1363/5/18 مشورت و شوري بايگاني سالانه - 1363



بسم الله الرحمن الرحيم

ان شاء الله بيننده‌ها بعد از اين 30 جلسه ماه رمضان خسته نباشيد، در عوض اگر عمري باشد از اين به بعد هفته‌اي يك شب بيشتر نيست. حالا اين چهل دقيقه كه در اين شب جمعه بحث را مي‌بينيد درباره شوراها و شوري و مشورت و به قول امروزي‌ها سمينار صحبت مي‌كنيم. برادرهايي هم كه اين هفته اينجا تشريف دارند، تمام مسؤولين نهضت سوادآموزي كل كشور هستند كه به مناسبت برنامه‌ها و تصويب اساسنامه و بيان مشكلات و همفكري و همدردي به تهران تشريف آورده‌اند. ما گفتيم در اين سمينار درباره شورا و سمينار بحث كنيم. چون بافت خود نهضت سواد آموزي هم شورايي بوده است و در شهرستانها و استانها هم و اصولاً مشورت بحث خوبي است.
شوراي نگهبان، مجلس شوراي اسلامي، شوراي شهر، اين مسأله شورا و مشورت بحث جالبي است و از بركت جمهوري اسلامي مطرح شد و بد نيست، در اين زمينه بحث كنيم. در اين بحث از ديشب تا به حال موفق شدم حدود 200حديث و آيه ديده‌ام. از اين 200 تا 30 تا انتخاب كردم. آن وقت آن حديث جالب است و مي‌شود در اين زمينه استفاده كنيم. عرض كنم اول ارزش مشورت را بگويم. اهميت مشورت را بگويم.
از نظر رواني پيغمبر مي‌فرمايد: «لا ندم من استشر»هر كه مشورت كند غصه نمي‌خورد. يعني اگر هم شكست خوردمي گويد من اشتباه نكردم. مي‌گويد: همه با هم كج رفتيم. آخر كسي كه تنها گم مي‌شود، غصه مي‌خورد. اما اگر يك گروه در بيابان گم شوند، چون خيلي هستند مي‌گويند: «البلية اذا ءامتا»وقتي يك نفر داغدار شد، غصه مي‌خورد اما وقتي زلزله شد و همه خانه‌ها ويران شد، غصه آنها كمتر مي‌شود. آدم مشورت مي‌كند و اگر هم نشد خيلي غصه نمي‌خورد.
مي گويند: كسي در مكه گم شده بود. وگفت: گم شدم. گفت: خوشا به حالت. گفت: چرا؟ گفت براي اينكه تو به تنهايي گم شدي. من با ماشينم گم شدم.
حالا وقتي انسان با ديگري گم مي‌شود، غصه‌اش كمي كمتر است. از نظر رواني اين خاصيت را دارد. از نظر الهي داريم كه: «إِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 127) حديثي داريم كه اگر مسلمانها دور هم جمع شوند و فكر كنند كه براي مشكلات مملكتي چه كنند، خدا به آنها كمك مي‌كند. دو سنگ را كه به هم مي‌زني، نور از آن بيرون مي‌جهد و جرقه مي‌زند. چطور دو جماد به هم بخورد و جرقه بزند و دو تا نفر مسلمان به هم بخورد و جرقه نزند. حديث داريم جمع شويد و فكر كنيد. خدا هم كمك مي‌كند. من يك حديث امروز بعد از ظهر ديدم كه امام مي‌فرمايد: مرد داريم و نيمه مردو نامرد. مرد كيست: «يعقل و يشاور» هر كه خود بفهمد و مشورت هم بكند او مرد است. هر كس «يعقل » خودش عاقل است اما «لا يشاور»من نياز به مشورت ديگران ندارم. هر چه خود خواستم، به همان عمل مي‌كنم. او نيمه مرداست. هر كه نه عقل دارد و نه مشورت مي‌كند. امام مي‌فرمايد: «لا شي ء»يعني او هيچ است. مرد و نيمه مرد و لا شي ء. ونامرد هم «لا يعقل و لا يشاور»نه عقل دارد و نه مشورت مي‌كند. آدم كه مشورت مي‌كند مشكلات و عيوب و دره‌ها وچاله‌هاي كار را بررسي مي‌كند. امير المؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ»(نهج‏البلاغه، حكمت 173) هر كه رأي و نظر خواهي مي‌كند، از هر شهر و هر استان مي‌ايد نظرش و مشكلات را مي‌گويد و طرح و پيشنهاد مي‌دهد، انسان بصير مي‌شود. وقتي آدم بصير شد، برنامه ريزي هم راحت‌تر است. به همين خاطر در سمينار سواد آموزي ما روز اول گفتيم اگر در كميسيونهابروند، شايد آگاهي آنها كم باشد. بگذار همه، همه دردها را بشنوند. آن وقت «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَه»(يوسف/108) به قول پيغمبر در قرآن مي‌فرمايد: من كه دعوت مي‌كنم از روي بينايي است. يعني ببينيد دو تا چشمه و جوي آب داريم يك جوي آب است كه به دريا مي‌رود و يك جوي آب است كه از دريا بر مي‌گردد. دو جوي آب هستند منتهي يكي دريا ديده است و يكي نديده است. آن جوي آبي كه از دريا بر مي‌گردد خيلي با آن كه از دريا بر مي‌گردد فرق مي‌كند. به يكي از مسؤولين مهم مملكتي، شايد راضي نباشد اسمش را بگويم، به يكي از مسؤولين مهم مملكتي گفتم: اگر شما وزيرنبودي چه مي‌كردي؟ گفت: دو مرتبه مي‌رفتم سر كلاس و معلم مي‌شدم. گفت: براي اينكه در خبرگان بودم يا وزير و وكيل واينها بودم. حالا با يك بينش است كه برمي گردم، مثل جويي كه دارد از دريا بر مي‌گردد. يك كاري را رها مي‌كنند ومي خواهند پست اجتماعي بگيرند. بعضي مي‌روند و خسته مي‌شوند و كمرشان خم مي‌شود. بعد هم وقتي برمي گردند، آن وقت آن معلمي كه برگشته است، با معلمي كه اصلاًنرفته است خيلي فرق مي‌كند.
يك حديث داريم كه چرا مشورت كنيم؟ مي‌گويند: فايده مشورت اين است كه «رأي المشير صرف و رأي المستشير مشوب بالهوى»(غررالحكم، ص‏441) آدمي كه مي‌خواهد كاري بكند، مثلاً مي‌خواهد ازدواج كند، آن داماد خوب است يا نه. عروس خوب است يا نه. اگر عاشق عروس يا عاشق داماد باشد بالاخره مي‌گويد. سيگار طوري نيست. حالا در امتحانات تجديد شده است، طوري نيست. حالا از سربازي فرار كرده است، طوري نيست. جبهه نرفته است، خوب طوري نيست. اگر خواسته باشد و دلش بخواهد اين كار را بكند با صد دليل توجيه مي‌كند و لذا مشوب است ولي آدمي كه بيگانه است. وقتي از او سؤال مي‌كني اين آدم چطور آدمي است، او ديگر چون عاشق نيست، سالم حرف مي‌زند و لذاگفته‌اند مشورت كن. چون خود آدم ممكن است هل شود و عجله كند. يعني يك آخوند دوست دارد بچه‌اش آخوندشود. پزشك دوست دارد بچه‌اش پزشك شود. نجار دوست دارد بچه‌اش نجار شود. چون حوادث او را هل داده است. اما اگر آدم از يك آدم بيگانه بپرسد او مصلحت را بهتر از خود ما مي‌گويد. مي‌گويند به كلاغ گفتند برو يك بچه كلاغ خوشگل بياور، رفت و بچه خودش را آورد.
ضرب المثلي است در كاشان، شايد جاي ديگر هم باشد. اين يك قانون است مثلاً اگر الان به من پول دهند، آنرا خرج نهضت سواد آموزي مي‌كنم. به جهاد هم بدهند، مي‌گويد: مهمترين مسأله جهاد است. وزير برق مي‌گويد: آقا اگر برق نباشد هيچ چيز نيست. وزير آب مي‌گويد: «كل شي ء من الماء» مخابرات مي‌گويد: اصلاً آب و برق قطع شد، بايد تلفن كني تا برايت وصل كنند. وزير راه مي‌گويد: اگر جاده نباشد نه آبي است ونه برقي. بنا بر اين ببينيد شما نمي‌دانيد در آن كميسيون بودجه مجلس چه خبر است. وقتي وزيرها مي‌روند و سربودجه چانه مي‌زنند خيلي خوشمزه است. هر كس چنان براي كار خود چانه مي‌زند و همه هم درست مي‌گويند.
قصه چلو كبابي مي‌شود. مي‌گويند يك نفر رفت چلو كباب بخورد. خورد و آمد و پولش را نداد. گفت شما درست مي‌گويي، گفت: خوب پولش را بده. گفت: درست مي‌گويي. يكي گفت: آقا چرا مردم آزاري مي‌كني خوب بده ديگر. گفت حالا تو هم درست مي‌گويي. يك نفر گفت: بابا شايد ندارد. گفت: تو هم درست مي‌گويي. يعني در كميسيون بودجه مجلس اين طوري است. هر كس مي‌ايد بودجه بگيرد و دليل مي‌آورد، درست مي‌گويد.
خلاصه به ما گفته‌اند كه مشورت كن به خاطراينكه آدمي كه مشورت مي‌كند چون هوا و هوس يا تقاضاي شغلي و صنفي و منطقه‌اي نيست مسأله خود يا كارش ياهمكارش مطرح است اما چون براي ديگري اينها مطرح نيست، سالمتر فكر مي‌كند. «المشاورة راحة لك و تعب لغيرك»(غررالحكم، ص‏441) حديث داريم كه مشورت تو را راحت مي‌كند. دوستي كه با او مشورت مي‌كني، به درد دسر مي‌افتد. اين ارزش مشورت است.
اما حالا از قرآن درباره مشورت بگوييم. قرآن مي‌گويد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»(آل عمران/159) خدا به پيغمبرش مي‌گويد: مشورت كن! آياپيغمبر به مشورت نياز دارد؟ خود پيغمبر(ص) فرمود: «ان الله و رسوله لغنيان عنها» خدا و رسولش از مشورت بي نيازهستند. پس چرا خدا بع پيغمبري كه مشورت احتياج ندارد گفته است مشورت كن. مي‌گويد: «و لكن جعلها رحمة لامتي » اين لطايفي است براي امت كه الا آنها را برايتان مي‌گويم. چرا عقل كل مأمور به مشورت مي‌شود؟ چرا خدا به پيغمبري كه عقل كل است گفته است مشورت كن. ده مطلب اينجا هست.
1- شخصيت دادن به امت تا به امت شخصيت دهد. اين خيلي مهم است آدم وقتي با كسي مشورت مي‌كند، يعني تو هم قابل مشورت هستي. اين شخصيت دادن است. خداوند به ابراهيم صد ساله مي‌گويد: بچه‌ات را بكش. ابراهيم صد ساله با پسر سيزده ساله مشورت مي‌كند و مي‌گويد: «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»(صافات/102) تو نظر بده. رأي تو چيست؟ تا به امت شخصيت بدهد و تأليف قلوب كند.
2- تا امت را آزمايش كند. چون در ميان مسلمانان منافقان هم بودند. خدا در قرآن فرموده است: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في‏ لَحْنِ الْقَوْلِ»(محمد/30) يا رسول الله منافقين اگر كمي حرف بزنند، خواهي فهميد و آنها را خواهي شناخت. از كوزه همان تراود كه دراوست. يعني بالاخره «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»(بقره/72) قرآن مي‌گويد: هر چه در دلهاست آشكار مي‌شود. نمي‌شودچيزي را براي دراز مدت پنهان كرد. خدا به پيغمبرفرموده بود: در مسلمانها منافق هم هست. بعد مي‌فرمايد: مشورت كن و از لابلاي حرفهايي كه مي‌زنند، منافقان را بشناس. حساب كار اين است.
يا مثلاً حديث داريم: «استشر أعداءك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواضع مقاصدهم»(غررالحكم، ص‏442) با مخالفين خود هم مشورت كن، تامقدار بغض و عدالتش را بفهمي. يا جمله ديگري داريم كه «لينظر مقادير عقولهم » مشورت كن و ببين هر كدام چه ميزان عقل و فهم دارند. بگو مثلاً اگر ده هزار تومان به شما بدهم چه مي‌كنيد؟ يكي مي‌گويد: من اگر ده هزار تومان داشتم يك موتور مي‌خريدم. شب بيست ويكم ماه رمضان بود. چراغها را در يك مسجد خاموش كردند. وقتي قرآن به سر گرفتند، گفتند: هر حاجتي داريد بخواهيد. يك جواني بود گفت: خدايا يك صدا به من بده تا بخوانم. خوب آرزوي هركسي اين است كه صدايش خوب باشد. الان وقتي آدم به اتاق كسي مي‌رود، خيلي راحت مي‌شود فهميد كه او چطورآدمي است. زماني مي‌بيني او صد تومان داشته و نود تومان داده و عكس خودش را قاب كرده است. خيلي راحت مي‌شود فهميد او در چه خطي است. نوار چه كسي را دارد يا كتاب چه كسي را مطالعه مي‌كند. از اينكه چه آرزويي داردو مثلاً بنده مي‌خواهم ببينم شما چه دردي داريد. شروع به دعا كردن مي‌كنم. خدايا مرضاي اسلام را شفا بده، يك مرتبه مي‌بينم كسي مي‌گويد: «الهي آمين » تا به مريض‌ها مي‌رسد، دستش را بالاتر مي‌برد. مي‌فهمم او مريض دارد. خداياقرض مقروضين را بده. مي‌بينم در اين دعا چهار دست ديگر بلند مي‌شود، يعني خيلي راحت در آمين گفتن‌ها و. . . آزمايش مردم از راه مشورت است.
3- رشد مردم. چون مردم با مشورت به فكر وادار مي‌شوند. وقتي آدم مشورت مي‌كند، مي‌گويد: آقا شما تا فردا فكركن. با مشورت، مردم وادار به فكر كردن مي‌شوند و رشد مردم در آن است.
4- همفكر، همكار مي‌شود. اگر هميشه كسي بنشيند و تصميم بگيرد و بعد بگويد: آقا اين كار را بكن مي‌گويد: بابا اينهادر دفتر مركزي يا تهران نشسته‌اند و فكر مي‌كنند در يك اتاق در بسته. اما اگر مجريان آمدند و گفتند چه كنيم؟ بلا يامشكل اين است. به نظر شما چه كنيم؟
اين پيام را هم من اينجا بدهم. الان تمام اين برادرها هفتصد، هشتصد نفر هستند. تمام اينها كه از هر شهر 2 تا 3 نفرتشريف آورده‌اند و مسؤولين نهضت هستند. يكي از حرفهاي ايشان اين است كه هنوز براي مردم ايران جا نييفتاده است كه بي سوادي ننگ است. كلاس داريم معلم هم داريم. روز اول 20نفر مي‌آيند روز دوم 15 نفر. روز سوم 10نفرو همين طور تا 5 نفر مي‌شوند و كلاس منحل مي‌شود. يعني آن مقدار كه براي مسائل مادي ارزش قائل هستيم نفهميديم كه سواد چه ارزشي دارد و بي سوادي عيب است. راديو و تلويزيون كمي بايد در اين مورد تبليغ كنند كه بي سوادي عيب است يعني بزرگترين فحش اين باشد كه بگويند: تو بي سوادي. يكي هم اين است كه نمي‌دانند اين عيب را چهارماهه يا شش ماهه مي‌شود برطرف كرد و يكي هم اين كه نمي‌دانند مي‌توانند از راه مكاتبه با سواد شد. الان در تابستان چه در استان خراسان و چه در ساير استانها با اين طرح مكاتبه‌اي يك پسر يا دختر دبيرستاني مي‌تواندكتاب بگيرد و به مادرش درس بدهد. هم نمي‌دانند عيب است و هم نمي‌دانند مي‌شود آن را برطرف كرد و هم نمي‌دانند در تابستان هم از اين راه مي‌شود سواد آموخت. ما گاهي مي‌نشينيم همفكري مي‌كنيم. اگر به چيزي رأي دادند و تصويب شده همكار هم هستند. پيغمبر وقتي با مردم مشورت مي‌كند كه چه كنيم، خود مردم كه نظر دادند، آن وقت قوه مقننه قوه مجريه هم مي‌شوند، يعني وقتي انسان‌ها مشورت كردند، همفكر مي‌شوند. همفكر كه شدند، در عمل همكار هم مي‌شوند.
5- توجيه مخالفان؛ مسأله ديگر اينكه آدم گاهي وقتها مخالف دارد. در مشورت مخالف حرف مي‌زند و آدم جوابش را مي‌دهد. مخالفين ازمخالفت دست برمي دارند. خداي بزرگ كه مي‌خواهد انسان را خلق كند. اول با ملائكه مطرح مي‌كند. مي‌گويد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ »(بقره/30) من مي‌خواهم آدم درست كنم. ملائكه كه نظرشان اين نبود، گفتند: اين انسان خونريزاست. «يُفْسِدُ فيها» «يَسْفِكُ الدِّماءَ» چنين است و چنان است. بعد خلاصه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(بقره/31) خداوندمطرح كرد و ملائكه اعتراض كردند. خداوند عملاً به انتقاد اين‌ها جواب داد. بعد ديگر ملائكه «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»(نازعات/5) خود كارگردان همين آدم شدند. يعني ملائكه‌اي كه با وجود انسان مخالف بودند، بعد از آنكه توجيه شدندكارگردان انسان شدند. يعني يكي از فايده‌هاي مشورت توجيه مخالفان است.
6- رد تهمت در جمهوري اسلامي كه كشور امام زمان است، حاكم بايد امام زمان باشد و در زمان غيبت بايد نايب برحق امام زمان باشد. ديگر حرف ندارد امام اگر چنين چيزي را در دنيا بگوييم دنيا ما را محكوم مي‌كند. اصلاً رئيس جمهور را هم امام زمان بايد انتخاب كند و دنيا خواهد گفت اين استبداد است. يكي از فايده‌هاي مشورت دفع تهمت است.
7- آدم اگر مشورت كرد و شكست خورد، انتقاد از او كم مي‌شودبني صدر خراب از آب درآمد. بعد همه مردم انتقادنكردند، چون با رأي خودشان روي كار آمد. بعد هم كه خراب از آب درآمد، گفتند: رأي خود را پس مي‌گيريم. اما اگر مثلاًامام زمان اين كار را مي‌كرد، اگر جامعه مدرسين اين كار را مي‌كردند، اگر مثلاً اين كار را آيت الله منتظري مي‌كرد، اگر كس ديگري بني صدر را مطرح مي‌كرد. وقتي مردم خودشان رأي دادند و او خراب در آمد، انتقاد نمي‌كنند. مي‌گويند: كج ومنحرف بود. اگر شكست خورديم انتقاد كم مي‌شود.
8- اگر مشورت كردي و موفق شدي حسود نداري. مثلاً من از شما سؤال مي‌كنم اين تكه زمين را بخرم يا نخرم. شمامي گويي بخر. خوب است. مي‌خرم و بعد هم يك خيابان از كنار زمين من مي‌گذرد. اين زمين متري هزار تومان، متري پنج هزار تومان مي‌شود. بعد ميليونر مي‌شويم. حسودي نمي‌كند. مي‌گويد: او با من مشورت كرد و من به او گفتم: بخر. خريد و سود كرد. يعني ترقي ايشان به خاطر مشورت با من بود. شما هر چه ترقي كني، پدر و مادر شما به شماحسادت نمي‌ورزند. براي اينكه مي‌گويند: بچه من است الحمدلله. يعني باز هم مي‌گويد: بچه من است. اگر آدم مشورت كرد و ترقي كرد، چون ترقي او منصوب به مردم است مردم نسبت به او حسود نيستند. در صورت شكست انتقاد كم است و در صورت پيروزي حسود كم مي‌شود.
9- قال الكاظم(ع): «مَنِ اسْتَشَارَ لَمْ يَعْدَمْ عِنْدَ الصَّوَابِ مَادِحاً وَ عِنْدَ الْخَطَاءِ عَاذِراً»(بحارالأنوار، ج‏72، ص‏104) اگر كسي مشورت كند، در صورت موفقيت از او تعريف مي‌كنند، و اگر خطا كرد عذرش را مي‌خواهند. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: مشورت كن تا بگويد خلق خدا نزد خدا محترم هستند، تا اين مطلب ثابت شود.
10- تا بدانند مشورت عيب نيست و مردم ياد بگيرند كه وقتي پيغمبر به مشورت امر مي‌شود، ما كه ديگرجاي خود داريم. عقل كل را خدا به مشورت امر مي‌كند تا به امتش شخصيت بدهد. و عقل كل مشورت كند تا به امتش بگويد كه مشورت عيب نيست.
اين فايده‌هاي مشورت‌ها و سمينارهاست. خوب، آيا حالا كه خدا به پيغمبر فرمود: مشورت كن. پيغمبر هم مشورت كرد؟ بله مشورت كرد. در جنگ بدر و خيبر و تبوك و بني غريظه و بني نضير مشورت كرد. در ماجراي حديبيه مشورت كرد. در فرستادن حاكم به مناطق هم مشورت مي‌كرد. يعني در مسائل خانوادگي و ازدواج، در مسائل جنگ و نماينده فرستادن مشورت مي‌كرد. اين كار پيغمبر است.
اين سؤال مطرح است كه آيا امامان ما هم مشورت مي‌كردند؟ بله. امام كاظم با يك غلام سياه كه در خانه‌اش بودمشورت مي‌كرد. يكي گفت: آقا شما امام مطلق و عقل كل، چرا با اين برده سياه مشورت مي‌كني؟ فرمود: تو چه مي‌داني؟ زماني مي‌بيني خداوند حق را به زبان ايشان جاري مي‌كند. اين طور نيست كه هر كس باسواد است بفهمد. گاهي وقتهاچهار دانشمند كليد خانه را گم مي‌كنند و يك بچه پيدا مي‌كند. من خيلي چيزها در اين راستاداشته‌ام كه گاهي وقتها به اظهارات ما پيشنهادي مي‌كردند كه اين كه شما مي‌گفتي اين نبود. مي‌گفتم: چرا همين است. مانعي ندارد، هيچ مانعي ندارد كه بچه از پدرش پول بگيرد اما خانه‌اي قشنگ‌تر از خانه پدرش بسازد. مانعي ندارد واتفاقاً مديريت ما بايد طوري باشد كه خادمي كه براي ما چاي مي‌آورد، به او بگوييم حالت چطور است؟ دست شمادرد نكند. الان به يك اداره مي‌روي و از آبدارچي مي‌پرسي من با فلاني كار دارم، مي‌گويد: من نمي‌دانم برو از فلاني بپرس. مي‌پرسي آقا شما چند سال است اينجا مشغول هستي؟ مي‌گويد: مثلاً 16 سال است. 16 سال است آبدارچي است ولي نمي‌داند در كدام اطاق چه كاري انجام مي‌شود. اين مديريت ماست.
امام صادق(ع) با فضيل مشورت مي‌كند. فضيل مي‌گويد «أمثلي» با مثل من مشورت مي‌كني؟ من قابل نيستم. مي‌گويد: نه اگر با شما مشورت كردم، شما جواب بدهيد. امير المؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ»(نهج‏البلاغه، خطبه 216) اگر حرف حقي داشتيد، بگوييد. نگوييد: من كجا و او كجا. خدا دستور داد: «شاوِرْهُمْ»(آل عمران/159) مشورت كن. دليل مشورت هم آن ده مورد بود كه ذكر شد. غير از چيز ياد گرفتن. يعني ممكن است آدم بداند و باز هم به دلايلي از اين ده تا مشورت كند. پيغمبر وامامان ما هم مشورت مي‌كردند.
آيه ديگر درباره مشورت اين است: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»(شورى/38) آيا مشورت مخصوص كارهاي حكومتي يا سياسي است؟ اين آيه «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ» در مكه نازل شد. همه بيننده‌ها مي‌دانند حكومت اسلامي در مدينه بوجودآمد. پيغمبر در مكه در ترس و لرز بود. مسلمانان هم زير شكنجه بودند و هجرت به حبشه و مسلمانها زير شكنجه وپيغمبر در غار و خلاصه مسلمانها پراكنده بودند و در دلهره و ترس به سر مي‌بردند. خود رسول خدا كه رفت نمازبخواند، به سجده كه رفت يك نفر گفت: النا چنان با لگد بر سرش مي‌زنم كه خورد شود. آيه نازل شد: «أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى‏ عَبْداً إِذا صَلَّى»(علق/10) بنده ما سر نماز است و تو مي‌خواهي چنين كني؟ پس حكومتي در مكه نبود. ولي «وَ أَمْرُهُمْ شُورى» در مكه نازل شد يعني گر چه كارهاي سياسي و اجتماعي و حكومتي نيست، در كارهاي فردي هم مشورت كنيد و ما به خاطر داشتن كمبود مشورت خيلي ناقص هستيم. افرادي هستند كه وقتي مي‌خواهند براي بچه هايشان لباس بخرند، مثلاً بچه‌اش الان دبيرستاني است او را مي‌برد و مي‌گويد حتماً بايد اين لباس را بخري. مي‌گويد: آقاجون من آن يكي را دوست دارم. مي‌گويد: حرف نزن بچه كه حرف نمي‌زند. به مغازه سلماني مي‌ايد و مي‌گويد: سر بچه را باشماره 4ماشين بزن. يعني در اختيار سر و رنگ لباس آزادي نمي‌دهند. زن و شوهراني هستند كه وقتي شوهر مي‌خواهد از خانه بيرون برود مي‌گويد: امروز گوشت و نخود درست كن. دو تا استكان نخود برمي داري و پنج دانه گوجه. خوب اين نخودها را نمي‌شمري. يعني مقداري دادن آزادي به زن و بچه و سرباز لازم است كه حرفش را بزند. گاهي وقتها خداوندبه ذهني جرقه‌اي مي‌اندازد كه به ذهن ديگران نمي‌رسد. بايد يك مقدار ميدان داد و ما هنوز در خانه‌ها و به خصوص در روستاها كمي قلدر هستيم. يكي از مشكلات نهضت سواد آموزي قلدري مردهاست. خانمش سر كلاس مي‌رود آن مرد مي‌ايد و مي‌بيند بز را ندوشيده است. چايي دم نشده و پيراهنش اتو نشده است. مي‌گويد: ديگر نبايد بروي. او خيال مي‌كند خانمش حتماً بايد نوكرش باشد. خانم شماست، كلفت شما نيست و يا مرد محترم. يكي از مشكلاتي كه هست اين است كه مي‌گويند: زنها بعد از چند روز ديگر سر كلاس نمي‌آيند. مي‌گوييم چرا نيامديد ميگويند شوهرمان ما رادعوا كرد. چرا چون كلفتي خانه عقب افتاده بود. اگر شما شش ماه بچه داري كني خانم شما سواد مي‌آموزد.
يك مطلب ديگر را هم بگويم يكي از آيه‌هاي مشورت «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر»(آل عمران/159) است. ديگري «وَ أَمْرُهُمْ شُورى» است و ديگراز اين آيه شير دادن بچه است. قرآن مي‌گويد بچه بايد 2 سال شير بخورد. «فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُر»(بقره/233) قرآن مي‌گويد: بچه بايد 2 سال شير بخورد. حالا اگر خواستند زودتر بچه را از شير بگيرند مثلاً 20 ماه شيرخورده مي‌خواهند 4 ماه زودتر او را از شير بگيرند. البته اين خاص قديم است كه پستانهاي زنها شير داشت. حالا من نمي‌دانم چطور شده كه در ايران چند برابر تركيه شير خشك مصرف مي‌شود با اينكه جمعيتش از تركيه كمتراست. مسأله شير خشك چيست؟ علت آن اين است كه گاهي مادر براي اينكه حوصله ندارد دكمه‌اش را بازكند، پستانك در دهان بچه مي‌گذارد. پستانك هم نرم است مكيدن لاستيك خيلي آسان است، آسان كه باشد بچه رفاه طلب مي‌شود و ديگر حال مكيدن پستان را ندارد. يعني مادراني كه شيرشان خشك مي‌شود يكي از دلايلش اين است كه گفتم. مثل ديپلمه‌هاي ايران مي‌مانند. بچه در قنداق ديگر پستان نمي‌مكد و جوان ديپلم هم ديگر كارنمي كند. اين تن پروري است. از مشورت به پستانك رفتيم.
و قانون گوينده اين است كه هيچ وقت نمي‌تواند يك خط را طي كند. هر چه پيش آمد، رزق است. بچه دو سال شيرمي خورد. حالا اگر خواستند او را از شير بگيرند قرآن مي‌گويد: «فَإِنْ أَرادا فِصالاً» اگر پدر و مادر خواستند او را از شيرجدا كنند «عَنْ تَراضٍ » بايد هر دو راضي باشند. گاهي مادر مي‌گويد: ديگر براي او كافي است. بچه مي‌خواهدبخوابد. مي‌گويد اگر به او شير بدهم نبايد بخوابد ولي شيشه را دهانش مي‌گذارد و خود مادر هم مي‌خوابد. به خاطراينكه مادر رفاه طلب است يا به خاطر اينكه مثلاً مرد پول به دايه ندهد. مي‌گويد: بايد هر دو راضي باشند و بعدمي گويد «وَ تَشاوُر» زن و شوهر هم بايد مشورت كنند. يكي از جاهايي كه زن و شوهر بايد مشورت كنند و قرآن دستورداده است درباره مصلحت بچه است. آيا مصلحت بچه اين هست كه او را از شير بگيريم يا مصلحت نيست.
يك لطيفه جالب. چطور تربيت جسم بچه مشورت لازم دارد، اما تربيت امت اسلامي مشورت لازم ندارد. اين خيلي جالب است. قرآن مي‌گويد: براي جسم بچه كوچك مشورت كنند، اما براي تربيت شخصيت و كيان و عزت و عظمت يك امت، كسي مشورت نكرده كار كند؟ اين خلاف است.
اين امر به مشورت در قرآن دوعبارت دارد. با چه كسي مشورت كنيم. چند حديث داريم. «شاور العلماء الصالحين » با دانشمندان با صلاحيت مشورت كنيد. اين را پيغمبر فرمود: «و اجعل مشورتك من يخاف الله» با آدمي كه تقوا داشته باشد مشورت كن. حديث ديگر اينكه «شاور الذين يعثرون الاخره علي الدنيا»با آنهايي كه معتقدند كه «وَ الْآخِرَه خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلى/17) مشورت كن. با آن كس كه آخرت بين است مشورت كن، نه آنكه آخوربين است. چون بعضي از مردم آخوربين هستند و بعضي آخرت بين هستند. با آخرت بين مشورت كن.
آقا دخترم را به اين آقا بدهم؟ ببين اگر متدين است بده. مي‌گويد: نه فقير است يك بچه بسيجي است و هيچ چيزندارد. خوب اين شخص متدين است و او دينش كمرنگ است و دنيايش متدين است. اگر دو خواستگار آمد، يكي دينش كمرنگ بود و دين يكي پررنگ. مثلاً در همين نهضت سواد آموزي دو شغل است. آدم گاهي تعجب مي‌كند. آدم هست كه مثلاً ماهي هزار تومان يا پانصد تومان دارد. تازه همين برادران، مثلاً آموزشياري كه ماهي هزار تومان داشته است، دوميليون و نيم به جبهه‌ها كمك كرده‌اند. در طرح سال پيش حدود بيست هزار تومان سهم آموزشيارها شد. به خاطرزحمت يك سال او و آن را به جبهه داد. آموزشياري بچه فلج را روي دوش مي‌گيرد و سر كلاس مي‌آورد، بچه فلج را درفرقان مي‌گذارد و سر كلاس مي‌آورد. آموزشياري وقتي مي‌بيند موكت كم است چادرش را پهن مي‌كند كه بچه‌ها روي آن بنشينند. آموزشياري در برف و يخ مي‌ماند. آموزشياري مسؤول خريد مي‌شود. همين آموزشيار نهضت سواد آموزي مي‌گفت: شاگردان ما گفته‌اند، اگر مي‌خواهي ما سر كلاست بيايم بايد چيزهايي كه ما مي‌خواهيم از شهر بخري و براي مابياوري. شير خشك مي‌خري، آيينه مي‌خري، شانه مي‌خري، مي‌گفت: من بايد صبح تا شام در بازار خريد كنم. بعد ازظهر در ماشين بنشينم و بيايم اينجا كه اينها بيايند و سر درس بنشينند. يعني آموزشيار دارد كلفتي مي‌كند تا اينها بيايند ودرس بخوانند.
با چه كسي مشورت كنيم. با كسي كه معتقد است آخرت بهتر است. درآمد كم است اما كار الهي است وخدايي. فرهنگي است، علمي و خلقي است، مستضعفي است. با پيرمردها مشورت كنيد. جواني كه سفت حرف بزند ياپيرمردي كه شل حرف بزند. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: من حرف پيرمردي را كه شل حرف مي‌زند بيشتر از يك جوان داغ دوست دارم. «رأي شيخ أحب الي جلد الغلام » يعني «القوة و الشدة و الصلابة » يعني حرفهاي پيرمردهاپخته‌تر است. البته اگر همه مشاورين هم پير باشند دنيا را آب مي‌برد. با آدم ترسو مشورت نكن. آقا بروم شنا، نه بابا زماني غرق مي‌شوي. با اين وضع آدم هيچ وقت شنا ياد نمي‌گيرد. بروم جبهه، نه به جبهه نرو. زماني كشته مي‌شوي. قرآن مي‌گويد: «لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ»(احزاب/16) اگر از جبهه به خاطر مرگ مي‌ترسي، هر كجا باشي مرگ هست. چند روز پيش يك نفر به دفتر نهضت تلفن زد، گفت الو و مرد. آخر وقتي آدم در پي گفتن الو مي‌ميرد، نمي‌صرفد بگويد كه به جبهه بروم يانروم. اگر مقدر باشد و عمر داشته باشي دو سال هم در جبهه باشد زنده است. اگر مقدر نباشد، هر جا باشي مي‌ميري. آن وقت چقدر زشت است كه آدم بگويد فلاني به مستراح رفت و سيم برق مستراح او را گرفت. اگر بناست بميريم، چرا ازجبهه بترسيم. عبور كنيم. با آدم حريص و بخيل هم مشورت نكنيد.
اما در مورد مشورت كننده و شخص مورد مشورت:
مشورت كننده و مورد مشورت هر كدام شرايطي دارند. اگر كسي آمد با شما مشورت كرد، حقش را و راستش رابگو. واي از اين مشاورين املاك، اين مشاورين املاك خيلي خوشمزه هستند. آدم را در يك كوچه مي‌برند. مي‌گويند خانه در اين كوچه دارم. مي‌داني خدا دوستت دارد. اين قدر مشتري دارد ولي خدا تو را مي‌خواهد. حالا شما خانه‌اي برخيابان خواستي. شما را سراغ خانه‌اي در يك كوچه هشت متري مي‌برد. در كوچه 3متري، 2 متري و يك متري و نيم متري. مي‌گويي آقا اين كه خيلي پيچيد. مي‌گويد اين تير را مي‌بيني، اين تير دو سه روز ديگر خيابان مي‌شود. اين را زدندبراي اينكه يك خيابان 35متري چند روزديگر از اين كوچه عبور مي‌كند. چنان اين مشاورين املاك دروغ مي‌گويند. ازكوچه يك متري، خيابان 35متري مي‌سازند. مي‌گويد آب و برق دارد. مي‌گوييم كجاست لوله آب. مي‌گويد همين جاده را مي‌بيني! اين لوله را مي‌بيني. فردا دنباله همين لوله را تأمين مي‌كنيم تا لوله گاز هم بيايد. آقا طوري زمين و آسمان را به هم مي‌دوزند. چه دليلي دارد اين همه دروغ گفتن؟ خدا روزي سوسك را هم مي‌دهد. به سگهاي ولگرد روزي مي‌دهد. آدم اينقدر به خاطر يك لقمه نان دروغ بگويد، ضعف است. حديث داريم: كسي اگر با تو در مورد خريد خانه، ماشين و ازدواج مشورت مي‌كند، راستش را بگو. پيغمبر فرمود: اگر در مشورت راستش را نگويي «فقد برئت منك » من پيغمبر از تو بيزاري مي‌جويم. پيغمبر فرمود: اگر راستش را نگويي «سلب تدبيره »عقلت را خدا از تو مي‌گيرد. قدرت تفكرت را از تو مي‌گيرد. نه يعني اينكه ديوانه مي‌شوي. نمي‌تواني درست فكر كني. حديث داريم «فقد خانه» مشورت كردند. اگر راستش را نگويي خائني. «ظلم و خيانة» اگر راستش را نگويي هم ظلم كردي و هم خيانت. حديث ديگر داريم: «خيانة المستسلم و المستشير من أفظع الأمور و أعظم الشرور و موجب عذاب السعير»(غررالحكم، ص‏443) اگر راستش را نگويي بزرگترين شر را انجام داده‌اي. اگر مشورت كردند و نمي‌دانستي حديث داريم كه بگو: از فلاني كه علمش را دارد بپرس. يعني اگر خودت رأي نداري به كسي كه صاحب رأي است معرفي كن و حديث داريم «شر الآراء ما خالف الشريعة»(غررالحكم، ص‏443) بدترين نظريه‌ها درمشورت آن نظريه‌اي است كه با حديث و مشورت مطابقت نداشته باشد. اين مخصوص كسي است كه با او مشورت مي‌كنيم. بايد راستش را بگويي. نگو اگر راستش را نگويم به او بر مي‌خورد. دلم برايش سوخت. پرسيد فلان دختر چه دختري است من هم مي‌دانستم يك عيب دارد. ولي حالا ديدم اگر من بگويم اين دختر تا آخر عمر در خانه مي‌ماند. دلم سوخت. دلسوزي نكنيد. از جاهايي كه در آن غيبت جايز است، مشورت است.
اما مشورت كننده، اگر كسي مشورت كننده عاقل مؤمني بود و به تو گفت واقعيت چيست. ديگر مخالفت نكن و او رامتهم نكن. من ممكن است با شما مشورت كنم. شما چيزي بگويي و من بگويم كه او نسبت به من غرضي دارد. نه لازم نيست كسي غرض داشته باشد. اگر رأيي را به مشورت گذاشتي و خلاف سليقه شما گفتند، شما هم نبايد او را متهم كنيد. حديث داريم «إِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ فَاقْبَلْ وَ إِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ فِيهِ الْهَلَاكَ»(أعلام‏الدين، ص‏295) مشورت با آدم صحيح كردي گفت: راه اين است. دنبال او راه نرفتي. «فَإِنَّ فِيهِ الْهَلَاكَ »
بار ديگر مي‌گويم: از تشريف فرمايي شما برادران نهضت سواد آموزي به خصوص آنها كه از راه دور آمديد وچند تا شغل داشتيد و كارهايتان را رها كرديد و به خصوص آنهايي كه در بخش‌ها و روستاها زحمت مي‌كشيد، متشكرم. برادران و بينندگان نهضت سواد آموزي از بي سوادان ايران گله دارند. با اين وضع مملكت، نبود پول، تهيه جنس، تربيت آموزشيار، فعاليت، اين همه زحمت، سر كلاسها نمي‌آيند. با اين همه فداكاري سر كلاس نمي‌آيند و به نحوي كه آموزشيار مسؤول خريد مي‌شود. البته آنكه گفتم: آموزشيار كلفتي مي‌كند تا اين‌ها سر كلاس بيايند، آن كلفتي آقايي است، چون پيغمبر(ص) فرمود: «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏4، ص‏378) هر كه در جمعيت خدمت كند، آقاي آن جمعيت خودش است. اميدوارم كاري كنيد كه اين بي سوادي مقداري حل شود. اينها كه اينجا آمدند، همه با دل پر آمدند و ما در اين سمينار نشستيم و نماينده‌اي از هر استان رفت و چند دقيقه صحبت كرد و تمامش درد دل بود و بخشي از اين درد دلهابه ما مربوط مي‌شود كه ما بايد بجنبيم و آن را قويتر كنيم. اگر ضعيف هستيم، قوي شويم. اگر قوي هستيم، قوي ترشويم. كمي بايد كمك كنيد. تابستان است. دختر و پسرهاي دبيرستاني بجنبيد. لااقل بايد در اداره‌ها و نهادها سوادآموزي اجباري شود. ما بايد سعي كنيم براي بي سوادهاي كشورهاي ديگر هم كتاب بفرستيم. حالا در بي سوادي خودمانده‌ايم. اميدوارم همينطوري كه روستاييان ما روي زمين كار مي‌كنند، به فكر بيفتند و روي مغز خود هم كار كنند و اميدوارم همين طور كه از زمين هندوانه و خربزه و گندم و قيسي به عمل مي‌آورند از مغزشان هم خواندن و نوشتن بيرون بكشند و اميدواريم به جاي اين سمينار كه آمدند و مشكلات نهضت را گفتند سمينار آينده همه خوبيهاي نهضت و فعاليتشان را بگويند. از هر كدام كه از راه دورتري آمده تشكر بيشتري مي‌كنم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد مشكلات مستضعفين و جمهوري اسلامي و جبهه و جنگ و نهادها و وزارتخانه هاو خصوصي و عمومي و مشكلات سواد آموزي را از لطف و كرمت حل كن. به مسؤولين نهضت توفيق بده جهل را ازايران بيرون كنند. به بي سوادها هم سوز بي سوادي مرحمت فرما و به آموزشياران ما اخلاص و عشق به كار و به ما ايثار واخلاص و وحدت و بصيرت مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»