرام مي‌شويم و كعبه هم وسط مسجدالحرام است.
حديث داريم قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «لَا تَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إِلَى الْحَرَمِ»(بحارالأنوار، ج‏96، ص‏73) با اسلحه نبايد وارد حرم شد، مرگ بر آمريكا حق است، چون: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(توبه/1) است و سوره برائت مي‌گويد: بگوييد مرگ بر آمريكا و مگر غير از اين است كه اسرائيل «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»(فاتحه/7) است. قرآن هم در مورد يهوديان مي‌فرمايد: اين‌ها مغضوب هستند و ما هم اگر غير از مغضوبين هستيم بايد با اين‌ها با غضب رفتار كنيم.
قرآن در مورد اين‌ها مي‌فرمايد: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ»(بقره/61) بنابر اين مرگ بر اسرائيل مسئله‌اي ندارد و اگر كسي خواست غير از اين شعار بدهد شما نبايد اجازه بدهيد. امام حسين(ع) به همين دليل كه مي‌خواستند او را در مكه ترور كنند و امام نمي‌خواست قداست مكه از بين برود از مكه به كوفه رفت.
يزيد چند مخالف داشت: يكي امام و ديگري ابن زبير. امام از كعبه بيرون آمد تا امنيت و قداست كعبه حفظ شود. ولي ابن زبير در داخل كعبه رفت و يزيد به همين خاطر كعبه را به منجنيق بست و كعبه را خراب كرد. كعبه بارها خراب شده و دوباره ساخته شده است، يك بار حضرت ابراهيم تجديد بنا نمود زمان پيامبر(ص) هم تجديد بناشد و حجرالاسود كه «يمين الله» است اهميت بسياري دارد و با دست زدن به اين سنگ طواف شروع مي‌شود و اينجاخيلي شلوغ است.
در آن زمان در كار گذاشتن اين سنگ اختلاف شد و هر كس مي‌خواست خودش و قبيله‌اش اين كار راانجام دهد تا اين كه گفتند، اولين كسي كه آمد، هر چه او گفت انجام مي‌دهيم. تا اين كه پيامبر آمد و همه گفتند او را قبول داريم و پيامبر گفت: پارچه و عبايي بياوريد و سنگ را در آن بگذاريد و همه در گذاشتن او شريك باشيد و وقتي آوردند، پيامبر سنگ را برداشت و در جايش گذاشت. از مسائل مهم مكه رهبري است.
قرآن مي‌فرمايد: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»(بلد/2-1) يعني به اين شهر قسم مي‌خورم در حالي كه تو در آن هستي و حلول كردي، يعني به مكه به خاطر وجود تو قسم مي‌خورم. منبري ارزش دارد كه گوينده در آن حرف حق بزند. «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ»(كافى، ج‏1، ص‏198) چون دو گونه اسلام داريم:
1 - ساكت 2- نامي. اسلام ساكت كه غرب آن را ترويج كرده و جا انداخته اسلام خشك است كه تنها عبادت در آن وجود دارد و ما وقتي مي‌گفتيم: «انت تحرف امام خميني » مي‌گفت: «سبحان الله سبحان الله» همان طور كه ما در زمان شاه چگونه مي‌ترسيديم، خدا رحمت كند محمد منتظري را كه با 72 تن شهيد شد و پس از شكنجه‌هاي زياد خواستند از اونوشته بگيرند. گفتند: بنويس «رياست محترم» ولي او فقط نوشت «رياست» و گفت من شما را محترم نمي‌دانم و اگر شمارا محترم مي‌دانستم از شما كتك نمي‌خوردم و من شما را لايق نمي‌دانم و وقتي گفتند: زندانت را زياد مي‌كنيم، گفت: من چند سال زندان مي‌مانم ولي به شما محترم نمي‌گويم. پس اين افراد را هم داشتيم.
پس اسلام نامي اسلامي است كه رشد داشته باشد و اسلام ساكت همان اسلام خواب است. امامت و رهبري حق باعث رشد اسلام مي‌شود، سپس مي‌فرمايد: «بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ» يعني با وجود امام حج كامل مي‌شود وحج، حج است.
جمله‌اي از امام بخوانم و حرف هايم را جمع كنم؛
قرآن مي‌گويد: كعبه قيام است. يعني بايد مركز حركت باشد و اين حج سعودي چون قيام نيست هدف خدا در آن نيست. يعني اين حجي كه كشورهاي ديگر غير از ايرانيان مي‌روند، حجي كه خدا و پيامبر در كتاب و سنت گفتند، نيست. چون گفته حج بايد وسيله حركت باشد و آن‌ها در آن جا چرت مي‌زنند و حج بايد برائت از طاغوت باشد و اين‌ها نمي‌گويند، پس حج نيست و حج فقط دور زدن و خم و راست شدن نيست. همه سال برويد همه برويد و از همه جا برويد. «وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ»(حج/27) يعني همه و از همه جا و با وجود هر شكلي برويد، براي اين كه مشكلات را حل نماييد. مشكل جهل، رهبري اصولاً اين جهاني، مشكل جهاني هم دارد. چون ما معتقديم: اسلام «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33) و بايد براي دشمن جهاني فكرجهاني و كنفرانس جهاني ترتيب داد و حج بسيج جهاني براي خرد شيطان و ملي گرايي است. حج بسيجي عليه تفرقه‌ها، تعددها و امتيازات است و بسيجي عليه كفر و شرك و نفاق است.
امام در سال گذشته به حجاج پيام داد كه: «عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد» حج به مردم مي‌گويد: ابراهيم، اسماعيل را به خدا داد و عيد گرفت، شما هم بدهيد و عيد بگيريد. به جهانيان بگوئيد كه در راه حق و اقامه عدل الهي و كوتاه كردن دست مشركان بايد سر از پا نشناخت و حتي از اسماعيل ذبيح الله گذشت، كه حق جاودانه است. ابراهيم و محمد به بشريت آموختند كه بتها هر چه هستند، بايد شكسته شوند و كعبه كه‌ام القري و هرچه از آن بسط پيدا كرده تا آخرين نقطه زمين و تا آخرين روز جهان بايد از لوث بت‌ها تطهير شود. بت هر چه باشد ازقبيل هياكل، خورشيد، ماه، انسان و. . . و چه بتي بدتر از طاغوت‌هاي تاريخ، از زمان آدم صفي الله، ابراهيم خليل الله، محمدرسول الله و تا آخرالزمان همه بايد شكسته شود، مگر ابرقدرت‌هاي ما بت‌هاي جهان نيستند؟
پيامبر ابولهب‌ها را كوبيد، شما هم بايد ابرقدرت‌ها را بكوبيد. اگر مي‌خواهيد پايتان را جاي پاي پيامبر بگذاريد، خوب خيلي از مسائل حج مانده كه ما نگفتيم از مناء و عرفات و رمي و. . . و تنها دور نمايي از حج گفتيم.
خدايا يك عده دور خانه خدا مي‌گردند ولي رزمنده‌ها دور خدا مي‌گردند. خدايا هم آن‌هايي را كه دور خانه تو مي‌گردند، توفيق بده تا دور خود تو بگردند و هم آن هارا كه دور خودت مي‌گردند، توفيق بده تا پيروزمندانه پيرامون خانه تو بگردند. خدايا آرزوي امام عزيز، آرزوي اسلام و قرآن و حضرت مهدي(ع) اين است كه حاجي‌ها بيدار و متحد شوند و ابرقدرت هارا بكوبند، همان طور كه رهبرشان آن‌ها را كوبيد اين توفيق را هر چه زودتر به ما مرحمت بفرما. حج مقبول به ما و نسل ما و پايان عمر ما را شهادت در راه خودت و شناخت و نشر اسلام را به ما مرحمت و همه مسلمان‌ها را از خواب غفلت بيدار بنما.
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»