1360/8/14 امام کاظم (ع)، سخنان - 2 بايگاني سالانه - 1360



بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين. »

بحثي كه هفته‌ي گذشته مطرح شد به مناسبت تولد امام كاظم(ع) بود و حديثي را تفسير كرديم. گفتيم امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ»(كنزالفوائد، ج‏1، ص‏219) علمي كه براي همه‌ي علم‌ها(علم مادر) است. اسم اين را علم مادر مي‌گذاريم. علمي كه همه‌ي علمها را بصورت علم مفيد در اختيار انسان و خدا قرار مي‌دهد. علمي كه به همه علم‌ها رنگ و هدف و جهت مي‌دهد. اين است كه: «أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ» يك نگاهي دريك دقيقه به ترجمه‌ي حديث مي‌كنيم. بعد جمله‌ي آخر را شرح مي‌دهيم. زيرا سه جمله‌ي اول را درجلسه گذشته شرح كرديم. امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: علم مردم را در چهار چيز يافتم. «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ» علم مردم را زير و رو كرديم. اطلاعات و دانستني‌ها را بررسي كرديم، ديديم خلاصه علم اين است «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدايت را بشناسي و بداني او خداي تو و تو بنده او هستي و تو در پيشگاه او و در محضر او هستي و فردا در دادگاه او خواهي بود و هر لحظه زير نظر او هستي. اين را بدان و هر كار مي‌خواهي بكن. يعني بداني كه خدا براي تو چه كرده است. نبودي، او تو را بود كرد. نداشتي، به تو هر چه نداشتي داد، جهل تو را علم كرد. ترس تو را امن كرد. گرسنگي تو را به سيري تبديل كرد. تشنگي تو را به سيرابي تبديل كرد. ذلت تو را به عزت تبديل كرد. استعداد‌ها به تو داد. ابرو باد و مه و خورشيد و فلك را براي تو درست كرد «سَخَّرَ لَكُمُ»، «خَلَقَ لَكُمْ»، «مَتاعاً لَكُمْ» همه چيز براي تو است. پس بايد بداني براي تو چه كرده است.
سوم بداني كه از تو چه مي‌خواهد، علت اينکه خدا ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را براي تو درست كرد، چيست؟ اين درست نشد براي اينكه انسان يك زندگي دو سه روزه داشته باشد. هدف را گم نكني، بداني «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» بدان خدا از تو چه خواسته است. خدا از ما چه خواسته است؟ خداوند سه چهار چيز از ما خواسته است.
الف) اينكه ما رشد پيدا كنيم. قرآن مي‌فرمايد: خواسته است كه روز به روز رشد كنيم. «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملك/2) مرگ و حيات را خداوندآفريد تا شما را آزمايش كند. «لِيَبْلُوَكُمْ» ما را آفريد تا آزمايش كند و استعدادهاي دروني در ما شكوفا شود. رشد انسان هم همين است كه بالقوه‌اش به بالفعل تبديل شود. استعدادهايش ظهور پيدا كند و از امكانات بهره گيري كند.
ب) خلق كرده است ما را براي اينكه زمين را آباد كنيم «وأَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»(هود/61) خدا شما را از زمين آفريد «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» خدا شما را از زمين انشاء كرد. شما را خدا از زمين بوجود آورد و خلق كرد و از شما خواست كه زمين را عمران كنيد. استعمار كنيد. استعمار يعني آباد كردن. منتهي مي‌گويند فلان كشور فلان كشور استعمار كرد. خود استعمار كلمه‌ي خوبي است، استعمار يعني آباد كردن! منتهي از آن جهت كه به اسم آباد كردن آمدند و خراب كرده‌اند، اكنون استعمار معناي بدي به خود گرفته است. والا استعمار به معني آباد كردن است. تلاش براي آبادي، در طلب آبادي بودن، خدا ما را براي چه آفريد آفريد؟ تا استعدادهاي ما گل كند و غنچه‌ها شكوفا شود. ما را آفريد تا زمين را آباد كنيم.
ج) «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات/56) خدا ما را آفريده است براي اينکه عبادت کنيم. كه عبادت جهت و رنگ خدايي دادن به كارها است. «في‏ سَبيلِ اللَّه» بودن و. . . امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: بايد چند چيز را بداني، هر كس بايد بداند كه زير نظر هست يا نيست، چون اگر زير نظر باشيم يك نحو زندگي مي‌كنيم و اگر زير نظر نباشيم يك نحوديگر زندگي مي‌كنيم. شما وارد خانه مي‌شويد چه مي‌كنيد؟ اولين كاري كه مي‌كني اين است كه ببيني كسي در اين خانه هست يا خير؟ اين خانه صاحب دارد يا بي صاحب است؟ صاحب آن خواب است يا بيدار؟ چيزهاي خانه حساب دارد يا مي‌توان به خانه خود برد؟ اگراين خانه صاحب و حساب داشت يك جور زندگي مي‌كنيم، در خانه صاحبدار و حسابدار يك نحو زندگي مي‌كنيم. اما اگر اين خانه صاحب و حسابي نداشت، زندگي در آن خانه فرق مي‌کند. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) اگر خانه بي صاحب و بي حساب است در خانه بي صاحب و بي حساب هر چه نبريم از جيبمان رفته است. خانه بي صاحب وحساب! چرا پس آرامي؟ وقتي ما بايد آرام باشيم كه خانه صاحب و حساب داشته باشد. حال اين خانه كوچك و فرضي را مثال زديم. شما مثال را به چيزهايي بزرگتر تعميم دهيد. مثلا كره زمين! آيا كره زمين صاحبي دارد؟ به نام خدا! صاحب و خداي اين خانه و هستي، همه چيز را زير نظر دارد و همه‌ي ما هستيم و در دادگاه بايد حاضر شويم و حساب پس بدهيم. اگر اين هستي صاحب دارد. يواش بيا يواش برو، روي قانون رفتار كن. اما اگر خانه حساب ندارد و صاحب ندارد. خدا و قيامتي نيست. در خانه‌ي بي صاحب و بي حساب هيچ دليلي براي اينكه ما با حساب رفتار كنم وجود ندارد.
لذا امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: اول بايد ببيني صاحب وحسابي داري يا نداري؟ خدايي داري يا نداري؟ اگر خدايي داري بايد رضايتش را تامين كني، اما اگر اين هستي خدايي ندارد، در خانه‌ي بي صاحب من به چه دليل حسابگر باشم؟ مسئوليتي ندارم. نمي‌شود گفت شما مسئول هستيد، مسئول در قبال چه کسي هستم؟ مسئول اسم مفعول است. اسم مفعول اسم فاعل هم مي‌خواهد. مسئول سائل نيز لازم دارد. شما كه به من مي‌گوئيد تو مسئول هستي، وقتي خانه صاحب ندارد، سائل من كيست؟ مسئول جامعه كيست؟ شما خودتان هم بي طرح و طراح درست شدي، پس خدايي كه در كار نيست. بر فرض اينكه خدايي در كار نباشد، من بي نقشه درست شده‌ام، شما هم بي نقشه درست شده‌اي، دو تا موجود بي طرح و طراح، دو تا موجود بي صاحب و بي نقشه و بي حساب، دربرابر هم مسئوليتي ندارند. مثل اينكه سيلي مي‌آيد و سنگ‌هايي را مي‌آورد. چون نه براي اين سنگ طرح و نقشه‌اي بوده و شعوري است، نه براي آمدن اين دوسنگ وسط رودخانه و اينكه الان دو تا سنگ وسط رودخانه مقابل هم قرار گرفته‌اند، طرح و نقشه‌ي قبلي نبوده است. آبي آمد، قطرات جمع شد، جوي شد، جوي‌ها جمع شد رودخانه شد، رودخانه‌ها جمع شد و سيل شد و سيل سنگي را آورد. بنابراين هيچ مسئوليتي ندارند. وقتي انسان مسئول است كه جهان خدا داشته باشد. خداي بي جهان مسئوليتي ندارد، «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» اول خدايت را بايد بشناسي، خانه بي صاحب نيست، خوب من هم مسئول هستم. در خانه‌ي بي صاحب من هيچ مسئوليتي ندارم. اگر فرد قدرت شنوايي دارد، بايد بگوييم سلام عليكم و آني كه كر است و گوش او نمي‌شوند به طريق ديگر بايد با او سلام و احوالپرسي كرد. وقتي مي‌شنود بايد با او سخن گفت. اگر خانه صاحب ندارد، بنده نيز مسئوليتي ندارم. بايد اول بشناسي كه خانه صاحب دارد تا به فيزيك و شيمي، بخاري و عطاري، جنگ و صلح جهت بدهد كه در خط خدا باشد. بايد بداني كه براي تو و در وجود تو چه به وجود آورده است. آدم اگر بداند كه خدا براي او چه كرده، ديگر غرور او را نمي‌گيرد. باد او را بر نمي‌دارد. امام كاظم مي‌فرمايد: تو بايد بداني كه چه چيز تو را از دين خارج مي‌كند و بيرون مي‌برد. حال تحت عنوان اينكه چه چيزي ما را از دين خارج مي‌كند صحبت مي‌كنيم.
عوامل انحراف:
1ـ امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: «أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِك» بايد بداني چه چيز باعث بي ديني تو مي‌شود. گرفتن علم از غير متخصص باعث بي ديني است. كسي كه راه خدا را از غير متخصص مي‌گيرد، منحرف مي‌شود. چقدر در زمان ما جوان‌هايي گول خوردند و اكنون نيز بندگان خدا در زندان هستند كه انسان غصه مي‌خورد. جوان‌هاي خوب، پاك، فقط اينها از راه خدا بيرون رفته‌اند، زيرا خواسته‌اند ايدئولوژي اسلامي را از يك غير اسلام شناس بگيرند، جرم اينها نيز همين است. فطرت‌هاي اينها پاك است، اسلام را نيز دوست داشته‌اند، ولي اسلام را از اهلش نگرفته‌اند. چقدر ما درقبرستان هايمان آدم خوابيده است، به دليل اينكه به دكتر غير متخصص و غير حاذق رجوع كرده‌اند و آمپول عوضي به آن‌ها زده شده و آنها از بين رفته‌اند؟ گرفتن دين از غير متخصص يكي از راه‌هاي انحراف است. ازصدر اسلام بوده، از اول بوده، قرآن مي‌فرمايد: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»(عبس/24) انسان نگاه كن به غذايي كه مي‌خوري و امام مي‌فرمايد غذا اين نيست كه در شكم ما مي‌رود، نگاه كن به غذايت يعني به غذاي فكريت نگاه كن. ببين علم را از چه كسي مي‌گيريم؟ نكند كه علم را از غير متخصص بگيري و حتي گرفتن علم ازمتخصص غير متقي هم گاهي ممكن است ضرر داشته باشد. چون هم علم مطرح است و هم تقوي. حديث داريم كسي كه حق خودش را از طريق طاغوت بدست بياورد، حق خود را نيز حرام كرده است. قاليچه مرا دزديده‌اند و من از طريق طاغوت قاليچه‌ام را پس مي‌گيرم. مي‌گويد چيزي كه حق خودت مي‌باشد، چون از طريق طاغوت گرفته‌اي باطل است. چرا؟ چون همين كه تو مراجعه به طاغوت مي‌كني، به همين اندازه آن طاغوت گرم مي‌شود. و خدا خواسته: «قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»(نساء/60) كه دكان طاغوت بسته باشد. و تو گرچه به خاطر خانه و فرش و رختخوابي و پولي به او مراجعه مي‌كني، اما به همين مقدار بازار او را گرم کرده‌اي. گاهي انسان‌هايي بخاطر مراجعه به طاغوت به حق خود مي‌رسند، ولي اين مراجعه به حق‌ها و رسيدن به حق‌هاي جزئي باعث از بين رفتن حق‌هاي كلي مي‌شود. يعني حكومت حق تضعيف مي‌شود و حكومت طاغوت بخاطر مراجعه من و تو گرم مي‌شود.
راه بي دين شدن چيست؟ چرا در جامعه‌ي ما افراد بي دين هستند؟
1ـ دين را از غير متخصص مي‌گيرند و لذا به ما گفته‌اند، حتما كسي را كه از او تقليد مي‌كنيد بايد مجتهد باشد. نگفته‌اند: عالم باشد، گفته‌اند فقيه باشد. فرق است بين علم وفقه، علم يعني دانستن علم و عالم يعني مي‌داند. فقيه يعني از بن مي‌داند و لذا ما عالم خيلي داريم، ولي فقيه كم داريم. فقيه يعني مطالب را از زيربنا مي‌داند و عميق مي‌داند و حكم خدا را بتواند از منبع و ريشه‌اش اتخاذ کند و لذا مي‌گويند استنباط كرده است. استنباط يعني كندن و به آب رساندن(آنگونه كه در ذهن من است، البته به اين مطلب قديم مراجعه كرده‌ام و مي‌ترسم اشتباه كرده باشم) وقتي انسان مي‌خواهد به آب برسد آنقدر زمين را مي‌كند تا به آب برسد، آنوقت مي‌گويند منبسط. استنباط يعني بايد آنقدر عميق و دقيق در قرآن و حديث شد، تا حکم خدا را از قرآن و حديث بيرون آورد، و نمي‌شود هركسي با «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» بتواند خود از قرآن استنباط كند. و اخيراً هم جملات استنباط زياد بكار مي‌رود. بنده اينطور استنباط مي‌كنم، استنباط من اين است. استنباط كار آساني نيست. ولي خيال مي‌كنند آسان است. راه بي دين شدن را مي‌گفتيم، دومين عامل خارج شدن از خط دوستي است.
ما چهار رقم دوستي داريم:
1- دوستي فرد با فرد يك رقم دوستي است. من مي‌خواهم با شما دوست شوم و شما مي‌خواهيد با من دوست شويد. اين يك معيار دارد.
2- دوستي و رابطه‌ي جامعه: مثلاً ملتي با ملت ديگر رابطه بر قرار مي‌كند و يا قطع رابطه مي‌كند. آنهم معيارهايي دارد.
3- علاقه فرد به ملت
4- علاقه و برخورد ملت با فرد.
پس فرد با فرد، ملت با ملت. فرد با ملت، ملت با فرد و در مجموع چهار نوع رابطه داريم. و هر كدام اينها معيارهايي دارد.
در رابطه فرد با فرد مي‌گويد که اگرخواستيد دوست شويد، با چه كسي؟ دوستهايت چه كساني هستند؟ حديث داريم كه وقتي خواستيد دوست بگيريد، اولاً ببينيد اگر فرد نماز مي‌خواند با او رفيق شويد. نماز نمي‌خواند با او دوست نشويد. حالا نمي‌خواهيم بگوئيم هر كه نماز مي‌خواند آدم خوبي است. مثال، اگر يك بازاري خواست به شما نسيه بدهد، اوچه مي‌كند؟ تلفن به دو سه نفر كه قبلا شما با او داد و ستد داشته‌ايد، مي‌كند. الو آقاي فلاني را شما مي‌شناسيد؟ چطور؟ ايشان آمده است جنسي را از ما نسيه ببرد، مي‌خواهم ببينم آيا چك و سفته‌هاي او پاس مي‌شود يا خير؟ چند نفر را مورد مشورت و تحقق قرار مي‌دهد. با دو سه نفر كه قبلا اين آقا با آن‌ها داد وستد داشته است، صحبت مي‌كند كه آيا چك وسفته آنها داده شده است؟ و بعد اطمينان مي‌كنيد. گرچه ممكن است چك و سفته‌هاي آن چند نفر را داده باشد و به شما نارو بزند و به شما كه رسيد بخورد، اين احتمال هم وجود دارد، ولي بالاخره وقتي پول سه نفر را داده است، خودش يك دلگرمي دارد. حديث داريم اگر خواستي با كسي دوست شوي اول يك تلفن به خدا بزن، الو، خدا! ايشان حق شما را داده است؟ نماز مي‌خواند يا خير؟ كسي كه نعمت‌هاي خدا را بخورد و فرار كنند، خدمات من را نيز مي‌خورد و فرار مي‌كند. ببينيد حق خدا را مي‌دهد يا نه؟ شكر خدا را بجا مي‌آورد يا خير.
دوماً ببينيد که به پدر و مادر احترام مي‌گذارد؟ ببينيد اين آقازاده يا دختر خانم خدمات پدر و مادر را قدرداني مي‌كند يا خير؟ اگر خدمات پدر و ماد ررا پايمال مي‌كند تو نيز زحمت نكش، هر چه به اين فرد خدمت كني، پيش از پدر و مادر به اوخدمت نمي‌كني. و او كه خدمات پدر و مادر را خورد و فرار كرد، خدمات تو را نيز مي‌گيرد و در مي‌رود.
سوماً رفقاي قبلي را نيز مراعات كند. احتمال هست كه آدم با نمازخوان خوبي هم رفيق شود ولي همين نماز خوان كلاهبردار شود. ممكن است حق خدا را بدهد ولي به من كه رسيد حق مرا ندهد. اما بالاخره چند درصد سبب دلگرمي است. فرد با فرد دوست مي‌شود. آنوقت حقوق مومن به مومن زياد است. اگر بدانيد در روايات ما مومن نسبت به مومن چه حقوقي دارد. از جزئي ترين مسئله گرفته تا مسائل كلي، از وام دادن از عطسه كه مي‌كند كه خير باشد تا ثواب سلام دادن و جواب سلام دادن كه جزئي است تا برسد به مسائل كلي و هدايت فكري و تعاون‌هاي فكري واخلاقي و الي آخر. از مسائل مادي يا مسائل معنوي، از مسائل اين جهاني تا مسائل آن جهاني. از گله‌هاي فردي تا كمك‌هاي جمعي، اين رابطه‌ي فرد با فرد است. (بحث عوامل انحراف است)آن وقت افرادي هستند در دنيا بخاطر يك سري روابط با افرادي همديگر را جذب مي‌كنند و يك نفر که منحرف است، آن‌ها را هم منحرف مي‌كند. و متاسفانه در منحرفين اينگونه هست، يك نفر كه جزء فلان گروهك در فلان دبيرستان يا راهنمايي است، چند دختر و پسر را جذب مي‌كند. اما اينكه پارسال و پيارسال در خط خدا وامام بود نتوانست آن‌ها را جذب کند. البته يك مقدار آن طبيعي است. چون خط خدا دقيق است و جذب شدن در آن مشکل‌تر است. آن خط‌ها آسانتر است.
آيه‌اي از قرآن بخوانم. قرآن مي‌گويد: روز قيامت افرادي كه دوست بد داشته‌اند وبخاطر دوستي از خط خدا منحرف شده‌اند، «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ»(فرقان/27) روزي كه ظالم دو دست خود را به دندان مي‌گيرد «يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً» كاش با فلاني دوست نشده بودم. روز قيامت دو دستش را محكم دندان مي‌گيرد. بني صدر دو دست را دندان مي‌گيرد و مي‌گويد: «يا ليتني لم اتخذ حزب مجاهدين خليلا». «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً» كاش با امام روي يك خط بودم، كاش آن ارتباطاطي كه با گروهك‌ها برقرار كردم با امام مي‌داشتم. کاش نماز جمعه را رها نمي‌كردم. رفتم سراغ چه كساني؟ امام را به چه كسي فروختم؟ امت را به چه كساني فروختم؟ الله اكبر نماز جمعه را به سوت دانشگاه فروختم. الله اكبر شد سوت. «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ» ظالم دو دست را دندان مي‌گيرد و نعره مي‌كشد و مي‌گويد: «يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»(فرقان/28) كاش بافلاني رفيق نمي‌شدم. «لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ»(فرقان/29) آنها من را از ياد خدا منحرف كردند. «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً» كاش در خط خدا بودم. خط خدا چه چيز كم داشت كه من منحرف شدم؟ خلاصه يكي از چيزهايي كه از عوامل انحراف است دوست است.
ما با چه ملتي بايد دوست باشيم و با چه ملتي بايد قهر كنيم؟ آدم يادش نمي‌رود حرفهاي ماركسي و اينگلز را كه مي‌گفتند: روابط سياسي و ديپلماتي تماماً بر اساس اقتصاد است. چون آنها اقتصاد را زير بنا مي‌دانند. زير بناي تمام روابط را نيز اقتصاد مي‌دانند. چشم خود را آقاي ماركس از گور باز كند و ببيند ما با كشورهايي كه رابطه داريم هيچكدام وضع اقتصادي خوبي ندارند و با كشورهايي كه قهر هستيم همه وضع اقتصاديشان خوب است. و اينطور نيست كه زير بناي وصل و قطع روابط همه‌اش اقتصاد باشد. پس يا فرد بافرد است كه اگر خواستيم رفيق شويم، بايد ببينيم نماز، احترام به والدين و دوستان قبلي چگونه بوده است. يا جامعه با جامعه، با چه كشوري قطع رابطه و با چه كشوري رابطه برقرار كنيم.
دوستي فرد با ملت را بگوييم. سربازي كه در جبهه از طرف بسيج و سپاه و رزمنده‌اي كه از عشاير در جبهه مي‌جنگد، فرد است. جان مي‌دهد براي اينكه ملت ايشان عزيز باشد. و آزاد باشد. ملت نيز بايد با فرد اينگونه باشد. كمك‌هاي پشت جبهه براي افرادي كه در جبهه زخمي مي‌شوند، بايد كمبودهاي جامعه را جبران كرد و جالب است كه هر چيزي كمبودش به گونه‌اي جبران مي‌شود. گاهي اوقات چاله‌اي را چيزي پر مي‌كند. فرض كنيد جاده را كه جهاد سازندگي مي‌سازد، فقط يك شن مي‌ريزد. وقتي ريگ و شن ريخت داخل آن تا پر شود.
داشتيم عوامل انحراف را مي‌گفتيم. اولين عامل گرفتن دين از افراد غير متخصص بود. دين را بايد از دين شناس گرفت. نمي‌شود هركسي را كه چند مقاله نوشته است، نامش را دين شناس گذارد. دين يك قرآن دارد. حداقل اگر كسي بخواهد يك دوره تفسير قرآن را بخواند بايد حداقل چند سال وقت گذارد، تا چه رسد به نهج البلاغه، تا چه برسد به روايات و. . . در همان روايت‌ها روايات متضادي است كه بايد قدرت انتخاب داشته باشد. (فرد دين شناس) آقاكباب پزي تخصص مي‌خواهد، كسي كه بلد نباشد(من در خانه‌ام دو سه بار خواستم كباب درست كنم گوشتها در آتش ريخت) كباب پزي تخصص مي‌خواهد و آنوقت مگرتفسير قرآن آسان است؟ دين بايد از دين شناس باشد. لازم هم نيست آخوند باشد. شما دين شناس دو لوكس پيدا كن، ما كار به ژست و قيافه‌اش نداريم. بحث اين است كه وقتي كتاب مي‌نويسد در كتابش ننويسد جن ياران پيامبر بودند كه چون آفتاب بود و آفتاب مكه گرم بود، شب به ديدن پيامبر مي‌آمدند و به اين اصحابي كه شب بخاطر گرمي آفتاب به ديدن پيامبر مي‌آمدند جن مي‌گويند. واقعا مسخره است. جن نيز يك موجود است. شما راحت بگو نمي‌دانم، هيچطور نمي‌شود. از رسول الله چيزي‌هايي را مي‌پرسيدند، مي‌گفت: «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي»(اعراف/187) من بلد نيستم. وقتي پيامبر مي‌گويد كه من بلد نيستم تو نيز بگو كه بلد نيستي. آقا جن چيست؟ نمي‌دانم. يك موجودي است. باغي در غرب درست كردند، باغ انگور 5 هزار رقم درخت انگور در آن درست كردند. خدايي كه هزار رقم انگور درست كرده است جن نيز درست مي‌كند. 2000 رقم سوسك تا حال ايجاد شده و خدا درست كرده است. خدايي كه 2000 رقم سوسك درست مي‌كند، جن را نيز درست مي‌كند. از تو درباره‌ي جن سوال مي‌كنند، بگو نمي‌دانم. مي‌گويد: جن يك كساني هستند كه آفتاب در روز آنها را اذيت مي‌كرده و شب به ديدار پيامبر مي‌آمده‌اند و اينها را جن مي‌گويند. وقتي كسي دين خود را از اينها گرفت روزنامه‌اش هم تعطيل مي‌شود و جاي پيروان و هوادارانش نيز در زندان است. بخاطر اينكه مي‌خواهند با اسلام بازي كنند. گرفتن علم از غير متخصص ضلالت است. «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»(تحف‏العقول، ص‏208) حديث داريم كه مردم شكلي كه از رهبر مي‌گيرند، بيش از شكلي است كه از پدر و مادر مي‌گيرند. يعني نقش رهبر در سازندگي شخصيت و در دادن ايده و طرز تفكر از نقش پدر و مادر بيشتر است. «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به امرائشان شباهتشان بيشتر است. «الناس على دين ملوكهم»(كشف‏الغمة، ج‏2، ص‏21)
مسئله سوم عوامل انحراف مي‌تواند رهبر باشد و لذا در قرآن امام نار و امام نور داريم. امام حق و امام باطل داريم. گاهي عوامل انحراف متاسفانه پدر مادرمي شوند. گاهي پدر و مادر بچه را كج مي‌كنند. «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»(كافى، ج‏2، ص‏12) هر بچه‌اي طبق فطرت سالم متولد مي‌شود، حديث است مگر اينكه پدر و مادر اين فطرت را تغيير مي‌دهند. آخر گاهي اوقات مي‌خواهيم حرفي را بزنم، مي‌بينم دوربين تلويزيون و بيت المال است. حيفم مي‌آيد غير از آيه وحديث چيزي بگويم و بخوانم، قرآن درباره‌ي انحراف والدين مي‌گويد: «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»(لقمان/15) اگر پدر و ماد نسبت به پسر و دختر، تلاش كردند و پاي او نشستند و گفتن که او را از خط خدا خارج کنند، اگر و او را مشرك كنند. جمله «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ» در دو جا آمده است. «وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»(عنكبوت/8) اگر پدر و مادر به پاي تو نشستند و خواستند از خط خدا تو را بيرون كنند «فَلا تُطِعْهُما» از آنها پيروري نکن. اگر خواستند عوض خدا به سراغ غير خدا بروند و گفتند: (دون الله) خدا چيست؟ اگر تو گفتي خدا و آن‌ها گفتند خدا چيست؟ «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» هم در سوره عنكبوت و هم سوره لقمان سفارش كرده است به پسرها و دخترها كه مواظب باشيد كه پدر و مادر شما را گمراه نكنند و از آنها پيروي نکنيد. پس گاهي بستگان نزديك باعث گمراهي مي‌شوند.
امام كاظم(ع) مي‌فرمايد: ‌اي انسان! حواست جمع باشد. خدا را بشناسيد و خط خدا و قضا و قدر خدا وحلال و حرام خدا و رضاي و غضب خدا را بشناسيد. و بدانيد كه خدا به شما و براي شما چه كرده است و بدانيد در گذشته براي تو چه كرده است؟ و چه امكانات مادي و معنوي ظاهري و باطني در اختيار شما قرار داده است؟ و بداني كه خدا از تو چه خواسته است؟ اين همه استعداد نداده است، براي اينكه ما بخوريم و بخوابيم. در جلسه‌ي قبل گفتم اگر انسان رفت در يك خانه و ديد آشپزخانه دارد و هم چراغ گاز و يخچال و هم رختخواب و هم كتاب مي‌فهمد كه اين اتاق همه چيز دارد. ما فقط مغز نيستيم شكم نيستيم، فقط هوش و حافظه و دست و يا فقط شهوت نيستيم. چون درما همه استعدادها هست بايد براي هه كاري از وجود خود استفاده كنيم. بايد همه رقم استفاده‌اي از ما بشود. فقط نيرويمان در يك جهت مادي و يا يك جهت معنوي نباشد. ببينيم چه چيزي مي‌خواهد ما را ازخط بيرون كند. يكي از چيزهايي كه ما را از خط بيرون مي‌كند، جوزدگي است كه خيلي مهم است. كه يك مرتبه يك جوي پيدا مي‌شود و ما هم آگاهانه دنبال آن جو مي‌رويم. جو زدگي خيلي مهم است. قرآن درباره‌ي جوزدگي آيات زيادي دارد. مي‌گويد: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ»(انعام/116) پيامبر اگر خواسته باشي ازجو حاكم پيروي كني «يُضِلُّوكَ» گمراهت مي‌کنند. جو مهم نيست. معيار مهم است، اكثريت مهم نيست. بايد ديد اكثريت باكيست؟ اگر شما در دستتان طلا است و اكثريت بگويند سفال است با گفتن اكثريت طلاي من سفال نمي‌شود. در دست من سفال است. اكثريت گفتند طلا است. بنابراين كار به اكثريت نداشته باشيد. به خود حرف كار داشته باشيد. منتهي چه خوب است كه هم حرف حق باشد و هم اكثريت تابع اين حق باشند.
يكي ديگر از عوامل انحراف گناه است. آدم مرتب مرتكب گناه مي‌شود و يك مرتبه خطش كج مي‌شود. مثل بازاري‌ها كه بدهكار مي‌شوند. 2 هزار تومان، مي‌شود 10 هزار تومان، مي‌شود 20 هزار تومان، مي‌شود 100 هزار تومان، 200 هزار تومان و. . . وقتي ديد بار زياد شد، يكمرتبه ورشكسته مي‌شود و از شهر فرار مي‌كند. عوامل فرار از شهر زياد شدن قرض‌ها است. قرض. قرض، قرض، . . . يك مرتبه نتيجه‌اش فرار مي‌شود. سيگار، سيگار، سيگار، . . . يك مرتبه تنگي نفس مي‌شود. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»(روم/10) قرآن مي‌گويد گناه، گناه گناه، يك مرتبه عاقبت گناه انفجار است. عاقبت گناه زياد انفجار است. گناه يكي از عواملي است كه باعث بيرون رفتن انسان از خط مي‌شود.
عامل ديگر غرائز است. بايد مراقب باشيم که حب و بغض ما را تغيير ندهد. و اين خطري است براي حزب الله كه وقتي يك نفر را مي‌خواهيم بكوبيم، چنان مي‌کوبيم که ديگر نمي‌تواند از جايش بلند شود. (مثلا فردي را يك كيلو بايد كوبيد، مي‌گوييم نه! آنقدر او را بكوبيد تا به آخر) آخر اين فرد را بايد يك كيلو كوبيد. يك نفر را بايد يك طلاقه كرد، سه طلاقه مي‌كنند. يك نفر را كه دوست دارند تا اوج مي‌برند. بايد مواظب باشيم که اين حب و بغض‌ها معيار و حد و مرز داشته باشد. خيلي بايد حواسمان را جمع كنيم. يك وقتي گفتم: جايي يكي از افراد حزب اللهي سر چهار راه ايستاده بود، يك ژيان قرمز رد مي‌شد، مي‌گفت: بگذار برود، بدبخت و مستضعف است. ولي اگر بنز رد مي‌شد، مي‌گفت: بگير! اين مستكبر است. آقا بدبخت و مستكبر ندارد. سر چراغ قرمز گاري و دوچرخه همه بايد بايستند. مشاهده مي‌كنيم كه اين فرد رگ مذهبي‌اش گل نكرده است، اين مذهب نيست، بي ديني است. اگر كسي در حكم بين پولدار و فقير فرق بگذارد، بي ديني است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامين إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً»(نساء/135) بايد به قسط عدل را پياده كنيم. هركس از چراغ قرمز رد شد بايد جريمه شود. «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً» حكم به خدا بكن، اگر غني و فقير بود اين مسئله درقضاوت تو نبايد اثر بگذارد. (ان يكن ژيانا و بنزا) اگر بنز و اگر ژيان بود در تو اثر نگذارد. نگو اين مستضعف و بدبخت را بگذار برود وآن ديگري را جلويش را بگير. بنابراين بايد مواظب باشيم كه غرايز و حب و بعض‌ها ما را از دين بيرون نکند. دوست ما را از دين بيرون مي‌كند، جوزدگي ما را از دين بيرون مي‌كند. گناه ما را از دين بيرون مي‌كند. گرفتن دين و ايدئولوژي اسلامي از غير اسلام شناس عميق و امين ما را از دين بيرون مي‌كند. خدايا تو را به آبروي صاحب سخن موسي بن جعفر قسم مي‌دهيم خودت را به ما بشناسان. خدايا آن هدفي كه براي ما منظور كرده‌اي به ما بشناسان. خدايا آن چيزهايي كه ما را از خط تو دور مي‌كند به ما بشناسان. و همه ما را توفيق ده تا از خط تو بيرون نرويم و كساني كه با طرح و توطئه‌ها دختر و پسر ما را از خط بيرن كردند، دختر و پسران گول خورده را توفيق هدايت و گول زنندگان را رو سياهتر از اين قرارشان بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»