1360/11/9 ياد نعمت هاي ويژه بايگاني سالانه - 1360



بســم اللّه الرّحمن الرّحــيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين. الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

هر چه به بهمن نزديك مي‌شويم به مناسبت سومين سالگرد پيروزي انقلاب خوب است كه ما نيز يادي از انقلاب بكنيم. كه به حق انقلاب مردم ايران نعمت بزرگي بود. اگر يادتان باشد، در بحث قبل ياد نعمت‌هاي خدا را نوشتيم و از آن مي‌خواهيم به ياد از نعمت انقلاب برسيم. خلاصه‌اي از بحث قبل را بگويم تا به بحث اين جلسه گره بخورد.
گاهي انسان ياد مخلوقات خدا مي‌كند. به آفرينش مخلوقات دقت مي‌كند. همين كه انسان «يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»(آل عمران/191) فكر مي‌كند، معرفت او زياد مي‌شود. پس ياد مخلوقات خدا معرفت انسان را زياد مي‌كند. ياد اين كه خدا چه قدرت نمايي‌هايي كرده است، بنابراين هيچ وقت با بسته شدن سه، چهار راه انسان در بن بست قرار نمي‌گيرد. ياد قدرت خدا روحيه‌ي توكل به انسان مي‌دهد. اگر از اين طريق و آن طريق راه بسته شد، باز خدا قدرت دارد «فتَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ»(هود/56) ما بايد به وظيفه‌مان عمل كنيم. ما بايد بلد باشيم بندگي كنيم، خدا هم بلد است كه خدايي كند. ياد علم خدا به انسان حيا مي دهد. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ»(غافر/19) نگاه‌ها را مي‌داند و مي‌داند در اين نگاه‌ها چه معنايي وجود دارد. اين به انسان حيا مي‌دهد. ياد لطف خدا و اينکه چقدر به ما لطف كرده است، عشق و محبت او را در ما زنده مي‌كند. خلاصه بحث جلسه‌ي قبل درباره‌ي ياد خدا بود و چون به سوي سومين سالگرد پيروزي انقلاب و به سوي بهمن مي‌رويم، ما هم ياد از نعمت‌هاي خدا مي‌كنيم و روي اين مسئله بحث مي‌كنيم.
ياد نعمت‌هاي ويژه:
يك سري نعمت‌ها را انسان بايد به طور خصوصي يادش باشد. مثل اين كه گاهي انسان يك در براي خانه‌اش درست مي‌كند، براي اين كه اموال درون خانه‌اش را حفظ كند. گاهي در خانه باز يك گاو صندوق دارد، براي اين كه پولي يا طلايي را در گاو صندوق بگذارد. پس ما يك در بزرگ براي خانه و يك گاو صندوق براي چيزهاي قيمتي مي‌خواهيم. قرآن جايي مي‌گويد: «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّه»(اعراف/69) به ياد تمام نعمت‌هاي خدا باشيد. در يك مورد مي‌گويد: ياد فلان نعمت ما باشيد. در جاي مي‌گويد: به غير از ياد عموم، ياد نعمت‌ها‌ي خصوصي هم باشيد. نعمت‌هاي خصوصي خداوند نعمت آزادي و نعمتي است كه ما در 22 بهمن داشته‌ايم. پس بحث ما نعمت‌هاي خصوصي است.
1 - نعمت هدايت: قرآن مي‌فرمايد «وَ اذْكُرُوهُ» يادتان باشد. البته معناي ذكر را در جلسات ديگري گفتيم. ذکر فقط لا اله الا الله نيست. گر چه لا اله الا الله و سبحان الله نيز ذكر است. بهترين ذكر اين است كه انسان توجه داشته باشد كه نعمت از خداست و هر وقت بخواهد مي‌گيرد و من فعلاً امانتداري بيش نيستم. پس بايد حد اكثر اين استفاده را از اين نعمت بكنيم. اين را ياد حقيقي مي‌گويند. مي‌خواهد خلاف كند، ياد خدا بيفتد. مي‌خواهد ناسپاسي بكند، ياد الطاف خدا بيفتد. روح ذكر اين است. ذكر ياد خداست. ياد نعمت‌هاي ويژه باشيد. «وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّين»(بقره/198) ياد خدا باشيد «كَما هَداكُمْ» براي اينكه شما را هدايت كرد «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّين» اگر چه قبل از اين از گمراهان بوديد. اين نعمت هدايت است. نعمت هدايت خيلي نعمت مهمي است. خدا را شكر كه ما را هدايت كرد. خدا را شكر كه خودش را به ما نشان داد. خود را به ما شناساند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا»(اعراف/43) خدا را شكر كه ما را به راه حق هدايت كرد. ما چه بوديم؟ طرز تفكر ما چه بود؟ در زمان طاغوت آرزوها چه بود؟ در زمان طاغوت محفوظات چه بود؟ در زمان طاغوت مقدار مصرف چقدر بود؟ در زمان طاغوت نماز جمعه چه بود؟ نماز جماعت‌ها، چند نفر بودند؟ نمازخوان‌ها چند نفر بودند؟ چه گروهي بودند؟ در زمان طاغوت كتابهاي شهيد مطهري چقدر چاپ مي‌شد و چه كساني آن را مي‌خواندند؟ مركز فساد چقدر بود؟ اين نعمت‌هاي مادي و معنوي است. نعمت هدايت، انقلاب ما، جوانان ما و نسل ما را از انحراف نجات داد و هدايت كرد. پس يادتان باشد «وَ اذْكُرُوهُ» ياد خدا باشيد. براي اين كه خدا شما را هدايت كرد. «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّين» اگر چه قبل از اين شما ضال و گمراه بوديد.
من كسي را ديدم كه كاباره و سينمايي را داشت، يك زماني خدمت او رسيديم و ايشان يك مرتبه در اواسط صحبت محكم در سر خودش زد و شروع به گريه كرد. بعد گفتم كه برادر چه شد؟ گفت: الآن يادم مي‌افتد كه زمان طاغوت، چقدر جوان را آلوده كردم و چقدر كمك به ساواك كردم. عكس شاه مي‌آمد و جوان‌هاي خوبي كه در سينما بودند و اين‌ها به احترام شاه بلند نمي‌شدند، من اين‌ها را از روزنه شناسايي مي‌كردم و بعد به ساواكي‌ها خبر مي‌دادم. شروع كرد به گفتن جنايات خود و يك مرتبه سالن سينما را داد و آنجا را مهديه كرد و آنجا مركز تبليغات اسلامي و فيلم‌هاي سالم شد و اين معناي ذکر است. (من خودم خيلي جاها رفتم سخنراني كردم و به من گفتند كه اين جا قبلاً مركز شراب خواري بوده است) «يحيي الارض بعد موتها» زمين زنده مي‌شود، بعد از آني كه مرده بود. دل‌ها زنده مي‌شود بعد از اين كه مرده بود. كما اين كه يكي از معانيش اين است كه با باراني كه مي‌فرستيم زمين زنده مي‌شود، بعد از آني كه مرده بود.
2- نعمت حكومت. قرآن مي‌فرمايد: «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» نعمت هاي خدا را يادتان باشد. «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً»(مائده/20) نعمت خدا را ياد بياوريد. 22بهمن نزديك است. «جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ» رهبران آسماني را در ميان شما قرار داد «وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً» و شما ملوك شديد. قدرت به دست آورديد. ذليل بوديد، عزيز شديد.
3- نعمت قانون: در باره‌ي نعمت قانون نيز قرآن آيه‌اي دارد مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ»(بقره/231) قسمت اول آيه مثل آيه قبل مي‌ماند و لذا به آن اشاره كرديم «وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ» ياد نعمت‌هاي خدا باشيد از جمله «أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ» به شما قانون داديم. كتاب آسماني داديم. داشتن قانون خود يك نعمت است. داشتن قانون بزرگترين نعمت است و اين هم قانوني مثل قانون مجلس خبرگان، مثل قانون اساسي ما و. . .
خدا شهيد مظلوم بهشتي رحمت كند، 12 نوع قانون اساسي را از چند كشور مترقي گرفت و همه را مطالعه كرد و به دوستانشان نيز داد و مطالعه كردند و گفت: بايد قانوني بنويسيم كه تمام امتيازات آن‌ها را داشته باشد و امتيازاتي داشته باشد كه آن‌ها نداشته باشند. داشتن قانون و نظام، داشتن رهبر، داشتن هدايت. اين‌ها از نعمت‌هاي ويژه است. يادتان باشد.
4- نعمت آزادي. قرآن مي‌گويد: «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»(ابراهيم/6) ياد نعمت‌هاي خدا باشيد، چنانچه شما را از طاغوت نجات داد، اين همان نعمت آزادي است. پس يكي از نعمت‌هاي ويژه، نعمت هلاك طاغوتيان است. طاغوتيان هلاك شدند، منافقين كشته شده‌اند و خوبي‌اش هم در اين است كه يكي از پدر و مادر منافقين هم جرأت حرف زدن ندارند. چون اگر در يك كوچه يك مادر منافقي بيايد، بگويد که بچه‌ام را کشتند، صد مادر شهيد به او حمله مي‌كنند که خفه شو! بچه‌ي تو ضد انقلاب بود. در هر كوچه و خياباني آنقدر مادر و پدر و برادر شهيد و حزب اللهي هست كه مادر منافقين جرأت حرف زدن ندارند. (البته مادر خيلي از منافقين طرفدار حزب اللهي‌ها هستند و خودشان حزب اللهي هستند) زيرا يك منافق اگر كشته شد، در مقابلش ده‌ها و صدها شهيد هستند. مادران خودمان در مقابل مادران منافقين و اعدامي‌ها ايستاده‌اند. اين حكومت حزب الله است که البته بسيار گران تمام شده است. به قيمت خون تمام شده است. ولي مي‌ارزد. چون گاهي اوقات تا خون ريخته نشود، تا آيت الله دستغيب تكه تكه نشود، شيراز يك دست نمي‌شود. براي يک دست شدن استان شيراز، خون لازم است. يك افرادي ته دلشان يك نق‌هايي مي‌زنند، اما تكه تكه شدن آيت الله دستغيب را كه ديدند يك دست مي‌شوند. آيت الله مدني نيز تبريز را يك دست مي‌كند. آقاي هاشمي نژاد هم مشهد را يك دست مي‌كند. هركدام از اين‌ها يك استان را يك دست مي‌كنند و اين لطف خداست. چون آيت الله مدني و دستغيب هر دو پير بودند و حيف است كه آن‌ها در رختخواب بميرند و خوب است كه شهيد شوند. و حقش همين است و آرزويشان نيز همين است. «إِذْ أَنْجاكُمْ» پس نعمت آزادي و هلاک طاغوتيان نعمت هاي ويژه اي است. «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عاد»(اعراف/74) ما سركشان قوم عاد را نابود كرديم. «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ»(اعراف/69) ما سركشان قوم نوح را غرق كرديم و شما را جاي آن‌ها گذاشتيم. نعمت اين كه زمينه باز شد، بني صدرها ورجبي‌ها و ازهاري‌ها و بختيارها نابود شدند و شكست خوردند و دربدر شدند و شما جاي آن‌ها نشستيد. و اين خود نعمتي است كه قرآن عنايت دارد «و جعلكم خلفاء» و شما جانشين آن‌ها هستيد. بعد از اينكه قوم عاد و قوم نوح، قوم اين دو پيغمبر ستمگري و سركشي كردند، خدا اين‌ها را هلاك كرد و شما را جاي آن‌ها نشاند و اين نعمتي براي شماست.
5 - در مورد نعمت امنيت قرآن مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»(انفال/26)‌اي انسان‌ها يادتان باشد و يادتان نرود «إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ» حزب اللهي‌ها كم بوديد و در زمان شاه چند نفر بيش‌تر نبوديد، كم كم طرفدارهايتان زياد شد. معدود بوديد، كم كم زياد شديد. «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ» يادتان باشد كه شما قليل و كم بوديد، مستضعفين هم كم بوديد. «مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ» شما در زمين مستضعف بوديد و بعد مي‌گويد «تَخافُونَ» خوف هم داشتيد. هم كم بوديد و هم دل نداشتيد و ترسو بوديد. «تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» اصلاً مي‌ترسيديد مردم شما را بربايند. مي‌ترسيديد كه(شما انقلابي ها) را يك مرتبه مردم بربايند. «و مأويكم و ايّدكم» هم به شما مأوا داد و هم شما را تأييد كرد. هم شما را ياري كرد و هم به شما مأوا داد. قليل بوديد، مستضعف بوديد. هم كم بوديد و هم ضعيف، خدا به شما نعمت داد، زيادتان كرد، قويتان كرد، ياريتان كرد. اين‌ها نعمت‌هايي است كه به شما داده است. ديگر اين‌ها بايد با آهنگ‌ها، سرودها، نمايش‌ها، اين آيات را تأييد كنند. چگونه يك قليل مستضعف مورد تأييد قرارگرفت؟ ضعف اين‌ها قدرت شد. قلت و كمبودشان مأوا شد. علي‌اي حال، اين را بايد هر كسي با شعر و حماسه، با نمايش و. . . تأييد كند. من به عنوان يك معلم درس‌هايي از قرآن، آيات قرآنش را مي‌گويم، ديگران هم كارهاي ديگرش را بكنند.
7 - نعمت هوادار: شما هوادار نداشتيد، هر يك از شما كه مي‌خواستيد به راهپيمايي برويد، پدرتان مي‌گفت: نرويد. مادرت، مادر بزرگت، پدر بزرگت و همه مي‌گفتند: نرو. همسرت مي‌گفت: نرو. در خانه جوان‌ها نيز غريب بودند. قرآن مي‌گويد: «وَ اذْكُرُوا» يادتان باشد «إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً فَكَثَّرَكُمْ»(اعراف/86) كم بوديد و شما زياد شديد.
اتحاد، وحدت، دفع شر، امدادهاي غيبي و. . . اين‌ها همه نعمت‌هايي است كه خدا به ما داده است. در مورد نعمت‌هاي ويژه و به مناسبت 22بهمن مواردي را بيان كرديم. خداوند به ما گفته است يادتان نرود. نعمت‌ها يادتان باشد. چون انسان مثل زغالي است كه بايد آن را باد زد. انسان جوري است كه اگر يادش نياوريم، يادش مي‌رود و فراموش مي‌كند و اين است كه قران دائماً «وَ اذْكُرُوا» گفته است، يعني يادت نرود. تذكر براي انسان لازم است. انسان فراموش مي‌كند.
انسان اگر خدا و نعمت‌هاي خدا را فراموش كند، گاهي زود تحت تأثير قرار مي‌گيرد. خودش را مي‌فروشد، مكتبش را ازدست مي‌دهد. نسبت به خدا بدبين مي‌شود. نسبت به انقلاب بدبين مي‌شود.
(حال يك داستاني است برايتان بگويم) مادري بچه‌اش مريض بود، پدر بچه هم بچه را خيلي دوست داشت. خلاصه يك روز پدر بچه رفت بيرون و بچه مرد. مادر هم نگفت كه بچه مرده است. بچه را لاي پارچه‌اي پيچيد و در صندوق خانه گذاشت. پدر كه آمد گفت: بچه كجاست؟ گفت: بچه دارد استراحت مي‌كند. شما بياييد غذا بخوريد. غذا خورد و مادر نيز آرايش كرد و احوال پرسي گرمي کرد و غذا خوردند و بعد مادر به پدر گفت: سوالي مي‌كنم، به من جواب بده! گفت: بگو! گفت: اگر خدا يك چيزي به تو امانت داد و بعد خواست از تو پس بگيرد چه مي‌كني؟ گفت: حتماً به او مي‌دهم. گفت: نق نيز مي‌زني؟ گفت: خير، امانت را بايد داد. گفت: اصولاً نعمت‌هاي ما از كيست؟ گفت: از خدا. گفت: خدا بچه‌اي به ما داده و حالا خواسته است كه بچه را بگيرد. بوجود آمدن بچه لطف است و گرفتنش هم لطف است. در جهان بيني الهي انسان هيچ وقت قهر نمي‌كند. چون هر چه مي‌بيند خير است. در بينش الهي، در جهان بيني الهي هر چه هست خير است. شرها هم كه به نظر ما شر است، خير است. «عسي ان تكرهوا» ما هيچ پيش بيني نمي‌كرديم كه در مقابل آن همه شكنجه و آن همه زندان و تبعيد و آن همه سختي و خفقان به يك چنين انقلابي برسيم و چون خدا مي‌خواست به آن رسيديم. اكنون وضع ما و آينده‌ي ما الحمد لله بسيار روشن است. تمام اين دبيرستان‌ها، دختر و پسرها، چنان علاقه به مذهب پيدا كرده‌اند و اين آقايان التقاطي و روشنفكرنماهاي چنيني و چناني هم مشتشان باز شد و عقب نشستند و واقعاً ايران پر از رجايي است. به شرط اين كه بچه دبيرستاني‌ها حواسشان را جمع كنند. واقعاً ايران پر از بهشتي است. همينطور كه رجايي خودش را ساخت و بازويي براي امام بود. جوان‌ها، دخترها و پسرها نيز بايد خودشان را بسازند تا بازويي براي مهدي(ع) باشند. چون ما سه آيه در قرآن داريم كه مي‌فرمايد: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه/33) جاي ديگر نيز همين را مي‌گويد: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» دين اسلام بر همه‌ي مكتب‌ها غلبه خواهد كرد. و رهبر آن هم حضرت مهدي(ع) است. حال كه امام زمان هست و مي‌آيد و حال كه مكتب ما طبق وعده‌ي خدا پيروز و عالمگير است، بايد خود را آماده سازيم. «وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) مكتب ما عالمگيراست و حضرت مهدي(ع) امام برحق ماست. طبق اين وعده دختر و پسرها در مدرسه‌ها و راهنمايي‌ها بايد خودشان را آماده كنند كه بازو و شاخه و شعبه‌اي براي حضرت مهدي(ع) باشند. ما چقدر نياز به اسلام شناس داريم و چقدر کم است! چيزهايي كه ما را ياد خدا مي‌اندازد چند چيز است. و چيزهايي كه ما را از خدا غافل مي‌كند نيز چند چيز است. حال در اين چند دقيقه عوامل غفلت و عوامل ياد خدا را برايتان بگويم.
عوامل ذكر:
ايام الله، يادتان باشد. روزهايي كه صحنه‌هايي پيش مي‌آيد و افكار يك مرتبه حركت مي‌كنند. حوادث ذكر است. قرآن مي‌فرمايد: «أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»(اعراف/94) گاهي شماها را در حوادث مي‌گذاريم. «لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ» تا زنگ‌هايي كه روي قلب هايتان است، سائيده شود. قلب شما زنگ خورده است. مثل آهني كه زنگ مي‌خورد و با سوهان زنگ آن را مي‌برند. قرآن مي‌گويد: همانطور كه سوهان زبر است، اما اين سوهان زبر باعث مي‌شود كه آهن صيقل و صفا پيدا كند. چيزهايي نيز خورده مي‌ريزد. همه‌ي اين خورده ريزها عوض آن اين است كه صيقل پيدا مي‌كند. قرآن مي‌فرمايد: ما بشر را در حوادث و سختي قرار مي‌دهيم و «لعلهم يتضرعون» تا دل هايشان پاک شود. حوادث تلخ و شيرين، خواندن تاريخ، ياد خدا، تاريخ ديگران، مسافرت درزمين‌ها، سير در ارض باعث ذکر و ياد خدا و صيقل يافتن روح و عبرت است. همين آيه‌اي كه چندين بار در قرآن به ما گفته است: «سيرُوا فِي الْأَرْض»(انعام/11) و طبق اين آيه جمهوري اسلامي گروه‌هايي را به سراسر دنيا اعزام مي‌كند. چرا گروه‌هايي را اعزام مي‌كند؟ مي‌خواهد يكي از آيات قرآن عمل شود. قرآن به ما سفارش كرده «سيرُوا فِي الْأَرْض» بلند شويد و در زمين بگرديد، منتها گردش فقط براي تفريح نباشد. گردش براي اين باشد که آثاري را ببينيد و عبرت بگيريد، با فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، با عوامل سقوط و عوامل عزت آشنا شويد. تجربه هايشان را ياد بگيريد و ياد بدهيد. اين‌ها فايده‌هاي سير در زمين است و اين گروه‌هايي كه از طرف جمهوري اسلامي بنا شده است به كشورها بروند، فلسفه‌اش آيه «سيرُوا فِي الْأَرْض» است. اين مطلب را ديگران عمل كردند. كشورهاي آمريكايي و غربي آمدند، وجب به وجب زمين‌هاي ما را زير نظر گرفتند و آن «سيرُوا فِي الْأَرْض» را كه ما بايد عمل کنيم، آنها عمل کردند. يعني ما نشستيم و آن‌ها آمدند، به دستورات ما عمل کردند. يك نفر بازاري و اداري پولي كه بدست مي آورد، مثلاً تنگ ناصرالدين شاه را مي‌خرد و براي جهازيه‌ي دخترش يك قاليچه‌ي ابريشمي مي‌خريد و در اين ابريشم و شيشه دفن مي‌شود. حالا اگر به جاي ابريشم و شيشه با دنيا آشنا مي‌شد، با تمدن‌ها و فرهنگ‌ها آشنا مي‌شد، خيلي اسلام پيش مي‌رفت و ان شاءالله اين به دوش جوان‌هاي نسل آينده است.
يكي از ذكرها خود قرآن است. نماز هم ذکر است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»(حجر/9) خود قرآن به خودش گفته است كه من ذكر هستم. يعني براي شما تاريخ‌هايي را بيان مي‌كنم تا تكان بخوريد و به ياد داشته باشد. داستان‌هاي قرآن ذكر است. قرآن به رسول اكرم مي‌گويد: «انما انت مذكر» يعني تو مردم را يادآور مي شوي. يعني تو بادزني هستي كه بايد مردم را باد بزني تا خاموش نشوند. و روايت داريم كساني را كه خدا دوستشان دارد، زود گوش ماليشان مي‌دهد، تا اين‌ها چشمشان باز شود. سابق خيابان كه مي‌كشيدند، مي‌گفتند: خيابان بايد صاف باشد، حال مي‌گويند: خيابان بايد كج باشد. چون مي‌گويند: خيابان صاف راننده خوابش مي‌گيرد و كسل كننده است. زندگي يك نواخت كسل كننده است. انسان بايد بالاخره در اين جزر و مدها رشد پيدا کند. رشد انسان و تمام علم و اختراع بشر به خاطر سختي‌ها است. اگر فشار تاريكي نبود، اختراع برق نبود. سختي مرض نبود، داروسازي نبود. فشار گرما و سرما نبود، وسايل گرم كن و سرد كن نبود و اگر زلزله نبود، خانه‌هاي ضد زلزله نيز ساخته نمي‌شد. بيش‌تر رشد زير سايه‌ي تلخي‌ها است. حوادث انسان را به ياد خدا مي‌اندازد. قرآن انسان را به ياد خدا مي‌اندازد. رسول الله انسان را به ياد خدا مي‌اندازد. دوست خوب هم انسان را به ياد خدا مي‌اندازد. برعكس كه دوست بد انسان را از ياد خدا غافل مي‌كند.
در اين جا حديثي را در مورد دوست برايتان بخوانم كه چگونه دوست انسان را تحت تأثير قرار مي دهد. چون بسياري از اين‌ها كه در زندان و جزو گروهك‌ها هستند، وقتي با آن‌ها حرف مي‌زني، مي‌گويد: فلان دوست مرا جذب كرده است. دوستي چه خطري است؟ در زندان‌هاي ما اگر صد زنداني هست 90 تا از آن‌ها از طريق دوست منحرف شده‌اند. شما يك روز خودت را بررسي كن. اصولاً باران پاك است. منتهي به زمين كثيف كه مي‌بارد، باران هم كثيف مي‌شود. باران تميز چون به زمين كثيف باريده، آلوده مي‌شود. ما همه فطرت هايمان پاك است. منتهي اين فطرت‌هاي پاك در خانواده‌ها و در محيط‌ها و با دوستان ناپاك كه برمي خورد، اثر مي گيرد و در اين زمينه يك مقداري مقايسه‌اي بين دوست فاسد و دوست خوب دارم. دوست بد چگونه انسان را غافل مي‌كند؟
حديث اين است كه امام مي‌گويد: تعجب مي‌كنم، مردم غذايي را كه مي‌خورند دقت مي‌كنند، ولي دوستي را كه مي‌گيرند، دقت نمي‌كنند.
غذاي فاسد و دوست فاسد. . . حديث در رابطه با اين است كه يكي از چيزهايي كه ما را از ياد خدا غافل مي‌كند، دوست فاسد است. دوست فاسد در بازار، كنار بازاري مي‌نشيند و اينقدر غر مي‌زند كه آن فرد هم نسبت به انقلاب بدبين مي‌شود. در كارخانه و مزرعه و دبيرستان، در دانشكده و محيط و خيابان و خانه و. . . اينقدر غر مي‌زند تا ما از اين همه يادها غافل شويم. اينکه خداوند ما را هدايت كرد، ما چه بوديم؟ ما ايراني‌ها آتش پرست بوديم. يك ليوان آب سر خداي ما مي‌ريختند، خداي ما خاموش مي‌شد. نعمت اسلام و جمهوري اسلامي، نعمت قانون اساسي، نعمت آزادي، و هزاران نعمت ديگر را يك دوست بد مي‌نشيند و غر مي‌زند تا همه اين نعمت‌ها ناديده گرفته شود. پس صد رحمت به غذاي بد. ضرر دوست بد و فاسد هميشگي است و ضرر غذاي فاسد موقت است.
مي خواهيم حديث را کمي بيش‌تر تحليل کنيم:
1- غذاي فاسد، يكروز و يا دوروز انسان را بيمار مي‌كند. و يا ممکن است ده روز و يك ماه انسان را بيمار كند، ولي دوست فاسد، براي هميشه انسان را فاسد مي‌كند.
2- غذاي فاسد را انسان تشخيص مي‌دهد، ولي دوست فاسد را انسان تشخيص نمي‌دهد. گاهي اوقات دوست فاسد را آدم در قالب دوست صالح مي‌يابد. ولي غذاي فاسد را اگر انسان خورد، از مزه و بو و رنگ و طعم آن مشخص مي‌شود، که فاسد است. ولي دوست فاسد را گاهي نمي‌توان زود تشخيص داد.
3- آثار غذاي فاسد در فاصله‌ي كمي از بين مي‌رود، ولي آثار دوست فاسد زود از بين نمي‌رود. گاهي يك صحنه كافي است كه مسير انسان را تا آخر عمر عوض كند.
4- در غذاشناسي كار شده است. دانشكده و پزشك غذاشناس داريم. در ارتش وقتي مي‌خواهند يك غذايي را براي سربازان و کادر در نظر بگيرند، گروه غذاشناس دارند كه چه مواد غذايي در غذا بريزيم؟ در غذاشناسي كار شده است، اما در دوست شناسي كسي كار نكرده است، چيزي كه خطر آن مهم است، ولي متأسفانه روي آن كار نيز نشده است.
5- غذاي فاسد شخص را نابود مي‌كند، دوست فاسد شخصيت را نابود مي‌كند و شخصيت از شخص مهم‌تر است.
6- شخص با خوردن غذاي فاسد به فکر بهبود مي افتد، ولي دوست فاسد چنان انسان را غافل مي‌كند كه انسان به فكر اصلاح نيز نمي‌افتد. يعني غذاي فاسد چون حال آدم را به هم مي‌زند، انسان را به فكر چاره مي‌اندازد. دوست فاسد چنان انسان را غافل مي‌كند كه به فكر چاره نيز نمي‌افتد. مي‌گوييم آقاي منافق بنشين و ببين كه من چه مي‌گويم. مي‌گويد: اصلاً نمي‌خواهم گوش به حرف تو بدهم. اصلاً توجه نمي‌كند كه به او بگوييم حرفش درست است.
7- غذاي فاسد تا هست ضرر دارد، زهري كه به بدن وارد شد، تا در بدن است ضرر دارد و اگر بشود با يك وسيله‌اي زهر را از بدن بيرون كشيد، يا آن مقدار خوني كه زهر آن را آلوده كرده خارج شود، مشکل حل مي‌شود. پس غذاي فاسد وجودش ضرر دارد، اما دوست فاسد هم حضور و وجودش و هم نبود او ضرر دارد. يعني گاهي دور است، ولي كار خودش را مي‌كند. غذاي فاسد فقط حضورش ضرر دارد، اما دوست فاسد هم حضورش و هم غيابش ضرر دارد.
8- غذاي فاسد ضررش فردي است، ولي دوست فاسد ضررش اجتماعي است. غذاي فاسد معده را مختل مي‌كند و دوست فاسد مغز را مختل مي کند. مختل كردن دستگاه گوارش يا مختل كردن دستگاه تفكر، کدام يک مهم‌تر است؟ غذاي فاسد كه خورديم و مريض شديم تا مدتي از خوردني‌ها محروم هستيم، اما دوست فاسد مي‌آيد شنيدن اخبار راديو و تلويزيون و شنيدن حرف‌هاي امام را تحريم مي‌كند. غذاي فاسد ما را از خوردن انگور و خربزه محروم مي‌كند و باعث مي‌شود ما تا مدتي نتوانيم غذا بخوريم و مجبور باشيم از مايعات استفاده كنيم، اما دوست فاسد ما را از معنويات محروم مي‌كند. اين‌ها اهميت و خطر دوست فاسد بود.
از بحث خارج نشويم، بحث ما ياد نعمت‌هاي خدا بود:
22 بهمن ما چه بوديم و چه شديم؟ اين همه بچه‌ي تهران و شهرهاي ديگر، در اين خانه‌هاي تنگ و كوچك، مي‌خواستند تفريح بروند، همين كوه‌هاي دور و بر تهران که تفريحگاه هاي خوبي براي كوهنوردي است، همه را تابلو زده بودند که «شكارگاه سلطنتي» يعني بچه‌ي تهران حق اين را نداشت كه از كوه‌هاي تهران استفاده كند. بزغاله آن دامدار نيز حق نداشت علف بخورد، زيرا هر جا كه مي‌رفت علف بخورد تابلو زده بودند «جنگل باني» نه بزغاله ايراني حق داشت علف ايران را بخورد و نه جوان تهراني حق داشت روي كوه تهران راه برود. شماي دانشجو و محصل هم اگر يك كتابي از بعضي از دانشمندان در خانه‌تان پيدا مي‌كردند، زندان مي‌شدي. و ما چنين بوديم. امروز صبح جايي بوديم، يكي از مسئولين فرهنگ مي‌گفت: من در آن زمان وقتي روزه بودم، موقع افطار يواشكي مي‌رفتم و در دست شويي چيزي مي‌خوردم. نماز خواندن قاچاق، روزه گرفتن قاچاق و. . .
يادتان باشد انقلابي شد و شما در خط خدا آمديد. و حكومت جور به حكومت عدل مبدل شد. البته در حكومت عدل، ممكن است نقاط ضعف هم باشد. گاهي مي‌پرسند كميته چگونه است؟ سپاه پاسداران چگونه است؟ فلان نهاد چگونه است؟ جهاد چگونه است؟ اين سؤالات براي چيست؟ يك وقت راننده خوب است، ماشين هم سالم است، ولي افرادي كه سوار اين ماشين مي‌شوند پوست تخمه و پرتقال و ته سيگار در ماشين مي‌ريزند. ولي ماشين خوب است و راننده هم خوب است. و گاهي مسافرهايش خراب كاري مي‌كنند. اينجا نبايد گفت مرگ بر مسافرت! مرگ بر ماشين! مرگ بر راننده! ولي رسيدن به آخر جاده در وجود ماشين و راننده سالم است، حالا اگر مسافرهايش بد مي‌كنند، بايد اين‌ها را نصيحت كرد. ايران ما غير از جاهاي ديگر است. جاهاي ديگر اصلاً خطشان، خط سالم نيست. يا راننده‌ي آن‌ها مسعود رجبي و بني صدر است، گاهي جاده اسلام نيست و گاهي راننده اسلام شناس نيست. و گاهي اصلاً ماشين و ايدئولوژي خراب است. شناخت غلط است. موتور كار نمي‌كند. اصلاً بحث شناخت و جهان بيني و ايدئولوژي آن‌ها غلط است. پس گاهي جاده، گاه ماشين و گاه راننده غلط هستند. گاهي جاده و ماشين و راننده همه سالم هستند، اما اين مسافرها در اين جاده و با اين ماشين و راننده سالم، خراب كاري‌هايي مي‌كنند. اگر غلطي داريم قبول داريم. اما بايد گفت: خطمان، خط درستي است. راننده هايمان هم خوب هستند. شما كدام كشور را پيدا مي‌كنيد كه هفته، به هفته وزيرش گوشت نخود؟ من خدا را گواه مي‌گيريم كه چنين وزيري اكنون داريم! وزيري دارم كه هفته مي‌آيد و مي‌رود، گوشت استفاده نمي‌كند. (البته ممكن است در وزارتخانه خلاف نيز بشود) شما كدام وزير را سراغ داريد كه نفت در خانه‌اش نباشد و به حمام بيرون برود؟ کار بجايي کشيده کخ مردم در حمام داد زده‌اند كه بس است، از بس شما را ترور كردند، رحم به خودتان كنيد، شروع به فرياد كردند كه چرا حمام بيرون آمده است؟ حالا نمي دانند که اين وزير نفت ندارد. . . بعد کار بجايي رسيد که مقرر شد به وزراء اجازه رفتن به حمام بيرون ندهند و يك مقدار نفت اضافه به اين‌ها داده شود كه از خانه بيرون نيايند كه خداي ناكرده تروري و مسئله‌اي پيش نيايد. مگر قبلاً چنين اتفاقي مي‌افتاد؟ من يادم نمي‌رود كه يكي از اين درجه دارها مي‌سوخت و مي‌گفت: زمان شاه ما درجه دارها را جمع كرده بودند و يك روز به ما گفتند: زن افسر كه نمي‌تواند كلفتي كند، اما زن درجه دار كه حقوقش كم است برود كلفتي كند، برود لباس شويي كند. به درجه دارها گفته بودند، زن درجه دار كلفتي كند طوري نيست. فاصله‌ها تا اين حد زياد بود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»