1370/6/14 تفسير سوره حمد -1 بايگاني سالانه - 1370



بسم الله من الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي والهمني اتقوي

در خدمت برادران و خواهراني هستيم که در کانون پرورشي ايام فراغت حدود دو ميليون محصل عزيز را پر مي‌كنند و آنها را با تعليم وهنر وصنعت آشنا مي‌کنند. اين كار کاري است که براي دوري از فساد، براي پيشرفت اقتصاد، براي سلامتي، براي شکوفايي استعدادها خيلي مفيد است. دستتان درد نکند و انشاءالله روز به روز اين کار توسعه پيدا کند و مردم شهرداري‌ها و پارک‌ها و. . . کساني که سالني دارند، کارخانه‌اي دارند، کارگاهي دارند و هنري دارند همه به اين فكر بيافتند. من در اين جلسه‌اي که در خدمتتان هستم فکر کردم بهترين هديه‌اي که مي‌توانم بدهم وشما برداريد چون از همه ايران تشريف آورديد، سوره مبارکه حمد بود. با اينکه شنيديد ولي باز حرف‌هاي زيادي هست که من بتوانم انشاء الله در يک جلسه به طور فشرده بگويم. تفسير سوره حمد، تفسير عمومي است چون اين يک تفسيري است که مثل آبجوش است و به همه معده‌ها مي‌خورد. بعضي تفسيرها علمي وفهمي وسنگين است. مثل زعفران و باقلوا که به همه معده‌ها نمي‌خورد. اين تفسير آبجوشي است. اين بسم الله يعني چه؟ ما وقتي مي‌گوييم: بسم الله چند نکته در آن وجود دارد. بسم الله يک رنگ خدايي جهت خدايي كردن كارها است. بسم الله يعني خدايا مي‌خواهم کارهايي را با نام تو آغاز کنم. بر خلاف طاغوت زده‌ها که به نام نامي شاه و شاهنشاهي شروع مي‌كنند. بر خلاف مشرکين که به نام بت وبت کده شروع مي‌كنند. برخلاف کسي که كار خود را با قدرت و ابرقدرتي شروع مي‌کند. اول بايد بدانيم که بسم الله براي اسلام نيست. حضرت سليمان به يک خانمي که شاه بود نامه نوشت. اول نامه‌اش نوشت بسم الله الرحمن الرحيم! حضرت نوح وارد کشتي شد. وقتي کشتي مي‌خواست حرکت کند باز آيه آمد كه بسم الله مجرا است. بسم الله براي مسلمانها نيست. اديان قبل از اسلام هم بسم الله داشتند. بسم الله يعني خدايا کارهايم را رنگ خدايي مي‌دهم. «سبقه الله ومن احسن الله سبقه» به قول قرآن بسم الله به معني توکل است. کسي که مي‌گويد: بسم الله الرحمن الرحيم! يعني خدايا من وارد کار مي‌شوم و نمي‌دانم که چه حادثه‌اي پيش مي‌آيد؟ من کارهايم را با توکل برتو انجام مي‌دهم. بسم الله رمز توکل وتحصيل قدرت است. بسم الله رمز عشق است. يک نفر که کسي را دوست دارد، خيلي بيشتر او را دوست دارد. هرکس بيشتر يک نامي را ببرد اين نشان مي‌دهد هم عاشق است و هم ارتباطش با او قوي است. بسم الله رمز عشق است. بسم الله اولين گام بندگي وخروج از تکبر است. کسي که مي‌گويد: بسم الله! يعني خدايا من بنده توهستم. بسم الله يعني خدايا من کسي نيستم. اصلاً با ياد تو و نام تو بلند مي‌شوم و مي‌نشينم. بسم الله يعني من کار را مقدس مي‌دانم. قداست دادن! چوب تا مادامي که در خانه ما باشد قداست ندارد. اما وقتي در خانه اميرالمومنين باشد قداست پيدا مي‌کند. وقتي پنبه عمامه پيغمبر شد قداست دارد. بسم الله يعني کار نامقدس را مقدس مي‌کنم. بسم الله يعني کارم را بيمه مي‌کنم. بسم الله بيمه کردن است. شخصي رفت روي صندلي بنشيند. پايه‌اش در رفت و به زمين خورد. حضرت فرمود: چون بسم الله نگفت زمين خورد. البته يک کسي هم مي‌گويد: من بسم الله گفتم و به زمين افتادم. از اين معلوم مي‌شود كه ميخش را نکوبيده است. اگر کسي بگويد: لازم نيست من بسم الله بگويم تمام کارها روي علوم و صنعت پيش مي‌رود. از اين معلوم مي‌شود كه پنجاه درصد کارهايش درست است. به خلبان هواپيما، به مهماندارها شما که مي‌گوييد: تا چند دقيقه ديگر در فرودگاه مي‌نشينيم، مي‌گويم! بگوييد: تا چند دقيقه ديگر انشاء الله در فرودگاه مي‌نشينيم. مي‌گويد: انشاءالله نمي‌خواهد. البته اينهايي که الان هستند مي‌گويند. بعضي از قديمي هايشان مي‌گفتند: انشاء الله نمي‌خواهد. اين کامپيوتر است الان ما دو دقيقه و هفت ثانيه ديگر مي‌نشينيم. خيلي به کامپيوترش مي‌نازد. مخترعين کامپيوتر هم سقوط مي‌کنند. آرام باشيد. بسم الله يعني خودت را بيمه کن. بسم الله معنايش اين است. خدايا من تو را فراموش نکردم. اصولا بسم الله پرچم است. بسم الله الرحمن الرحيم روي کشتي‌هاي غول پيکر است. روي ميزهاي اداره، روي کشتي‌ها پرچم است. روي کاخ‌هاي بزرگ پرچم است. روي ميزهاي کوچك هم پرچم است. معنايش اين است که هم روي ميز کوچک است و هم روي کاخ بزرگ است. يعني بسم الله هم در کار کوچک باشد و هم در کار بزرگ. تفسير بسم الله از تفسيرهاي اهل سنت است. از امام صادق نقل مي‌کند که بسم الله تاج قرآن است. بسم الله تاج قرآن است. به همين خاطر مي‌گويند: اگر در سر سفره نوع غذا عوض شد بسم الله بگو تا حالا ماست مي‌خوردي حالا سيب زميني مي‌خوري. بسم الله بگو. در گراني اين مثال را مي‌زنم و گرنه مي‌گفتم: از مرغ به ماهي رفتي. اگر از يك نوع غذا به نوع ديگري رفتي، حتي در آب خوردن، حتي در سوار شدن مرکب به خصوص روايات دارند که در آميزش جنسي هم بسم الله بگوييد. يعني اسلام هم نمازش و هم فکرش هر دو بايد بسم الله باشد. در آميزش با همسر بسم الله باشد. سر نماز هم بسم الله فرق نمي‌کند. در مدار خدا همه رنگ‌ها رنگ خدايي دارد. من يک بار يک مثال زدم. نمي‌دانم شنيديد يا نه؟ گفتم: وقتي از کارخانه چرخ خياطي را بيرون مي‌آوريد ماشينش آرم کارخانه دارد. کارتنش آرم کارخانه دارد. پيش گوشتي‌هاي کوچکش هم آرم کارخانه دارد. يعني چيزي که از اين کارخانه بيرون مي‌ايد همه چيز آن بايدآرم کارخانه داشته باشد. يک سرويس ملامين که مي‌خري ديس بزرگش با نعلبکي کوچکش آرم کارخانه داشته باشد مهم نيست. غذا خوردنش، خوابيدنش، خنديدنش، بلند شدنش بايد رنگ خدايي داشته باشد. بعضي افراد صورتشان حزب اللهي است. زبانشان غيبت مي‌کند. بعضي از آدمها زبانشان حزب الهي است ولي سوظن دارد. بعضي‌ها حزب اللهي هستند اما بد رانندگي مي‌كنند. يعني کسي که حزب اللهي شد از مغز تا گاز دادن به ماشينش، همه وجودش بايد با بسم الله باشد. همه هستي در بسم الله است. شايد معنايش اين باشد که کل هستي و هدايت هستي و بازداشت هستي همه از استمداد او است. بسم الله يعني خدايا از تو کمک مي‌خواهم. بسم الله الرحمن الرحيم يعني خدايا از تو کمک مي‌خواهم. بعد از بسم الله شروع کنيم جمله دوم را مي‌گوييم. جمله دوم چيست؟ «الحمدالله رب العالمين» از الحمدالله رب العالمين چه درس‌هايي مي‌گيريم؟ اول که قرآن مي‌گويد: «رَبِّ الْعالَمينَ(فاتحه/2)» و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ء»خداوند مربي هر چيزي است. در جاي ديگر داريم «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ء»(انعام/164) آسمانها را تربيت مي‌کند. «وَ الْأَرْضِ» زمين را هم تربيت مي‌کند. «وَ ما بَيْنَهُما» الان کاغذي که دست من است خدا دارد تربيتش مي‌کند. همينکه زمين تبديل به چوب مي‌شود و چوب و پنبه تبديل به کاغذ مي‌شود مي‌توان گفت: اين تربيت است. مي‌شود گفت: همين حوادث طبيعي که بوجود مي‌ايد واين به مرحله سنگي مي‌رسد يا به مرحله عقيق مي‌رسد و عقيق انگشتر مي‌شود همينکه زمين تبديل به خرماي شيرين مي‌شود. تبديل به ليموي ترش مي‌شود و تبديل به انگور ترش و شيرين مي‌شود. ترش غوره است. شيرين كشمش است. همينکه جمادات داريم. «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ء»خداوند مربي هر چيزي است. «رَبُّ السَّماواتِ» آسمان را هدايت مي‌کند. «والارض» زمين را تربيت مي‌کند «وَ ما بَيْنَهُما» و آنچه بين شما و آسمان است تربيت مي‌کند. اميرالمومنين فرمود: پروردگار جمادات وحيوانات هم است. 114 سوره داريم. چهار سوره‌اش با اين جمله شروع مي‌شود. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ» «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» چه به ما مي‌گويد: از «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» استفاده مي‌شود. تربيت هستي با يک مديريت انجام مي‌شود. قديمي‌ها يک نظريه‌اي داشتند كه مي‌گفتند: هستي مثل طناب است. طناب هم نخ نخ است و هر نخش دست کسي است. مثلا مي‌گفتند: «رب البحار» درياها يک پروردگار دارد. آسمانها يک پروردگار دارد. حيوانات يک پروردگار دارد. اما «رَبِّ الْعالَمينَ» يعني کل هستي يک مديريت دارد. «رَبِّ الْعالَمينَ» يعني کل هستي يک تربيت دارد. «رَبِّ الْعالَمينَ» يعني كل هستي يک مربي دارد و معنايش اين است که جز خدا کس ديگر هم مربي نيست. گاهي من مي‌گويم با حديث تربيت مي‌کنم. اگر حديث عامل تربيت بود، من که خيلي حديث مي‌دانم بايد از همه تربيتم بيشتر باشد. اينطور نيست. شما هم خيال نکن در امور تربيتي هستي يا معلم هستي. شما مربي هستيد. «رَبِّ الْعالَمينَ» او است و ما يک واسطه هستيم. جاي تربيت ما جاي خاصي است. روي منبر، کتاب، مقاله، کلاس اما خداوند! گاهي وقت‌ها انسان خواب است. خوابي مي‌بيند با خواب، درونش تحول پيدا مي‌شود يعني گاهي وقتها خدا انسان را در خواب تربيت مي‌کند. گاهي آدم به فکر تربيت نيست. تربيت مي‌شود. يک قصه برايتان بگويم. يک نفر از مسئولين مهم مملکتي كه همه او را مي‌شناسيد، ايشان مي‌گفت: من رفتم يک جانبازي را ببينم. جلو رفتم تا ايشان را ببوسم. يک عطر خوبي زده بودم. اين جانباز گفت: آقاي فلان مي‌شود اين عطر را به من بدهي؟ ايشان مي‌گفت: من ديدم او از يک طرف جانباز است. از يک طرف هم عطر را خيلي دوست دارم. يک مدتي فکر کردم و دلم نيامد که بدهم. گفتم: من براي شما يک شيشه عطر تهيه مي‌کنم. گفت: همين را بده. گفتم: نه! تهيه مي‌کنم. خلاصه به او ندادم. مي‌گفت: بعد از اينکه سلام وعليک کرديم و رفتيم. من به دستشويي رفتم. تا آمدم بلند شوم شيشه عطر افتاد. مي‌گفت در را روي خودم بستم و مدتي گريه کردم و گفتم: جزاي اينکه به جانباز بي اعتناي کني همين است. يعني گاهي خدا آدم را در دستشويي تربيت مي‌کند. لازم نيست كه کلاس درس خدا در حوزه و دانشگاه باشد. گاهي پشت فرمان تربيت مي‌شود. گاهي انسان در بيابان تربيت مي‌شود. و لذا «رَبِّ الْعالَمينَ» کل هستي را دارد تربيت مي‌کند. تربيت خدا کلاس و کتاب نمي‌شناسد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» رب العالمين رابطه خدا است. با مخلوقات رابطه خيلي تنگنا تنگي است. از شهيد باهنر نقل شده است که در تابستان تعليم تربيت بشود. تعليم مدرسه تعطيل مي‌شود و تربيت تعطيل نمي‌شود. بسيار خوب اگر من الحمدالله مرب العالمين مي‌گفتيم، خدايک مربي به من بده. ولي رب بارش از مربي بيشتر است. يک وقت مي‌گويم: فلاني روشني دارد. يک وقت مي‌گويم: فلاني نور، نور است. يک وقت مي‌گويم: فلاني عادل است. يکوقت مي‌گويم: فلاني عدل عدل است. يک وقت مي‌گويم: فلاني مثل گل مي‌ماند. يک وقت مي‌گويم: فلاني گل است. نمي‌گوييم: مربي است. مي‌گوييم: بار رب از بار مربي بيشتر است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» حمد تربيت تکويني است. هستي را تربيت مي‌کند. (از جواني مردم و نامي شدم) يا تربيت تکويني يا تربيت تشبيهي توسط انبياء است. يعني هم با قانون و انبياء و موعظه واستدلال و معجزه و برهان وهم باسيستمي که در آفرينش هست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» بعد سراغ جمله بعد برويم. جمله بعد چيست؟ «الرحمن الرحيم» او مهرورز و مهربان است. ما خيلي مي‌گوييم: به نام خداوند بخشنده مهربان! فرق بين بخشنده و مهربان چيست. بعضي‌ها بخشنده هستند ولي حقه باز هستند. بعضي‌ها بخشنده اقتصادي هستند. بخشنده کلکي هستند. بخشنده الکي هستند. بخشنده موسمي، بخشنده موقت هستند. بخشنده حسابگر هستند.
اينها همه مرخص هستند. اگر شما علف دادي که شير بدوشي بخشنده نيستي. دوکيلو علف دادي، دوکيلو يونجه دادي، نمي‌دانم يونجه کيلوي چند است؟ آخوند تلويزيوني بايد خيلي مطلب بداند. من به درد تلويزيون نمي‌خورم. من نمي‌دانم يونجه کيلويي چند است؟ حالا اگر کيلويي ده تومان باشد دو کيلو يونجه مي‌دهيم. اين بخشنده نيست. اگر يونجه مي‌دهد که بار بکشد بخشنده نيست. اگر فندوق مي‌دهد گردو برگردد بخشنده نيست. بخشنده‌اند ولي بخشنده مهربان خوب نيستند. بسم الله مي‌گوييم، بسم الله الرحمن الرحيم نمي‌گوييم. در مسائل تربيتي بايد رحم باشد. مي‌گويد: «الرحمن(1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ(2)» وگرنه مي‌گفت: «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم‏ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * اللَّهُ الصَّمَد * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * القادر متعال» مگر«الرحمن(1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ(2)» يعني کسي که مي‌خواهد علامه باشد بايد رحم داشته باشد؟ «كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة»(انعام/12) خدا چند چيز را براي خودش واجب کرده است. چند چيز را هم براي ما واجب کرده است. نماز روزه، حج را برخودش واجب کرده است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام‏» روزه بر شما واجب شد. «كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة» يعني روزه را بر ما روزه واجب کرد. رحمت خدا خيلي وسيع است. «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»(اعراف/156) رحمت خدا شامل انبياء هم مي‌شود. پيامبر رحمه العالمين است. قرآن رحمت است. پيغمبر رحمت است. عالم رحمت است. بنيانگذار جمهوري اسلامي براي ايران رحمت است. رهبر انقلاب رحمت است. نماز يک رحمت است. عبادت يک رحمت است. سوره حمد يک رحمت است. انس با خدا يک رحمت است. كسي هم که انس با خدا ندارد، روابط سياسي به هم مي‌خورد. من به يک کشوري رفته بودم. در آن کشور اصلا مسلماني وجود نداشت. بيست ميليون نفر همه کافر بودند. در يک آموزشگاهي رفتيم. ديديم براي بچه‌ها غذا آوردند. غذا را كه خوردند يک باره بچه‌ها به رهبرشان گفتند: تو که به ما نان دادي. تو که به ما آب دادي. آزادي را از تو داريم. عزت را از تو داريم. ما به تو اراده داريم. ما به تو عشق داريم. مثل کلمه‌اي که شما مي‌گوييد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ(فاتحه/5)» يعني آن چيزي که ما به خدا مي‌گوييم او هم به کسي مي‌گويد که از ترس پشه در پشه بند مي‌آيد. يعني آن كسي هم که با خدا انس ندارد با غير خدا انس پيدا مي‌كند. انسان بي انس وجود ندارد. منتها اگر دل با انس خدا پر نشود با كس ديگري انس مي‌گيرد. ظرف خالي که با چيزي پر نمي‌شود. يا بايد آب باشد. يا بايد هوا بگيرد. تربيت الهي بر اساس رحمت است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» تا گفتيم: «رب» پشت سر رب، «الرحمن» آمد. رب و الرحمن كنار هم بار دارد. بارش اين است که تربيت خدا براساس رحمت است. نه اينكه با شلاق مردم را تربيت كند. قرآن مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏» اينکه کلمه رب و الرحمن كنار هم است يعني تربيت بر اساس رحمت است. نه تربيت بر اساس چماق! البته گاهي چماق هم لازم است. دو چيز مملکت را نگه مي‌دارد. 1- فرهنگ و فکر مردم بالا برود. 2- چماق. مي‌ترسم دروغ باشد بگويم. 99 درصد مردم وقتي خيابان و پياده رو را جارو مي‌کنند. آشغال هايشان را در جوي آب مي‌ريزند. مگر جوي آشغال داني است؟ يا بايد مردم بفهمند که جوي آشغال داني نيست يا بايد الي آخر! بالاخره اين جوي خيابان بايد تميز باشد يا کثيف باشد؟ اگر بايد تميز باشد يا بايد خود مردم بفهمند يا بايد کتک بخورند. چقدر آدم بگويد. غصه هم نمي‌خواهد. يک وقت آدم يک کاري مي‌کند غصه هم مي‌خورد. مثلاً مي‌خواهد کسي نفهمد. جارو مي‌کند و در جوي آب مي‌ريزد. هيچ غصه‌اي هم نمي‌خورد. وقتي مي‌گوييم: « رَبِّ الْعالَمين * الرَّحمَنِ الرَّحِيم» رب بر اساس رحمت است. بعضي قديمي‌ها مي‌گفتند: هستي دوتا منشاء دارد. مثل شهري که از دو منبع لوله کشي آب استفاده مي‌كند. مثلا مي‌گويند: يک منطقه شهر از يک منبع آب استفاده مي‌كند. يک منطقه از شهر از يك منبع استفاده مي‌كند. مي‌گفتند: يک منبعي داريم كه همه خيرها از يزدان است و همه شرها از شيطان و اهريمن است. ولي وقتي مي‌گويد: «رَبِّ الْعالَمين * الرَّحمَنِ الرَّحِيم» رب العالمين يعني هستي يک رب دارد. يعني يزدان و اهريمن وجود ندارد. «رَبِّ الْعالَمين» کل عالم يک رب دارد. يک بعد رب است. يك بعد هم الرحمن الرحيم است و آن رب هم منشاء خير است. منشاء رحمت است. منشاء شر نيست. بعد هم سراغ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ(فاتحه/4)» مي‌آييم. يوم الدين به معني روز قيامت است. چون مي‌گويد: «وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ(انفطار/17)» ويوم لايملک نفس به شيا» نمي‌دانيم يوم الدين چيست؟ روز قيامت روزي است که هيچکس به درد هيچکس نمي‌خورد. « يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ(ذاريات/12)» سوال مي‌کنند يوم الدين چيست؟ يوم الدين و يوم القيامه «هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ»(واقعه/56) در قرآن چند بار آمده است. يعني مالک روز قيامت است. خدا مالک روز قيامت است. مالک دنيا نيست. در دنيا به اين و آن متصل هستيم. هيچ وقت نمي‌گوييم: خدا! مي‌گوييم: پدرم پول داد. او درست کرد. يک قصه‌اي برايتان بگويم. نقل مي‌کنند طلبه‌اي بي پول شد. در نجف درس مي‌خواند. بي پولي خيلي به او فشار آورد. در حرم حضرت علي رفت و گفت: يا علي ما شنيديم شما در خانه فقرا پول مي‌دادي؟ آرد و نان و روغن مي‌دادي. حالا در خانه ما نيامدي. ما خودمان در خانه‌ي تو آمديم. يک صد تومان امشب براي ما برسان. بي پولي خيلي مرا اذيت مي‌کند. خوب حرف هايش را که با اميرالمومنين زد، يکباره يک نفر آمد و گفت: سلام احوال شما چطور است؟ چه خوب شد شما را ديدم. منتظرت بودم. مي‌خواستم پيش شما بيايم. من چند روز پيش از ايران حرکت کردم. اتفاقا ابوي شما را در فلان شهر ديدم. گفتم: من به کربلا و نجف مي‌روم. شما کاري به پسرت نداري؟ صد تومان داد و گفت: اگر آنجا او را ديدي، صد تومان را به او بده. پول را گرفت و در جيبش گذاشت و خداحافظي کرد. بعد گفت: يا علي اين براي پدرم است. اين که گفتم صد تومان بفرست. از خودت بفرست. اين براي پدرم است. در دنيا تا دستمان به چيزي بخورد مي‌گوييم: خدا چه کاره است؟ اين را جناب مدير کل دستور داد. خدا سايه فلاني را از سر من کم نکند. ولي روز قيامت هيچکس به درد هيچکس نمي‌خورد. «وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميماً(معارج/10)» در قيامت دوست خيلي خوب هم به درد نمي‌خورد. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» آنجا آدم مي‌فهمد كه ملک ومالک، حکومت و سلطنت را دست چه کسي بدهيم. آدم مي‌فهمد که کسي کاره‌اي نيست. بعد از مالک يوم الدين سراغ جمله بعد مي‌رويم. اين بيست تا درس را از «اياک نعبد» بيرون کشيديم. اگر خدا کمک کند در اين چهار و پنج دقيقه من اين بيست تا نکته را بگويم. حالا اول آيه را بشنويد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ(فاتحه/5)» «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط بنده تو هستيم. جالب اين است که اگر آدم نماز مي‌خواند درسهايي مي‌گيرد. « إِيَّاكَ » بيست تا درس دارد. 1- « إِيَّاكَ » يعني بندگي مخصوص خداست. نمي‌گويد: «نعبد اياک» اگر مي‌گفت: «نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ» چنين معنايي دارد. يكوقت مي‌گويد: دوستت دارم. يك وقت مي‌گويد: تو را دوست دارم. بين دل درد ودرد دل فرق است. دل درد دارد. يک معنا دارد. درد دل دارد يک معناي ديگر دارد. بين تو را دوست دارم و دوست دارم تو را فرق است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» يعني فقط تو! بندگي فقط مخصوص تو است. نه بنده شرق. نه بنده غرب. شما که مي‌گويد: نه بنده غرب. نه بنده شرق! چرا الان مسئولين مملکتي هم باشرق رابطه دارند و هم با غرب؟ مگر ما نمي‌گفتيم: نه شرقي نه غربي! برو و بيا براي چيست؟ هيئت‌هاي بلند پايه معنايش نه شرق زده و نه غرب زده است. اما در استفاده علمي ما بايد هم شرقي باشيم وهم غربي! ولذا پيغمبر «اطلب العلم ولو بالسين» برو چين درس بخوان. اگر آنجا درس خدا شناسي نبود يعني برو از علم و صنعتشان استفاده علمي كن. در استفاده علمي ما مرز نداريم. در خودباختگي مرز داريم. انسان نبايد خود باخته باشد. نبايد چشم انتظار باشد. من يک شعار خوبي را به ديوارهاي تهران ديدم. من نمي‌دانم چه کسي نوشته بود؟ ولي شعار خوبي بود. نوشته بود بي حجاب احتياج به نگاه هرزگان دارد. يعني وقتي موهايش را بيرون مي‌گزارد يعني تو را به خدا يک نگاهي به من بکن. جمله قشنگي بود. بي حجاب محتاج نگاه ديگران است. ما نه شرقي و نه غربي! يعني نه شرق زده و نه غرب زده هستيم. اما در علم ما هم از شرق استفاده مي‌کنيم و هم از غرب! «اياک» فقط بندگي تو را مي‌كنيم. درس دوم «اياک نعبد» است. يعني فقط بنده تو هستيم. کاري به تلخي‌ها ندارم. کاري به شيريني‌ها ندارم. فقط تو را مي‌خواهم. «اياک» تو را مي‌خواهم. امام حسين روي دوش پيغمبر بود. مي‌گفت: دوست دارم. زير سم اسب هم که بود گفت: «رضن» دوست دارم. «اياک» يعني خودت را مي‌خواهم. تلخ باشد يا شيرين تو را دوست دارم. يكوقت يک نفر مي‌گويد: من مي‌خواهم كنار ابو علي سينا باشم. اصلا هم کاري ندارد كه با ابوعلي سينا در همدان سرد است. يا در خوزستان داغ است. يعني او عاشق دانشمند است. «اياک» يعني خدايا خودت را مي‌خواهم. شيرين بود. تلخ بود. کاري ندارم. شرايط هر طوري شد من با تو هستم. ولذا در قرآن دوتا« نعم العبد» داريم. هر دو پشت هم آمده است. اين نكته لطيفي از سوغاتي‌هاي حج امسالمان است. در قرآن در سوره(ص) دوتا «نعم العبد» داريم. نعم العبد يعني خوب بنده‌اي است. دوتا «نعم العبد» كنار هم است. به فاصله يکي دو آيه يک «نعم العبد» گفته است. براي حضرت سليمان که شرايطش خيلي خوب بود يک نعم العبد داريم. براي حضرت ايوب که همه مشکلات را داشت و پول سليمان را نداشت هم يك نعم العبد داريم. نه فلاکت ايوب را از پاي درآورد. نه پول سليمان را بي دين کرد. بعضي‌ها پول بي دينشان مي‌کند. « كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏»(علق/6) انسان پولدار بشود جفتک مي‌زند. براي بعضي‌ها پول بي ديني مي‌آورد. البته بعضي‌ها را هم داريم که پول بي دينشان نمي‌کند. از طرفي افرادي هستند همين که ببينند بي پولي به آنها فشار مي‌آورد ده رقم گناه مي‌کنند. نعم العبد هم براي ايوب گفته است. مشکلات او را بيرون نکرد. البته شرايط خيلي موثر است. فقر وغنا وتنبيه وتشبيه! يعني من تو را مي‌خواهم. وقتي مي‌گويي: برو جبهه! نمي‌گويد: ژسه مي‌دهي. يا تفنگ يوزي؟ جبهه را مي‌خواهد. اصلا وقتي هم به جبهه مي‌رود مي‌گويد: من آمده‌ام به وظيفه‌ام عمل کنم. مي‌خواهي عدس پاک مي‌کنم. مي‌خواهي آرپيچي هم مي‌زنم. يعني آرپيچي و عدس برايش فرقي ندارد. اين مي‌خواهد به وظيفه‌اش عمل کند. امام(ره) مي‌گفت: ما مي‌خواهيم به وظيفه‌مان عمل کنيم. پيروز نشديم يا شديم «اياک» خود تو! کار به شرايط و محاسبات ندارم. درس سوم را بگويم. بندگي مخصوص تو است. نه شرق و نه غرب! خود تو، محاسبات نه! شرايط در ايمان من اثر نمي‌گذارد. «اياک» فقط خودت را مي‌خواهم. يعني من فرمول‌ها و قوانين طبيعت را قبول دارم. اما اسير قانون نيستم. ممکن است آب در صد درجه به جوش بيايد و در صفر درجه يخ ببندد. زنده باد فرمول‌ها! اما «اياک» تو! يعني من اسير قانون هستم. چون مي‌دانم تو هم مي‌تواني سوزندگي را از آتش بگيري وهم مي‌تواني سرما را از يخ بگيري. هم سرما ساز هستي و هم سبب سوز. يعني سببيت آتشي که باعث سوزندگي است را مي‌سوزاني. يعني بي خاصيتش مي‌کني. هم سبب ساز هستي. در خاک کربلا شفا قرار مي‌دهي. در آب زمزم شفا قرار مي‌دهي. سبب ساز هستي. سبب سوز هستي. «اياک» يعني خودت! طبيعت را قبول دارم. فرمولها را قبول دارم. قوانين را قبول دارم. اما تو حاکم بر همه هستي. خودت را مي‌خواهم. «اياک نعبد» نمي‌گويد: «اياک اعبد» چرا تنها مي‌خواني؟ متکلم وحده درست نيست. «اياک نعبد» اصل درنماز جماعت است. نماز فرادا يک چيز استثنايي است. «اياک نعبد» نعبد متکلم مع الغير است. درس چهارم اين است كه در عبادت اصل جماعت است. درس پنجم اين است که اول شناخت است بعد عمل است. «رب العالمين» شناخت پروردگار است. «الرحمن الرحيم» شناخت پروردگار است. «مالک يوم الدين» شناخت پروردگار است. او رب است. او رحمان است. او رحيم است. همينکه از نظر شناخت فهميدي سراغ عمل برو. «اياک نعبد» پس بنده او باشيم. درس پنجم اول شناخت در آيات است و بعد عمل! درس ششم را بگويم. «اياک نعبد» من بنده تو هستم. تو چکاره هستي؟ تو که مي‌گويي: ما بنده تو هستيم. همين که مي‌گوييم: ما بنده تو هستيم. به قدرت خدا نياز داريم. اگر خدا کمک نکند ما بنده او نيستيم. ولذا تا مي‌گوييم: «اياک نعبد» فوري مي‌گوييم: «واياک نستعين» درست است كه گفتم: بنده تو هستم ولي خدايا با کمک تو من بنده تو هستم. اگر کمکم نکني بنده تو نيستم. درس هفتم چيست؟ «اياک نعبد واياک نستعين» يعني امدادهاي تو شامل بندگان خالص مي‌شود. کسي حق دارد بگويد: «اياک نستعين» که با تمام وجود بگويد: «واياک نعبد» کسي که مي‌گويد: «اياک نعبد» فقط بنده تو هستم. حالا که تو مي‌گويي: فقط بنده تو هستم. پس امداد خدا شامل حالت مي‌شود. «و اياک نستعين» استعانت وکمک را از خدا بخواه. امداد خدا مخصوص بندگان خالص است. مسئله ديگر اول «نعبد» است. «نعبد» جلو است. بعد «نستعين» است. «نعبد و نستعين» عبادت است. عبادت مخصوص خداست. هميشه آدم بايد مودب باشد. خواست خدا را بر خواست خودش مقدم بدارد. ولذا اول نگفته است: «اياک نستعين و اياک نعبد» اول بگو: «اياک نعبد» چون عبادت خواست خداست. بعد خواست تو مقدم است. درس ديگري که مي‌گيريم اين است که رهايي از هوس‌ها و بت‌ها و طاغوت‌ها تمرکز و قدرت و وحدت مي‌خواهد و تمرکز قدرت و وحدت نياز به جمعيت دارد. گفتيم: «اياک نعبد» وقتي مي‌گوييم: «اياک» فقط تو! کسي كه مي‌گويد: خدايا فقط تو، نه طاغوتها، نه هوسها، نه ابوها، نه ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها، نه ابوهاي ديروز، نه ابوهاي امروز! وقتي مي‌گوييم: «اياک» فقط تو! زور، قدرت و وحدت مي‌خواهد. «نعبد» متکلم مع الغير به کار ببريم. انسان در محضر خداست و مي‌گويد: «اياک» فقط تو! چرا مي‌گويي: تو، چون انسان در محضر خداست و در محضر خدا مي‌گويد: «اياک نعبد» وقت تمام شد يکي از چيزهايي که آدم عاشقش است و اسمش را مي‌برد، مي‌توانيم بگوييم: «اياک نعبد و اياک نستعين» است. مي‌گوييم: «اياک نعبد اياک نستعين» دائم مي‌گوييم: «اياک، اياک» تو را، تو را! اين که مي‌گويد: تو را! اين نشانه انس وعشق است. بگذريم. حيف ما که نفهميديم نماز چيست؟ نه عشق به نماز داريم و نه براي نماز بهايي قائل شديم. برادرهايي که در کانون‌هاي پرورشي سراسر کشور هستيد، قرآن نمي‌گويد: «بسم الله الرحمن الرحيم ان الخطاطي ولا ان الفحشاء و المنکر» خطاطي خوب است. ولي خطاطي بدتر از فحشاو منکر نيست. «ان النقاشي» نقاشي خوب است. خطاطي خوب است. همه هنرها خوب است. اما اگر مي‌خواهيد بچه‌ها فحشا و منکر را دور کنند فيتيله نماز بالا برود. فتيله فحشاء و منکر پايين بيايد. وگرنه اگر نقاشي را خوب ياد بگيري و رابطه‌ات با خدا قطع شود از همان نقاشي عکس يک دختر زيبا را مي‌کشد و نگاهش مي‌کند و کيف مي‌کند. نقاش است ولي مسيرش از نقاشي پرت مي‌شود. خطاط است يک شعر مي‌نويسد که از اين شعر حال مي‌کند. اگر مسير تمام هنرها غلط باشد من سفارش مي‌کنم كه همه هنرهايتان را حفظ کنيد. اما شعاع فتيله نماز بايد ازهمه شعاع‌ها بيشتر باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»