1370/12/27 معاد شناسي - 10، خوش عاقبتي و بدعاقبتي بايگاني سالانه - 1370
بسم الله الرحمن الرحيم.
در دو جلسه قبل بحث ما بحث خوش عاقبتي و بدعاقبتي است. حالا نمونهها را بحث ميكنيم. گاهي انسان نماز خوان است كم كم شل ميشود. مسجدي است شل ميشود. جبههاي بود شل ميشود. بر عكس آدمهايي هستند كه كج بودند حالا راه مستقيم هستند. انسان ميتواند تغيير بدهد. اما جماد نميتواند. يعني كره زمين كه جماد است وقتي دور خودش ميچرخد نميتواند خودش را تغيير بدهد.
انسان ميتواند خودش را 180 درجه تغيير بدهد. و انسان يك سري كارهايي كه كشيده ميشود به انحراف را بايد از اول جلويش را بگيرد. چون انسان يك مرتبه از خواب بلند نميشود ببيند بد شده يا خوب شده هر كس خوب است يا بد است. اين يك جرقههايي است كه زده ميشود.
لذا قرآن ميگويد: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ» بقره/168. يك سيگار تنگ سينه نميآورد. اما يك سيگار كه ميكشد پشت سرش باز هم ميكشد تا ميشوند تنگ سينه. يعني آدم ذره ذره بد ميشود ولي خوب شدن جهشي است. گاهي ميشود كه آدم يك مرتبه خوب شود، با توبه.
نمونههايي از بدعاقبتي و خوش عاقبتي را براي شما بگويم:
در ماجراي تاريخ كربلا صحنههايي است كه افراد متوسطي با بدي كه يك مرتبه عوض شدند. از آدمهاي بسيار خوش عاقبت جناب ظهير است. ظهير يكي از هفتاد و دو نفري است كه با امام حسين شهيد شد. ظهير اول خيلي حسيني نبود حتي گاهي هم كه امام حسين را كه ميديد در ميرفت. وقتي ديد امام حسين به كربلا ميرود همسفري بودند. اما ظهير جاي ديگري ميرفت و امام حسين جاي ديگر و اصلا نميخواست با امام حسين ملاقاتي داشته باشد. و بالاخره در يكي از روزها امام حسين يك خيمه زد، و امام حسين بلند شد و رفت خيمه ظهير. امام حسين گفت من را ميشناسي. گفت: بله پسر پيغمبر هستي حسين بن علي. امام حسين فرمود: حكومت يزيد اينگونه است و طاغوت است و ظالم است و نالايق. حكومتش اسلامي و قانوني و شرعي نيست. و من هم كه به كوفه ميروم تو هم بيا و يار من باش. ايشون نميخواست قبول كند. خانمش آمد و گفت: (زن چقدر ميتواند تاثير گذار باشد) ما چهار رقم زن و شوهر داريم 1- زن و شوهرهايي كه هر دو همفكر هستند در بدجنسي ابولهب و زنش هر دو بدجنس بودند 2- گاهي هر دو خوب هستند مثل پيغمبر و خديجه. اميرالمومنين و زهرا. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» دهر/8 وقتي ميخواهند به يتيم غذا بدهند هر دو ميدهند. پيغمبر ما در غاز حراء عبادت ميكرد(در سفر حج يك پيرزني بود گفت من ميخواهم بيايم غار حرا گفتند: شما نميتواني. آمد وسط كوه خسته شد. گفت: شما آخوندها دروغ ميگوييد، اصلا پيغمبر اينجا نميآمده يعني خودش كه خسته شد منكر شد.
آمدند پهلوي يك كسي گفتند عربي بلد هستي. گفت: بله. گفت عربها به گاو چه ميگويند. گفت بقر. گفت به گوساله چه ميگويند؟ بلد نبود. گفت به گوساله هيچ چيز نميگويند نگه ميدارند تا بزرگ شود به او ميگويند بقر. گاهي زن و شوهر هر دو در خوبي همفكر هستند. علي و زهرا.
گاهي مرد خوب است زن ناجنس. امام حسن و زن ايشون مثل حضرت نوح گاهي مرد بد است زن خوب است. فرعون و زنش آسيه. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن» تحريم/11. قرآن ميگويد همه مردها از اين خانم الگو بگيريد.
خلاصه ظهير از كساني بود كه همچين در دلش نبود كه يار امام حسين باشد. زنش به او گفت: پاشو بالاخره زنش هل داد او را. و ايشون آمد يار امام شد. و خلاصه علاقه و عشق و معرفت زياد شد و خلاصه روز عاشورا امام حسين وقتي رفت سر نماز ظهير جلويش ايستاد. هر چه تير آمد خودش را سپر امام حسين كرد. خلاصه 30 تا گلوله آمد تا امام حسين دو ركعت نماز خواند. به اين ميگويند خوش عاقبتي. بر عكس آن مردم كوفه. يك كسي بود 18 دفعه و در 18 عمليات در جبهه بود. چند تا عمليات پيغمبر و علي شركت كرده بود. ايام عاشورا امام فرمود: آقاجان تو كه حزب اللهي هستي يك عمر هم در جبهه بودي، من حسين هستم و به كربلا ميروم. گفت: ميداني، ما ديگر حال و حوصله نداريم، ديگر بس است، امام حسين وقتي شهيد شد. زار زار گريه ميكرد كه من عمري بچه جبهه بودم. در امتحان آخر رفوزه شدم. آنقدر سوخت، آنقدر سوخت اين بدعاقبتي است.
مردم كوفه اول خيلي خوب بودند مسلم بن عقيل صبح كه آمد هيجده هزار نفر گفتند زنده باد، شب مسلم بن عقيل وقتي خواست يك جايي بخوابد، جايي پيدا نميكرد. جايي نداشت. در فاصله 8 ساعت 18 هزار نفر بدعاقبت شدند.
مواظب باشيم اگر به جمهوري اسلامي راي بدهيم باوفائيم. دست از نظام و انقلاب برنداريم به خاطر ماليات و رشوه، دروغ و يا. . . همه فلانيها فرض كن همه كاري بكنند. اما رابطه شما با اسلام. شما وقتي بيعت كردي با امام و اسلام. نبايد خلاص باشيم. بايد منكرات را كه ديديم نهي بكنيم. اما اگر از ماشين اسلام كه پياده شديم ديگر ماشيني كه سوار بشويم ديگر نيست. يا ماشين آمريكا است و يا ماشين شرق.
مردم كوفه، افرادي با امام حسن مجتبي بيعت كردند. در جبهه پول گرفتند و امام حسن را رها كردند. بدعاقبت.
يكي از اصحاب پيامبر بدعاقبت بود. در صفين كشته شد. شمشيرش را آوردند به علي دادند. اميرالمومنين نگاه كرد. زبير از صحابي بود. اما در برابر اولي الامر ايستادند. قرآن ميفرمايد: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نساء/59. وقتي كشته شد، حضرت علي نگاهي به شمشير كرد. ثم قال: گفت اين شمشير چقدر به اسلام خدمت كرد. چقدر مشكلاتي كه به پيغمبر وارد ميشد كه آقاي زبير به خاطر شمشير و حمايتهايش از پيغمبر دور ميكرد. زبير به پيغمبر خيلي خدمت كرد. خيلي خوب بود. اما عاقبت آمد در مقابل اميرالمومنين شمشير كشيد. جالب اينكه اينهايي هم كه به دنيا روي ميآورند به دنيا هم نميرسند. يك آيه داريم. قرآن ميفرمايد: هر كس سراغ دنيا بردد اينطور نيست كه به آن برسد. به خاطر دنيا، سراغ دنيا ميروند اما ما به آنها نميدهيم. يعني خدا را ول ميكنند سراغ ماديات ميروند، به ماديات هم نميرسند.
يك كسي در كوفه ميزد توي سرش. محكم. ميگفت: باختم باختم. به او گفتند چي شده. گفت: به من گفتند برو حسين را بكش بيا جايزه بگير. 10 درهم خرج خودم و اسبم كردم، رفتم كربلا امام حسين را كشتهام و برگشتهام 6 درهم به من جايزه دادهاند. يعني من به دنيا هم نرسيدهام.
شمر را كشتند و لاشهاش را جلوي سگها گذاشتند.
خولي چه كار كرد. خولي كسي بود كه سر امام حسين را به تنور برد. رفتند كه خولي را بگيرند. دويد و رفت در مستراح خانهاش قايم شد. در مستراح يك سبد بود رفت زير سبد آوردند و جلوي چشمهاي زنش او را كشتند. چون زنش هم از دستش خيلي ناراحت بود. و بعد جسدش را آتش زدند.
عمر سعد رفت در كربلا امام حسين را بكشد كه فرماندار ري بشود. وقتي امام حسين را كشت فرمانداري را به او ندادند. گفتند ما اشتباه كرديم صلاح نيست شما فرماندار بشوي.
نماينده حضرت امير در شهر ري. ايشون هم اول آدم خوبي بود. و بعد بد عاقبت شد. ايشون ماليات بيش از اندازه ميگرفت. يك مقدار بر ميداشت بقيهاش را ميگذاشت براي دولت. اميرالمومنين هم براي انتخاب مسوولين علم غيب نداشت. از زمان اميرالمومنين هم مسوولين هم دسته گل به آب ميدادند.
ميرزا خليل كمرهاي از محققين است. ايشون ميگويد لشكرهايي آمدند كربلا اينها همه استاندارهاي عزل شده حضرت علي رفتند يك جبهه تشكيل دادند. يك دفتر سياسي زدند و نيرو و حزب گرفتند و اينها گردان گردان ميآمدند تا امام حسين را بكشند. وگرنه ابن زياد آن قدر زور نداشت كه سيصد هزار نفر را جمع كند. ميرزا خليل، اسم ميبرد، ميگويد فلان استاندار دو تا گردان فرستاد. فلان فرماندار چهار تا گردان فرستاد.
گروهكهاي عزل شده اميرالمومنين اينها چون عقدهاي بودند، آمدند لشكر بر ضد پسر علي راه انداختند.
ولي ري بود. ماليات را اضافه ميگرفت همينكه حضرت علي متوجه شد. عزل كرد. و حبسش كرد دو تا محافظ هم براي او گذاشتند. خلاصفه والي ري در رفت. و رفت پيش معاويه و در آنجا شروع كرد به شعر گفتن عليه حضرت علي. يعني نماينده علي بود و شعر گفت عليه علي. حضرت علي بعد از نمازهاي جماعت همراه با اصحاب به او نفرين ميكرد. سند اينكه ما بعد از نماز ميگوييم مرگ بر آمريكا همين است.
بسيار خوب: حرفهايمان را جمع كنيم.
ظهير خوش عاقبت شد. 18 هزار نفر بامسلم صبح خوش عاقبت، شب بد عاقبت شدند. فرمانداري شهر ري، باعث شد كه عمر سعد بيايد كربلا و بعد در گزينش رد شد.
مي خواهم بگويم آقايان، حتي خانوادههاي شهدا، حتي حزب اللهيها، حتي روحاني، وكيل وزير، همه بايد نگران باشيم نكند زماني انقلابي باشيم. به خاطر اينكه شكست ميخوريم در انتخابات يا به خاطر اينكه نميدانم زمين ما. . . و غيره. به خاطر عمل من و عمل او انسان دست از نظام بردارد.
رابطه با خدا قوي باشد، و اگر هم ناراحت از شخص هستي اين ناراحتي از شخص كار به مكتب ندارد مكتب ما و رهبر ما و نظام ما مقدستر از اين است كه با عمل من و شما خراب شود.
و لذا اميرالمومنين فرمود هيچ وقت نگاه به آدمها نكنيد نگاه به مكتب كنيد. مكتب حق را حمايت كنيد.
خدايا به ما رشدي بده كه خرابي فرد باعث نشود كه ما دچار بدعاقبتي بشويم. هر چه به عمر ما اضافه ميكني به علم و ايمان و عمل و اخلاص و عمر و بركت كار ما بيفزا.
رهبر، امت، عقايد، نسل و ناموس ما را حمايت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
|