عفاف و كرامت زن -1 بايگاني سالانه - 1370
بسم الله من الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي والهمني اتقوي»
بينندهها شب عزيز پاي تلويزيون هستند. بحث را شبي ميبينند كه شب جمعه است و شب تولد رسول اکرم و شب تولد امام صادق(ع) است. در چنين شبي غير از پيغمبر چه چيزي آدم بگويد؟ به قول وصيت نامه حضرت امام(ره) ما مفتخر هستيم که امام صادق از ماست. ما مفتخر هستيم که از امت پيغمبر هستيم. از جمله دعاهايي که ياد ما دادند اين دعاست. «الحمدلله الذي جعلنا من امت محمد ولم يجعلني من ساير الامم» خدا را شکر که از امت پيغمبر هستم. تولد کيست؟ تولد پيغمبري که قرآن ميفرمايد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ»(انفال/32) پيغمبر تا تو در مردم هستي مردم هر چقدر هم خلاف بکنند من خجالت ميکشم اينها را عذاب کنم. «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ» تا پيغمبر در ميان مردم است، خدا کاري به مردم ندارد. بخاطر وجود شخص پيغمبر تولد کسي بحث را گوش ميدهيد که قرآن دربارهاش ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ(انبياء/107)» پيغمبر تو رحمت براي کل هستي. بحث را در تولد كسي گوش ميدهيد که خداوندي که به هستي كوچك ميگويد. به خلق او ميگويد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ(قلم/4)» خلق بزرگي داري. امشب تولد کسي است که از هر مؤمني به او نزديکتر است. «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»(احزاب/6) پيغمبر نفوذ تو و سيطره تو و حقي که تو بر مردم داري از حقي که خودشان بر خودشان دارند بيشتر است. امشب تولد کسي هست که قرآن دربارهاش فرمود: «يا أَيُّهَا النَّبِي»اي پيغمبر «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً(احزاب/45) وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً(احزاب/46)» تو نور هستي. تو به خوبها بشارت ميدهي. تو به بدها هشدار ميدهي. تو شاهد هستي. ما صلوات ميفرستيم. ما چيزي نيستيم. صلوات ما چيزي نيست. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي»(قصص/35) ما کسي نيستيم كه خدا و مدبرات امر بر او صلوات ميفرستند. شب تولد کسي هستيم که لب به باطل نگشود. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى(نجم/3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى(نجم/4)» لب به باطل نگشود. شب تولد کسي هستيم که ارزش مکه بخاطر وجود اوست. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ(بلد/1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ(بلد/2)» به مکه قسم! چون تو در آن حلول کردي. شب تولد کسي هستيم که عظمت او فرشتهها را به زمين کشيد. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوح»(قدر/4) اين عظمت پيغمبر است که فرشتهها را به پايين ميکشد. فرشتهها خودشان پايين نميآيند. عظمت رسول الله است. شب تولد کسي بحث را گوش ميدهيد که از عظمت تمام فرشتههاي آسماني را به زمين کشيد. شب تولد کسي هستيم که امام سجاد فرمود: ميدانيد چرا پيغمبر به معراج رفت؟ تا آسمانها به گرد کفش رسول الله مبارک شود. شب تولد کسي هستيم که در کودکي پستان حليمه سعديه را که مکيد پستان خشک پر از شير شد. مهم نيست پر از شير شود. چه چيز ما از حضرت مريم کمتر است؟ مريم درخت خشک را گرفت «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا(مريم/25)» مريم درخت خرماي خشک را تکان دادي. دست مبارک تو، ولايت تکويني تو، نفوذي که تو و دست تو در طبيعت ميگذارد. همين بس که از درخت خشک «رُطَباً جَنِيًّا» مگر لب مبارک رسول الله کمتر از عصاي موسي است که«اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ»(بقره/60) موسي عصا را به سنگ بزن. چشمه آب بيرون بيايد. چطور عصاي موسي از سنگ خشک آب را بيرون بکشد. لبان مبارک رسول الله از پستان خشک شير بيرون نکشد؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ(فاتحه/2)» يا رسول الله تو پيغمبر خوبي هستي. کسي متولد ميشود که قرآن ميگويد: مردم! او کسي است که براي شما دل ميسوزاند. دل سوز شماست. «حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ»(توبه/128) پيغمبر براي شما ميسوخت. «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ»(شعراء/3) سوخت تا يک نفر را هدايت کند. « ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى(طه/2)» پيغمبر اينقدر نسوز. رهايشان كن. امشب دربارهي كسي صحبت ميكنم، كه اينقدر به كودك احترام ميگذاشت، امام حسن و امام حسين كوچك بودند. اينها را روي دوشش ميگذاشت. يك يهودي گفت: اگر تو رسول الله رهبر جهاني هستي پس چرا بچه روي دوشت ميگذاري؟ فرمود: دين ما دين احترام به كودك است. آن يهودي به خاطر اين حرف مسلمان شد. به قدري احترام به بچه را ميگرفت، حالا چون اول مهر هم هست، بگويم كه آدم راجع به آموزش و پرورش هرچه تلاش كند، شوخي كه نميكنند كه ميگويند: امام حسين(ع) وقتي ديد معلمي به بچهاش بسم الله ياد داد، دهانش را پر دُر كنند ميارزد. به امام حسن گفتند: عجب مركب خوبي داري. يعني پايت را كجا گذاشتي. رسول الله فرمود: اينطور نگوييد. به من بگوييد: من عجب راكب خوبي دارم. من افتخار ميكنم كه حسن پايش را روي دوش من گذاشت. كدام دين نسبت به بچه اينقدر اهميت ميدهد. اين دنياي مترقي به اصطلاح خودش تازه روزي را به نام روز كودك گذاشته است. كدام شخصيت حاضر است كودك را سوار كند، و بعد هم او را روي منبر ببرد، بعد هم اسم بچه را با احترام صدا بزند. ميخواهم امروز دربارهي كسي صحبت كنم كه شفيع گناهكاران است. قرآن ميگويد: هر گناهكاري محفل رسول الله بيايد و سلام كند و عذرخواهي كند، خدا به احترام اين حضور آن گناهكار را ميبخشد. يك نفر به من گفت: من واجب الحج نشدم. گفتم: اين حرفها را نزن. واجب الحج حرف حداقل مسلماني است كه به مكه برود. وگرنه هر مسلمان خودش را به آب و آتش بزند كه قبر رسول الله را زيارت كند. واجب الحجي حداقل است. دربارهي كسي صحبت ميكنيم كه عايشه ميگويد: خلقش قرآن بود. شيوهاش قرآن بود. دربارهي كسي صحبت ميكنيم كه دوست و دشمن نتوانستند به او لقب امين بدهند. هرچه فكر كردند يك گناهي پيدا كنند و اين گناه را بر ملا كنند گناهي پيدا نكردند. دربارهي كسي صحبت ميكنيم كه بيش از هر كسي نسبت به ما ميسوزد و اگر او نبود ما ايرانيها آتش پرست بوديم. عربها بت پرست بودند. آنجا كه صداي پيغمبر نرسيده است هنوز هم بت پرست هستند. ما اگر خواسته باشيم ببينيم چقدر پيغمبر به گردن ما حق دارد بايد يك سري به كشورهايي كه صداي پيغمبر نرسيده است بزنيم. ببينيم آنها در چه وضعي هستند؟ غير از رسول اكرم و وحي دنبال هر مكتبي برويم، به سرنوشتي مبتلا ميشويم كه الآن شوروي مبتلا شد. اسير كه نميتواند هادي باشد. اگر من زنجير به پايم باشد كه نميتوانم به شما آزادي بدهم. خودم بسته هستم. كسي ميتواند كه زنجير را از پاي ديگران باز كند كه پاي خودش در زنجير نباشد. اينها خودشان اسير هستند. اصلاً سپردن بشر به دست بشر خيانت به بشر است. مگر آن شبي كه ما متولد شديم اسير تو بوديم؟ مگر شما اسير من بودي؟ دليل اينكه من اسير تو باشم چيست؟ هيچ كس در برابر هيچ كس بله قربان گو نبايد باشد. همه بندهي يك خدا هستيم. اسارت انسان از انسان غلط است. اين ولايت فقيهي كه ما پذيرفتيم كه از ولايت فقيه اطاعت بكنيم به خاطر اين است كه به خدا برمي گردد. چون ما از خدا اطاعت ميكنيم خدا فرموده: رسول، و رسول گفت: امام، و امام فرمود: زمان غيبت از فقيه عادل اطاعت كنيد. اگر اطاعت از رهبر نبود، اطاعت احدي از احدي ظلم به انساني است. انسان آزاد است. از شيرينيهاي تولد پيغمبر اين بود كه تولد امام صادق هم همان شبي بود كه رسول اكرم گفت: گاهي خيرها و نورها نور علي نور ميشود. مثل اينكه تولد زهرا خير بود، رهبر انقلاب بنيانگذار جمهوري اسلامي هم تولدش شب تولد زهرا شد. خير در خير شد. شب قدر خير است، نزول قرآن هم خير است. ماه رمضان هم خير است. گاهي خيرها در هم ادغام ميشود. هم شب جمعه، هم شب تولد رسول اكرم، ميارزد كه انسان هرچه احساسات نشان بدهد، به خاطر اينكه يا رسول الله ما هرچه داريم از تو و از بچهها و خانوادهي تو داريم.
پيغمبر چگونه زندگي ميكرد؟ «يرقع ثوبه» خودش لباس هايش را وصله ميكرد. «يخسف علي» خودش در خانه كار ميكرد. «يحلب شاطه» خودش شير ميدوشيد. البته نميخواهم بگويم: كسي گيوه دوزي كند و شير بدوشد. الآن جوان هست كه 80 كيلو است، حاضر نيست دكمهي يقهاش را بدوزد. ميگويد: درشان من نيست. تشنهاش است، نشسته و ميگويد: براي من آب بياوريد. اسير هستيم. پيغمبر خودش كارهايش را ميكرد. «ياكلوا مع العبد» با بردهها غذا ميخورد. كدام يك از ما حاضر هستيم، چند تيمسار داريم كه با سرباز غذا بخورد؟ اينها را بشماريد. ببينيد چن آيت الله با طلبه، چند كارخانه دار با كارگر غذا ميخورد؟ پيغمبر با بردهها غذا ميخورد. داريم امام رضا(ع) زهري كه به او داده بودند، كلافه ميكرد. به خودش ميپيچيد، مثل مارگزيدهها بود. يكباره در باز شد. بردهها در اتاق آمدند غذا بخورند. امام نشست. سوخت ولي نشست. غذا خوردند و رفتند. تا در را بستند به خودش پيچيد و به زمين غلتيد. گفتند: آقا چه شد؟ گفت: ميسوختم ولي ديدم اگر ناله كنم غذا به بردهها دلنشين نيست. گفتم: بسوزم كه اينها غذايشان را راحت بخورند. «يجلس علي الارض» روي زمين هم مينشيند. «يركب الحمار» سوار الاغ هم ميشود. ما الآن در مملكت گير هستيم. خدا ميداند ميترسم سوار دوچرخه شوم كه مردم بگويند: قرائتي ديوانه شده است. فاصلهي ما با پيغمبر خيلي است. حال آنكه دوچرخه خيلي از مشكلات را تا كيلومتر 5 حل ميكند. هم مشكل هوا و هم مشكل ترافيك را حل ميكند. طوري نيست كه مركب ساده باشد. «يرزف ولا يمنع الحيا» اگر الاغ چاقي بود ميگفت: تو هم پشت سر من سوار شو. «يحمل حاجته من سو الي اهله» خودش در بازار ميرفت جنس ميخريد و بغل ميكرد و در خانه ميآورد. «يساوي الغني و والفقير» با همهي مردم يك شكل دست ميداد. پولدار و بي پول يك طور بودند. با همه يكسان برخورد ميكرد. دست كه ميداد تا طرف شل نميكرد رسول خدا شل نميكرد. «يسلم علي كل صغيراً و كبير» به كوچك و بزرگ سلام ميكرد. به بچهها هم سلام ميكرد. به زنها هم سلام ميكرد. به اميرالمومنين گفتند: چرا به زنها سلام نميكني؟ فرمود: پيغمبر سي سال از من بزرگتر بود. چون او سي سال بزرگتر بود، به زنها سلام ميكرد. من جوان هستم ميترسم سلام كنم و آن خانم طوري جواب من را بدهد و دل من تكان بخورد. اين براي ما درس است. آخر گاهي وقتها ميگوييم: آقا اين تلفنچي شما اين خانم خيلي شكل و رويش خوب است. تو هم جوان هستي. آخر شما در يك اتاق درست است؟ ميگويد: ميداني من طوري نميشوم. برو دنبال كارت! چه ميگويي؟ اميرالمومنين سلام نميكند چون ميترسد طوري شود. اين آقا ميگويد: من طوري نميشوم. اينها ديگر ادعاي بزرگ است. البته حالا نميخواهم بگويم سو ظن داريم. واقعاً ممكن است كسي باشد كه طوري نشود. اما چه بايد باشد؟ به اميرالمومنين گفتند: من به زن جوان معذور هستم سلام كنم. هرچه نزد او ميگذاشتند گرچه خرماي ناجور بود تحقير نميكرد. «خفيف المعونه كريم طبيعه» خيلي زندگي با او آسان بود. ديدي گاهي وقتها ميخواهند به پيك نيك بروند ميگويند: به احمد آقا بگوييد بيايد. ميگويد: تو را به خدا به او نگو حال ما را ميگيرد. آدمهايي هستند كه در هر جلسهاي بد اخلاق هستند. گاهي يك كسي جك ميگفت، همه ميخنديدند. پيغمبر هم لبخند ميزد. بعد ميفرمود: خندهام نميگيرد. ولي براي اينكه طرف ضايع نشود، احتياطاً ميخنديد. راه ميآمد. «جميل المعاشره» آدم لذت ميبرد با حضرت زندگي كند. بشاش بود. گاهي هم كه غصه ميخورد، عبوس نميكرد. آخر ما گاهي وقتها عصباني كه ميشويم عبوس ميشويم. بعد هم كه تواضع ميكنيم ميگوييم: چاكرم. مخلصم! گاهي وقتها خيلي تملق گونه است. داريم «متواضع» تواضع و فروتني ميكرد اما «من غير مذله» ديگر خودش را ذليل نميكرد. نميگفت: خدا سايهات را از سر من كم نكند. ميگوييم: مگر چه كار كرده است؟ ميگويد: ديروز پول بستني من را داد. يعني گاهي وقتها به يك بستني و ساندويچ بند است. تواضع خوب است به شرطي كه ذليل نشويم. «جواد من غير طرف» پول خرج ميكرد اما اسراف نميكرد. ما گاهي وقتها ولخرجي ميكنيم اما اسراف بد است. «رقيق القلب» يتيم كه ميديد گريه ميكرد. «رحيم بكل مسلم» خيلي دلسوز بود. «لم يمد يده الي طمع» دست طمع به سمت كسي دراز نميكرد. ما دو نوع كُك داريم. يك كُك به جيب، يك كُك به لب. اگر جيبت را بدوزي و پول نگيري دوخت لبت باز ميشود. راحت با هركسي ميخواهي حرف ميزني. اما اگر دوخت جيبت را باز كردي براي اينكه در آن پول بريزي هر كُكي از جيبت باز كني يك كُك به لبت ميزني. يعني آدمي كه پول بگيرد اسير است. چون من وقتي به منبر ميروم باني مجلس ميگويد: از شجاعت ابالفضل بگو. من ميگويم: اين را ميگويم ولي الآن نياز مردم يك چيز ديگر است. من براي اينكه آقا دعوتم نكند آزاد نيستم. هر دوختي به لب خورد معلوم ميشود دوخت جيب باز است. هر دوختي به جيب خورد معلوم ميشود دوخت لب باز است. هيچ وقت نديدند كه پيغمبر پايش را جلوي كسي دراز كند. «ولا خير بين امرين الا اخذت به اشدهما» دوكار كه پيش ميآمد پيغمبر كارهاي مشكل را ميكرد. كارهاي سخت را پيغمبر برمي داشت. «ما رد سائلا» هيچ سائلي را رد نميكرد. «كان اقتر الناس خطبتاً» حرف كه ميزد خيلي خلاصه صحبت ميكرد. وقتي از جايي عبور ميكرد بوي خوشي از او ميآمد. اينها خيلي اثر دارد. به يك بچه گفتند برو عبا بياور. بچه رفت كه بياورد. گفتند: بچه! تو ميداني عبا و قبا چيست؟ گفت: عبا همان است كه بوي گلاب ميدهد. اين خيلي زيباست. وقتي آدم با بچهاش به نماز جمعه رفت و شيريني خريد. هفتهي ديگر بچه ميگويد: بابا نماز جمعه برويم. اينها حساب دارد. «شرب ثلاث انفاس» با سه نفس آب ميخورد و آب را ميمكيد. ما گاهي سر آب شرط بندي ميكنيم. ميگويد: دويست تومان ميگيرم و سه ليتر آب را سر ميكشم. تازه بشكه شدي! حديث داريم پيغمبر ما آب را ميمكيد. براي معده خيلي خطرناك است كه آدم يكباره آب بخورد. يك ليوان را سه مرتبه بخورد و مزه مزه كند. علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان نقل شد وقتي براي ايشان ميوه ميگذاشتند ميفرمود: نخوريد. يك مقدار نگاهش كنيد. «فلينظر الانسان الي طعامه» به غذايت نگاه كن. اين گندمي كه ما الآن نان ميكنيم، 350 نوع آدم و فكر روي آن كار كرده است. يك خرده فكر كنيد. بعد نپزيد. از آن سر دنيا گندم ميآوريد، بد هم ميپزيد. آخر هم غذاي گاو ميشود. اين كفران نعمت است. «وكان يمينه لطعام» با دست راست غذا ميخورد. دستهايش را ميشست و با دست غذا ميخورد. «لا يكرم احداً بشي يكره» حرفي كه كسي را ناراحت كند نميزد. غذا كه ميخورد نه تعريف ميكرد كه بگويد: خودش را باخته است. نه انتقاد ميكرد كه پيداست خيلي شكمو است. وقتي صحبت ميكرد به همه يكسان نگاه ميكرد. گاهي مواقع معلم در كلاس فقط روي صورت يك نفر خيز ميگيرد. انگار بقيه نيستند. «وكان يقسم» به همه يكسان نگاه ميكرد. تا مردم از كنارش بلند نميشدند لباسش را در نميآورد. با لباس مينشست. شوخي ميكرد اما حرف بيهوده نميزد. «ولا يقول الا حقا» حق ميگفت. هروقت ميخواست بنشيند رو به قبله مينشست. كودك را به او ميدادند كه اذان بگويد، يا روي او اسم بگذارد. كودك لباس رسول الله را نجس كرد. مادرش جيغ كشيد. فرمود: جيغ نكش. گفت: آخر لباس شما را كثيف كرد. فرمود: ميشويم. يك نفر مهمان پيغمبر شد و در رختخواب خوابيد. شب رختخواب نجس شد. وقتي بلند شد و اين را ديد از خجالت فرار كرد. فردا صبح ديد عصايش را جا گذاشته است. برگشت از روزنهي در نگاه كند و ببيند اوضاع چگونه است. ديد رسول خدا دارد لحاف را ميشويد. هرچه هم اصحاب ميگويند: بده، ميگويد: مهمان من بوده است. عزيز خودم بوده است ميخواهم خودم بشويم. اين عرب با ديدن اين حركت مسلمان شد. گاهي يك پتو ميشويند مسلمان ميشوند. بنده ريش هايم سفيد شد. بيست سال است كه سخنراني ميكنم يك نفر هم مسلمان نشده است. فرق بين عمل و سخنراني اين است. گاهي وقتها ميگويند: ويدئو بچهها را خراب كرد. محيط چنين است. دختر چنان است. در اداره چه شد. فلان وكيل و فلان وزير چه كرده است. خوب كه حرف هايشان را ميزنند جوابشان يك كلمه است. سوال: آيا شرايط بدتر از رژيم صدام است؟ دهها هزار اسير سالها بدترين فيلم را در تلويزيون عراق نشانشان دادند. بدترين تبليغات را عليه جمهوري اسلامي كردند. ميگويد: نان بد است. مگر وضع اقتصادي عراق خوب بود. اسيرها يك شكم سير زمين نگذاشتند. خواب نداشتند. ميگويد: اگر مشكل مسكن حل شود خوب ميشود. مگر اسيرها مشكل مسكن داشتند؟ مشكل مسكن، مشكل غذا، مشكل فيلم، مشكل كتك، مشكل بهداشت، مشكل كتاب، مشكل راديو، مشكل مدرسه داشتند. اسيران ما صدها مشكل داشتند. اما يك نفر طلبه بود كه مرد عمل بود. ايشان آقاي ابوترابي بود. يك مرد عمل همه را هدايت كرد. من اهل عمل نيستم چرا گناهش را گردن او ميگذاري؟ من اخلاقم بد است. ميگويم: فلاني شانهي تخم مرغ گران شده است مسجد نميآيد. نه! تو هم كم ميآوري. اگر من اهل عمل باشم، انفجار به وجود ميآورد. امام اهل عمل بود. منفجر كرد. حجة الاسلام والمسلمين ابوترابي يك طلبه بود. يك عالم با عمل در سخت ترين شرايط جوانها را هدايت كرد. اما ما ميگوييم: اگر لاستيك ارزان شود مردم مسلمان ميشوند. اين ديني كه با ارزاني لاستيك ميايد با گراني پفك ميرود. ريشهي كار جاي ديگري است. ما پيغمبر خوبي داريم. دين خوبي داريم. بياييد كه همه با هم خوب شويم. گاهي كه آدم اين حديثها را ميبيند گريهاش ميگيرد. دين ما اينقدر دقيق است. عجب ديني داريم. مهمان كه ميآمد پيغمبر تشك زير پايش را به مهمان ميداد. «ياكل الهديه» هديه را قبول ميكرد. ولي صدقه را قبول نميكرد. «يخرج من بعد طلوع شمس» بعد از طلوع خورشيد سراغ كار ميرفت. «بعد في ادن المجلس» كنار در مينشست. وقتي وارد ميشد از سر شانهها عبور نميكرد. هرجا جايي بود همان نزديك مينشست. وقتي حرف ميزد طوري بود كه تمام مردم بفهمند ايشان چه ميگويد. امام در جماران وقتي حرف ميزد همه متوجه ميشدند. گاهي افراد حرف كه ميزنند آدم نميفهمد كه چه ميخواهد بگويد. «عمرنا بمدارات الناس» كوتاه ميآمد تا مردم را راه بياندازد. «عملني ربي بحب المساكين» مساكين را دوست داشت. آخر گاهي ممكن است من در سخنرانيام دم از مستضعفين بزنم ولي وقتي رأي گرفتم معلوم نيست كجا هستم. در هر زمينهاي كه مردم حرف ميزدند پيغمبر هم در همان زمينه حرف ميزد. آخر گاهي مردم حرف از روغن نباتي ميزنند، ميگويد: حرف آخرت بزنيد. خوب تو هم بگو. يا تو پول داري و شكمت سير است. يا اينكه داري جانماز آب ميكشي. پيغمبر وقتي در مردم مينشست هر مسئلهاي كه مردم طرح ميكردند پيغمبر هم در همان مسئله صحبت ميكرد. «قد بالمصافحه» پيغمبر كسي را كه ميديد اول او دست ميداد. ميفرمود: بدي كسي را پيش من نگوييد. فردا كه من او را ميبينم همه را يكسان ببينم. نگويم: ديروز اين فلان حرف را زده بود. «قل لا تكلف» فرمود: براي من تكلف نداشته باشيد. آيهي آخر سورهي «صاد» است. «وما من المتكلفين» من اهل تكلف نيستم. آخر گاهي وقتها تا ميفهمد فلاني ميخواهد بيايد چنان هل ميشود كه نميداند چه كار كند. بگو: الآن كه شما به خانهي ما ميآيي چلوكبابيها بسته هستند، خانم من هم نيست. خواستي يك نان و پنير هست. بي تكلف باشيم. فرمود: اگر من را براي پاچهي گوسفند دعوت كنند قبول ميكنم. يكي از عيبها اين است كه وقتي مردها به مهماني ميروند خانم ميگويد: چه خوردي؟ چه كساني بودند؟ هيچ چيز را نپرس. اگر آمد گفت: من غيبت تو را كردم نگاهش نكن. وقتي نگاهش ميكني خجالت ميكشد. حلال كن. اين خلق پيغمبر است. وقتي سر سفره مينشست مثل برده مينشست. روي خاك مينشست. ما اول انقلاب هركسي را ميخواستيم تشويق كنيم صلوات ميفرستاديم. صلوات دو بعد داشت. ميداني چرا دلار گران است؟ دلار در هر كشوري دلار است. اما غير از دلار از كشور كه بيرون ميروي ارزشش كم ميشود. اگر شما براي يك نفر صلوات فرستادي يا تكبير گفتي هم گوينده را تشويق كردي. هم ذكر خدا گفتي. هم فايدهي جهاني دارد. هم فايده در آن جهان دارد. اما اين صلوات تبديل به كف زدن ميشود. با كف زدن بنده را تشويق ميكني. اما چه چيز نصيب تو شد؟ ما ميبازيم اما خيال ميكنيم روشن فكر شديم. من اين را در تلويزيون گفتم. بگذار يكبار ديگر بگويم. امسال ماه رمضان ما اروپا بوديم. يك مقاله در اتريش پخش شده بود، كه عدهاي از دانشمندان يك مقالهاي نوشته بودند كه بي خاصيت ترين، بي معنا ترين، بدترين لباس كراوات است. چون نه نشان دهندهي تخصص است. نه نشان دهندهي پول است. نه نشان دهندهي شعر است. كمال است. قلم است. چون افرادي هستند كه هيچ هنري ندارند ولي كراوات را دارند. اين كراوات نه گرم ميكند. نه سرد ميكند. بي خاصيت ترين لباسهايي كه بشر تا به حال پوشيده است كراوات است. اين مد در اروپا دارد از بين ميرود. آن وقت خانم به داماد ميگويد: ميشود شما در عقد نيم ساعت كراوات بزني؟ اين خانم براي كراوات ميميرد. به يكي از بچههاي حزب اللهي گفتند: كراوات بزن. گفت: من در يك نهاد انقلابي هستم. گفتند: نيم ساعت بزن. حالا كراوات پيدا كرده بودند دنبال يك كسي ميگشتند كه بيايد و اين را ببندد. ببين آدم چقدر ذليل ميشود. اروپا دارد برمي گردد. اين تازه دارد بو ميكشد. صلوات تشويقي بود كه ذكر خدا بود. كف كه ميزني تشويق است اما ذكر خدا ندارد و باختي. كساني كه به جاي صلوات كف ميزنند باختند. يعني تشويق دارند اما ذكر خدا پاي حسابشان ثبت نميشود. دين خوبي داريم اما نميدانيم چقدر خوب است؟ دنبال ديگران ميرويم. غصه كه پيدا ميشد سراغ نماز ميرفت. مرحم غصه هايش نماز بود. « يحط خلوت بمسجد» گاهي با خودش فكر ميكرد. خلوت با خويشتن، خودسازي، حديث داريم گاهي بنشين و فكر كن كه از صبح چه كار كردهاي؟ به چند نفر سلام كردي؟ به چند نفر خدمت كردي؟ چند ركعت نماز با توجه خواندي؟ چند كلمه ياد گرفتي؟ پيغمبر ما در زمان جاهليت پيغام داد. فرمود: «اطلب العلم ولو بالصين» برو چين درس بخوان. اول مهر مدارس باز ميشود. معلمها همكار پيغمبر هستيد. شاگردان هم با عشق درس بخوانيد. زشت است اين را بگويم. ولي بگذاريد بگويم. در هندوستان بوديم. يك مقدار با وزير آموزش و پرورش صحبت كرديم. يك مقدار هم مقاله گرفتيم. در يكي از اين مقالهها يك چيزي نوشته بود. نوشته بود هفتاد هزار مدرسه داريم كه نيمكت و موكت و حصير ندارد. يعني بچه هندي روي خاك مينشيند. الآن هندوستان دكترايش را به دنيا صادر ميكند. يعني روي خاك مينشيند و دكتر ميشود. ما روي نيمكت مينشينيم و تجديد ميشويم. كارگرهاي ما تا گفتند: جنس ژاپني است، ميگويند: پس خوب است. تا ميگويند: ساخت ايران است. ميگويند: خوب نيست. اين بد است كه تا ميگويند: ايراني بگوييم: تجديد شد. ما امتي هستيم كه پيغمبر ما فرمود: گرچه به چين ميروي درس بخوان. خوب درس بخوانيد. مواظب بهداشت باشيد. پيغمبر ما چوب مسواكش را پشت گوش ميگذاشت. جنازهاش را كه بلند كردند، ديدند زير متكايش مسواك است. دندان هايش به خاطر سفيدي نور ميداد. لباسش بوي عطر ميداد. گاهي ميخواست بيرون برود، عطر نداشت. به يكي از خانم هايش گفت: روسري شما عطري نيست؟ گفت: بله هست. خانم روسري را آورد. روسري خانمش راتر كرد، روسري خانمش را به صورتش كشيد كه يك مقدار بوي عطر روسري خانم به ايشان منتقل شود. خدايا ما را از بهترين امت رسول الله قرار بده. شب تولد امام صادق و رسول خدا بر همه مبارك باد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
|