1369/2/20 امام علي (عليه السلام)، نامه به مالک اشتر - 25 بايگاني سالانه - 1369



بسم الله الرحمن الرحيم

(أَمَّا بَعْدَ هَذَا فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتَجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِك) مستدرك‏الوسائل ج13ص169(احْتَجَابَكَ)پرده‏اى كه بين تو و مردم است. يعنى مردم را زود به زود ببين. خدا لعنت كند منافقين را با ترور كردن هايشان بين مسئولين و مردم جدايى انداختند. مسئولين از طريق نامه‏ها و تلفن‏ها و سخنرانى هايى كه مى‏كنند درد را مى‏فهمند اما اگر خودشان مى‏رفتند خانه‏هاى مردم كوچه به كوچه درد را بيشتر مى‏فهميدند. يعنى من كه از مسئولين مملكتى نيستم تقريباً مشكلات مردم را مثل(قل هوالله) حفظ هستم. اينطور نيست كه بگوئيم چون فلانى ملاقاتش مشكل است پس درد مردم را نمى‏داند. اگر يك وقت هم ملاقات ممنوع شد سه روز هفت روز، ده روز نه اينكه هفت ماه مردم سيماى مبارك را زيارت نكنند.
براى اينكه(فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّة)اگر والى و مسئولين از مردم جدا شدندِ(شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيق)به مردم فشار مى‏آيد چونكه اگر مردم بدانند كه مسئولين مشكلاتشان را مى‏دانند آرامش پيدا مى‏كنند گاهى آدم كاره‏اى نيست اما تشكر مى‏كنند كه نشستى حرفهايمان را گوش كردى.
اميرالمومنين(ع) گاهى سرش را در چاه مى‏كرد و دردهايش را مى‏گفت خوب چاه كه دردى را دوا نمى‏كند, اما بالاخره آدم خالى مى‏شود.
اينكه رابطه كم مى‏شود(وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ)علم شما به امور كم مى‏شود(وَ الِاحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتُجِبُوا دُونَهُ)اين فاصله بين مردم و مسئولين باعث مى‏شود آن چيزهايى را كه بايد بدانند نمى‏دانند. نتيجه‏اش چيست؟ (فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمْ الْكَبِيرُ)گاهى يك چيزهاى بزرگى پهلويش كم است مى‏گويم آقا مى‏دانى زمين خانه چند شد؟ نخود و لپه چند شد؟ گاهى وقتها كه مردم خوب سوختند مى‏گويد چيزى نيست چرا؟ چونكه خبر ندارد و بالعكس(وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ)چيزهاى كوچك گاهى پيش آنها بزرگ است. (وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ)گاهى چيزهاى حسن پيش آنها زشت است(وَ يَحْسُنُ الْقَبِيحُ)و چيزهاى زشت پيش آنها حسن است. خلاصه(وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِل)وحق و باطل قاطى مى‏شود.
خدا رحمت كند شهيد قدوسى را يك مدرسه با شهيد مطهرى داشت مدرسه حقانى در قم كه گاهى تا ساعت يازده شب شهيد قدوسى به كلاسها سر مى‏زد, اينكه هر روز با ماشين بيايد و با ماشين برود كه مشكلات طلبه را درك نميكند. مسئول مدرسه بايد هر روز نهار پيش يكى از طلبه بخورد. هر روزى پيش يك طلبه تك تك طلبه‏ها را بايد سر بزند. گاهى آدم وقتى با كسى حرف مى‏زند نگاه مى‏كند عكس چه كسى را دارد. چه نوارى دارد. چه كتابى دارد. چه خصلتى دارد. من يك وقت مى‏خواستم شخصى را دعوت كنم برود نهضت سواد آموزى روحانى هم بود از دور عاشق او شدم كه بيايد توى نهضت رفتم با او نشستم يك مرتبه گچى، خاكى ريخت روى قبايش تا ريخت روى لباسش من كه حرف مى‏زدم مدتى آنرا را پاك مى‏كرد من منصرف شدم. گفتم كسى كه يك خورده گرد و خاك روى قبايش بنشيند اينقدر. . . ما مى‏خواهيم 14 ميليون بى سواد را در شهر و روستا باسواد كنيم ,بايد آدم خودش را به آب و آتش بزند و اصلاً متوجه نيست كه كفش‏هايش جفت است يا تا به تا. ما آخوند اينطورى مى‏خواهيم كه زمستان و تابستان حاليش(متوجه) نباشد اين آقا يك ربع است كه دارد همچين مى‏كند اين آقا به درد نهضت نمى‏خورد.
يك شخصى از من پرسيد شرائط نهضت سواد آموزى چيست؟ گفتم شرائطش اين است كه زنت را طلاق بدهى بچه‌ات را بگذارى پرورشگاه و عقلت را هم از دست بدهى آنوقت بيايى البته شوخى بود اما يك مقدارى آدم بايد به قول شهيد مطهرى عاشق باشد يا شبه عاشق. مدير مدرسه نبايد بنشيند داخل مدرسه كنترل از راه دور بكند اصلاً بايد اطلاع داشته باشد كه شاگردش چطورى عطسه مى‏كند البته نه بازرسى شديد. يعنى بگذاريم بچه همانطورى كه هست به او پول بدهيم و بگوئيم خودت برو لباس بخر. خدا رحمت كند شهيد بهشتى و شهيد قدوسى را يك كارتن را پر پول كرده بود كنار مدرسه حقانى گفتند هر كس مى‏خواهد برود بردارد اصلاً نمى‏شماريم من گفتم آقاى قدوسى شما خوب نيست طلبه‏ها را پولى بار بياوريد گفت نه مى‏خواهم ببينم اين جوان وقتى به پول مى‏رسد چقدر بر مى‏دارد. بگوئيم آقا برو لباس بخر ببينيم چه فرم لباس مى‏خرد بگوئيم آقايان توجه كنيد سرهايتان را با ماشين چهار بزنيد قبايتان هم سرمه‏اى باشد و شلوارتان هم سياه خوب اينكه افسر افغانى نيست او را آزاد بگذار ببين چه فرم ساعتى مى‏خرد بگذار هر چه هست آنرا اظهار كند. در مساجد هم همينطور است گروهى كه مى‏خواهند ارزيابى كنند بايد با لباس ناشناس پشت سر تك تك پيش نمازها نماز بخوانند چونكه ممكن است آن روزى كه بازرس مى‏آيد آقا منبرش را خوب برود اما شبهاى ديگر خير منبر خوب نرود ناشناس برويم ببينيم اين آقا به مردم چه مى‏ويد. مى‏بينى يك مشت كارگر نانوا نشسته‏اند اين آقا دارد مسئله مى‏گويد انسان يا بايد مجتهد باشد يا مقلد يا محتاط قربانت بروم اين فعلاً كارگر نانوا است نه مجتهد است و نه مجتاط به او بگو تو بايستى تقليد كنى ديگر تمام شقوق فقهى را لازم نيست براى يك كارگر نانوا بگويى ببين چطورى مسأله مى‏گويد. اين آقايى كه در عقيدتى سياسى است اين آقايى كه در امور تربيتى است همه اينها را بايد آدم تك تك زير نظر داشته باشد از راه دور كنترل نكن. يك وقت مى‏گويند آقا توجه همه ديگها پر و همه زيرشان روشن است بعد وقتى درشان را باز مى‏كنى مى‏بينى همه آب جوش است يكى بيشتر آبگوشت نيست فقط درست مس كنند براى آمار دادن. بيست هزار چاپ شد به همه كشورها فرستاده شد براى همه انقلاب صادر شد بعد وقتى مى‏روى مى‏بينى در سفارتخانه‏ها و دفاتر فرهنگ گونى، گونى چيزهايى كه به اسم صدور انقلاب فرستاده‏اند در انبارها دارد گرد و خاك مى‏خورد. حضرت عباسى تا وقتى در ديگ را بلند نكردى و نچشيدى گزارش قبول نكن. بنده تلفن كردم به يك خانه بسيار مهمى گفتم آقا من يك سوال بسيار مهم دارم اين را از خود فلانى بپرس به ما بگو. گفت گوشى، گوشى. رفت و رفت ايشان مى‏گويد چنين من هم به اطمينان او آمدم توى تلويزيون گفتم. بعد كه خدمت آن بزرگوار رسيديم, گفت من همچين حرفى نزده‏ام گفتم: اِه! آقا كى بود گفت گوشى، گوشى. (وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ)رئيس هم يك آدم معمولى است(لَا يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ)علم غيب كه ندارد معرفت و شناخت عميقى نسبت به چيزهايى كه از او مخفى است را ندارد(وَ لَيْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ) حق هم كه علامت روشنى ندارد ,كه آدم صدق و كذب را از هم بشناسد. ممكن است آنكه مى‏نويسد و بولتن تهيه مى‏كند آدم راستگويى باشد ممكن است از راه واسطه به او دروغ گفته‏اند.
من خودم يك وقت رفتم خانه كسى تصادفاً يك ميوه‏اى آورد كه آن ميوه گرانى بود به او گفتم حضرت عباسى ما توى خانه از اين ميوه‏ها نداريم چيه كه هى مى‏گويى نداريم، نداريم گفت حضرت عباسى همين امروز اين ميوه را گرفته‏ام. حتى اگر يك روز لباس شيكى تن كسى ديدى نگو وضعش خوب است ,ممكن است قرض كرده باشد و امروز گرفته.
به قول قرآن(يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ)بقره(273)صورت خودش را با سيلى سرخ نگه داشته. (وإِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ)تو يكى از اين دو نوع آدم هستى(إِمَّا امْرُؤٌ سَخِطَ نَفْسَهُ بِالْبَذْلِ فِي الْحَق)يا آدمى هستى بريزد و بپاش كن كه روحت نسبت به بذل در راه حق باز است. يا آدمى هستى دست و دل باز يا آدمى هستى دست و دل بسته اگر دست و دل بازى بگذار مردم ببينند و با دست و دل بازى مردم را راضى كن اگر كنسى و دستت بسته است بگذار مردم بفهمند كه كنسى و دل از تو بكنند و به يك فكر ديگر باشند. بگذار مردم تو را بشناسند. من بيست كشور رفته‏ام, بسيارى از كشورها كه سال اول انقلاب رفتيم هى قول داديم كه ما براى شما جزوه مى‏فرستيم ,ما كتابخانه مساجد شما را تكميل مى‏كنيم. بى روغن خيلى سرخ كرديم آمديم اينجا ديديم كسى به كسى نيست كاغذ مى‏خواهيم نيست كتاب مى‏خواهيم نيست هر چه مى‏خواهيم نيست. سال بعد كه رفتيم گفتند آقا خواهش مى‏كنيم قول ندهيد فقط حديث بگو چون هر سال كسى آمد قول داد يادش رفت عمل كند.
(فَفَيِمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِيهِ)پس براى چه پرده مى‏اندازى و از مردم فاصله مى‏گيرى اگر دست و دلت باز است به همه بده(أَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ)يا خودت گرفتار بخلى و چيزى به كسى بده نيستى. اگر نيستى(فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِك)چقدر خوب است كه مردم دل از تو بكنند.
(ثُم إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً) هر كس والى هر جا كه است اين والى افراد خصوصى دارد(وَ بِطَانَةً)آدم هايى هستند كه مستشار و همرازند در بعضى از اين اطرافيان(فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ)بعضى از آنها بلند پروازى مى‏كنند متكبرند. و بعضى از آنها(وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ)در معامله بى انصافند. چيزى كه مى‏خواهند بخرند مى‏گويند من فلانى هستم ارزان با ما حساب كن فاكتورش را گران حساب كنى مى‏روم و مى‏گويم فلانى گران فروش است. من خودم رفتم گفته‏اند آقا جنس خوب به آقاى قرائتى بده كه مى‏رود تلويزيون آبروى بقال‏ها را مى‏ريزد. البته اين را من نگفته‏ام خودش ترسيده گفتم نه آقا نترس. (فَاحْسِمْ) قطع كن(مَئُونَةَ أُولَئِكَ) تمام افرادى كه مى‏خواهند از نام تو سوء استفاده كنند. (بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ)طورى قيچى كن كه كسى نتواند از نام تو استفاده نابجا كند. (وَ لَا تُقَطِّعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ خَاصَّتِكَ وَ حَامَّتِكَ) آدم‏هاى حاشيه نشين تا عطسه مى‏كنى مى‏گويند خير باشد. يك مشت آدم‏ها هستند مثل لنگ كه هر ساعتى دور پاى كسى هستند. اينهايى كه مثل لنگ هستند حاشيه نشين چاپلوس و پر تملق(حَامَّتِكَ)يعنى اينهايى كه حمايت مى‏كنند تو را(قَطِيعَةً)يعنى قطعه‏هاى زمينى كه مى‏دادند مثلاً مى‏گفتند آقا اين زمين مال تو، اين جنگل مال تو، اين بريز و بپاش هايى كه چشم روى هم چشمى خاندان سلطنتى داشتند اين‏ها را مى‏گويند قطاع. حق ندارى قطاع را به افراد حاشيه نشين و حامى‏هايت بدهى.
(وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا)كسى حق ندارد كامى بگيرد كه همسايه ناراحت بشود. چون يك وقت مى‏گويد من فلانيم يك موافقت اصولى مى‏گيريم آقا مگر نمى‏گويند كه(مَنْ أَحْيَا أَرْض فَهِيَ لَهُ) تهذيب‏الأحكام ج4ص145 هر كس زمين مرده‏اى را آباد(زنده) كند مال خودش است يك تاجر مى‏آيد 700 تراكتور مى‏خرد شرق و غرب را احيا مى‏كند بعد مى‏گويد حديث داريم اسلام مى‏گويد هر كس زمين مرده‏اى را آباد كند مال خودش است. خوب من هم 700 تراكتور آورده‏ام و تمام ايران را آباد كرده‏ام مى‏گوئيم غلط كردى. بخاطر اينكه اميرالمومنين(ع) مى‏فرمايد: (تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا)اين رقم آباد كردن ضرر مى‏رساند به باقى كشاورزها حالا اگر كشاورزى پول ندارد تراكتور بخرد با بيل دارد شخم مى‏زند يكدفعه مى‏بيند تراكتور تو آمد خودش و بيلش را با خود برد, اينطور كه نمى‏شود. درست است كه مى‏گويند هر كس زمينى را آباد كرد مال خودش به شرطى كه تضر من يليها نباشد.
كفتر(كبوتر) بازه رفته بود بالاى پشت بام همسايه گفت داداش تو رفتى پشت بام آخر تابستان است ,درست نيست وضع حجابمان، لباسمان، زن، دختر، گفت آقا پشت بام خانه خودمان است آزادى است. اين هم گفت خيلى خوب يك سطل برداشت با يك چماق رفت آن يكى پشت بام تا كبوترها مى‏نشستند تق تق كبوترها را هوا مى‏كرد. . هر چه مى‏گفت آقا بگذار بنشينند مى‏گفت آزادى است. طبل خودم، چوب خودم، پشت بام خانه خودم است. بايد طمع نكنند اطرافيان تو در گرهها و قرار دادها طورى كه(تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا)به ديگران ضرر برسانند. بيايم آقا احتكار كنيم انحصار كنيم بگوئيم آقا يك چيزى بده كه پتوى فلان كارخانه مال من چرا؟ من پسر خاله فلانيم من شوهر عمه‏ام رئيس كارخانه سِكُنج است. من پسر عمويم بازرس كجاست، مدير كل كجاست. بيايم مثلاً به عنوان بنياد شهيد به اسم سپاه هر چه قوطى رنگ است بخريم. يك مرتبه مى‏بينيم بيچاره مى‏خواهد اتاقش را رنگ بزند كه عروس بياورد مى‏بينيم(تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا)چنان قوطى‏هاى رنگ را در يك قرار داد خريده كه ديگر يك قوطى رنگ براى آوردن عروس نيست.
هر گونه قراردادى كه(تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ)(فِي شِرْبٍ)آبيارى(أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ)كار اشتراكى، يك كارى است كه همه بايد شريك باشيم، يك آبى است همه بايستى استفاده كنيم. آنوقت اينها(يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِم)بارش روى دوش امت است كيفش مال گروه ديگر اين رقم كارها در دنيا و آخرت عيب و عذابش مربوط به تو است. اى استاندار و مسئولين مواظب باشيد. چرا اگر پسر عمه من سرباز است در نيشابور بتوانم چهار تا تلفن كنم از نيشابور آنرا بياورم سبزوار اما ديگرانى كه آشنا ندارند چى؟ نكند اطرافيان با تلفن سربازهايشان را جابجا كنند. جنس هايشان را خارج از نوبت بگيرند. از ترس و لرز كار كنند بدترين آدمها آن است كه مردم از او بترسند. (وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ) محور تو حق باشد كار نداشته باش كه ايشان دوست است يا دشمن، توى خط من هست يا توى خط من نيست(وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً)البته اين كار خيلى صبر و مقاومت و پشت كار مى‏خواهد. بايد با قاطعيت بگويى من طرفدار حقم دستم باشد يا دشمن فرقى نمى‏كند، فاميل باشد، خواص باشد(حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُل) به امام حسن(ع) گفتند خاطره از پيغمبر(ص) دارى؟ فرمود: بله كوچولو بودم زكات آورده بودند يكى از اينها را برداشتم دهانم گذاشتم يك مرتبه پيغمبر(ص) دويد من هم دويدم تا اينكه مرا گرفت لبهاى مرا فشرد اين خرما را از دهانم در آورد و فرمود: زكات بر سيد حرام است. حالا بچه است. حالا بچه نداريم، حالا يك دانه خرما است ,حالا يك دانه خرما نداريم.
خداهمه ما را بيامرزد.
گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند.
اميرالمومنين(ع) فرمود: شما نمى‏توانيد مثل من با تقوا باشيد شما يك طورى باشيد كه كمى تقوا داشته باشيد حالا: (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ)آل عمران(102) هيچى پيشكشمان.
خداوند چند برنامه دارد گاهى مى‏فرمايد(قائِماً بِالْقِسْطِ) آل عمران(16)يعنى عاد باشيد، خدا اين را مى‏خواهد خدا(قَوَّامينَ بِالْقِسْط)النساء(135)را هم يم خواهد اول مى‏فرمايد(لِكُلِّ صَبَّارٍ)ابراهيم(5) بعد مى‏فرمايد: (وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ)بقره(155)اگر صبار نيستى لااقل صابر باش. اگر قَوَّامينَ بِالْقِسْط نيستى لااقل قائِماً بِالْقِسْطِ باش اگر اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ نيستيم اتَّقُوا اللَّهَ باشيم. (وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً) مستدرك‏الوسائل ج13ص169 تا حالا به مسئولين بود يك كلمه هم به مردم مى‏گويد مردم بى خودى هم سوءظن به مسئولين نداشته باشيد(وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً)اگر رعيه به تو سوءظن برد كه فلانى مال را حيف و ميل مى‏كند(فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِك) مردم را جمع كن عذرت را بخواه بگو آقا توجه ماجرا اين است و اين است و اين.
پارچه آورده بودند تقسيم كرده بودند نفرى دو متر خليفه دوم عمر خودش دو متر برداشته بود يك بار عمرو كه داشت مى‏رفت بالاى منبر ديدند قبايش از همه لباسش بلندتر است از پاى منبرش گفت آقا نفرى دو متر لباس خودت از كجا بلندتر است معلوم مى‏شود چهار متر برداشتى فورى گفت نه آقا دو متر برداشته‏ام دو متر هم سهم فلانى بود كه من برداشته‏ام و با پول خودم خريده‏ام گفت خيلى خوب برو حرفهايت را بزن. (فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ) بحارالأنوارج33ص610 البته سخت است كه آدم همه كارهايش را به مردم بگويد اين يك رياضتى دارد. هى بايد بگويى آقا الان كه ديدى من كباب خوردم چونكه سه وعده نان و ماست خوردم حالا متأسفانه تو وقت كبابش آمدى خيال مى‏كنى من هميشه كباب مى‏خورم. اگر يك وقت در يك لحظه برخوردى بود كه مردم به تو سوءظن مى‏برند. مردم را روشن كن. عذرت را براى آنها بگو. (واعْدِلْ عَنْهُمْ ظُنُونَهُم) سوءظن مردم را برطرف كن(فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ)البته اين رياضتى دارد(وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَق)البته اين رياضت براى تو سخت است اما مردم را نسبت به تو خوشبين مى‏كند. چون مردم همينطور كه تيغ به پا ميرود راه نمى‏رود يك وقت هم شبهه توى مغز مى‏رود كه فلانى با فلانى ديگر رفيق نيست قشنگ بگو آقا مى‏دانى دختر من حجابش خوب نيست ولى خدا وكيلى تا به حال ده بار كتك كارى هم كرديم نصيحت كرديم گوش نمى‏دهد. چون گاهى وقتها يك دختر بد حجاب آبروى فاميل را مى‏برد. اگر يك وقت وارد مدرسه شدم ديدم دود كباب بالا مى‏رود يك تابلو گذاشته‏اند برنامه غذايى از جمله هفته‏اى يا دو هفته يك بار كباب كه اگر كسى آن روز آمد مى‏گويد. . . دود كباب را ديدى مى‏گويم آقا برو تابلو را بخوان امروز روز كباب است مادر زنت دوستت داشته.
مملكت ما دانشمند كم دارد مطهرى كم دارد اصلاً ندارد بهشتى ندارد در فرهنگى‏ها دبير مثل رجايى نيست. چكار كنيم؟ سه تا كار هست كه بايستى انجام داد به نظر من:
1 - صاف بيايند طلبه شوند در طلبگى هم فكر قشنگ و زشتى‌اش نباشيد. آقا نان در آن هست يا نه سربازيمان چه مى‏شود مدرك چه ميدهند، بعد كجا استخدام مى‏كنند كانال كشى نكن صرف اينكه اسلام شناس در جمهورى اسلامى كم است در دنيا كم است. به خاطر آشنايى با اسلام و نشر اسلام قربة الى الله. اصلاً براى خودتان برنامه نريزيد جز ملا شدن و با تقوا شدن آقايانى كه خوش استعداديد بيايد طلبه شويد خير مى‏بينيد. آقايانى كه نمى‏خواهند طلبه شوند يا بايد بنيه اعتقادى مدارس ما قوى شود هر سال دبيران علوم تربيتى و دينى بنيه علميشان زيادتر شود من كه از خودم نمى‏گويم خداوند به رسول الله مى‏فرمايد(قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْما)طه(114) تو هم كه رسول الله هستى روز به روز بايد علمت زياد شود دبيران دينى و امور تربيتى بايد سال به سال اطلاعاتشان زياد شود. دوم يك مدارسى هست كه الان مدرسه شهيد مطهرى در چند منطقه از ايران مدرسه هايى تأسيس كرده كه همان ديپلم و ليسانس را مى‏دهد علاوه بر اين اطلاعات ادبيات عرب را هم در حد خوبى مى‏دهد و من خوشبختم كه دو تا از بچه‏هاى خودم كه رفتند آنجا الان كه بچه من ديپلم كه گرفته قرآن را كه مى‏خوانند بسيارى از آيات قرآن را مى‏فهمند چقدر خوب است. آدم وقتى ديپلم مى‏گيرد بسيارى از آيات قرآن را كه آسان است بفهمد. اما يك كار خيلى آسان اينكه آخوندهاى جوان توى شهرستانها كه پيش نمازند شبها يك حوزه علميه نيم ساعته داشته باشند، حوزه علميه شبانه نيم ساعته داشته باشند نماز مغرب و عشا را كه خواندند همه جمع بشوند(طلبه‏ها) شروع كنند عربى آسان را خواندن دو ماهه صرف ساده چهار ماهه بعد يك ذره، يك ذره آن مقدارى را كه كمبود دارند بخوانند چهار سال ديگر ليسانس‏هاى ما مى‏شوند رجايى و چمران. رجايى و چمران آخوند نبودند اينها دوره دبيرستان و دانشگاهيشان شبى نيم ساعت درس مى‏خواندند. بنده خودم از طلبه‏هاى حوزه علميه شبانه هستم, در كاشان مدرسه مى‏رفتم آقايى بعد از نماز مغرب جامع المقدمات درس مى‏داد ما شبى نيم ساعت پهلوى ايشان جامع المقدمات خوانديم بعد كم كم جذب شديم. يكى از مجتهدين نجف كه هزارها طلبه پيش او درس خواندند گفتم شما چطور مجتهد شدى گفت در محله ما آقايى بود بعد از نماز مغرب و عشا براى دو، سه جامع المقدمات درس مى‏داد ,اول يك قصه مى‏گفت مى‏خنديديم بعد هم جامع المقدمات درس مى‏داد, اين حوزه شبانه ايشان را مجتهد بزرگى در حوزه‏ها كرد.
به خدا خيلى بركت دارد. ما نبايد وقتى مطهرى شهيد شد بى مطهرى بشويم، بى بهشتى بشويم. در مورد روز كارگر مى‏گويند عرق كارگر كمتر از خون شهيد نيست و كارگر كسى است كه رسول خدا دست كارگر را بوسيد. و كار به حدى ارزش دارد كه حديث داريم دعاى بيكار مستجاب نمى‏شود. داريم حتى اگر كسى كشت كند و گندم‏هاى اين كشاورز را ملخ بخورد خداوند براى كشاورز ثواب مى‏نويسد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»