1361/2/14 عهد شکني بايگاني سالانه - 1361



بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
و صلي اللّه علي سيدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين

بحثي را كه امشب بناست گوش بدهيد، در باره‌ي ماجراي توطئه‌هاي اخير است. منتها من بنا ندارم كه هر روزي هرحادثه‌اي رخ مي‌دهد در آن باره صحبت كنم، لكن در قرآن همه‌ي حادثه‌هايي كه حالا واقع شده نمونه‌اش قبل درصدر اسلام پياده شده است. يعني خبيث ترين افراد امروز نمونه‌اش در صدر اسلام بوده است. بهترين افراد امروز هم نمونه‌اش بوده است.
ما از اين حادثه‌ها همان درسهايي از قرآن را مي‌گوييم، منتها سعي مي‌كنيم درس‌هايي از قرآن باشد كه تناسب با روزهم داشته باشد، مثلاً وقتي فتح مبين پيش مي‌آيد چه بهتر كه ما همه سوره‌ي «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً» فتح/1 را بگوييم، وقتي جنگ حق عليه اطل پيش مي‌آيد چه اشكالي دارد كه ما آياتي در باره‌ي جهاد مطرح كنيم. امروز به مناسبت ايام بحث اين است كه چگونه افراد انقلابي نما يا روحاني نما، همه‌ي آدم‌ها، حالا كار به آن‌ها نداريم، اصولاً چطور آدم برمي گردد در باره‌ي ريشه‌ي فسادها قرآن چه مي‌گويد؟ روايت چه مي‌گويد؟ چطور افرادي كه يار امام هستند و يا مي‌گويدكه يار امام هستند، منفجر كننده‌ي جان امام كشنده‌ي جان مي‌شوند. آيا اين‌ها ريشه‌هاي قرآني دارد و ريشه‌هاي قرآني آن چيست؟ از نظر رواني بررسي بشود. از اين نظر كه قرآن چه مي‌گويد. دلم مي‌خواهد درس‌هايي از قرآن ما امشب درباره‌ي پيمان شكني و سوء عاقبت باشد و حب دنيا. اين سه مسئله از مسائل مهمي است كه براي همه‌ي انسان هاپيش مي‌ايد و شايد فردا هم براي شما كه پاي تلويزيون نشسته‌ايد و من كه جلوي دوربين ايستاده‌ام پيش بيايد، پناه برخدا!
سوء عاقبت را قرآن چه مي‌گويد؟ چطور مي‌شود يك نفر بد از آب در مي‌ايد؟ در قرآن يك آيه داريم «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ» روم/10 سپس عاقبت كساني كه گناه مي‌كنند اين است كه(گناه روي گناه)يك مرتبه تكذيب مثل چه؟ سيگار روي سيگار كشيدن، عاقبت يك مرتبه تنگي نفس، تو آب سرد رفتن، تو آب سرد رفتن، روي جاي نمناك نشستن، يك مرتبه درد پا(رماتيسم) عاقبت كساني كه پي در پي گناه مي‌كنند و به قول جامعه‌ي مدرسين(مثنوي هفتادمن كاغذ شود) لغزش‌هاي مو به مو، وقتي به هم تابيده شد «ثم كان مو به مو طناب شود» «ثم كان سيگار به سيگار تنگ سينه مي‌شود» يك ذره يك ذره اگر انسان توجه نكند و لذا قرآن وقتي تعريف افرادي را مي‌كند، مي‌گويد(اواباً)(اواباً)يعني اين خط مستقيم است از خود مستقيم منحرف شد، فوري برگردد بيايد تو خط. باز اگر خدايي نكرده منحرف شدزود برگردد. باز اگر منحرف شد زود برگردد. يعني هميشه متوجه خط باشد، اگر توجه به خط نباشد مدام مي‌رود ومي رود عاقبت كساني كه گناه پي در پي مي‌كنند «أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه» تكذيب مي‌كنند.
قرآن در اين زمينه آيات بسياري دارد با بيان‌هاي مختلف كه مي‌فرمايد: افرادي بودند «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» نساء/137 ايمان داشتند اماكفر ورزيدند بد عاقبت شدند. ايمان داشتند «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» بقره/51 رفتند سراغ گوساله پرستي، بد عاقبت شدند و همه نمونه ما داريم و مثل اين كه ايران بايد همه رقم اين را داشته باشد. شاه را بايد بيرون كند، خلع كند. رئيس جمهوري مانند بني صدر را عزل كند. عالم را بايد خلع كند، يعني همه رقم خلعي داشته باشد، تا در اين خلع‌ها رشدش بالا برود. عاقبت كساني كه پي در پي خلاف بكنند تكذيب است. انسان وقتي اگر زني زاييد، روز اول كه بچه را قنداق كردي دوروز است يك قدري به بچه علاقه دارد، اگر بچه‌اش بميرد يك شيون مي‌زند اما اگر بيش‌تر به اين بچه دل ببندد هر چه بيش‌تر انس پيدا كند، وقتي بچه مي‌ميرد و داغ دار مي‌شود. و لذا ممكن است اگر خود ساخته نباشد مثل زنان ايراني نباشد كفر بگويد. چون مهر زياد باعث مي‌شود جدايي مشكل شود. دست انسان گاهي بريده مي‌شود، انسان يك چسبي مي‌زند وقتي مي‌خواهد چسب را بكند، اگر دستت بي مو باشد صاف و راحت چسب را برمي داري، اما اگردستت مو داشته باشد كه اين موها به چسب چسبيده باشد مي‌خواهي اين چسب را برداري، درد مي‌كشي. اگر موهاي روح ما بچسبد به دنيا، وقتي مي‌خواهند يك پستي را بكنند، جان ما در مي‌آيد. پاي انسان از دكان كفاشي رد مي‌شوي هيچ علاقه ندارد، مي‌خري دو بار، سه بار كه پا مي‌كني كه پايت انس پيدا كرد با كفش، ديگر بعد وقتي پايت را تو يك كفش مي‌كني، مي‌گويي اين كفش، كفش من نيست، يعني انس پيدا مي‌كند. انسان با دنيا كه انس پيدا كرد. حب دنيا همه كاري مي‌كند. يك داستان شيريني كه هفته گذشته ديدم برايتان مي‌خوانم. حضرت عيسي ع داشت مي‌رفت، سه نفر هم از يارانش همراه او بودند رسيدند به يك قطعه طلايي در وسط راه حضرت عيسي گفت، همين طلا باعث آزمايش شما خواهد شد، حب دنيا و رياست شما را بي دين مي‌كند، باعث مي‌شود كه حتي حاضريد جماران رامنفجر كنيد. اين تكه طلا شما را بي دين خواهد كرد. گفتند: نه! اگر انسان ايمانش قوي باشد از اين چيزها بي دين نمي‌شود. گفت: خوب، برويد، رفتند و رفتند بالاخره يكي از اين سه نفر دلشان تاب نياورد، يكي از ايشان گفت، اين تكه طلا چيز خوبي بود كه ما از آن گذشتيم، برگرديم برداريم به حضرت عيسي گفت: فرمايشي نداريد من يك كاري برايم پيش آمد با اجازه، رفت، يك چند قدمي كه رفت آن دو تا گفتند رفيق ما رفت و طلا را براي خود بر خواهدداشت، چه كنيم؟ دومي هم گفت: شما امر واجبي نداريد تا يك ربع، بيست دقيقه مثلاً، كاري نداريد من بروم، حضرت گفت: نه. سومي ديد آن دو تا رفتند و طلا را برخواهند داشت، اين سومي هم گفت: يا رسول اللّه اگر اجازه بفرماييد بنده هم از خدمت شما مرخص شوم، حضرت گفت: بفرماييد، او هم دويد كه به اولي و دومي برسد، رسيدندو يك راست رفتند سر طلا، گفتند: بياييد و اين طلا را با هم برادرانه تقسيم كنيم، گفتند باشد. يك سوري هم بدهيم. چه اشكالي دارد، سور هم مي‌دهيم. يا الله برويد و غذايي هم بگيريد بياوريد، يكي از ايشان رفت غذا بگيرد و قول مردانه داد. آن كه رفت غذا بگيرد، تو راه كه مي‌رفت با خودش فكر كرد من كه غذا را گرفتم، غذا را با سم قاطي مي‌كنم، مي برم اين دو نفر مي‌خورند، طلا را تنهايي برمي دارم. اين دو نفر هم گفتند: او كه رفته است غذا بگيرد، تا ظرف غذا را آورد مي‌ريزيم سر او و او را مي‌كشيم و طلا را ما دو تا برمي داريم. او پيش خودش خواب مي‌بيند، اين دو نفر هم پيش خودشان خواب مي‌بينند. او رفت و مقداري سم با غذا قاطي كرد و آمد تا غذا را گذاشت زمين، اين دو نفر افتادبه جان او و آورنده‌ي غذا را كشتند. گفتند خوب، حالا شريك دو نفر شد، سهممان بيش‌تر شد، گفتند غذا را بخوريم ومال را تقسيم كنيم، غذا را خوردند و مردند.
حضرت عيسي رفت كارش را انجام داد و برگشت، ديد سه تا جنازه اين جاست، همان سه تا يارانش. از خداخواست، خدايا تو خيلي قدرت داري، ‌اي خدايي كه درختان بي برگ را هر سال لباس مي‌پوشاني، ‌اي خدايي كه از خاك گندم و از گندم اسپرم و از اسپرم آدم مي‌سازي. ‌اي خدايي كه مثلاً بعد از 7، 8 سال سلول‌هاي بدن من را تجديد مي‌كني(البته اين مناجات‌هاي من است) حضرت عيسي گفتت: خدايا، اين‌ها را زنده كن. خداوند هم به دعاي حضرت عيسي اين سه نفر را زنده كرد. حضرت گفت: به شما وقت رفتن نگفتم: دنيا پدرتان را درمي آورد؟ اين يك واقعيتي است كه حب دنيا و حب رياست طرح مي‌دهد. 500 هزار تومان پول مي‌دهد، طرح انفجار مي‌دهد، فرد راضي است به انفجار. يا كسي اگر انفجار را بشنود و ساكت باشد، امروز يك كسي از من پرسيد از نظر شرعي درست است كه كسي نفرين كند به فلاني يا فلاني. گفتم من نمي‌دانم، ولي امام صادق ع نفرين كرده است. امام صادق ع در زيارت امام حسين ع مي‌گويد «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»(تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏113) خدا لعنت كند آن گروهي را كه شنيد و به آن رضايت داد. امام صادق است مي‌گويد«لَعَنَ اللَّهُ» زيارت امام حسين ع ان شاءاللّه به دست رزمندگان ما در جبهه قسمتتان مي‌شود. ان شاء اللّه، به دست رزمندگان ما در جبهه قسمتتان مي‌شود. ان شاءاللّه مي‌رويد كربلا تو زيارت امام حسين مي‌خوانيد كه امام مي‌گويد: خدا لعنت كند آن افرادي را كه شنيدند كودتا و طرح آن را و به اين شنيدن فرياد نكشيدند. لازم نيست آدم خودش امام حسين را بكشد، همين كه راضي باشد، همين كه مثل كسي مثلاً عامل انفجار 72 تن از ياران امام است آن منفجر كننده منطقه را فراري بدهد يا بشنود و بگويد بله خوب شد كه اين دفتر حزب منفجر شد، چون امام صادق ع فرمود: «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ لَهُ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَتُهُمْ»(كافى، ج‏2، ص‏333) كسي كه عمل به گناه بكند و كسي كه اعانت كند و كمك كند و كسي كه خودش مستقيم دخالت نكرده، اما به اين كار راضي است در گناه شريك است. حديث بخوانم، امام فرمود: اگر كسي راضي باشد كه ظالم آن قدر زنده بماند كه دستش را از جيبش بيرون بياورد كه به شما پول بدهد، همين يك لحظه، اگر قلبت راضي باشد كه پول را ظالم بياورد و بدهد به شما، همين مقدار كه راضي هستي ظالم زنده بماند، گناه است. آدم راضي باشد جماران منفجر بشود. «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً» خدا لعنت كند افرادي را كه شنيدند و راضي بودند و ان شاءاللّه الي آخر، خداهمه‌ي ما را حفظ كند.
گاهي عقده به اين جا مي‌رسد. من اين را مكرر گفتم، من از اين كساني كه پاي تلويزيون نشسته‌اند معذرت مي‌خواهم، بعضي چيزها را مي‌خواهم تكرار كنم، چون خيلي حساس است، من دوست دارم دانشگاه به عنوان يك طلبه، حالاپيشنهاد كه ضرري ندارد. دوست دارم دانشگاه ما به مقداري كه روي روان كاوي كار مي‌كند و روي بحث عقده كارمي كند، روي بحث توحيد كار بكند، چون عامل عقده شرك است. من وقتي خودم را مي‌بينم مي‌گويم: من چرا به جايي نرسيدم؟ پس بياييد فلاني را بكشيم. اما اگر خودم را نديدم، رضاي خدا بود در مدار خدا، در مدار توحيد، من وتو مطرح نيست. اينكه مي‌گويم چرا توشدي، من نشدم. چرا من نشدم، تو شدي، اين تو و من در مدار شرك است. من و تو كه دو تا شديم شرك است. در مدار توحيد فرق نمي‌كند، من همين كه ديدم اين جمعيت مي‌رود نماز جمعه، بايدسر به سجده بگذارم، الحمدلله رب العالمين نماز جمعه مسلمان‌ها شلوغ است. حالا چه امام جمعه‌ي ان خودم باشم، چه نباشم. همين كه ديدم اين كوچه را آسفالت مي‌كنند، بگويم الحمدلله رب العالمين چه خانه‌اي تو اين كوچه داشته باشم، چه نداشته باشم. اصلاً قلب بايد قلب خدايي باشد. كار حق را براي حق بودن آن دوست داشته باشيم، نه كارحقي را چون من در آن سهيم هستيم و به اميدي كه برسيم به آن جا، خدا لعنت كند كسي را كه بشنود و راضي باشد.
مسئله‌ي پيمان شكني. در باره‌ي پيمان شكني، قدري صحبت كنيم. حضرت علي ع مي‌فرمايد: اين نامه‌ي مالك اشتراست. من متن نامه را مي‌نويسم. (ورشكستگان سياسي بايد منزوي بشوند) و براي كساني هم كه سواد عربي ندارند ترجمه مي‌كنم. حضرت علي مي‌فرمايد: «فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا»(نهج‏البلاغه، نامه 53) اگر احدي از مسلمان‌ها باز كند دستش را به سوي خيانت، ‌اي استاندار، ‌اي مالك اشتر، منتها «اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ» عيون: يعني همان‌هايي كه پول قطب زاده را آوردند روي ميز دادگاه گذاشتند.
يعني همان حزب اللهي‌هايي كه آن‌ها خيال مي‌كردند اين‌ها دشمن ما هستند، اين‌ها را مي‌گويند عيون يعني چشمهاي امام در ميان مردم، يعني اطلاعات ميليوني، اگر يكي خائن در آمد، خيانت كرد «اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً» يعني ديگر نگو تحقيق كنم، همين كه حزب اللهي‌ها شهادت دادند به شهادت ايشان اكتفا كن و تحقيق لازم نيست. اين يك بحث عجيبي است.
آخر بعضي كارها را مي‌گويند حتماً دو تا شاهد عادل بايدبيايد شهادت بدهد، اما گاهي وقت‌ها نه يك پسر 16 ساله، يك دختر 15، 16 ساله، يك جوان، يك كارگر، اگر يك كسي آمد و اين واقعاً حزب اللهي است و دلش براي انقلاب مي‌سوزد، اين همين كه «اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً» يعني تو اكتفاكن به شهادت اين‌ها، يعني ديگر وسوسه تو دادگاه به خرج نده. خوب چه كنيم؟ 1 - عقوبت بدني «فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ» تنبيه بدني «وَ أَخَذْتَ مَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ » طبق عمل او، او را به كيفر برسان، بعد مرگ بر او را قبول كن. نفرين هر آزاده. . . را تو جامعه شروع كن. «ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ» يعني او بنشان، نصبش كن، يعني قرارش بده به مقام ذلت، يعني او را خانه نشين كن.
كسي را كه دستش را دراز كرد، پولي داد، قلمي برداشت نوشت، تلفن كرد «بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ» باز كرد دستش را براي خيانت چنين كسي را علاوه بر عقوبت بدني و كيفر «نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ» نصب كن او را، به چه مقامي؟ مقام ذلت. چرا به مقام ذلت؟ «وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ» اگر مي‌شد، اين كه مي‌گويند يك روح خدايي در مملكت دميده شده است، همين است. يعني جوانهاي حزب اللهي، بدون اينكه اين جملات نهج البلاغه را خوانده باشند، خودشان عمل مي‌كنند. يعني مااهل علم هستيم و آن‌ها اهل عمل. تا ما مي‌رويم ببينيم نهج البلاغه چه يم گويد؟ تا مي‌رويم آدرس را پيدا كنيم، مي بينيم ريختند تو خيابان‌ها، خودشان به نهج البلاغه عمل كردند. «وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ» وسم يعني داغ گذاشتن، يعني علامت بگذار. علامت خائن را به پيشاني او بچسبان.
كسي كه دست دراز كرد به خيانت عقوبت بدني مؤاخذه مقام مذلت را به او نصب كن داغ بگذار، يعني آرم و نشان خيانت را بر او بنه.
«وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهمه» البته اينجا بحث تقليد هم پيش آمده چون تقليد، مي‌گويند فلاني تقليد فلان آقا را مي‌كند. تقليديعني چه؟ تقليد از قلاده مي‌ايد. قلاده يعني گردن بند. شما مي‌گوييد من از آقاي الف تقليد مي‌كنم، يعني كارهايم رامثل گردن بند به گردن آقاي فلان مي‌اندازم، كه روز قيامت اگر بگويند چرا چنين كردي، بگويم اين آقا گفت. آن وقت تاحالا اگر خوب بوده، خمس و زكات و حج. . . تا حالا عبادتم را به گردن او مي‌اندازم، حالا مي‌گويد اگر خواستي تقليدكني «وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهمه» تقليد بكن او ولي چگونه قلاده بينداز.
نه در بحث حج و جهاد، يعني گردن بند تهمت را به گردنش بينداز. نمي‌گويد اگر خيانت كرد لازم نيست خيانت كند، همين كه دستش را دراز كرد. براي اينكه خيانت بكند، گر چه اين خيانت نشد، اگر كسي تير رها كرد كه بزند ولي نخورد، او به عنوان اين كه تجري كرده به قول طلبه‌ها، يعني فرق نمي‌كند تير بخورد يا نخورد. اگر كسي خواست تير بزند به يك ولي خدا، ولي تير گير كرد و نرفت او در اين كه تيربخورد يا نخورد، خباثت خودش را دارد. كسي آب جو برمي دارد بخورد، مي‌گويد: من الان يك بطري آب جومي خورم. خورد و بعد معلوم شد كه اين حواسش پرت بوده و آب خالص بوده است و مست هم نشد، چه مست بشود، چه مست نشود، خباثت كسي را كه آب جو بخورد را دارد. چون او آماده كرد خودش را براي اين كه آب جوبخورد، آماده بشود براي اين كه اين كار را امضا بكند يا بعد از انفجار آماده شود كه فلان كار را بكند، آمادگي او كافي است. كما اين كه آمادگي در راه حق هم آمادگي كافي است.
ابراهيم(عليه السلام) مأمور مي‌شود بچه‌اش را بكشد، اسماعيل رامي خواباند، تيغ را مي‌گذارد تا مي‌رود كه بكشد، خدا مي‌گويد: نكش. من نمي‌خواهم خون ريخته شود. مي‌خواهم توآماده بشوي كه حاضر بشوي در راه خدا بچه‌ات را بكشي، آمادگي كافي است. جوان يكه مي‌رفت جبهه شهيد بشود ياسالم برگردد، او پاداش شهيد را دارد، او آماده‌ي شهادت هست. آنچه كه اسلام از ما مي‌خواهد آمادگي است. ما بايدبه وظيفه‌مان عمل كنيم، ضامن نتيجه نيستيم. وظيفه‌ي ما اين است كه برويم جبهه، حالا نتيجه‌اش اين شد كه پيروزبشويم، ضامن نيستيم، شكست خورديم، ضامن نيستيم. شهيد شديم ما ضامن نيستيم، سالم برگشتيم هم ضامن نيستيم. آن چه كه ما ضامن هستيم وظيفه است، نه نتيجه. كشاورز بايد گندمش را بكارد، وظيفه‌اش اين است، اما نتيجه‌ي اين كشت چه مي‌شود؟ با او نيست، با خداست «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ‌ام نَحْنُ الزَّارِعُونَ» واقعه/64 شما مي‌كاريد يا ما، زارع حقيقي خداست. شما تخمش را چال كن، ديگر با خداست كه ان شاء الله چند تا خوشه مي‌دهد.
اگر كسي كه هواي خيانت توسرش بود و ضمناً بايد اين را هم گفت، به ما مي‌گويند هر وقت تشييع جنازه رفتيد، به اين فكر بيفتيد. جنازه را سردست گرفتند، مي‌گويند بلند بگو لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه مي‌گويند گاهي كه همينطور داري جنازه را دست مي گيري تو خودت فرو برو. آقاي فلاني اگر خودت جنازه بودي از خدا التماس مي‌كردي خدا مرا برگردان، غلط كردم «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً» مومنون/100-99 خدايا برگردان مرا زنده‌ام كن، اين دفعه ديگر كار خوب مي‌كنم. حالا فرض كن تو مردي و فرض كن دو مرتبه الآن عمرت را برگردانده است، چه مي‌كني؟ ما وقتي كه مي‌گوييم مرگ بر فلان، ما بايد حساب كنيم، ما خودمان هم فلان هستيم، نيستيم، اين عقده‌هايي كه به صورت طناب در فلاني پيدا شد، به صورت نخ در ماوجود ندارد؟ ! نكند ما هم باشيم، ضمن اين كه مي‌گوييم نفرين هر آزاده. . . آيا ما چگونه هستيم؟ خائن نيستيم؟ حالاخيانت نسبت به امام الحمدلله نكرديم، خيانت نسبت به تربيت بچه‌مان نكرديم؟ خيانت نسبت به شاگردمان نكرديم؟ خيانت نسبت به استادمان نكرديم؟ خيانت نسبت به خانممان نكرديم؟ خانم نسبت به شوهرش خيانت نكرده است؟ چون خيانت‌ها نخ‌هايي است كه به هم تابيده مي‌شود و طناب درست مي‌شود. به خيانت‌هاي طنابي بايد لعنت بكنيم، اما فكر خيانت‌هاي نخي هم در خودمان باشيم. قرآن بخوانم و به مناسبت اين توطئه‌ها از قرآن بگويم «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ» توبه/13 آيا نمي‌كشيد؟ چه كسي را بكشيم؟ «قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ» كساني كه پيمان‌ها را شكستند «وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ» يعني همت كردند، تصميم گرفتند به اينكه پيغمبر را بيرون كنند.
چرا اينها را نمي كشيد، پيغمبر را نكشتند، فقط تصميم داشتند حكومتش را. . . قصد گناه، بله بعضي جاها ممكن است بگوييم. اين غرضش، نيتش بوده است كه گناه بكند اما هنوز دست به گناه نزده است. اگر يك كاري دفعي شد و جرقه شد، قابل بخشش است، اما اگر يك كاري حساب شده بود، اين قابل بخشش نيست.
من دو تا حديث مي‌خوانم ببينيد كار دفعي و حساب شده فرقش چيست؟ حديث امام هزار تومان، مثلاً به يك نفر، گفت برو يك گوسفندي بخر، بياور. تو راه كه مي‌آمد يك مرد عاشق اين گوسفند شد و گفت: گوسفند را به ما بفروش. گفت مي‌فروشم، پرسيدچقدر؟ گفت دو هزار تومان، دو برابر فروخت. دو مرتبه برگشت يك گوسفند ديگر هزار تومان خريد گوسفند را آوردپيش امام با هزار تومان، امام فرمود: هم گوسفند را آوردي هم هزار تومان را؟ گفت: بله. امام فرمود: «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي صَفْقَةِ يَمِينِكَ»(عوالي‏اللآلي، ج‏3، ص‏205) معامله شيريني بوده است، با اين كه دو برابر فروخته است، امام مي‌فرمايد: شيرين، گران فروش نگفت، چرا؟ چون يك چيز طبيعي بوده، يك كسي عاشق يك انگشتر مي‌شود، قيمت آن تومان است، 40 تومان مي‌خرد. اين قالي ابريشم را عاشق مي‌شود 30 تومان است، 50 تومان مي‌خرد. اين يك كارهايي است كه قرارداد قبلي تو كار نيست.
اما يك جاي ديگر مي‌بيند امام پول مي‌دهد به يك كسي برو جنس بخر، ايشان جنس مي‌خرد، وقتي وارد دروازه مي‌شود با هم كارها وقتي مي‌فهمد جنس تو شهر نيست، قرار بر اين مي‌گذارد حالا كه مردم نياز دارند و جنس نيست بياييم نرخ را دو برابر كنيم. با قرار قبلي همكارها نرخ را دو برابر مي‌كنند و از نبود جنس در شهر سوء استفاده مي‌كنند، سود زياد براي امام مي‌آورد، امام سود را برمي گرداند. مي‌گويد: تو توطئه كردي عليه ملت مسلمان. آن دو برابر رامي گويد بارك الله، اين دو برابر را مي‌گويد: مرگ بر تو. چون آن جرقه بوده است و اين توطئه. گاهي آدم نيت مي‌كند كه يك كاري را بكند، اما دست از پا خطا نمي‌كند، اين گناه ندارد.
اما يك وقت نيتي دارد كه شروع به كار هم مي‌كند. ابرهه، شاهي بود كه مي‌خواست كعبه را خراب كند. ارتش فيل سواري درست كرد، آمد كعبه را خراب كند، هنوزتيراندازي نكرده بود، هنوز كلنگي به كعبه نزده بود، هنوز بمب‌ها در جماران منفجر نشده بود اما خودش را آماده‌ي اين كار كرده بود، قرآن مي‌گويد: چون آماده شده بود «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» فيل/5-4 فرق بگذاريم بين آماده و آماده. يك جوان مي‌گويد: ما آماده‌ايم، حرفي نداريم برويم جبهه، اما يك جوان ساكش را هم مي‌بندد، خداحافظي هم مي‌كند و بليط اهواز و سر پل ذهاب هم مي‌گيرد، هر دو مي‌خواهند بروند جبهه، اما يكي آماده است، يكي آماده نيست. بنابراين نگو گر چه اين‌ها قصد سوئي داشتند، ولي هنوز كاري نكرده‌اند! قصاص قبل از جنايت است. اين جاقصاص قبل از جنايت مطرح نيست، چون اينها آمادگي نيتي نبوده است، آمادگي بوده كه هزاران پول هم تلفن، هم اسلحه هم، نامه هم، نوار هم، حتي اعلاميه هم، مقصدي بوده كه مقدمات و بليطش هم تهيه شده بود. اگر ابرهه آمد تامكه و فيل سوارها و ارتش خود را مجهز كرد، اگر كلنگي به كعبه نزدند، اما خدا مي‌گويد «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» فيل/5 آيانمي كشيد آنها را.
ما گفتيم موضوع بحث ما به مناسبت درسهايي از قرآن و ايام روز و طرح كودتا سه مسئله بود. سوء عاقبت، قرآن درسوره‌ي روم مي‌فرمايد، گناه كه بر روي گناه جمع، بد عاقبتي به دنبال دارد. نخ و نخ به هم تابيده شد، طناب است. سيگار و سيگار، تنگي نفس، حب دنيا، قصه‌ي حضرت عيسي را گفتم كه آن طلا بالاخره نفر را كشت. سوم بحث پيمان شكني بود. اميرالمؤمنين به استاندارش مي‌گويد: اگر يك وقت ديدي «بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ» يك نفر تو مملكت دستش را دراز كرد براي خيانت عقوبت بدني طبق عملش كيفر كن او را به مقام ذلت بنشان بر پيشاني او داغ بگذار، آرم جنايت را به پيشاني او بچسبان كه اين خائن و بعد هم او را تقليد كن، يعني تهمت را قلاده كن و به گردن او بينداز. عوض اين كه در عبادت از او تقليد مي‌كني، حالا «وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهمه».
آخر حرف‌هاي من اين بود كه اگرمرگ بر طناب مي‌گويي، فكر نخ‌هاي درون خودت هم باش. شما و من هم آب صافي هستيم كه اگر آن را هم بزنند، لجن‌هاي زير آن مي‌آيد بالا. ما فعلاً رويمان خوب است، به هم كه مي‌رسيم، صبح شما به خير و حزب اللهي هستيم، خدا نكند كه پولي و حقوقي و چيزي از ما گرفته شود كه ما هم تحريك بشويم تا ببينيم عقده‌هاي دروني كشف مي‌شود.
خدا به مقام محمّد و آل محمّد همه‌ي ما را حفظ كند و مايه‌هاي فساد را از همه ما برطرف كند و قلب‌هاي ما را با هم مهربان كند.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته