1370/1/21 عمل، آزادى در عمل-2 بايگاني سالانه - 1370



بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

به اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمدند گفتند: شما يك حكم بده كه مردم فلان منطقه حتماً قنات را لايروبى كنند يا فلان كارها عمرانى را در فلان آبادى و روستا انجام دهند. حضرت فرمود: من احدى را مجبور بر كارى نمى‏كنم. آزاد بايد باشند. اصلاً آزاديش خوب است.
بارها قرآن گفته است كه اگر با زور مى‏خواستيم همه ى مردم مؤمن مى‏شدند. من اصلاً مردم را آزاد گذاشته‏ام، تا هر كس خواست مؤمن شود و هركس نخواست ايمان نياورد. آزادى خوب است.
برنامه ريزى و مديريت در كار:
حديث داريم اگر سه نفر مى‏رويد مسافرت، يكى از شما بايد رئيس باشيد. جامعه ى بدون رئيس امكان ندارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى‏فرمايد: رئيس بد، از بى رئيسى بهتر است. حتى اگر رئيس بد باشد. حديث داريم اگر سه نفر مى‏رويد يك جايى، بگو آقا، ما سه نفر هستيم، براي اينكه بحث نكنيم ايشان رئيسمان، رأى بدهيد. از سه نفر يكى رئيس شود، و اطاعت كنيد. مگر در آنجا كه حكم خلاف باشد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) به استاندار مى‏فرمايد: براى هر گروهى يك سرپرست بگذار و هر كارى را به يك نفر واگذار كن. بعد هم از او مسئوليت بخواه.
تقسيم كار: در مديريت هم مى‏گويند: اگر خواستيد كار خوب انجام شود، كيفيت و كميت آن خوب شود، ايجاد رقابت كن. رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) در جنگ خندق، كه ماه رمضان بود، دهان روزه هم بود، دور مدينه را مى‏خواستند گودى بكنند كه دشمنان نتوانند بيايند، براى اين كه خندق، خوب و سريع كنده شود، فرمود: هر بيست مترى براى ده تا مسلمان. اين بيست متر مال شما، بيست متر، بيست متر كرد كه سريع، بعد هم فرمود: براى اين كه ده تا مسلمان. . . خودتان ده تا، خودتان را، برويد پيدا كنيد كه نگوييد آقا تقصير اين بود، تقصير آن بود. ببين به من نگو، من گفتم، خودت سرپرست، خودت رفتى آن نه نفر را پيدا كردى، خودتان كه فردا نگوييد آقا اين اسفناج بود. من گلابى هستم. گلابى و اسفناج قابل پيوند نيست. نه خودت اين بيست متر را بايد ده نفر بكند. حال خودتان برويد باند و تيپ خودتان را كه هم فكر و هم زور و هم سليقه باشيد كه اين كار بشود.
نظم بر كار، خيلى مهم است. آزادى در كار: شما قدر جمهورى اسلامى را نداريد. در بعضى از كشورهاى كمونيست، كار آزاد نيست. مى‏گويند: تو بايد مهندس برق بشوى. تو بايد در اين رشته درس بخوانى. بعضى از كشورها من رفتم، يعنى با چشم خودم ديدم اينها را، از اين خيابان، خانه‏اش خواسته باشد برود آن خيابان، ممنوع است.
تغيير شغل ممنوع، تغيير خانه، ممنوع. اينجا تازه حالا هم كه زور است. گاهى شهردارى مى‏گويد: يك متر برو عقب‏تر، اين هم براي اينكه كوچه گشادتر بشود. اين هم به نفع خودتان است. يعنى آخرين زور جمهورى اسلامى اين است كه مى‏گويد: دو متر برو عقب نشينى، آن هم به نفع ماست. چون الان بسيارى از اين كشورهايى كه ما رفته‏ايم، خيابانشان مال هفتاد سال پيش است. هنوز با اين همه ماشين تنگشان نيست. ما خيابانمان مال پانزده سال پيش است الان تنگمان شده است. بايد حساب كرد كه مثلاً يك آدم، چهار تا بچه پيدا مى‏كند، چهار تا ماشين است، بنابرين يك مقدارى زورهايى كه ممكن است امروز به من روز باشد، ولى نسبت به نسل آينده مفيد است، اين‏ها اسمش زور نيست. به اميرالمؤمنين(عليه السلام) گفتند: مجبور كن، گفت: من مجبور نمى‏كنم.
آزادى كار، صداقت در كار:
ابوذر وارد مجلسى شد، همه ى اين هايى كه نشسته بودند دور سالن، سران مملكت بودند. همه هم جزو حزب بنى اميه، تا ابوذر وارد شد زد به خنده. گفتند: براى چى خنديدى؟ گفت: ديگر، نپرسيد. چون ابوذر راستش را مى‏گفت. گفتند: نه، آخه بگو، چى بود خنديدى؟ گفت: آقا نپرسيد. گفتند: نه بگو. گفت: راستش را مى‏خواهى از پيغمبر شنيدم كه هر وقت سران مملكت، همه جزو حزب بنى اميه هستند، خاك تو سر مردم كنند. گفتند: خيلى خوب يا بايد شاهد بياورى كه پيغمبر همچين حرفى را زده يا مى‏كشيم تو را. تو با اين حديث، آبروى بنى اميه را بردى. گفتند: ياالله، يا شاهد يا مى‏كشيمت. ابوذر ديد عجب بد شد، گفتند: شاهدت كى است؟ گفت: على بن ابيطالب. اميرالمؤمنين را آوردند. گفتند: پيغمبر يك همچين حرفى را زده است؟ على بن ابيطالب هم به قول امروزى‏ها، باسمه تعالى، نه بابا، جان ابوذر در خطر است. بگو آره. مى‏گويى نه، مى‏كشنش. اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: نه، من راستش را مى‏گويم، من نشنيده‏ام پيغمبر يك همچين حرفى را بزند. پيغمبر من نشنيده‏ام اين را بگويد، اما اين را شنيده‏ام كه هر جا سران مملكت از بنى اميه باشند، مردم واى به حالشان. اما اين را شنيده‏ام كه پيغمبر فرمود: ابوذر هيچ وقت دروغ نمى‏گويد. اين را شنيده‏ام گفتند: خيلى خوب، بالاخره ابوذر را نجات داد. اما خلاف نگفت.
چند نفر داريم كه وقتى از آن جنس مى‏خرى مى‏گويد: بيا اين جنس متوسط است. رنگش هم مى‏رود. فردا هم مى‏شكند. مشكل است. ما كه آخوند هستيم، گاهى گير مى‏كنيم. حضرت عباسى، اين قدر شده آمده‏اند پهلوى من، استخاره كرده‏اند، استخاره كردم، نمى‏دانم آيه چى است. گفتم: آقا ببخشيد نمى‏دانم آيه چى است. گفتند: يكى ديگر، باز اين هم نمى‏فهميم يعنى چه. گفتم: آقا ببخشيد اين را هم نمى‏دانم يعنى چه. دفعه ى سوم ديگر رويم نمى‏شود، آخر چند بار بگويم بلد نيستم؟ گفتم: والله مى‏دانى، ظاهراً خوب است، ولى حالا يك صدقه‏اى بده، آخر آدم خيلى چيز مى‏خواهد. چند تا دكتر داريم كه به شانزده تا از مريض هايش مى‏گويد: بسم الله الرّحمن الرّحيم من مرض تو را نفهميدم. راستش را كه مشكل است آدم بگويد. خيلى مشكل است.
تو همه ى صنف‏ها راست گفتن خيلى مشكل است. اميرالمؤمنين راستش را گفت. گفت: من يك همچين حرفى نشنيده‏ام، اما اين را شنيده‏ام كه ابوذر دروغگو نيست. مسئول قرار دادن آزادى در كار، صداقت در كار، رياست در كار، مديريت و رياست در كار، حتماً بايد مسئول باشد، سرپرست باشد. تقسيم كار.
چهارم: امام رضا(عليه السلام) فرمود: وقت هايتان را چهار قسمت كنيد. يك ساعت براى كار، يك ساعت براى عبادت، يك ساعت براى تفريح و لذت، يك ساعت براى، برنامه ريزى كنيد، چه كارى؟ ما برنامه نداريم. بعد، روش كار، مسئله ى ديگر، كوچك شمردن كار.
يكى از عيب هايى كه ما داريم، بعضى هايمان اين كه كارما را بزرگ مى‏شماريم. ولى خبري نيست. آقا، من ديپلم هستم، ديپلم كه چيزى نيست. ديپلم هم سواد است؟ آقا من ليسانس هستم. ليسانس كه چيزى نيست. حجة الاسلام هم چيزى نيست. آيت الله چيزى نيست. اصلاً قرآن به همه ى با سوادها مى‏گويد: بى سواد. آيه‏اش اين است »وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً« الاسراء(85) خدا به پيغمبرش مى‏گويد: تو با سواد نيستى، بايد باز هم ادمه بدهى »وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً« طه(114) تو هم بايد ادامه ى تحصيل بدهى. فارغ التحصيل، مگر زن حامله هستى كه فارغ شدى؟ مگر آدم از تحصيل فارغ مى‏شود؟ هفته‏اى يك كتاب بايد مطالعه بكنيم. هفته‏اى يك كار بايد بكنيم.
كارمان را كوچك بشماريم. بعضى‏ها كارشان را خيلى جلوه مى‏دهند. مسلمان بايد كارش را كوچك بشمارد. به زين العابدين گفتند: خيلى خودت را خسته مى‏كنى. گفت: كار من كجا، كار على كجا.
ششم، وسيله ى كار هم خيلى مهم است. اين كارى كه انجام دادى با چه وسيله‏اى، گاهى افرادى هستند با الاغ دزدى مى‏رود مكه، مكه مى‏رود، اما وسيله‏اش دزدى است.
وسيله ى كار: راجع به وسيله ى كار خيلى مهم است. با چه وسيله‏اى اين كار را كردى؟ اين قدر آدم هست كه حلال و حرام مى‏كند. از همان حلال و حرام خرج مى‏كند. رواياتى داريم كه اگر درآمدت حرام باشد، حتى اگر، حديث درايم، اگر كسى مى‏رود مكه در كل كاروانى كه مى‏رود مكه، يك پرچمش غصبى است. يك پرچمى كه كاروان دارد، حاجى هايش گم نشوند، دور آن پرچم جمع شوند، تمام نمازى كه مى‏خوانى، يك دگمه ى نمازت از پول خمس نداده باشد، كل نمازت باطل است. يك خورده نخى كه در جبهه يك گلوله آمد خورد به يك كسى شهيد شد. همه گفتند: شهادتت مبارك. حضرت فرمود: نخير، ايشان شهيد نيست. اين لباسى كه ايشان پوشيده است مشكل است.
با ماشين دولتى مى‏شود رفت نماز جمعه؟ نماز جمعه كار دولتى نيست، كار شخصى است. شما چه حقى دارى با ماشين دولتى مى‏روى؟ مگر اين كه مجاز باشى. اجازه بايد بگيرى. با ماشين دولتى آدم مى‏تواند برود مادر و پدرش را ببيند؟ مگر اين كه اجازه بگيرى. آن هم كه مى‏خواهد اجازه بدهد بايد روى معيار اجازه بدهد. الكى اجازه ندهد. روى حساب بايد اجازه بدهد. خون را با خون نمى‏شود شست. بسيار خوب، حالا اين‏ها نكاتى بود كه گفته شد.
از همه مهم‏تر قبولى كار است. در جلسه‏اى ده، دوازده نكات را گفتيم. آزادى در كار، صداقت در كار، مديريت در كار، تقسيم كار، كوچك شمردن كار، وسيله ى كار، امام زين العابدين در دعاى مكارم الاخلاق مى‏فرمايد: الهى به من توفيق بده كارهاى خير را كم بشمارم. كارهاى خلاف را زياد بشمارم. اگر كار خيرى كردم، نگويم كه كار خيرى كرده‏ام. همه ى نقشى كه امام، بنيان گذار جمهورى اسلامى در انقلاب داشت، اگر سپاه است، مال او است. اگر كميته امداد است. اگر كميته انقلاب است. نمى‏دانم، جهاد سازندگى است. خوب حزب اللهى است. روحيه ى نترس دادن به مردم است. تمام خدمات را امام كرد، در عين حال امام د ريكى از سخنرانى هايش فرمود: من براى انقلاب كارى نكرده‏ام. اين خيلى مهم است كه انسان خودش را چيزى نداند.
مسئله ى قبول كار، آدم ماه رمضان روزه كه مى‏گيرد، قرآنى كه مى‏خواند، پول هايى كه خرج مى‏كند، مى‏گويد: بله ما چنين، چنين، چنين به اميرالمؤمنين(عليه السلام) گفتند: شما چرا اين قدر زحمت مى‏كشى؟ مى‏فرمايد: (لَوْ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ) حضرت امير قسم خورد گفت: به خدا قسم، اگر بدانم خدا يكى از كارهاى مرا قبول كرده است(قَبِلَ مِنِّي فَرْضاً وَاحِداً) والله به خدا قسم اگر بدانم خدا يكى از كارهاى مرا قبول كرده است، اين قدر جان نمى‏كنم. همش كه جان مى‏كنم، شك دارم كه يك كار قبول شده دارم. اميرالمؤمنين(عليه السلام) شك دارد كه كارهايش قبول شد يا نشد. ما مى‏گوئيم بله قبولِ قبول است. چى چى را قبول است. امام زين العابدين مى‏گويد: خدايا مرا حزب اللهى بده. ما مى‏گوييم: از بيست سال پيش حزب اللهى بوده‏ام. يعنى بيست سال از امام سجاد(عليه السلام) جلوتر هستيم. ايشان از قديم حزب اللهى بوده.
مى‏گويند: به يك كسى گفتند: شهر شما آثار باستانى ندارد؟ گفت: دارند برايش مى‏سازند. بابا، آثار باستانى را كه نمى‏شود ساخت. آثار باستانى از قديم بوده. امام سجاد(عليه السلام) مى‏گويد: خدايا حزب اللهى باشم. ايشان مى‏گويد: از قديم بودم. پيغمبر فرمود: اگر بدانم يك كار قبول شده است، از اينكه كل كره ى زمين را طلا كنند و به من بدهند، بيشتر خوشحال مي‌شوم، سه رقم قبول داريم: سه رقم كارها قبول مى‏شود. 1 - قبول عادى 2 - حسن 3 - احسن
گاهى مى‏گوييم: خدايا قبول كن. فتقبل منى، تقبل الله قبول. گاهى مى‏گوييم قبولاً حسناً تو قرآن دارد(فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ) آل عمران(37) در بعضى دعاها داريم(فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ) يك ليوان آب را به شما مى‏دهند، همه جور برخورد مى‏كنيد. گاهى ليوان را مى‏گيرى، همچين مى‏كنى. يا على. گاهى بلند مى‏شوى، دو دستى مى‏گيرى. گاهى مى‏آيى دم در استقبال مى‏كنى. چند رقم قبول داريم. راجع به قبولى عمل، حالا شرايطى دارد. شرايط سياسى داريم. اگر كلى عبادت كنى، ولى خط رهبريت، امام و رهبرت، رهبر فاسق باشد، كل عبادات ارزش ندارد. وقتى نماز قبول است كه استاندارد باشد. استانداردش اين است كه حكومت، حكومت حق باشد در حكومت باطل و پذيرفتن رهبر باطل، تمام عبادت‏ها لغو است. ولايت على بن ابيطالب به همين خاطر مطرح شده است. عمرى عبادت كند ولى ولايت على بن ابيطالب را نداشته باشد قبول نيست. روايت داريم اگر عمرى جان بكنى، اما توى دلت اين است كه به يك كسى ضرر بزنى، عبادت‏ها قبول نيست. آقا صبح تا شام عبادت مى‏كند، اما تو ذهنش اين است كه سر زنش كلاه بگذارد. سر شريكش كلاه بگذارد. سر همسايه‏اش كلاه بگذارد.
حديث است، از خودم نيست، امام فرمود: اگر كلى در عمرت عبادت كنى، اما در قلبت نيت كنى كلاه بردارى كنى، به خاطر نيت قلبى‌ات كل عبادت هايت ارزش ندارد. ما به قدرى روحمان سوراخ سوراخ است كه هيچ عبادتى در آن بند نمى‏شود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»