1359/3/26 فسق و ظلم بايگاني سالانه - 1359



بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين. »

عرض مي‌شود كه در جلسه قبل بحث ما درباره شناخت منافق بود و در يك جلسه قبل از آن بحث ما درباره شناخت مؤمن بود. در اين جلسه مي‌خواهيم شناخت فاسق را بگوييم. چون بايد مقداري با معناي آن ها، نوع كار آن‌ها و برنامه‌اي كه ما نسبت به آن‌ها داريم آشنا شويم.
پس در اين جلسه بررسي مسئله فسق و ظلم را مي‌گوييم. معناي فسق و ظلم تقريباً يكي است. كتابي به نام مفردات راغب داريم كه لغات قرآن را معنا كرده است و كتاب ريشه داري است. فسق را معنا مي‌كند و مي‌گويد كه ظلم هم همين معنا را دارد. فسق را هم به همين معنا يعني خروج از مرز، هر نوع كاربرد نابجا را از جهت زيادي، كمي، مراعات نكردن حد و حدود كار، در زمان خلاف كاركردن، اگر هرچيز در غير مكانش باشد، ظلم است. يعني عمل نابجا در وقت نابجا يا در مكان نابجا، به هر نحو كه نابجا باشد و كاربرد صحيح نداشته نباشد، اين را فسق و ظلم مي‌گويند و معنايش تجاوز از مرز و حد طبيعي و فطري و قانوني است. هر چيزي يك حد طبيعي و قانوني دارد كه وقتي از حد طبيعي و قانوني‌اش بگذرد، ظلم مي‌شود. اين معناي ظلم و فسق است. گاهي ظلم در مسائل مالي است كه قرآن آيه‌هايي را در اين باره دارد. مي‌فرمايد: «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ»(اعراف/85).
نوع ظلم: گاهي انسان به مكتب ظلم مي‌كند. گاهي به رهبر ظلم مي‌كند. گاهي به خود ظلم مي‌كند. گاهي به مردم ظلم مي‌كند. تازه به جان مردم، به مال مردم، به ناموس مردم، به استعدادهاي مردم هم ظلم مي‌كند. گاهي ظلم به مردم، ظلم به طبيعت است. حالا مراد ما از طبيعت، زمين باشد، حيوان باشد. نوع ظلم شاخ و برگ زياد دارد و جالب اين است كه قرآن روي مسئله ظلم خيلي تكيه كرده است. قرآن روي مسئله ظلم و ظالم و تعاون بر ظلم و ادامه ظلم و گسترش ظلم و پيشگيري از ظلم و دفاع از مظلوم، يعني جبهه گيري در برابر ظالم خيلي تكيه كرده است. مسئله خيلي گسترده است. آيات هم در قرآن زياد است و ما هم اگر خواسته باشيم آياتش را دسته بندي كنيم، تفسيرهايش را ببينيم و بگوييم، چند جلسه طول مي‌كشد و همينطور كه درباره‌ي منافق در يك جلسه بحث كرديم، سعي مي‌كنيم ظالم را هم در يك جلسه بگوييم. ان شاءالله بعد از پايان درس مي‌فهميم كه آيا ما هم ظالم هستيم يا نه؟ و اين بهترين وقتي است كه مي‌توان عليه خود يك كودتا كرد و يك انقلاب دروني عليه هوي و هوس‌ها و عليه اتلاف وقت‌ها و عليه ضررهايي كه به خودمان و به استعدادهاي خلق خودمان زده¬ايم جبران كنيم. بهترين فرصت براي تغيير مبناي دين خودمان و تغيير روش كه همان توبه است، مي‌باشد. بهترين فصل همين ماه شريف رمضان است. بنابراين بحث ظالم را بررسي كنيم ولي نه به عنوان اينكه با آيه ‌ها مأنوس بشويم. خودتان هم نقد بزنيد. نقادي كنيد. يعني انتقاد از خودمان بكنيم و خودمان را بسنجيم.
عرض مي‌شود كه اين تيتر يادتان باشد كه من درباره¬اش شرح¬هاي مختصري بدهم. ظلم به مكتب مهمترين ظلم هاست. ظلم به مكتب خيلي مهمتر است. چند مرتبه در قرآن مي‌گويد: «مَنْ أَظْلَمُ» كيست؟ ديگر كسي مي‌تواند ظالمتر از كسي باشد كه مكتب را تحريف كند؟ بعد حرفهاي غيرمسلمان‌ها را از اين طرف بياورد و قاطي اسلام بزند. من اين را نمي‌دانم براي شما گفتم يا براي گروه¬هاي ديگر گفتم. ماركس يك بياني عجيب دارد. مي‌گويد: هر جا خواستيد يك ملتي را كه اعتقادات مذهبي دارند، بسوي ماركسيستي ببريد، نياييد در مقابل مذهب جبهه بگيريد و بگوييد مرگ بر مذهب، مذهب را قبول كنيد. منتها واژه‌ي مذهب را بگيريد و برايش تعريف مادي كنيد. مثلاً نگوييد: جهنم. بگوييد: جهنم هست. منتها مراد از جهنم طبقات است. نگوييد: بهشت نيست. بگوييد: بهشت هست. منتها بهشت نظام بي طبقه است. نگوييد: ملائكه. بگوييد: ملائكه مثل همين جاذبه زمين مثل قوه مغناطيسي و از اين حرف‌ها بزنيد. همين موانع طبيعي را بگوئيد ملائكه هستند. يعني همين ملك و بهشت و قيامت و وحي و. . . لغت¬ها و واژه ‌ها را نگهداريد و آنها را از درون خالي كنيد. يك تفسير وادي تويش بگذاريد. و همين است خطر التقاط. يعني لفظ، لفظ اسلام است اما معنا، معناي غير اسلامي است.
پس ظلم به مكتب: «وَ مَنْ أَظْلَمُ» كيست ظالمتر، «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»(انعام/21) كيست ظالمتر از كسي كه افتراء ببندد به خداوند؟ قرآن نقل مي‌كند از از علماي اديان پيشين و كسانيكه مكتب را تحريف كردند. مي‌گويد يك عده‌اي بودند ظلم مي‌كردند. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(بقره/79) چرا اين كار را مي‌كردند؟ «لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاًِ»(بقره/79) بخاطر پول، آخوندهاي دربار در رژيم قبل گاهي يك آيه‌اي را مي‌نوشتند و آن آيه را تفسير مي‌كردند تا با منويات شاه جنايتكار جور در بيايد.
آن شاعر قشنگ مي‌گويد، مي‌گويد:
بود بازار گرم دين فروشي بر سر راهم ***خداوندا من از اين گرمي بازار مي‌ترسم
گاهي ممكن است انسان براي اينكه گروهي خوششان بيايد، اين آيه قرآن را عيناً مثل كش مي‌كشد تا اندازه سليقه آقاي شنونده در بيايد. مي‌گويند به به خيلي جالب بود گاهي اوقات مي‌بيند اگر اين آيه را دست نخورده معنا بكند، ذوقها نمي¬پسندد. مي‌گويد: خوب يك كاريش مي‌كنيم كه اين‌ها بپسندند. برمي دارد يك جاي آيه را مثل كش كه گشاد است گره¬اش مي‌زند كه تنگ بشود. اين كارها درست نيست. اين ظلم به مكتب است. مكتب بايد اصالتش محفوظ بماند و مرحوم مطهري شهيد شد در مقابل ظلم به مكتب جبهه گرفته بود و خيلي درباره ظلم به مكتب حساسيت داشت. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» يك آيه ديگر داريم مي‌گويد: بعضي ‌ها مي‌نويسند و چيزهايي مي‌گويند: «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ»(آل عمران/78) يك جوري حرف مي‌زنند كه «لِتَحْسَبُوهُ» تو حساب كني كه اين حرف «مِنَ الْكِتابِ» ِ «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ»(آل عمران/78) درحاليكه اين جزء كتاب نيست. چنان مي‌خواند كه يك حق و باطلي را، يك‌تر و خشكي را جوري بهم مي‌بافد كه خيال مي‌كني ايدئولوژي اسلامي است. كه اين ايدئولوژي اسلامي نيست. سر از فرقان و بدتر از فرقان‌ها در مي‌آورد. «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ» تو كه خبر نداري خيال مي‌كني از كتاب است. «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ» اين جزء كتاب نيست. خيال مي‌كني مكتب اسلام اين است و حال اينكه جز مكتب اسلام نيست. اسلام را بايد اسلامشناس بگويد و ما اسلامشناس خيلي كم داريم.
به خيلي از ما‌ها مي‌گويند: اسلامشناس! والّا ما كجا و اسلام كجا؟ ! مگر مي‌شود به كسي كه يكدوره تفسير قرآن را نديده، روايات را نديده، تاريخ ائمه را نمي‌داند، سيره پيغمبر(ص) را نمي‌داند، از فقه دستش خالي است و از حكومت و اقتصاد اسلامي دستش خالي است، اسلامشناس گفت. مگر به هر كسي مي¬توان گفت: اسلامشناس.
امام جعفر صادق(ع) حوزه علميه داشت. 4000 تا شاگرد داشت شاگردهايش را روي مسئله تخصص و استعداد و ذوق گروه، گروه كرده بود. بعضي متخصص در فقه، بعضي متخصص در مثلاً شيمي كه جابربن حيان را شما مي‌شناسيد. بعضي متخصص در عقايد و كلام بعضي متخصص در تفسير مگر مي‌شود يكنفر همه اسلام را بتواند بشناسد؟ بله در يك بعدش هم خيلي كار دارد. گاهي مي‌بيني در بعضي از آيه ‌ها بقدري تفاسير گوناگون و اختلافاتي هست كه بايد كسي بتواند با توجه به روايات انتخاب كند. در روايات گاهي يك تضادهايي ممكن است باشد كه بايد انسان تشخيص بدهد. نمي‌شود گفت هركس يك روايات را ديده به همين روايت عمل كند. ما خيلي وقت‌ها حديث داريم كه هر كس خانه¬اش از صد هزار تومان بيشتر بود او مفسد في الارض است و اين اسراف است. اين حديث كجا نازل شده است؟ يكوقت زمان پيغمبر خانه صد هزار توماني راستي اسراف بود. اما الان با صدهزار تومان چه خانه¬اي به انسان مي‌دهند؟ جنوب شهريها دستهايتان را بلند كنيد، ببينيم. كدامتان جنوب شهري هستيد؟ در جنوب شهر با صدهزار تومان، خانه چند متري به شما مي‌دهند؟ خوب حالا بيائيم بگوئيم نه پيغمبر فرموده است هركس صد هزار درهم بيشتر داشته باشد اين اسراف است. خوب اين چيست؟ يعني جنوب شهري‌ها كجا زندگي كنند؟ پس ببينيد بعضي چيز‌ها نمي‌شود زمان برايش تعيين كرد. زمان ممكن است به آن تغيير بدهد. علي‌اي حال خيلي¬ها هستند، اخيراً يك حديثي را بر مي‌دارند و ترجمه مي‌كنند و به خيال خودشان خدمت مي‌كنند. اين‌ها بايد معنا بشود. نظيرحديثهايي كه قديم معنا مي‌كردند و مي‌گفتند هر كس يك قطره اشك چشم براي امام حسين(ع) بريزد، گريه كند براي امام حسين(ع) خدا او را به بهشت مي‌برد. اين حديث درست اما چه جوري بايد معنا كرد؟ ببينيد آقا كسي اگر مثلاً فلان عمل را بكند، اهل نجات و بهشت است. حالا يا دو ركعت بخواند يا مثلاً زيارت فلان ولي خدا را و يا اين‌ها و. . . اين مثل اين مي‌ماند كه بگوئيم هر كسي يك سوئيچ داشته باشد مي‌تواند يك ماشين را راه بياندازد، بله بشرطيكه باقي چيز‌ها درست باشد. اگر باقي چيزهايش درست بود اين سوئيچ ماشين را راه مي‌اندازد و الّا اين سوئيچ را شما بيانداز تو بشكه، چهل كيلو سوئيچ بياندازي تو بشكه، بشكه حركت نمي‌كند. مثلاً من مي‌گويم يك چوب كبريت، چهار سانتيمتر است. من مي‌گويم كه بادو ميليمتر گوگرد يك شهري را آتش مي‌زنم آيا مي‌شود با دو ميليمتر گوگرد يك شهري را آتش زد؟ بله بشرطيكه شهربنزيني باشد. اگر بنزيني بود يك ذره گوگرد آتش مي‌زند. اگر ماشين را راه مي‌اندازد، اما شهرتر را هر چي كبريت روشن كني فايده‌اي ندارد. بشكه را هر چه درونش سوئيچ بياندازي فايده‌اي ندارد. آدم بدجنس روزي سه ليتر هم گريه كند فايده‌اي ندارد.
چه مي‌خواهم بگويم؟ مي‌خواهم بگويم، عين اينكه در يك وقتي مي‌گفتند، اشك چشم خيلي اثر دارد، منتهي اين براي آدم سالم است، كسي رفته احتكار و گرانفروشي و كم¬فروشي مي‌كند زن وبچه‌اش را در خانه مي‌ترساند، فحش مي‌دهد، حق و ناحق مي¬كند، اما مي‌رود مثلاً َ «بِكَ يَا اللَّه» و «إِلَهِي الْعَفْوَ» مي¬گويد. فايده ندارد بايد برود از ريشه درست كند. درختي كه ريشه‌اش خشك است شما مدام به شاخه هايش آب بريزيد، فايده ندارد. چاهي كه خودش آب ندارد شما يك سطل آب در آن بريزي، يك باد به آن مي‌خورد دو مرتبه خشك مي‌شود. بايد از درون آب داشته باشد و حديث داريم خوشابحال كسي كه «وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ»(المحاسن، ج‏2، ص‏604) ياد خدا از درونش بجوشد. آخر بعضي ‌ها مثل آتش مي‌مانند كه تا وقتي كه بادش مي‌زني، سرخند.
يك قصه‌اي دارم براي زغال! ! ! يكنفره و دونفره است، يك كسي رفت زغال بخرد، گفت: ذغال كيلويي چند است؟ گفت: ذغال يكنفره مي‌خواهي يا دونفره؟ گفت: ذغال يكنفره كيلويي 10تومان است و ذغال دونفره كيلويي 20تومان، اين مشتري گيج شد كه يعني چه؟ گفت: ذغال يكنفره اين است كه وقتي روشن كردي تا آخرذغال مي‌سوزد و دو نفره اين است كه وقتي بر قليان گذاشتي، يكنفر هم بايد بادش بزند. يكي قليان بكشد و يكي هم بادش بزند. تا بادش نزني خاموش مي‌شود. خيلي از مردم ذغال دونفره‌اند يعني اگر چنين كرد(بادش زدي) انقلابي‌اند دو روز امام صحبت نكند و راهپيمايي نباشد و چهار روز شهيد ندهند، شل مي¬شوند؟ و معناي مرتجع همين است. يك كش به من بدهيد تامعني ارتجاع را برايتان بگويم. ببينيد آقا مي‌گويند كش حالت ارتجاعي دارد يعني زور كه آمد مي‌بردش جلو تا زور را برداشتي مي‌آيد سرخانه اول، اين را حالت ارتجاعي مي‌گويند. يعني زور كه آمد جلو مي‌رود زور كه رفت سر خانه اول مي‌آيد. اين‌ها كه زور نباشد برمي گردند اين ‌ها چه مي‌شوند؟ مرتجع! حالا چه آخوند باشد و چه ژيگول و چه يك لوكس باشد و چه دولوكس و چه سوپر لوكس باشد. هر قيافه¬‌اي مي‌خواهد داشته باشد، فرقي نمي‌كند. اگر زور را برداشتي برمي گردد و مي‌شود مرتجع و لذا افرادي بودند زور كه بود به مسجد مي‌آمدند زور كه رفت اين ‌ها ديگر پايشان به مسجد باز نشد. اين ‌ها مرتجعند. انقلاب بود مسلمان بودند، بعد از انقلاب احتكار كردند. اين محتكر مرتجع مي‌شود. ازور را كه برداري، ذغال دو نفراند. لبته يعني زور حق و زور باطل!
ظلم به مكتب را مي¬گفتم. مكتب را دستكاري كردند و قاطي اسلام يك چيزهاي غير اسلامي هم آوردند. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»(انعام/21) «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ»(بقره/79) با دستهايشان مي‌نوشتند «ثُمَّ يَقُولُونَ» و مي‌گفتند «هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» يك كارهايي مي‌كردند كه «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ»(آل عمران/78) تو حساب مي‌كني كه اين كار «مِنَ الْكِتابِ» است «وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ» اين‌ها آياتي است تا آيه «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»، «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ»، «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ» اين آيه مربوط به ظلم به مكتب است، منظور مكتب آسماني است. امام حسين(ع) كشته بشود كه مكتب سالم بماند. مسئله‌اي نيست اما صد امام حسين(ع) زنده بماند اما مكتب تحريف بشود خطر است. خيلي مسئله مهم است.
حالا، ظلم به رهبر را مي¬گويم، ظلم به رهبر چند جور است:
1 - تضعيف رهبري ظلم است. تضعيف اين است كه منصوب رهبر را كسي به او بي اعتنا بشود. اين ظلم به رهبراست. در دعاي ندبه مي‌خوانيم: «لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّه»(إقبال‏الأعمال، ص‏296) پيامبر عزيز و رسول خدا براي امت برنامه‌هايي تعيين كرده بود اما «لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّه» به منصوب رهبر مردم مي‌آمدند و مي‌گفتند: «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً»(اسراء/47) شما پيروي نمي‌كنيد مگر از مردي كه سحر زده است «رَجُلاً مَسْحُوراً» يعني مردي كه سحر زده شده است. پيغمبر را تضعيف مي‌كردند، يا وقتي جوان هيجده ساله را بنام اسامه پيغمبر فرمانده قرار مي‌دهد، آن‌ها مي‌گويند اسامه كيست؟ اين كيست؟ زير بار منصوب پيغمبر نمي‌روند.
ظلم به خود، مانند چيست؟ استعدادهايمان را حرام مي‌كنيم. ما نبايد در ايرانمان دانشمند كم داشته باشيم چون مغز ايراني از جاي ديگر اگر بهتر نباشد كمتر نيست، ظلم به ما كردند. گاهي هم خودمان به خودمان ظلم مي‌كنيم. ايام تابستان كه مي‌شود مي‌گوئيم چهار ماه تعطيلي، گاهي هم مي‌گوئيم جان، چهار ماه؟ ! كيف مي‌كنيم كه چهار ماه درس نمي‌خوانيم. و اگر راديو هم بگويد امروز بمناسبت ريزش برف و باران مدرسه ‌ها تعطيل است معلم و دبير هم مي‌گويد جان! امروز مدرسه تعطيل است. اين وضع ماست كه ما از چهار ماه درس نخواندن مي‌گوئيم: «جان» و معلم هم از درس ندادن مي‌گويد: «جان» اين شاگرد و اين معلم بجايي نمي‌رسد. من يك وقتي يك طرحي داشتم و گفتم ببينيد يك چند تا چاه مي‌كندند زير اين چاه‌ها را بهم وصل مي‌كردند و اين آب را مزرعه مي‌بردند، منتهي اين را قنات مي‌گفتند. چاه‌ها را مي‌كندند و قنات از چاه خيلي بهتر بود. چون چاه¬هايي كه پمپ مي‌گذارند و موتور سوار مي‌كنند ما در پيچ و مهره هايش نياز به خارج داريم. اما قنات يك آبي است و ضمناً خودكفا هم هستيم و نياز به پيچ و مهره هم ندارد. خوب كشاورزان ما آن زماني كه ايران مستقل بود اين كار رامي كردند و الآن هم خوب الحمدلله برادران جهادسازندگي و كشاورزان و ديگران - كه ان¬شاءالله خدا كمكشان كند - اين ‌ها خيلي از قناتها را لايروبي كرده¬اند. اين قنات‌ها بود كه آب را مي‌بردند و به مزرعه مي‌رساندند. منتهي كشاورز با بيل عقب اين آب مي‌دويد كه آب از اين طرف و آن طرف حرام نشود. چون اگر اين آب از اين طرف و آن طرف حرام بشود، چيزي به مزرعه نمي‌رسد. شما هم چند تا نيرو داريد، بايد اين نيرو‌ها را بهم متصل كنيد و عين چاه‌ها كه آبش روي هم مي‌افتد، بايد شما نيروهايت را به هم گره بزني. استعدادهايي كه شما داريد، يك نيرو است و اين هميشه نيست. پيرمردي مي‌گفت: من جوان ‌ها را كه مي‌بينم غصه مي‌خورم. چون وقتي كه من جوان بودم رژيم لعنتي پهلوي مي‌آمد، روز به روز زورش بيشتر مي‌شد و هي ما جوانها را از اسلام دور كردند ولي حالا كه به جوانها نگاه مي‌كنم مي‌بينم روز به روز احكام خدا پيدا مي‌شود و نگاه مي‌كنم و مي‌گويم خوشابه احوال اين بچه ها، خوشا به احوال اين جوانها كه قدم به قدم با اسلام آشنا مي‌شوند. يكي يكي حكم خدا پيدا مي‌شود و اين ضد انقلابي‌ها و افرادي كه نق نق مي‌كنند، نمي‌فهمند حمل بر صحت اين است كه بگوئيم نمي‌دانند. اگر يكوقت بخواهند بگويند انقلاب خوب است مي‌گويند انقلاب خوب است براي اينكه به مستضعف خانه دادند. مثلاً يا زمين دادند يا زمين ارزان شد و باز هر وقت مي‌خواهند بگويند: انقلاب بد است مي‌گويند سيب زميني گران است مي‌خواهند بگويند انقلاب خوب است مي‌گويند زمين ارزان شد. مثل اينكه خوبي و بدي انقلاب مربوط به گراني و ارزاني و شكم و اينهاست.
كسي را ديده‌ايد كه بگويد الحمدلله انقلاب پيروز شد و حكم خدا جاري شد؟ كه مفسد في الارض اعدام شد؟ كه مشروبات الكلي جلويش گرفته شد؟ كه جنايتكاران شرمنده و سربزير شدند؟ مسئله اين است كه رضاي خدا چقدر عمل شد. چقدر به رضاي خدا نزديك شديم؟ مي¬گويد اين چه انقلابي است كه سيب زميني گران است. الحمدلله انقلاب شد زمين ارزان شد او كه مي‌گويد الحمدلله مي‌چسبد به زمين او كه ناراحت است مي‌چسبد به سيب زميني. اين دليل بر آن است كه ما هنوز شكمي فكر مي‌كنيم. البته بايد انقلاب در نرخ ‌ها اثر بگذارد. اما ما نبايد انقلاب را بند به نرخش بكنيم. اما ما نبايد خوبي و بدي را پاي نرخ حساب كنيم. حالا، ظلم بخود اين است كه استعداد داريم، حافظه داريم، جواني داريم، والدين داريم، 60000 تا شهيد داريم، رهبر انقلاب داريم، بايد اين نيرو‌ها را گره بزنيم. زور بشويم و يك چند تا دانشمند دست به دست هم بدهيم. چرا بايد اسلامشناس در مملكت ما كم باشد؟ من گاهي وقت‌ها فكر مي‌كنم اگر فردا ان شاءالله انقلاب افغانستان و مسلمانان افغانستان پيروز شدند و شوروي را بيرون كرد و بما گفتند: ‌اي مسلمان ها! لطفاً صد تا اسلامشناس براي ما بفرستيد، صد تا اسلامشناس داريم؟ اين را مي‌گويند ظلم به خود. يعني مغز داريم، علامه حلي داريم، كتابهايش را داريم، شيخ طوسي داريم، مجلسي داريم، مطهري داريم. مغز جواني داريم، اما ظلم به خود كرديم. ظلم به خود اين است كه انسان استعدادش را حرام كند. خودش را به بطالت بگذراند. و الحمدلله اين انقلاب يك اثر خوبي داشت براي اينكه يك سري افكار جوانهاي ما عوض شد. در رژيم قبل جوانها تمبر و قوطي كبريت جمع مي‌كردند يا مثلاً عكسي مي‌گذاشت با نخ قرقره شكلهاي هندسي مي‌گذاشت در كنا خيابان‌ها در كاباره ‌ها و سينماها، فيلمهاي مزخرف و روزنامه‌هاي غلط و الي آخر ظلم بخود، ظلم به استعداد و نبوغ و ذوق و ابتكار و استفاده نكردن از استاد و اينهاست.
يكي هم ظلم به مردم است. ظلم به مردم ديگر خيلي شاخه دارد. ظلم به مردم به بدن باشد، مسئله اين است كه درباره تنبيه حتي پدر و مادر مي‌خواستند كه بچه هايشان را ادب كنند، بايد مواظب باشند. كتك زدنشان در يك شرائط خاصي باشد تنبيه بدني داريم. بشرط اينكه زياد نباشد. بشرط اينكه مراتب اوليه طي شده باشد. بشرطي كه تالي فاسد نداشته باشد بشرطي كه روبروي كسي نباشد.
روي دست بچه‌ات مي‌خواهي بزني، بايد مواظب باشي از نظر بدن اگر كسي دست كسي را بقدري فشار بدهد كه وقتي دستش را بردارد، قرمز شده باشد، از نظر اسلام تنبيه بايد بشود. شنيده‌ايد حديثي را كه آن مرد پا شد و گفت: يا رسول الله! يك روز چوبت خورد به كتف من پيغمبر فرمود: پس چوب را بزن به كتف من! ظلم به بدن حالا هرگونه باشد فرقي نمي¬كند. سيلي باشد، كتك باشد و اصلاً كسي را بترساني اينهم ظلم است. چه حديثهايي داريم: «مَنْ أَخَافَ مُؤْمِناً»(كافى، ج‏2، ص‏368) كسي مومني را بترساند. . . . در مقابل بر عكس اين مطلب را هم گفته است: دشمن خدا را بايد ترساند. ارتش و ژاندارمري و سپاه پاسداران ما، بسيج عمومي و ملت ما بايد بقول قرآن جوري باشد كه «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ»(انفال/60) گفته عدوالله را بايد بترساني، اما مومن هم فكرت را بايد مواظبش باشي.
اگر ظلم به بدن باشد كه حدود دارد، تجاوز كنيم حدود دارد. زني كه زنا كار بود و عملش روشن شده بود، شاهد‌ها نزد علي بن ابيطالب(ع) گواهي داده بودند. حضرت علي شلاق را به قنبر داد، گفت: تنبيهش كن! قنبر چون عصباني شد شروع كرد به زدن يكبار حضرت پرسيد گفت: چند تا زدي؟ گفت ---! گفت: --- تا زيادي زدي! بده من شلاق را، شلاق را گرفت و قنبر را خواباند و آن --- تايي را كه اضافه زده بود، زد.
مسئله ظلم به بدن را مي¬گويم. بچه را به حضرت دادند و گفتند: نامگذاري كن! يا اذان بگو. بچه بدامن پيغمبر ادرار كرد. مادر شيون زد و پيغبر گفت: چرا شيون زدي؟ اين شيوني كه مي‌زني در روح بچه اثر مي‌گذارد. مگر شما حق داري سر بچه‌ات نعره بزني؟ چه بسا بخاطر فرياد تو مادر، بچه ادرارش را نگه مي‌دارد و نگه داشتن ادرار براي بچه ضرر دارد. گفت: دامن پيغمبرآلوده شد و گفت طوري نيست مي‌شويم. پيدا كنيد يك رئيس جمهور را پيدا كنيد روي كره زمين كه اينطور باشند. حالا چاقو كش باشد، گوش بريدن باشد، دست بريدن باشد، تيراندازي باشد، ديگر حالا حكمها و فروعش را بايد تحريرالوسيله امام را بياوريم و قشنگ بخوانيم. كه ديگر بايد در نوبت¬هاي بعد باشد، اگر كسي هرنوع خراش داد مسئول است.
ظلم به مال هم نوع ديگري از ظلم است. اگر دزد حكم شرعي را بداند و جنسي را كه مي‌برد 14دينار قيمت داشته باشد و جايي باشد كه قفلي را بشكند و ديواري را خراب كند و افراد عادل ببينند، دزديش را و البته اگر عادلند نهي از منكر مي‌كنند، جلوي دزديش را مي‌گيرند. ولي يك دزد جوري است كه اين عادل‌ها هم مي‌بينند و جرأت نهي از منكر هم ندارند و تقريباً شايد بشود گفت دزد مسلح قلدر كه شيشه مي‌شكند و قفل مي‌شكند و ديوار خراب مي‌كند، در برابر اين دزد بايد شدت عمل نشان بدهيم و بايد دستش بريده شود. البته اگر يك جايي باشد كه در را نشكند، قفل را نشكند، نهي از منكرش كنند، گوش بدهد يا خبر از حكم خدا نداشته باشد، آن شرائطي است كه ارفاق مي‌كنند. فقط مال را از او مي¬گيرند و ممكن است يك قدري هم ادبش بكنند، اما دست بريدن مخصوص دزدي است كه حدود بيست تا شرط داشته باشد. ظلم به مال گاهي آن وقت است كه اگر كسي حق بيت المال را بردارد. چون چهار رقم دزدي داريم:
1- گاهي فرد از فردي مي‌دزدد. من از شما، شما از من
2- گاهي ملت از ملت مي‌دزدد. مثل ملت آمريكا كه حق ملت ايران را دزديدند.
3- گاهي فرد از ملت مي‌دزدد و شخصي بيت المال و بودجه مملكت را و بودجه مال همه مملكت را تصاحب مي‌كند. پول نفت مال همه ملت است، به چه دليل تو اينقدر مي‌گيري؟ مگر نقش تو در اين اداره چقدر است؟ هم خودت هم دخترت و هم خانمت ماهي سي چهل هزار تومان مي‌گيريد و آنجا پنج تا بچه ديپلمه است و بيكار است. حالا گيرم هر سه نفر كار مي‌كنيد چقدر كار مي‌كنيد؟ آيا حقتان است؟ گاهي انسان از برق خيابان مي‌برد! گاهي اوقات از نفت مدرسه استفاده مي‌كند. استفاده كردن خصوصي از املاك عمومي، از سرمايه‌هاي ملت، شديدترين سرقت و ظلم اين است كه فرد از ملت باشد.
4- گاهي هم ملت از فرد است.
جامعه مسئول است مخارج افرادي كه زمين گيرند و سالخورده هستند، بپردازد. اين ‌ها افرادي هستند كه توي جامعه له مي‌شوند. آبرويشان در خطراست. ملت كه حقوق اين‌ها را ندهد شايد بشود گفت سارق است و شايد بشود گفت كه غاصب است. حق افرادي را كه له مي‌شوند، بايد بپردازد.
مهمتر خطر ظلم ها، همان دزديدن فكر است كه گاهي فكر بچه را مي‌دزد و تماس مي‌گيرد. يك افرادي را بچه به ايشان مراجعه مي¬كند، مي‌گويند: آقا به اين مراجعه نكن، چون اگر خواستي عضودارودسته ما باشي، بايد با ايشان حرف نزني. از اول مي‌آيد و مي‌گويد: اين گروه رامي بيني؟ اين ‌ها همه‌شان فلان اند! تا اين بچه وقتي نگاهش به اين طرف مي‌خورد بدش ميايد. مي‌گويد: آقا من مي‌خواهم ببينم حرف خدا چيست؟ اين انحصارطلبي است كه مي‌گويد آقا شما جزء من باش و ببين من چه مي‌گويم، بشرطي كه با كسي تماس نگير. اين غلط است كه آدم بگويد با كسي تماس نگير و بسياري هستند از افرادي كه با ايشان من خودم تماس داشته‌ام و گفتم آقاجان بنشينيم و صحبت كنيم. گفته نه ما لازم نيست صحبت كنيم. بعد ديدم اصلاً مي‌گويند، اگر خواستي با ما باشي بايد با فلاني وفلاني اصلاً با فلان گروه با فلان تيپ و قشر رابطه نداشته باشي خوب اين دزد فكر است.
«فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/18) در قرآن داريم، بشنو هر كدام درست بود، انتخاب كن. و اين درست نيست. گاهي وقت‌ها نمونه¬اش را ديده ام. فلاني رفته در يك منطقه‌اي و در فلان شهر گروهي جمع كرده بود عليه قانون جلسه خبرگان هي اشكال مي‌كرد. خوب شخصي فهميد و رفت آنجا و گفت آقايان، جوانهاي عزيز اگرصحبتي داريد بگوئيد من جواب مي‌دهم. يك مرتبه اين را(هو) كردند(هورا) سرش كشيدند نمي‌دانم توهين به اوكردند و گفت آقا معناي. . . آن وقت آن آقايي هم كه برايشان سخنراني مي‌كرد اين ‌ها را عليه خبرگان و قانون اساسي تحريك مي‌كرد و گفت ببينيد اين آمده، اين سلب آزادي مي‌كند. گفت آقاجان معناي آزادي چيست؟ معناي آزادي اين است كه برادر تو بيا بگو همه بشنويم. پنج دقيقه من حرف بزنم و هم پنج دقيقه جواب تو را مي‌دهم. مردم هم آزادند و پنج دقيقه تو را گوش بدهند و پنج دقيقه حرف من راهم گوش بدهند. تو آزادي بگويي و من آزادم بگويم. مردم هم آزادند هر دو گفته را گوش بدهند و آزادند انتخاب كنند و اين را اگر در انتخابات آزاد كنند خيلي خوب است، اين خيلي خوب است. اما تو يك مشت بيخبر را جمع مي‌كني، اشكال مي‌كني و اجازه نمي‌دهي يك با خبر بيايد و جواب اشكال تو را بدهد. خوب اين درست نيست.
ظلم به بدن، ظلم به مال، ظلم به فكر و فكر دزدي، دين دزدي، مكتب دزدي. شما اگر در اين مملكت پيدا كرديد، حالا تحقيق هم بكنيد، از حالا تا وقتي كه زنده بوديد اگر پيدا كرديد يكنفر را كه منحرف باشد و از اسلام خبر داشته باشد! تمام كساني كه پشت مي‌كنند به اسلام كساني هستند كه از اسلام خبر ندارند. خوب اين درس نيست حقش اين است كه آدم مكتب را ببيند، اسلام هم ببيند مقايسه كند و بعد بگويد من تطبيق كردم و مقايسه كردم و اين را پذيرفتم. اما پيدا نمي¬كنيد، يك كسي را كه مكتبي را پذيرفته باشد و اطلاعاتي از اسلام داشته باشد. تمام اين‌ها كه يك راه و مرامي را پيش مي‌كشند تمامشان افراد بي خبرهستند.
اما از اين طرف اسلام شناساني را سراغ داريد كه از ريزه كاري¬هاي مكتب‌هاي ديگر خبر دارند. اسلام شناسي كه از همه مكتب ‌ها خبر داشته باشد. داريم اما پشت به اسلامي كه از اسلام خبر داشته باشد من نديدم.
ظلم به آبرو خيلي مهم است. اجازه مي‌خواهم يك آيه برايتان بخوانم. سوره‌اي داريم بنام حجرات، بيشترين بحث‌هاي اخلاقي در آن است. از سوره‌هايي است كه در مدينه نازل شده است. يكي از آيات كه تحريم غيبت است اين است. قرآن مي‌فرمايد: «و لا يَغْتَبْ» غيبت نكنيد «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»(حجرات/12) غيبت نكنند و بعضي بعضي ديگر را بعد پشت سرش مي‌گويد: غيبت نكند. بعضي از شما، هيچ كس غيبت هيچ كس را نكند. مرد از زن، زن از مرد، استاد از شاگرد، شاگرد از استاد و هيچ كس غيبت نكند. بعد مي‌گويد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ» آيا دوست داريد يكي از شما «أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» گوشت برادرش را بخورد. در حاليكه برادرش مرده باشد؟ ببينيد دوست داريد اگر برادرتان مرد گوشت مرده برادرتان را بخوريد؟ مي‌گويد: نه! غيبت برادر مثل اين است گوش مرده¬اش را بخوري. اين چه تشبيهي است؟ چطور قرآن مي‌گويد غيبت كردن مثل اين است كه گوشت برادر مرده را بخوري. شباهتش چيست؟ شباهتش اين است. گوشت زنده را اگر بكني جايش پر مي‌شود الآن اگر اسيد بريزيد روي دست من پوست دست من برود جايش پر مي‌شود چون زنده هستم اما مرده را اگر پوست دستش را بكني ديگر جايش پر نمي‌شود. آبروي كسي را مي‌برد آبرو ديگر جايش پر نمي‌شود. همينطور كه گوشت مرده را بكني جايش پر نمي‌شود آبروي كسي را هم بردي ديگر جايش پر نمي‌شود. پول گم كني آدم كار مي‌كند جايش را پر مي‌شود. ضعيف بشوي جايش پر مي‌شود، آدم تقويت مي‌كند آمپول مي‌زند، غذاي مقوي مي‌خورد، اما آبرو كه رفت ديگر جايش پر نمي‌شود. اين يك مطلب. دوم اينكه مرده نيست و جان ندارد كه از خودش دفاع كند. كسي هم كه غيبتش را مي‌كني، نيست كه از خوش دفاع بكند. تشبيه غيبت به گوشت مرده يا از اين است كه غيبت آبرو مي‌ريزد و آبرو ديگر مثل گوشت مرده جايش پر نمي‌شود يا اينكه مرده جان ندارد كه از خودش دفاع بكند. قدرت دفاع ندارد و غايب هم قدرت دفاع ندارد. از همه گذشته من اين را يكبار ديگر گفتم. دلم مي‌خواهد تكرار كنم. با اجازه‌تان داريم كه اگر كسي غيبت كند خدا همه خوبي هايش را نابود مي‌كند. حالا هر چي مي‌خواهي نماز و روزه و تظاهرات و راهپيمايي و خون بده، پول بده براي انقلاب و خدمت كن و. . . اگر غيبت بكني روايت مي‌گويد خوبي هايت نابود مي‌شود چرا؟ چرا من چند سال خوبي كنم و با يك غيبت از بين برود. براي خاطر اينكه بنده هم چند سال زحمت كشيدم، شما با يك جمله آبروي مرا از بين بردي و من چند سال آبرو درست كردم و شما با يك جمله آبرو 30 سال مرا نابود كردي؟ خدا هم با اين سال تو را از بين مي‌بر، د پس مواظب باشيد. شما‌ها كه نسل انقلابي هستيد مواظب باشيد به شخصيت‌ها تهمت نزنيد. آبروي افراد در خطر است. افرادي هستند 30، 40 سال كار كرده‌اند و يك وقت مي‌گويد: مي‌داني فلاني فلان است و الي آخر.
بحث ما ظلم و فسق بود. تقريباً معنايش نزديك هم است. فسق يعني خروج از مرز و ظلم هم يعني نابجا مصرف شدن و بي وقت مصرف شدن و. . . معناي ظلم اين است.
انواع ظلم، ظلم به مكتب كه مهمترين ظلم است. ظلم به رهبر، ظلم به خود، استعداد و ذوق و نبوغ را از بين بردن، جواني را حرام كردن و اين را هم يادم رفت كه بگويم كه در ايام تابستان قرآن مي‌گويد: «فَإِذا فَرَغْتَ»(انشراح/7) وقتي فارغ شدي از امتحانات ثلث سوم نگو جانم 4ماه تعطيلي است «فَانْصَبْ»(انشراح/7) شروع كن به يك كار نو. چه كاري؟ «وَ إِلى‏ رَبِّكَ فَارْغَبْ»(انشراح/8) يك كاري كه روي خدا باشد و جهت الهي داشته باشد. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/6) با امتحانات ثلث سوم ماه تعطيلي است. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/5) با مشكلات آساني است. با شهيد دادن پيروزي انقلاب است. اما حالا كه انقلاب پيروز شد و از اين امتحان‌ها خوب در آمديم. نگو 3ماه تعطيلي است «فَانْصَبْ» شروع كن به يك كار ديگر «وَ إِلى‏ رَبِّكَ فَارْغَبْ» ظلم بخود، ظلم بمردم، ظلم به طبيعت كه حديث داريم كه اگر كسي آب را از بين ببرد، حيوان را از بين ببرد، ظلم به حيوان هم بكند و مسئوليت دارد خيلي كار ما مشكل است و تجديد نظر كنيم، حساب كنيم توبه كنيم و تصميم بگيريم.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»