1370/1/17 دعا، شرايط استجابت دعا - 1 بايگاني سالانه - 1370



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهى انطقنى باالهدى و الهمنى التقوى

امسال عيد عبادت با عيد طبيعت با هم قاطى شد، شاعر مى‏گويد: چمن پياده مى‏رود، سرو سواره مى‏رود. اين عيد طبيعت و اين عيد عبادت. اگر يادتان باشد گفته‏ام كه حديث داريم لباس نو كه خريديد در اول كار دو ركعت نماز بخوانيد. از كارهاى خوب ما اين است كه با عبادت شروع مى‏شود، دوستى داشتيم در شيراز مهمانش بودم مى‏گفتند اين خانه شما خانه مباركى است. براى اينكه مطهري‌ها، بهشتي‌ها، خيلى از شهداى عزيز در آن خانه مهمان بودند. مى‏گفتند اين خانه شما، خانه بابركتى است. گفت: آخر من وقتى مى‏خواستم كلنگ اين خانه را بزنم يك مقدار تربت امام حسين(عليه السلام) برداشتم جاهاى پايه اين خانه را يك مقدار تربت ريختم، و پايه اين خانه به عشق امام حسين است. و اما افراد شايسته‏اى به اين خانه آمده و رفته‏اند.
گاهى يك زمين بركت دارد مى‏شود حسينيه جماران. مى‏شود محل دفن و مرقد امام. گاهى هم يك زمين بركت ندارد مى‏شود يك جاى هرز. و اگر خدا بخواهد نظر كند، گاهى به يك تار عنكبوت نظر مى‏كند. در غار پيغمبر پنهان شد و تار عنكبوت محافظت كرد. آخر تار عنكبوت كه قدرت ندارد اما خداوند
گاهى اراده مى‏كند كه رسول اكرم و اشرف مخلوقات را با اوهن‏ البيوت حفظ كند حديث داريم. آدمهايى هستند كه وقتى مى‏خواهند دعا كنند خوابشان مى‏گيرد. خدا به فرشبه‏ها مى‏گويد به او بدهيد، اين آمده در خانه من پشت در خوابش برده. بدهيد برود.
من از يكى از عزيزانى كه در دفتر امام هستند شنيدم كه يك روز يك كسى آمد گفت: من مى‏خواهم امام را ببينم. گفتيم: بابا امام كه در هر ساعتى در دسترس نيست. امام برنامه دارد، ملاقاتش هم برنامه دارد. گفت: حالا من نمى‏دانستم كه امام برنامه دارد. من مى‏خواهم امام را ببينم. گفتم: نمى‏شود، خيلى اصرار كرد. و من ممانعت كردم. مى‏گفت: رويش را كرد به سوى خانه امام. گفت: السلام‏عليك يا ابن رسول الله. سلام كرد و رفت. به قدرى اين سلام به دل ما نشست كه مزه سلام به ديوار خانه امام از مزه سلام‏هاى ما بيشتر شد. آدم نمى‏داند. اين قدر آدم هست كه نمى‏تواند دعا بخواند. سرش را پايين مى‏اندازد. مى‏گويد: عمرت گذشت چرا نمى‏توانى دعا بخوانى. خودش را مى‏كوبد، اين خيلى ارزش دارد.
خدا به موسى گفت: موسى يك شُكرِ خوبى از من بكن. موسى گفت: من كجا و شكر تو كجا؟ من كه نمى‏توانم، خدا گفت: همين را مى‏خواستم كه تو بگويى من نمى‏توانم.
اصولاً وقتى يك جايى مى‏خواهيد برويد يك چيزى مى‏بريد. سفارش هم شده. اين كار خوبى است منتها نه گران، ارزان. و بايد نگاه كنيم كه چه چيزى ندارد. اگر سماور برقى ندارد برايش ببريد.
1- سعى كنيد چيزى ببريد كه نداشته باشد. 2- دوست داشته باشد. مثلاً من الان كروات ندارم اما دوست هم ندارم براى من كروات بياورى.
در خانه خدا هم همينطور است. شب قدر يك چيزى ببريد كه خدا نداشته باشد. و يك چيزى ببريد كه خدا دوست داشته باشد كه برايش ببرى. و آن چيزى نيست جز عجز. خدا عاجز نيست. خدا دوست دارد كه بنده‏اش بيايد و بگويد خدايا من ذلت و عجزم را براى تو آورده‏ام من اقرار براى تو آورده‏ام. اشك براى تو آورده‏ام. پس اين گونه طرف خدا برويم.
حديث داريم كه به طرف من بياييد. در يك آيه داريم كه علامه طباطبايى در تفسير مى‏فرمايد، الطف آيه، يعنى از لطيف‏ترين آيه قرآن اين است. آيه‏اى كه هفت بار گفته خودم، خودم. آيه دعا. »وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ« البقره(186) اگر سؤال كردند از خودم بندگان خودم، خودم اجابت مى‏كنم. ايمان بياورد به خودم، استجابت كند به خودم. پيغمبر در يكى از آيه‏هاى قرآن مى‏گويد »إِنْ تُعَذِّبْهُمْ« المائده(118) اگر هم مى‏خواهى مردم را عذاب كنى، »فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ« بنده خودت هستند. خدا ما را خيلى دوست دارد. بعضى‏ها مى‏گويند ما دعا كرديم، اما مستجاب نشد، عيب ندارد. همين كه توفيق دادند كه با خدا حرف بزنى بهترين لياقت است.
بزرگترين تشكر از دانشمند اين است كه خودش دانشمند شده. مى‏گويد: آقا ما هر چه شيرجه مى‏زنيم كسى ما را تشويق نمى‏كند. مزد به ما نمى‏دهند. اصلاً خود شيرجه كيف دارد گرچه كسى بيرون استخر برايت دست نزند. همين كه توفيق دادند با خدا حرف بزنى همين توفيق است.
ما كه استجابت را در كشورمان ديديم، 1- با يا حسين كه امام گفت و شما عاشورا گفتيد شاه را بيرون كرديم. با يا حسين و اشك و دعاى بسيجيان در جبهه در جنگ رو سفيد شديم. با همين توسلات مملكت ما آرام‏ترين كشور روى كره زمين است. ما از دعا خيلى چيزها گرفتيم. هر كارى يك آدابى دارد. حالا ما آداب دعا را مى‏گوييم.
يكى از علماى همدان به نام آخوند ملا على همدانى هم دوره حضرت امام بود. چيزى را در 20 سال پس از ايشان شنيدم با واسطه. بعد رفتم آن جا تا از زبان خودش بشنوم. شنيده‏ام شما وارد صحن ابوالفضل شده‏اى. ديده‏اى خيلى شلوغ است، گفتى چه خبر است. گفته‏اند يك بچه سر مناره بوده، رفته كبوتر بگيرد آجر افتاده بچه پرت شده، پدر بچه ديده گفته بايست. ايستاده، نردبان گذاشته و او را گرفته‏اند. آيا شما به عنوان يك آيت الله عادل آيا شما ديدى؟ گفت: بله. گفت: من وارد شدم: ديدم همچين صحنه‏اى است گفتيم چه كسى بود؟ رفتيم قصه را پى گير شديم تا آن پدر را پيدا كردم. گفتم آقا بگو شما چه كسى هستى؟ گفت: من شغلم حمالى است، منتها از اول عمرم تصميم گرفتم لقمه حرام نخورم. من از اول جوانى تا حالا نه لقمه حرام خورده‏ام و نه گناه كرده‏ام. خدايى كه هستى را خلق كرده يك گوشه هستى را براى دو دقيقه در اختيار ما مى‏گذارد.
اگر يك شاگردى، خوب شاگردى كند آيا كليد گاوصندوق را به او نمى‏دهى؟
اين چيزى بود كه با دو گوش خودم از زبان يك مرجع تقليد شنيدم. خود ايشان هم از اولياء خدا بود. من از پدر دو شهيد در همدان شنيدم كه مى‏گفت: عده‏اى رفتيم آن جا. ديديم كه هر چه فقير مى‏آيد از زير تشك به آنها پول مى‏دهد. گفتيم حتماً آقا خيلى پول زير تشك دارد. اتفاقاً آقا يك كارى داشت و بلند شد رفت بيرون ما شيطنت گرى كرديم تشك را بلند كرديم ديديم هيچ چيز نيست. آقا آمد روى تشك نشست و دو مرتبه به فقيرها پول داد.
آقا، در دنيا هم يك خبرهايى هست. منتها آنتن ما اين خبرها را نمى‏گيرد. روح ما نمى‏گيرد.
امواج هست روح ملكوتى مى‏خواهد كه اين امواج را بگيرد. روح ملكوتى چطور؟ بايد روح را صاف كرد.
مى‏گويند شاهى تصميم گرفته بود دو گروه هنرمند را بياورد ببيند كدام يك هنرشان بيشتر است. يك سالن داد به اينها گفت يك گروه آن طرف سالن، يك گروه هم اين طرف نقاشى كنيد تا من ببينم و مقايسه كنم. يك گروه هنرمندها نقشه كشيدند و يك گروه ديگر فقط صاف كردند آن طرف را. مثل سنگ مرمر صيقل دادند. بعد پرده را كنار كشيدند ديدند هر چه كه آن طرف با سختى كشيده‏اند عكسش افتاده روى ديوار اين طرف. يعنى اگر دل آئيه شود.
امام كتابهاى دانشگاهى و سياست مدارى را نخوانده بود اما يك قلب پاك داشت كه هر چه حقه بازى همه سياست مدارهاى كره زمين مى‏كردند امام قبل از توطئه خط آنها را مى‏خواند. اين معناى اين است. »وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا« العنکبوت(69) يعنى اگر تو نورانى شدى ما برق را وصل مى‏كنيم، در خانه خدا رفتن قلب پاك مى‏خواهد.
اصل دعا، آداب دعا، استجابت دعا، حسن ظن در دعا، دعاى به ديگران. دعاهاى در قرآن، انواع دعا.
اصولاً دعا يك چيز فطرى است. يعنى انسان هر كجا باشد احساس مى‏كند كه كم مى‏آورند. انسان احساس كمبود مى‏كند.
فرق بين فطرت و عادت: اين كه مى‏گويند خداشناسى فطرى است يعنى چه؟ فطرت مثل علاقه به بچه. چون در هر زمان، در هر مكان، در هر رژيم، در هر سن، مادر بچه‏اش را دوست دارد. اما فلفل خوردن فطرى نيست، هنديها مى‏خورند اما ما نمى‏خوريم. لباس عادت است، خوراك عادت است.
پس فطرت چيست؟ فطرت احساسى است از درون كه مربى و معلمى لازم ندارد در هر زمان و هر مكان هم هست. اصل دعا هم فطرى است. چون انسان از درون احساس مى‏كند بدون اين كه كسى به او بگويد. در هر زمان و در هر مكان و هر سن و هر رژيم. آدم احساس مى‏كند كه كم مى‏آورد. حالا كه احساس كمبود داريم به چه كسى متصل شويم به ابرقدرتها به شرق، به غرب؟
نه، دعا يعنى خودت را به خدا متصل كن. كشورهايى هم كه دين ندارند. چنين احساسى دارند اما احساساتشان را با يك چيز ديگر جبران مى‏كنند. مثل بچه‏اى كه گرسنه است اما عوض پستان، پستانك مى‏مكد.
دعا يعنى استمداد. استمداد فطرى است. احساس وابستگى فطرى است. منتها اسلام گفته: تو احساس دارى و بنا است به يك چيزى بند بشوى پس به خدا بند شو.
حديث داريم: (فَإِنِّي أَشْتَهِي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَه) مستدرك‏الوسائل ج 5 ص 195 گاهى دعا مستجاب نمى‏شود. در دكان نوشته بود نسيه نمى‏دهيم چون دوست داريم ما شما را ملاقات كنيم. يعنى وقتى نسيه گرفتى مى‏روى و ما ديگر تو را ملاقات نمى‏كنيم. خدا هم مى‏داند اگر ما دعا كنيم و مستجاب شود مى‏رويم كه مى‏رويم. و لذا هميشه يك گوشه‏اش را نگه مى‏دارد.
دعا ما نور صفات خداست. اصولاً آدم اگر صفات خدا را مانور داد، توحيدش قوى مى‏شود. انت الذى، انت الذى، انت الذى.
شما سه تا ورقه را در نظر بگير، بالاى يكى بنويس گذشته‏ها. بالاى يكى بنويس اكنون، و ديگرى را بنويس آينده. دعا سه ورقه دارد. بخشى از دعا گذشته‏ها را مى‏گويد. خدا هيچ بودم » ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ« السجده(8) نطفه‏اى بودم »خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ« الزمر(6) در رحم مادر رشدم دادى.
سميع و بصير شنوا و گويا شدم. »وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً« النحل(78) هيچ چيز بلد نبودم. يكسرى دعاها نعمت شمارى گذشته است. آدم كه نعمتهاى گذشته را به خودش تلقين كرد. عشقش به خدا بيشتر مى‏شود.
يكى از قسمتهاى دعا اين است كه الان چه نعمتهايى داريم؟ در چه شرايطى هستيم در كل كره زمين همه رهبرها فاسق و جنايتكار، و رهبر ما چه كسى است. امت ما چه جور است. دين ما چه دين خوبى است.
يك بخش از دعا خطرات آينده است. و آدم بايد ياد آينده باشد. روز قيامت و حساب و كتاب. و خلاصه دعا روح رضا و تسليم به ما مى‏دهد.
دعا يعنى با خدا زمزمه كردن. (من لى غيرك) غير تو هيچ نيست.
در دعا امام حسين مى‏گويد(مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك) خدايا من آمده‏ام با تو حرف بزنم. كسى كه تو را پيدا كند ديگر چه چيز ندارد. و كسى كه تو را ندارد چه چيز دارد. امام فقط خدا داشت هيچ چيز نداشت. شاه همه چيز داشت خدا نداشت. و لذا امام كه هيچ چيز نداشت خدا دل مردم را هم به او داد.
يوسف در چاه هيچ چيز نداشت، خدا داشت. و زليخا و عزيز مصر همه چيز داشت به غير خدا. امام حسين يك جمله ديگر دارد و مى‏گويد لى ما يليق بى و لك ما يليق لك مى‏گويد: خدايا حق من اين است كه استحقاقش را دارم. حق تو آن چيزى است كه دارى.
ماه رمضان ماه عبادت است. قدر مناجاتها را داشته باشيد.
يك سال من ماه رمضان در سامرا بودم. مرحوم آيت الله بروجردى فرموده بود صد تا طلبه از نجف بروند سامرا روزها بخوابند و شبها تا صبح احياء بگيرند كه حرم حضرت عسگرى و هادى 30 شب درش باز باشد. من هم رفتم. سحر كه مى‏شد شيعه مناجات داشت. بندگان خدا ديگران مناجات نداشتند. اين مناجات‏ها، لازم نيست عربى بخوانى. فارسى خودت بخوان.
خدايا چقدر از عمرم گذشت يك ركعت نماز با توجه نخواندم. با هر كسى حرف زدم حواسم جمع بود، با تو حرف زدم حواسم پرت شد.
خدايا به قبر نزديك مى‏شوم ذخيره ندارم. خدايا يك روز بى گناه بر عمرم نگذشت. آن قدر حرف بزن تا اشكت در بيايد. و از چيزهايى كه خدا دوست دارد اشكى که روي صورت جوانها جاري مي‌شود. حديث داريم اشك از همه زيباست اما از جوان زيباتر است.
خدايا، به آبروى كسى كه در طول سال اهل عبادت بود، به آبروى اميرالمؤمنين قسمت مى‏دهم آن چه لطف و خير و بركت معرفت شناخت، مناجات، عبادت‏هاى ناب، نصيب فردِ فرد علاقه‏مندان اميرالمؤمنين بفرما. كشور اميرالمؤمنين را حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»